جستجو در مقالات منتشر شده


۱۲ نتیجه برای خواننده


دوره ۰، شماره ۰ - ( ۱۲-۱۴۰۲ )
چکیده

هدف این  پژوهش بررسی تاثیر تماس ترجمه‌ای انگلیسی-فارسی بر کاربرد وجه‌نمایی معرفتی در متون  فارسی تألیفی و ترجمه‌ای در قالب یک پیکره پانصد‌هزار‌کلمه‌ای در گونه علمی‌ آموزش و پرورش است. داده‌ها نشان می‌دهند که فراوانی و توزیع وجه‌نماهای معرفتی (به‌ویژه، تردید‌نماها) در یک بازه حدوداً شصت‌ساله تغییر محسوسی کرده و متون فارسی (ترجمه‌ای و تألیفی) از‌این‌منظر به متون انگلیسی همگرا شده‌اند. همچنین، با بررسی شیوه‌های ترجمه کاربرد معرفتی افعال وجه‌نمای انگلیسی (may, must و غیره) به فارسی، مشخص شد که مترجمان دوره ۱۳۸۶ تا ۱۳۹۵‌ در‌‌مقایسه با مترجمان دوره ۱۳۳۷ تا ۱۳۴۸ تعداد کمتری از این افعال را در ترجمه‌های خود حذف یا جایگزین کرده‌اند. این یافته‌ها از همگرایی قابل‌توجه متون فارسی (ترجمه‌ای و تألیفی) به اولویّت‌های ارتباطی انگلیسی و خواننده‌محور‌تر‌شدن آنها با طولانی‌شدن تماس ترجمه‌ای حکایت دارند. ویژگی‌ها و اولویّت‌های ارتباطی انگلیسی ابتدا مستقیماً بر حوزه وجه‌نمایی معرفتی در ترجمه‌های فارسی تاثیر گذارده‌اند و سپس به‌صورت غیر‌مستقیم به متون فارسی تألیفی هم تا‌حدی نفوذ کرده‌اند. ضعیف‌شدن پالایش فرهنگی در ترجمه‌ها یکی از عوامل تسهیل‌‌کننده این همگرایی و نفوذ است. نوع ترجمه مورد‌انتظار جامعه معاصر (ترجمه‌ دقیق) هم بیش‌از‌پیش‌ راه را برای ‌همگرایی ترجمه‌های فارسی  به اولویّت‌های ارتباطی متون انگلیسی هموار کرده است.
 

دوره ۱، شماره ۱ - ( ۱-۱۳۸۹ )
چکیده

سخن در حضور یا غیبت «معنی» است. عقل و منطق حکم می‌‌کند که حضور «معنی» امری عقلانی باشد و وظیفه خواننده زدودن حجاب‌‌ها و دریافت معانی و مقاصدی باشد که به کمک نشانه‌های لفظی مطرح شده‌اند. در این فرایند، نکته قابل‌تأمّل آن است که انتخاب و نام‌گذاری این نشانه‌های لفظی برای مضامین و معانی و مدلولات، با توجه به ویژگی‌‌ها و عملکردی است که برای تمامی بینندگان و مخاطبان آن مدلول، قابل‌ لمس و مشاهده است؛ از این رو زوایای پنهان در این نام‌گذاری نقشی ندارند. با این تحلیل، بهانه مسبوق‌بودن معنی به تئوری‌های هر عصر، رنگ می‌بازد و معنی، امری متعین خواهد شد. البته مراد از تعیّن مخالفت با قرائت‌‌ها و برداشت‌های گوناگون نیست، بلکه این استنتاجات تا زمانی می‌توانند پذیرفتنی باشند که با قوانین زبانی هم‌خوانی داشته باشند و قرائت‌های استنباط‌شده با یکدیگر تعارضی نداشته باشند. در این فرایند معنی‌یابی، دلالت‌های داخل‌زبانی و خارج‌زبانی تأثیرگذار هستند. از مهم‌ترین ابزارهای دریافت معنی که چالش‌های بسیاری را در محافل فکری برانگیخته است، سه محور «متن»، «مؤلّف» و «خواننده» هستند که سه ضلع اصلی مثلث معنی‌یابی را تشکیل می‌‌دهند. تعیین سهم هرکدام از این عوامل، بستگی به نوع نگرش مخاطب و مبانی نظری او دارد که در این مقاله در‌صدد به چالش کشیدن این مبانی هستیم.
بهرام بهین،
دوره ۳، شماره ۹ - ( ۳-۱۳۸۹ )
چکیده

