جستجو در مقالات منتشر شده


۱۳ نتیجه برای حقیقت


دوره ۰، شماره ۰ - ( ۱۲-۱۴۰۲ )
چکیده

ظرفیت قصص قرآنی که متونی هستند سرشار از نشانه‌ها و معانی همواره زمینه را برای به‌کارگیری روش‌های متنوع مطالعه و تحلیل متن فراهم می‌سازد تا لایه‌های درهم‌تنیده و روی هم افتاده متن از هم بازشوند و فرآیند ساخت معنا برای مخاطبان روشن‌تر شود. مقاله حاضر بر الگوی«مربع نشانه‌شناسی» یکی از الگوهای گریماس بنیان‌گزار مکتب نشانه‌شناسی پاریس استوار است که به تجزیه و تحلیل سازوکار ساخت معنا در فرآیند تولید متن می‌پردازد. مربع «نشانه‌شناسی» خوانش روشمند متن را می‌آموزد و اینکه چگونه می‌توان بر اساس روابط متقابلی یک متن را به سخن درآورد. این نوشتار بر آن است تا با به‌کار‌گیری این الگو به تحلیل ساخت‌های متنی دوگان «عزت و ذلت» در داستان قرآنی یوسف(ع) بپردازد و فرآیند شکل‌گیری دلالت آن دو را در گفتمانی قرآنی تبیین کند. رهآورد این پژوهش در راستای بسط مربع نشانه‌شناسی آن است که در یک متن امکان جابه‌جایی مداوم قطب‌ها و مقوله‌ها وجود دارد؛ بدین معنا که در فرآیند گفتمان‌سازی با آنکه در تحلیل دوگان «ذلت و عزت» در سطح محتوا با هشت صورت مواجهیم ولی بر خلاف معمول که در سطح بیان، صورت‌بندی‌های متناظر آن می‌تواند چند نفر یا چند چیز باشد، در داستان یوسف(ع) صورت‌بندی متناظر آن فقط یوسف نبی (ع) است لذا در خصوص داستان یوسف نبی(ع) می‌توان گفت این مربع به ما نشان می‌دهد زندگی آن حضرت سراسر عزتمندی و بزرگی بوده است و برخلاف ظاهر داستان که حیات ایشان را عزت توأم با ذلت نشان می‌دهد. در این میان استفاده از مربع حقیقت‌نمایی ما را در دریافت حقیقت یاری می‌کند.
 

دوره ۱، شماره ۱ - ( ۱۰-۱۳۹۹ )
چکیده

در این مقاله سعی می‌کنیم که منطق و متافیزیک هگل را در قلمروی منطق جدید بازسازی کنیم. گراهام پریست مدعی است که می‌توان منطق هگل را با خوانشی فراسازگار از منطق جدید که به دوحقیقت‌باوری موسوم است، تطبیق کرد و او حکم به دوحقیقت‌باوربودن (Dialetheist) هگل می‌دهد. در این مقاله، ابتدا گزارش پریست را از دیالکتیک و تناقض دیالکتیکی هگل توضیح می‌دهیم و سپس دلایل او را له مدعای بالا بررسی می‌کنیم. برای اینکه بتوانیم مقایسه‌ای میان دوحقیقت‌باوری و منطق هگل داشته باشیم، به‌اختصار و به‌صورت غیرفنی معناشناسی (Semantics) یک منطق دایالتیک (Dialetheic) را توضیح می‌دهیم. در انتها با ایجاد یک پرسش و نقد، سعی می‌کنیم ادعای پریست را به چالش بکشیم یا دست کم راه را برای بازگشایی مجدد مسئله باز کنیم و به این نتیجه برسیم که منطق و متافیزیک هگل را نمی‌توان با منطق فراسازگارِ دوحقیقت‌باورانه مدل کرد.


