جستجو در مقالات منتشر شده
۷ نتیجه برای دریدا
دوره ۱، شماره ۲ - ( ۱۰-۱۳۸۲ )
چکیده
نظریهپردازان ادبی از دیر باز تاکنون از چشماندازهایی مختلف به شعر و ماهیت آن نگریستهاند. پیش از همه، افلاطون و ارسطو بودندکه شعر را چونان دیگر مقولههای هنری، تقلید از طبیعت دانستند. این نظریه که سنگ بنای دیگر نظریههای ادبی هم بود تا روزگار معاصر هم تداوم یافت.
در اوایل قرن بیستم و همزمان با پیدایش نظریات جدید فلسفی و زبانشناختی، بوطیقاهایی جدید پدید آمد که در آن برخلاف نظریههای کلاسیک، زبان شعر بتدریج وظیفه انتقال پیام و معنی را از دست میداد.
مطالعه درباره زبان (جنبه عینی) اثر، محور تدریجی معنی یا چند معنایی شعر و نیز دخالت دادن مخاطب در خلاقیت ادبی اثر از جمله برجستهترین ویژگیهای نظریههایی چون صورتگرایی، ساختارگرایی ، نشانهشناسی، تأویل متن و ساختار شکنی است.
یکی از نکاتی که در بررسی تحلیلی این نظریههای شعری بیش از نتایج دیگر به چشم میآید تعدد و تنوع چشماندازهایی است که به واسطه آن، شعر و ماهیت آن بارها مورد کندوکاو و بررسی قرار گرفته است.
دوره ۳، شماره ۶ - ( ۸-۱۳۹۴ )
چکیده
داستانهای عامه از بطن توده برآمدهاند، به همین سبب آینه تمامنمای عادات، آداب و خُلقیات مردم عامهاند و با بررسی آنها میتوان فرهنگ زیستیِ مردمان را بینقاب و صورتک دید. یکی از روشهای خوانش متون و ازجمله متون عامه، کشف تقابلهای پنهان در متن است؛ زیرا با استخراج این تقابلها میتوان به لایههای مستتر در پسِ ظاهرِ متن دست یافت. این تقابلهای درونمتنی، به اعتقاد ژاک دریدا، سلسلهمراتبی و پلهکانی هستند؛ یعنی همواره یک جزء برتر از جزء دیگر پنداشته میشود و این برتری نه «بدیهی و طبیعی»، بلکه کاملاً «فرهنگی» است؛ بنابراین با یافتن تقابلهای درون هر متن و با تشخیص اینکه کدام جزء، ممتاز شمرده میشود، میتوان به نکات مهمی درباره اندیشهای که متن از آن حمایت میکند، دستیافت. در این مقاله دو داستان مشهور عامه، «شنگول و منگول» و «بلبل سرگشته»، بر اساس مشهورترین و مفصلترین روایتشان از نظر تقابلهای درونمتنی بررسی شدهاند. این بررسی نشان میدهد که داستانهای عامه بهعنوان متونی که پایانِ باز ندارند، بیشتر در تقابلهای درونیِ خود صادقاند و با شناخت هر جزءِ تقابل، جایگاه و ویژگی جزء مقابل بهتر شناخته میشود. در این داستانها راوی با بسیجکردن همه اجزای داستان، نتیجه مورد نظر خود را در اختیار مخاطب مینهد و با تحریک باورهای فرهنگی و فکریِ او، این نتیجه را برای مخاطب «بدیهی» و «منطقی» میسازد.
ندا غیاثی، فتانه محمودی،
دوره ۸، شماره ۳۲ - ( ۱۰-۱۳۹۴ )
چکیده
تفاسیر جزمی، متن ادبی را با رویکردی قاطع بررسی میکنند، خواه این تفسیر برگرفته از آرای سنتی باشد یا در خلال رویکردهای مدرن که به هر نحوی سعی در کشاندن متون به عرصههای سیاسی و اجتماعی دارند. اما در رویکرد پساساختارگرایانه، متن ادبی معنای قطعی و نهایی خود را از دست میدهد؛ به عبارتی دیگر، از اهمیت مرکزیت معنایی در آن کاسته میشود. از این رو، خوانشهای متفاوت از متن امکانپذیر میگردد که هرکدام میتوانند از سویی به دنیای متن وارد شوند. شعر حافظ یکی از متونی است که همواره در کشاکش تقابلها تفسیر و تحلیل شده است. این پژوهش با استفاده از نظریهی ژاک دریدا که همخوانی زیادی با فضای شعر حافظ دارد سعی در تحلیل خوانش سلطان محمد نقاش از شعر حافظ در نگارهی «مستی لاهوتی و ناسوتی» دارد. برخلاف تفاسیر گفته شده که به دنبال قطعیت معنایی در متن هستند، نگارهی «مستی لاهوتی و ناسوتی» اثر سلطان محمد که برگرفته از شعر حافظ است، این تقابلها را در هم شکسته و خوانشی نو به دست میدهد. یافتههای پژوهش که به روش تحلیلی تاریخی به دست آمدهاند، نشان میدهند این نگاره براساس نوع پرداخت در ترکیببندی هندسی، رنگ و شخصیتپردازی، جهانی از مفاهیم خلق میکند که اسیر حوزهای خاص نشده و ابهام و ایهام شعر حافظ را حفظ میکند. براین اساس، میتوان گفت تضمین دریافت معنای نهایی در این نگاره وجود ندارد، زیرا نگاه بیننده همزمان دو جهان لاهوت و ناسوت را تجربه کرده و جهتگیری تصویر به سمت حوزه-ای خاص فرو میپاشد.