راندن شاعران از جمهوریت افلاطون برای ایجاد جامعه ای عاری از مسئولیت گریزی نخستین گام در نوشته های فلسفی نظرورزانه ی غربی در انتقاد از هنر و ادبیات است. از دیدگاه افلاطونی، نگارش «غیرمسئولانه»ی غیرعقلایی، که شعر به دلیل ماهیت الهامی، تبلور جدی آن است، نظام اجتماع ایدآل یونانیان را می آشوبد و باید از آن به نفع نوشتار فلسفی نظرورزانه، که عقلایی و حقیقت جو است، احتراز کرد. با وجود عدم امکان تعیین دقیق صحت و سقم این نظرات، آن ها در طول تاریخ در اشکال مختلف بیان شده و بحران های جوامع بشری به آن نظرات نسبت داده شده اند. در این مقاله، با توجه ویژه به دوره ی مدرن، بحث می شود که به دلیل نقصان در «گفتمان فلسفی» مدرن، نوشته های فلسفی به ظاهر «مسئولانه» خود خطرناک و عامل بحران های سیاسی و اجتماعی بوده اند. شاید نگارش برآمده از «گفتمان ادبی» بتواند نقش «مسئولانه تری» داشته باشد.
سعید حسام‌پور، زهرا پیرصوفی املشی، سمانه اسدی،
دوره ۶، شماره ۲۱ - ( ۱-۱۳۹۲ )
چکیده

این پژوهش برآن است تا بر پایه¬ی نظریه ی «خواننده ی نهفته در متن» از ایدن چمبرز، دو داستان از تازه ترین آثار احمدرضا احمدی، پروانه روی بالش من به خواب رفته بود و دخترک، ماهی، تنهایی را بررسی کند. چمبرز، برای شناخت خواننده ی نهفته و ویژگی های او، بررسی چهار عنصر سبک، زاویه ی دید، طرفداری و شکاف های گویا را پیشنهاد می کند؛ عناصری که در کتاب های کودک اهمیت بسیار دارند و نویسنده به یاری آن ها می تواند با خواننده ارتباط برقرار کند و او را به درون متن فرا بخواند. یافته های پژوهش نشان داد، خوانندگان نهفته ی آثار احمدی، کودکانی اندیشمند و توانا با تخیلی ناب و روحی کنجکاو هستند که می توانند از زیبایی های متن لذت ببرند و به کشف مفاهیم نهفته در آن بپردازند. هم چنین عمق و ژرفای آثار او می تواند نوجوانان و بزرگ سالان را نیز به خواندن داستان های او بر انگیزد و لذت مخاطبان سنین دیگر را به دنبال آورد. واژه های کلیدی: احمدرضا احمدی، ایدن چمبرز، خواننده ی نهفته، داستان کودک، پروانه روی بالش من به خواب رفته بود، دخترک، ماهی، تنهایی.
حسین صافی پیرلوجه،
دوره ۸، شماره ۲۹ - ( ۱-۱۳۹۴ )
چکیده

در سنت ساختارگرایی سوسوری، فرض بر این است که دستگاه زبان پس از تعریف سلبیِ نشانه‌های کلامی و چینش بعضی از آنها در پی یکدیگر، مدلول‌های معینی را در کالبد یک متن مستقل گرد می‌آورد و از وحدت مضمونیِ متن در برابر شرایط ناپایدار بافتی محافظت می‌کند. بسیاری از منتقدان عرصه‌ی ادبیات نیز تحت تأثیر زبان‌شناسی سوسوری و به پیروی از بوطیقای ساختارگرا چنین می‌پندارند که نقد ادبی برابر است با سخن‌کاوی اثر در راه تأویل آن به مقصود آفریننده‌اش. در این مقال اما به جای کوششی بی‌فرجام برای وصول به فلان مدلول در بهمان اثر سترگ ادبی، به چندوچون در این باره خواهیم پرداخت که اساساً متنیت اثر از کجا(ها)ی زبان مایه می‌گیرد و چرا نمی‌توان فرایند خوانش متن را به روال‌های مکانیکیِ سخن‌کاوی فروکاست و هدف از نقد ادبی را نیل به مضمونی بی‌بدیل انگاشت. در تبیین دلالت‌مندی پردامنه‌ی متن و کران‌گشودگی خوانش، چند نمونه‌ی ظاهراً ناهمگون را فراتر از نقدهای سخن‌کاوانه، بر پایگاهی متشکل از دیدگاه‌های خوانش‌بنیاد بارت، پاشایی و متز تحلیل خواهیم کرد تا سرانجام به الگوی تازه‌ای از نقد ادبی دست یابیم. بنا بر این الگو اگرچه تنها سخن‌سنجی اثر برای تأویل آن کافی است، اما این سنجه را تنها یکی از شرایط لازم برای تحلیل متن باید دانست. در راه چنین تحلیلی همچنین باید عوامل متنیت هر اثر را نیز با توجه به شبکه‌ای از روابط بینامتنی‌اش تحلیل کرد؛ تحلیلی که از شناسایی انواع تقابل‌های پنهان در پوسته‌ای از روابط مجازی و استعاری آغاز می‌شود.    
مسعود آلگونه جونقانی،
دوره ۹، شماره ۳۳ - ( ۳-۱۳۹۵ )
چکیده

