جستجو در مقالات منتشر شده


۱ نتیجه برای خوانش انتقادی

مهدی جاویدشاد، علیرضا نیکویی،
دوره ۱۲، شماره ۴۶ - ( ۷-۱۳۹۸ )
چکیده

امروزه یکی از بنیادی­ترین و بحث­برانگیزترین مباحث نظری در حوزه نقد ادبی اجتناب از کلان­نظریه در خوانش­های ادبی است. نظریه­پردازان برجستۀ این حوزه که با عنوان نئوپراگماتیست­ها شناخته می­شوند، تری ایگلتون، استنلی فیش، استیون نَپ و والتر بن مایکلز نام دارند و تأکیدشان بر این است که امروزه مسیر نقد و نظریه از اهداف اولیه خود در اوایل قرن هجدهم درجهت ارتقای عدالت اجتماعی منحرف و به بت‌واره­ای تبدیل شده است که به‌خودی‌خود جامعه سلسله­مراتبی را تقویت و بازتولید می­کند. در دهه ۱۹۸۰م، شاهد اوج مباحث و خوانش­های نظری در قلمروی مطالعات ادبی بودیم؛ اما در همین دهه مباحث ضدنظری و نظریه به اوج خود می­رسد و آرای نَپ و مایکلز را یکی از بیانیه­های کلیدی خود بر‌می­شمرد. نَپ و مایکلز معتقدند که مباحث نظری از انفصال مباحثی تجزیه­ناپذیر مانند معنا ـ نیت، زبان ـ کنش­گفتار و نظریه ـ عمل به‌وجود آمده­ و مسبِب پیدایش «تجارت نظری» شده‌اند. از نظر این دو منتقد با توجه به اینکه دغدغه­های مربوط به نویسنده مسائلی «تجربی»­اند، واکنش نظری به این مسائل نه‌تنها راهکاری ارائه نمی­کند، بلکه صرفاً یک «اغوای نظری» است. در این مقاله سعی شده است تا با مرور فشرده آرای متفکران درباب نظریه و مفاهیم هم‌بسته آن، مانند ضدنظریه، فرانظریه و پساتئوری، به‌طور خاص به اندیشه‌های این دو پرداخته شود، واکنش­ها به آن‌ها و خطاهای موجود در استدلالشان مرور گردد و در پایان نیز پیام مقالۀ نَپ و مایکلز برای جامعۀ ادبی کشورمان مورد بررسی قرار گیرد.
 

صفحه ۱ از ۱