دوره ۱۳، شماره ۱ - ( ۱-۱۴۰۱ )
چکیده
هرچند بررسیِ مفهوم مدلول استعلایی از دل مطالعات فلسفی برمیخیزد، اما زبانشناسی و ادبیات نیز از ظرفیتهای این مفهوم بهره بردهاند. جستار حاضر با بررسی رویکرد زبانشناختی والتر بنیامین به موضوع زبانشناختی مدلول استعلایی در رمان قصر کافکا میپردازد. این رمان بهدلیل قابلیت بالایی که برای بررسی و یافتن زنجیرهای از مدلولهای استعلایی در مؤلفههای اصلیاش داراست، انتخاب شده است. مارتین هایدگر و بهویژه پس از او ژاک دریدا تلاش کردند برای نقد سنت تفکر متافیزیک مفهوم مدلول استعلایی را بهکار ببندند. اما هدف این پژوهش بر آن است تا با روش تحلیل محتوا به این موضوع بپردازد که چگونه بدون بهکار گرفتن مشخص اصطلاح مدلول استعلایی، چنین رویکردی در اندیشههای والتر بنیامین و نظریۀ مشهور او در باب سه سطح از زبان حضور دارد .در سطح سوم زبان که بنیامین از آن با عنوان «عرصۀ یاوهگویی» یاد میکند، همان سطح تولید معنا و در عین حال ناممکن بودن آن است. این گزارۀ بنیامین که مترادف با نفی حضور مدلول استعلایی در اندیشۀ دریداست، در قصر کافکا کاربرد عملی یافته است. درنهایت مقاله به این نتیجه میرسد که رابطۀ صراحت و ابهام در سه مؤلفههای اصلی داستان یعنی شخصیت «ک»، «قصر» و همچنین شغل «مساحتگری» ناممکن بودن مدلول استعلایی و سطح سوم زبانی بنیامین را بهشکل یک روایت داستانی نشان میدهد.
دوره ۱۴، شماره ۴ - ( ۷-۱۴۰۲ )
چکیده
مسأله "زبان" و قضایای مربوط به آن یکی از پرچالشترین جنبههای فلسفه و رویکردهای نقدی جدید در خوانش متون دینی بهشمار میرود. این مسئله در رویکردهای نقدی پسامدرن و بویژه خوانش دریدایی متون که یکی از ابزارهای برخی نومعتزلیان در خوانش متن قرآنی است به علت اصالت دادن به زبان در این رویکردها، از اهمیت مضاعفی برخوردار است و باعث چالشهای بزرگی شده که از تفاوت در نوع نگاه به زبان ناشی میشود. در همین راستا، پژوهش حاضر در صدد "تبیین" دو نگاه متفاوتِ دریدا و ملاصدرا برآمده تا شرایط مرئی شدن دو رویکرد به هستی و معرفت از پنجره زبان را فراهم آورد و میزان امکانپذیری یا عدم امکان چنین خوانشهایی را با روشی تحلیلی – تطبیقی بررسی کند. یافتههای پژوهش نشان میدهد با توجه به دیدگاه ملاصدرا نسبت به وجود، معرفت و زبان و قائل بودن او به نظام تشکیکی و ذومراتبی که از سه منبع معرفتی عقل، قلب و وحی حاصل شده و زبان الهی را دارای سه مرحله ابداعی، تکوینی و تشریعی دانسته و به تناسب، زبان بشری را نیز ذومراتبی میداند، دیدگاه دریدا، در هیچکدام از این سطوح زبانی قابل بررسی نیست و با توجه به عدم فراروی دریدا از روش عقلی – فلسفی، هرگز از مرحله "فعل" (در نظام معرفتی خلق و امر) بالاتر نرفته است. به همین دلیل، بکارگیری این شیوه خوانش از متن قرآنی توسط برخی نومعتزلیان، نیازمند بازنگری جدی و تحلیل انتقادی است.
