جستجو در مقالات منتشر شده


۷ نتیجه برای داستان کودک

سعید حسام‌پور، زهرا پیرصوفی املشی، سمانه اسدی،
دوره ۶، شماره ۲۱ - ( ۱-۱۳۹۲ )
چکیده

این پژوهش برآن است تا بر پایه¬ی نظریه ی «خواننده ی نهفته در متن» از ایدن چمبرز، دو داستان از تازه ترین آثار احمدرضا احمدی، پروانه روی بالش من به خواب رفته بود و دخترک، ماهی، تنهایی را بررسی کند. چمبرز، برای شناخت خواننده ی نهفته و ویژگی های او، بررسی چهار عنصر سبک، زاویه ی دید، طرفداری و شکاف های گویا را پیشنهاد می کند؛ عناصری که در کتاب های کودک اهمیت بسیار دارند و نویسنده به یاری آن ها می تواند با خواننده ارتباط برقرار کند و او را به درون متن فرا بخواند. یافته های پژوهش نشان داد، خوانندگان نهفته ی آثار احمدی، کودکانی اندیشمند و توانا با تخیلی ناب و روحی کنجکاو هستند که می توانند از زیبایی های متن لذت ببرند و به کشف مفاهیم نهفته در آن بپردازند. هم چنین عمق و ژرفای آثار او می تواند نوجوانان و بزرگ سالان را نیز به خواندن داستان های او بر انگیزد و لذت مخاطبان سنین دیگر را به دنبال آورد. واژه های کلیدی: احمدرضا احمدی، ایدن چمبرز، خواننده ی نهفته، داستان کودک، پروانه روی بالش من به خواب رفته بود، دخترک، ماهی، تنهایی.

دوره ۸، شماره ۴ - ( ۷-۱۳۹۶ )
چکیده

با اینکه موضع صریح نشانه­معناشناسی را که آفرینش ادبی در درون فرهنگ جمعی صورت می­پذیرد، مانعی دانسته­اند در «دریافت هویت اصلی سبک و منحصربه­فرد بودن متن و فردیت نویسنده»، در پژوهش حاضر می­کوشیم نقاط قوت نشانه­معناشناسی را در مطالعات سبک­شناسی نشان دهیم. برای رسیدن به این هدف، داستان «کودک» را به­عنوان گونه­ای که کمتر مورد مطالعه سبک­پژوهان قرار گرفته است، برگزیدیم و به­عنوان نمونه موردی در داستان کلاغ سفید (وطن­پرست، ۱۳۸۰) مؤلفه­های سبکی را طرح کردیم. در این پژوهش، معنایی از سبک را درنظر گرفتیم که با توجه به رویکرد نشانه‌معنایی به آن رسیده­ایم؛ سبک بهمعنای «انتخاب جریان­های معنایی در فرآیند تعاملی گفته‌پردازی». نظام معنایی برنامه‌مدار و فرآیند معنایی مبتنی‌بر تصادف را مبنایی مناسب در تشخیص انواع سبک درنظر گرفتیم و برپایۀ فرآیند معنایی مبتنی‌بر تصادف، ابتدا سبک بوشی حضور را تعریف کردیم و سپس احساس خلاء و نقصان، خطرپذیری، نفی و ایجاب، استعلای نشانه و گسست و چالش را به­عنوان مؤلفه­های سبک بوشی برشمردیم. یکی از دستاورد‌های مطالعه سبک بوشی در داستان کودک را عبارت می­دانیم از اینکه سبک بوشی می­تواند عاملی مؤثر در پرورش تخیل و به‌تبع آن، خلاقیت کودک باشد. عواملی (در این داستان، ننه­سرما و کلاغ باهوش) که جهان­بودگی سوژه را ناگهان تغییر می­دهند، ‌در تقویت وجه فانتزی داستان مؤثرند و خروج از جهان‌بودگی به شریک گفتمانی این امکان را می­دهد که خود را از حضور بسته، ارجاع­نگر و واقعیت­جو رها کند و گام­هایی فراتر از حال زیستی خود بردارد. دستاورد نهایی پژوهش حاضر این است که در تعیین گروه سنی کتاب کودک، ضروری است که به ویژگی­های سبکی نیز به‌عنوان یک عامل مؤثر توجه شود تا فرآیندهای معنایی، عرصه­های خاص تجربه و سادگی یا پیچیدگی ساختار متن  آشکار و تعیین گروه سنی کتاب کودک با دقت بیشتری انجام شود.
 