مربع‌ نشانه‌شناختی به مثابۀ الگویی که مبانی دلالت را طرح و تبیین می‌کند نخستین‌ بار توسط گِرِماس طراحی شد. این ‏الگو که بر نحوِ اولیۀ دلالت استوار است و حاصلِ بسطِ منطقی تقابل‌های دوگانی به شمار می‌رود، در آغاز، برای ‏تحلیلِ ساختار روایت به کار گرفته شد، اما بعدها گرماس، راستیه و برخی از اعضای مکتبِ پاریس آن را در حوزۀ ‏نشانه‌شناسی شعر نیز به کار بردند. با وجود این، در پژوهش‌هایی که بر این اساس در ادبیات فارسی صورت گرفته ‏است، این الگو عمدتاً در تحلیلِ ساختار روایی حکایت‌های منظوم یا منثور استفاده شده است و تحقیقِ مستقلی که ‏موضوعِ دلالتمندیِ شعر را بر اساسِ مربعِ نشانه‌شناختی توجیه و تبیین کند به چشم نمی‌خورد. بر این اساس، پژوهش ‏حاضر می‌کوشد ضمنِ ارایه کلیّاتی دربارۀ این الگو، آن را در خوانشِ نشانه‌شناختی شعر به کار گیرد. بنابراین، پس از ‏بررسی مؤلفه‌های اصلی مربعِ نشانه‌شناختی و نحوۀ ترکیبِ این مؤلفه‌ها، کوشیده شده است نحوۀ سازمان‌دهی درونی ‏عناصر، به طورِ موردی، در غزلی از عطار، مولوی و حافظ بر این اساس بررسی و تحلیل شود. چنین پژوهشی علاوه ‏بر اینکه امکانِ بررسیِ ساختاری غزل را از چشم‌اندازِ نشانه‌شناسی فراهم می‌آورد و برخی از تلقی‌های پنهانِ شعر را ‏آشکار می‌کند، الگویی خواننده‌محور به دست می‌دهد که نشان می‌دهد یک خوانندۀ توانمند چگونه مؤلفه‌های ‏معناشناختی را، در راستایِ فهم شعر، شناسایی و طبقه‌بندی می‌کند. ‏
جعفر میرزایی، فرزانه غلامی،
دوره ۹، شماره ۳۶ - ( ۱۰-۱۳۹۵ )
چکیده

چکیده
در سال‌های اخیر در ایران، نظریه ایدن چمبرز تحت عنوان «خواننده درون‌متن» از طرف محققان حوزه ادبیات کودک بسیار موردتوجه قرار گرفته است. تلاش پژوهش‌های مربوطه خوانش متفاوت آثار نویسندگان ایرانی این حوزه از ادبیات بر اساس نظریه چمبرز بوده است. چمبرز در روش نقد خود برای شناسایی ویژگی‌های خواننده درون‌متن اثر ادبی بررسی چهار عنصر سبک، زاویه دید، طرفداری و شکاف‌های گویا را لازم می‌داند. سؤال عمده این مقاله این است که آیا ویژگی‌ها و شیوه-های نظری که چمبرز آن‌ها را برای خلق خواننده درون‌متن ضروری می‌شمارد در آثار ادبی خود او عملاً نمود پیداکرده‌اند؟ بررسی داستان «روز بیکاری سیندی» از مجموعه داستان بازی محبت۱ نشان می‌دهد که چمبرز با بهره‌گیری هوشمندانه از شیوه‌های مختلف، ازجمله تغییر سبک روایتی-توصیفی به سبک نمایشی-عینی، کلمات متنوع اما روان و صمیمی، آرایه‌های ادبی کم و قابل‌فهم، راوی سوم شخص محدود به کانونگری شخصیت اول داستان، طرفداری از طریق تغییر سبک، شکاف‌های صوری و فرهنگی و شکاف در شخصیت‌پردازی و ساختار متن خواننده کودکی فعال و منتقد را در متن خود می‌سازد و طلب می‌کند.
فرزاد بالو،
دوره ۱۱، شماره ۴۴ - ( ۲-۱۳۹۷ )
چکیده