اسماعیل گلرخ ماسوله، ابراهیم خدایار، سید علی قاسم زاده،
دوره ۱۴، شماره ۵۶ - ( ۱۰-۱۴۰۰ )
چکیده
در این مقاله، آثار نقدی پورنامداریان با رویکرد هرمنوتیک فلسفی تحلیل و بازخوانی میشود. مسئله این است که آیا فلسفه هرمنوتیکی در آثار نقدی نویسنده مورد نظر مبنای تفسیر آثار ادبی قرار گرفته است و اگر چنین است، چه مفاهیم و موضوعات هرمنوتیکی مبانی کار او را تشکیل میدهد. فلسفه هرمنوتیکی با بسیاری از موضوعات و مفاهیم خود در نقد ادبی نفوذ کرده است. بهنظر میرسد پورنامداریان نیز در آثار خود از بسیاری از این مفاهیم بهره برده و بسیاری از جلوهها و اندیشههای برآمده از این فلسفه مبنای کار وی در نقد و تحلیل آثار ادبی قرار گرفته است. اما او در بهرهگیری از این مفاهیم، صرفاً خود را در محدوده منتقد مقلد قرار نداده است که تحت تأثیر یکی از رویکردهای اندیشگانی مرتبط با هرمنوتیک فلسفی قرار گرفته باشد؛ بلکه وی علاوهبر آگاهی از دانش جهانی نقد در زمینه هرمنوتیک (علم تأویل جدید)، با تکیه بر میراث تأویل، مخاطب را با چشمانداز جدیدی در زمینه نقد ادبی روشمند آشنا میکند. عنوانها و لایههای این مقاله که متأثر از این مفاهیم است، عبارتاند از: تأویل، تکثر معنایی، رمز و تمثیل، اسطورهزدایی در متنهای رمزی، ساختشکنی، گراماتولوژی، نظریه مرگ مؤلف، بینامتنیت، ابهام و بیمعنایی (چندمعنایی)، التفات و چندمعنایی، ارتباط ساختشکنی و چندمعنایی با شعر تعلیمی و حکمی، چندمعنایی و تعهد اجتماعی در شعر و ادب. وی در آثار نقدی خود گاه این موضوعات را بهطور مستقیم تحلیل و بررسی کرده و گاهی نیز در مقام رویکردی مخصوص چنان در آثارش حلّ و هضم و جذب نموده که آنها را چون گفتمانی ازآنِ خود کرده است.
رقیه بهادری، فاطمه صادقی نقدعلی علیا،
دوره ۱۷، شماره ۶۵ - ( ۲-۱۴۰۳ )
چکیده
ادبیات کودک به دلیل شکاف زمانیای که بین کودکیِ نویسنده و مخاطب کودک وجود دارد، ماهیتاً ادبیاتی دوسویه است. یکی از رویکردهای نقد ادبی که قادر است این دوگانگی را نشان دهد، نقد پساساختارگرایی و رویکرد ساختزدایی دریدایی است. در این پژوهش با بهکارگیری این رویکرد، برخی آثار تألیفی و خلّاقانۀ محمدرضا شمس، یکی از نویسندگان مطرح و تأثیرگذار ادبیات کودک و نوجوان بررسی شده است. شیوۀ پژوهش توصیفی تفسیری است و انتخاب آثار بهصورت نمونهگیری هدفمند انجام شده است. مؤلفههای ساختزدایی، از جمله تقابلهای دوگانه، تصمیمناپذیری، سرگشتگی، بینامتنیت، مؤلفزدایی و تکرارپذیری را بهخوبی در آثار شمس میتوان بازشناخت که در این میان، بینامتنیت جایگاهی ویژه دارد. یافتههای پژوهش نشان میدهد که آثار محمدرضا شمس با بهرهبردن از این ویژگیها، خوانش را بهسوی تکثر معنا و زایش مدام دلالت، هدایت میکند. سیّالیت بینامتنی و لایههای چندگانۀ معنایی در این آثار حاکی از آن هستند که مخاطب پنهان متن، نهتنها مصرفکنندهای ایستا نیست، بلکه در برساختن معنای متن نقشی مؤثر و پویا ایفا میکند.