 

دوره ۸، شماره ۳۶ - ( ۱۰-۱۳۹۹ )
چکیده

گِرمَس در نشانه­شناسی روایی خود دو نظام معنایی «برنامه­مدار» و «مُجابی» را مطرح می­کند. لاندوفسکی، علاوه­بر این دو نظام، قائل به دو نظام معنایی­ ـ تعاملیِ «تطبیقی» و «تصادفی» نیز هست. نظام­های چهارگانۀ مذکور (برنامه­مدار، مجابی، تطبیقی، و تصادفی) به­ترتیب مبتنی بر نظم، نیت­مندی، تعامل حسی، و شانس هستند. با توجه به اینکه نشانه ـ معناشناسی اجتماعی نظریۀ تولید و دریافت معنا در کاربرد است، پژوهش پیشِ­رو بر آن است که در چارچوب نظام­های چهارگانۀ لاندوفسکی، با شیوۀ تحلیلی­ ـ توصیفی نشان دهد که قصه­های طنز کودکِ معاصر به­مثابۀ خرده­بافت­های موقعیتیِ خنده­داری هستند که راهبردهای معناسازِ بیناسوژه­ایِ خود را از کلان­بافت­های تاریخی ـ فرهنگی­ای مانند قصه­ها، مثل­ها و لطیفه­ها به ارث می­برند. مسئلۀ پژوهش چگونگی کاکرد روابط بیناسوژه­ای (روابط میان شخصیت­ها) در تسرّی این شگردهای خنده­معنایی است. منظور از «شگردهای خنده­معنایی» راهبردهای شکل­گیری فرایند خنده در چارچوب یک نظام معنایی است. این پژوهش برای نخستین­بار نظام­های معنایی طنز را معرفی و رده­بندی می­کند.


دوره ۱۱، شماره ۴ - ( ۷-۱۳۹۹ )
چکیده

«دگردیسی جسمانه» تغییر هویتِ عنصر کنش­پذیر یا کنشگر داستان است از یک نمود جسمانی به نمودِ جسمانی دیگر. از آنجا که در داستان­های کودک «دگردیسی­ جسمانه» یا به­مثابۀ شگرد گره­افکنی، خالق فضای تنشی است یا به­مثابۀ شگرد گره­گشایی، حاصل فضای تنشی؛ از همین رو رویکرد «گفتمانِ تنشی» برای بررسی این شگردِ روایی اختیار شده ­است. هدف پژوهش حاضر، دسته­بندی داستان­هایی در گسترۀ کودک است که گِرد شگرد «دگردیسی جسمانه» بسط یافته­اند. در این راستا، با توجه به اینکه فرایندِ معنا بر سه عنصرِ تنش، حضور و جسم استوار است، پژوهش پیش­ِرو با روش تحلیلی ­ـ توصیفی درصدد پاسخ به سه پرسش است: در داستان­های کودک، بر اساس سبک­شناسی تنشیِ زیلبربرگ، سبک­های حضورِ عناصرِ دخیل در دگردیسی جسمانه کدام­اند؟ سبک­شناسی تنشیِ دومؤلفه­ای چگونه سبک­شناسی تک­مؤلفه­ایِ زیلبربرگ را بسط می­دهد­؟ وفقِ الگوی تنشیِ دومؤلفه­ای، دگردیسی جسمانه در داستان­های کودک به چه طبقاتی قابل­رده­بندی است؟ با توجه به بسامد کاربرد شگرد «دگردیسی جسمانه» در داستان­های کودک و فقدان پژوهش نظری درخصوص آن، ضرورت رفع این خلأ انکارناپذیر است و از سوی دیگر، غنی­سازی نظریه­های ادبی بدون نگاه­های بین­رشته­ای، امکان­ناپذیر.
 
 
امیر حسین زنجانبر،
دوره ۱۴، شماره ۵۳ - ( ۱-۱۴۰۰ )
چکیده

از شگردهای داستان­های کودک جهت عینی­سازیِ روابط انتزاعی، استفاده از استعارۀ «رنگ» است. از آنجا که از یک طرف استعارۀ «تغییر رنگ» در سه داستانِ قرمز: داستان یک مدادشمعی، روزی که مدادشمعی­ها دست­ از کار کشیدند و مداد بنفش بر «انقلاب هویت» دلالت دارد و از طرف دیگر دو داستان اولی امریکایی و داستان مداد بنفش ایرانی است، لذا این مقاله داستان­های مذکور را انتخاب کرده تا دیدگاه دو گفتمان فرهنگی مذکور را دربارۀ معنای «هویت آرمانی» مقایسه کند. در همین راستا، برآن است که به‌روش تحلیلی­توصیفی و در چارچوب «نظام­­های معنایی لاندوفسکی» به سه پرسش پاسخ دهد: با توجه به اینکه سه مـــتن مذکور کودک را به­ هویت­یابی تشویق می­کنند، هرکدامشان چه تفسیری از هویت ایدئال دارند؟ و چگونه کودک را به­ آن فرامی­خوانند؟ ایدئولوژیِ پنهان در هر متن کدام نهادهای مرتبط با سوبژکتیویته را غیریت­سازی و کدام را غیریت­زدایی می­کند؟ پژوهش حاضر برای نخستین­بار در ایران، پارادایم هویت­یابی را در داستان­های کودک بررسی می­کند. از منظر نـشــانه­شناسیِ فرهنگی هر متن به­مثابۀ یک فرهنگ است و ترجمه­ها ایدئولوژیِ نهفته در متون را از سپهر نشانه­ایِ مبدأ به سپهر نشانه­ایِ مقصد انتقال می­دهند. بی­توجهی مترجمان متون کودک به تسرّی شیوۀ هستی ­ـ در ـ جهانِ دو متن ضرورت تحقیق را انکارناپذیر می‌نماید.