گادامر تحت تأثیر آرای هایدگر درباب مقوله فهم، زبان، زبانمندی و تاریخمندی فهم و... هرمنوتیک فلسفی را بنیان نهاد. او بی­آنکه در خوانش متن، «همچون اسلاف خود شلایرماخر و دیلتای» با اتخاذ روش و محوریت­بخشی به مؤلف در پی دستیابی به نیت مؤلف برآید و یا خواننده را نقطه کانونی مقوله فهم و خوانش متن قرار دهد، با الهام از فلسفه هستی­شناختی هایدگری، بر این باور است که تناظری سوژه ـ سوژه میان خواننده و متن برقرار است و امتزاج افق نتیجه نهایی گفت‌وگوی میان خواننده و متن به شمار می­آید. این درحالی است که یکی از مهم­ترین بدفهمی­ها درباب هرمنوتیک فلسفی گادامری در پژوهش­های رایج آن است که به‌اشتباه از هرمنوتیک فلسفی به هرمنوتیک خواننده/ مفسرمحور تعبیر می­شود. این اشتباه در دلایلی همچون بی‌‌توجهی به تغییر رویکرد روش‌محورانه در هرمنوتیک فلسفی به رویکرد دیالکتیکی، تلقی نادرست از مفهوم انطباق یا کاربرد در هرمنوتیک فلسفی، توجه نکردن به مفهوم بازی در هرمنوتیک فلسفی، جدا انگاری سوژه و ابژه و عدم التفات به امتزاج افق­ها در هرمنوتیک فلسفی، تفکیک قائل نشدن میان قلمرو هرمنوتیک فلسفی و نقد خواننده­محور (هرمنوتیک ادبی) و... ریشه دارد. پژوهش حاضر که به روش توصیفی ـ تحلیلی انجام شده است، ریشه­های این بدفهمی را واکاوی می‌کند.  
 

دوره ۱۲، شماره ۴۸ - ( ۶-۱۳۹۴ )
چکیده

بیژن نجدی (۱۳۷۶-۱۳۲۰) از جمله پیشگامان نگارش داستانهایی به شیوۀ پست­مدرن در ایران به شمار می­آید. در این مقاله جایگاه خواننده در داستانهای پست‌مدرنی از بیژن نجدی همچون «آرنایرمان، دشنه و کلمات در بازوی من»، «دوباره از همان خیابانها»، «روز اسبریزی»، «بیگناهان» و «سرخپوستی در آستارا» بررسی شده است. نجدی در داستانهای خود، با به کارگیری شیوه‌هایی همچون مخاطب قرار دادن خواننده و ابهام‌سازی در تشخیص مخاطب داستان برای خواننده، تکثر راوی و تغییرات مداوم و بدون قرینه زاویه دید و در نتیجه عدم انسجام متن، تصویر دنیاهایی متناقض و ارائه انتخابهای متفاوت در مسیر داستان به خواننده، نگارش اثر به شیوه فراداستان و خودارجاع و معلق گذاشتن خواننده میان فضای تخیلی و واقعیت داستانی، تغییرات بدون قرینه کانونهای روایت و در نتیجه ایجاد فضاهایی چندبعدی و نگارش پایانی باز و یا فرجامهایی چندگانه برای داستانها، نشان می‌دهد که در نگارش داستانهایش نقشی محوری برای خواننده در نظر داشته اس؛ شیوه‌هایی که در جهت ایجاد زمینه‌های تعامل مستقیم خواننده با متن و به مشارکت طلبیدن او در ساختن معنای متن در داستانهای نجدی به کار رفته‌ است.
 
 
محمدجواد مهدوی، فاطمه سوقندی، رویا یدالهی شاه‌راه،
دوره ۱۷، شماره ۶۶ - ( ۶-۱۴۰۳ )
چکیده

در این مقاله، نظریۀ مخاطب نهفتۀ ادبیات کودک و نوجوان از ایدن چمبرز را نقد کرده‌ایم. ایدن چمبرز در نظریۀ خود، برای شناخت مخاطب نهفته در ادبیات کودک و نوجوان، فنونی را پیشنهاد می‌کند. در طرح این نظریه که مفاهیم مفیدی ارائه می‌کند، ایرادها و خلأهایی وجود دارد که آن‌ها را ذیل چند عنوان توضیح داده‌ایم: کلی‌گویی‌ و ابهام در تعاریف، هم‌پوشانی مقوله‌ها، رعایت نکردن مدعاها در مثال و سست بودن مبانی نظری. کاربست صحیح این نظریه در عمل، نیازمند بازنگری، تکمیل و اصلاح ایرادهایی است که در این پژوهش مطرح کرده‌ایم. در ادامه تلاش کردیم در جهت اصلاح نظریه پیشنهادهایی ارائه کنیم. با توجه به این‌که هدف نظریۀ چمبرز یافتن مخاطب نهفته است ما نیز به سراغ تکنیک‌هایی ‌رفتیم که امکان یافتن این مخاطب را به ما می‌داد. در زبان‌شناسی رمان و روایت‌شناسی، روش‌ها و مفاهیم کارآمدی یافتیم و روشی براساس تحلیل ساختار متن و گفتمان روایت طراحی کردیم که با کمک آن می‌توان مخاطب نهفته را استنباط کرد. این روش شامل مفاهیم معنابن، کانونی‌سازی، صدا و فاصله است که درکی دقیق‌تر از مخاطب نهفته به دست می‌دهند.


دوره ۱۷، شماره ۶۹ - ( ۱۰-۱۳۹۹ )
چکیده

موضوع و هدف این مقاله رسیدن به تعریفی از طنز به عنوان نوعی ادبی است تا بتوان به استناد آن طنز بودن متنی ادبی را بشناسیم. بر مبنای نظریات ادبی معاصر بویژه نظریات خواننده محور، تعریفی تازه از طنز داده شده است: «طنز، متنی ادبی است که کنش آن، ایجاد تقابل بین «مفاهیم ادراکی خواننده از متن» با «الگوهای ذهنی خواننده» است». این تعریف به عنوان مبنای تشخیص متون طنز از دیگر متون می‌تواند مورد استفاده قرار گیرد؛ بر این اساس نمونه‌هایی از طنزها در متون مختلف (قرآن مجید، شاهنامه، رباعیات خیام، اشعاری از شاملو و شفیعی کدکنی) تحلیل شده است. هم‌چنین بر مبنای این تعریف، نشان داده شده که بعضی از نمونه‌هایی که در کتابها یا مقالات مختلف، طنز معرفی شده‌است، مصداق طنز به عنوان نوعی بیان ادبی نیست.
 

دوره ۲۰، شماره ۱ - ( ۱۰- )
چکیده

در سال های اخیر، منابع متعددی در مورد پیشرفت علوم و فنآوری در ایران منتشر شده است. با فرض اینکه فنآوری  یک"برساخت اجتماعی" محسوب می شود،  این مقاله کوشش می کند در پرتوی نظریه تفسیر پل ریکور، نشان دهد که  رابطه گفتمانی جامعه ایران با فنآوری غرب را می توان  به رابطه متن با خواننده در"گفتمان یقین" ریکور مشابه دانست. ثانیا، این مقاله می کوشد روشن سازد که این مرحله در بستر گفتمانی پیشین ریشه دارد  که می توان آنرا "گفتمان شک"نامید. در همین راستا، مقاله نخست  بر اساس نظریه تفسیر پل ریکور یک مدل مفهومی بنا می سازد که در آن بر حسب تمثیل، فنآوری به متن و کاربر فنآوری به خواننده متن تشبیه شده است سپس در یک مطالعه تاریخی توضیح می دهد که در دوران پس از انقلاب، این رابطه دوتایی (فنآوری و کاربرآن) دارای دو مرحله با ماهیت متفاوت بوده است: مرحله فاصله گذاری از ۱۳۵۷ تا ۱۳۶۸ و مرحله فاصله برداری از ۱۳۶۸ تاکنون. مقاله با این نتیجه گیری پایان می گیرد که رشد کنونی تولیدات علمی به مثابه پایه های مادی، سیاست گذاری عمومی با محوریت ملیت خواهی فنآورانه مبتنی بر" گفتمان یقین عمل می کند و این گفتمان نیز به نوبه خود، در خدمت فرایند هویت سازی اجتماعی است که  به قصد ایجاد حس عزت و احترام به هویت ملی ایجاد شده است

صفحه ۱ از ۱