امیر حسین زنجانبر،
دوره ۱۵، شماره ۶۰ - ( ۵-۱۴۰۱ )
چکیده

ادبیات ضدّجنگ زیرمجموعه‌ای از ادبیات صلح است. صلح به دو صورت سلبی و ایجابی بازنمایی می‌شود. صلح ایجابی، بر پایۀ مفهوم جهان‌وطن‌گراییِ اخلاقی تعریف می‌شود و صلح سلبی، در تضاد با مفهوم جنگ. بر همین اساس، داستان‌های جهان‌وطن‌گرا، آرمان‌شهر را بازنمایی می‌کنند و داستان‌های ضدّجنگ، ویران‌شهر را. داده‌های این پژوهش کتاب‌های تصویری ضدّجنگ گروه سنی «ب» و «ج» است. مقالۀ پیش‌ِرو با روش تحلیلی ‌ـ توصیفی و براساس رهیافتی صورت‌گرا، در پی پاسخ به چگونگی تمهیدات مشترک (الگوهای صوری مشترک) در داستان‌های ضدّجنگ کودک است. نتیجۀ پژوهش نشان می‌دهد، بسته به این‌که عنصر غالبِ داستان مبتنی بر کدام بخش از فرایند سه‌گانۀ «آغاز، میان و پایان جنگ» باشد، داستان‌های ضدّجنگ به سه دسته تقسیم می‌شوند: آغاز ‌‌ـ محور، میان ‌ـ محور، پایان ‌ـ محور. هر یک از این سه دسته براساس تمهیداتی که به‌کار می‌گیرند، به زیرمجموعه‌هایی دیگر تقسیم می‌شوند. استقبال از ژانر نوظهور ادبیات ضدّجنگ و خلأ پژوهش‌های داخلی و خارجیِ بسنده دربارۀ ادبیات صلح کودک، ضرورت پژوهش را مسجل می‌نماید. مقالۀ حاضر برای نخستین بار ادبیات جنگ‌ستیز کودک را با رهیافتی صورتگرا رده‌بندی می‌کند و در این زمینه نگارنده تاکنون، چه در پژوهش‌های داخلی و چه خارجی، دسته‌بندی مشابهی را رؤیت نکرده است.
 

امیر حسین زنجانبر،
دوره ۱۷، شماره ۶۵ - ( ۲-۱۴۰۳ )
چکیده

روایت‌شناسی شناختی به مطالعۀ عوامل تداعی‌کننده و تفسیرساز متن می‌پردازد. یکی از شناختارهای تفسیرگر متن، تفکر خلاف‌واقع است. هنگامی که کنش یکی از شخصیت‌های داستان به پیامدی ناگوار یا خوشایند می‌انجامد؛ پیام اخلاقی داستان از مقایسۀ واقعیتِ موجود با سناریوی خلاف‌واقع، استخراج می‌شود. یعنی خواننده به‌طور خودکار سناریوی خلاف‌واقعی را تصور می‌کند که می‌توانست به‌جای واقعیتِ حاضر اتفاق بیفتد و مانع وقوع حادثۀ مطلوب یا نامطلوبِ موجود شود. این پژوهش با روش تحلیلی‌ـ‌‌توصیفی و با مطالعۀ موردیِ چهار کتاب قصه در گروه سنی «الف» و «ب» انجام شده است: «عموگرگه» از مجموعۀ افسانه‌های ایتالیاییِ دست اسکلت (کالوینو، ۱۴۰۱)، تربچه‌خانم (سرمشقی، ۱۳۹۴)، یخی که عاشق خورشید شد (موزونی، ۱۳۹۸) و بز زنگوله‌پا (شاملو، ۱۳۹۸). این قصه‌ها به‌صورت هدفمند و به‌خاطر انطباقشان با انواع تفکر خلاف‌واقع انتخاب شده‌اند. مقالۀ پیش‌ِرو بر آن است که با رهیافت روایت‌شناسیِ شناختی به چگونگی کارکرد تعلیمی طرحوارۀ تفکر خلاف‌واقع در قصه‌ها پاسخ دهد. این طرحواره از منظر جهت به دو جهتِ «به‌سوی بالا» و «به‌سوی پایین» و از منظر ساختار به دو ساختارِ «افزایشی» و «کاهشی» و از منظر معیار ارجاع به سه معیار «خودارجاع»، «دیگرارجاع» و «بدون ارجاع» دسته‌بندی می‌شود. پژوهش حاضر ضمن دسته‌بندی قصه‌ها براساس انواع تفکر خلاف‌واقع نشان می‌دهد جهت روبه‌بالا با رویکرد سلبی و ادبیات تعلیمی‌ـ‌تحذیری همبستگی دارد و جهت روبه‌پایین با رویکرد ایجابی و ادبیات تعلیمی‌ـ‌ترغیبی.

صفحه ۱ از ۱