دوره ۱، شماره ۴ - ( ۹-۱۴۰۰ )
چکیده

از جمله مسائل مابعدالطبیعه، مسأله جواهر مفارق و نحوه شناخت مفارقات است. پیچیدگی بحث شناخت جواهر مفارق تا حدّی است که فیلسوفان هنگام بررسی و تأمّل در باب آن، آراء متفاوت و گاه متعارضی را ارائه می‌دهند. از جمله اندیشمندان دوره میانه، می‌توان به ابن‌ سینا و توماس آکوئینی اشاره کرد که هر یک از ایشان با ذکر دلایلی و شواهدی چند دو نظر مقابل در خصوص شناخت جواهر مفارق اعلام می‌دارند، چنانکه در برخی موارد شناخت جواهر مفارق را برای نفس انسانی ممکن می‌دانند و در مواردی نفس انسانی را قادر به شناخت نمی‌دانند. با این وصف اگرچه آراء دو اندیشمند مردّد و ناسازگار می‌نماید اما با تحلیل آراء ایشان و به دنبال ارائه تقسیم ثُنائی برای شناخت، یعنی شناخت حقیقت و شناخت حقیقی، می‌توان تعارض ظاهری را مرتفع ساخت و در نهایت اعلام داشت که به اعتقاد هر دو اندیشمند، نفس انسانی قادر به شناخت حقیقت جواهر مفارق است؛ با این تفاوت که از نظر ابن‌ سینا شناخت حقیقت منوط به افاضه عقل فعال بیرونی است، حال آنکه از نظر آکوئینی، شناخت حقیقت مستلزم اِعداد عقل فعال درونی است و از سوی دیگر هر دو اندیشمند، اتفاق نظر دارند بر اینکه شناخت حقیقی جواهر مفارق برای نفس انسانی امکان‌پذیر نیست، بلکه شناخت حقیقی مختص جواهر مفارق و خداوند است و در نهایت اینکه از طریق علم حصولی نمی‌توان به شناخت حقیقی مفارقات نائل شد.


دوره ۲، شماره ۲ - ( ۸-۱۴۰۱ )
چکیده

هیدگر معتقد است الثیا نزد یونانیان به معنای ناپوشیدگی است که امری ذاتی برای موجودات است، اما افلاطون با قایل‌ شدن به عالم مُثل، حقیقت را به مثابه مطابقت مطرح و آن را به عقل انسانی منتقل می‌کند. با این نگاه، حقیقت خصوصیت ذاتی‌اش را از دست داد و تبدیل به مطابق شناخت با متعلق خود و ایجاد دوگانگی‌های مرسوم فلسفه شد. ملاصدرا هر چند شباهت‌های بنیادین با هیدگر دارد، اما حقیقت را دارای معانی چندگانه‌ای می‌داند و در مرحله سوم تفکر فلسفی خویش با رسیدن به تشان، با تفسیر خاصی که از فلسفه افلاطونی می‌کند، دوگانگی‌های مرسوم فلسفه قبل از خودش را کنار می‌گذارد و به وحدت‌گرایی می‌رسد و حقیقت نزد افلاطون را امری دارای مراتب وجودی قلمداد کرده و می‌پذیرد. در این مقاله ضمن نگاه کوتاه به حقیقت نزد افلاطون، به بررسی نگاه هیدگر و ملاصدرا و در نهایت استخراج انتقادات صدرایی به تفکر هیدگری درباب حقیقت خواهیم پرداخت.
 

دوره ۴، شماره ۱۴ - ( ۱۰-۱۳۹۰ )
چکیده

علم بلاغت در زبان عربی و فارسی از ایدئولوژی اسلامی تاثیر فراوانی پذیرفته است. سرآغاز بسیاری از مطالعات بلاغی، مجادلات ایدئولوژیک بوده است. بسیاری از نویسندگان تاریخ بلاغت از ابتدا به تقسیم دلالت های زبان به حقیقی و مجازی اشاره کرده اند؛ اما یادآور نشده اند که در تطور بلاغت اسلامی برخی نظریه پردازان از اصل، منکر کارکرد مجازی زبان بوده اند. پژوهشگران نظریه انکار مجاز را به برخی از پیشینیان چون ابواسحاق اسفراینی (ف. ۴۱۷ ق) نسبت داده اند؛ اما کسی که با پافشاری از این دیدگاه دفاع کرده، ابن تیمیه دمشقی است. این مقاله پس از بیان درآمدی درباره مجاز و تاثیر باورهای ایدئولوژیک در شکل گیری نظریه های بلاغی، به زمینه های پیدایش بحث درباره انکار مجاز می پردازد، آن گاه آرای ابن تیمیه را بررسی می کند و تاثیرگذاری آن را در سیر تدوین بلاغت اسلامی نشان می دهد.

دوره ۶، شماره ۷ - ( ۱-۱۳۹۴ )
چکیده

نشانه- معناشناسی، رویکردی نوین در تجزیه ‌و تحلیل متن و نظام­های گفتمانی است. این رویکرد در نقد ادبی، به ارائه الگوهای متعددی منجر شده است که چگونگی کارکرد، تولید و دریافت معنا از متن را مورد تبیین قرار می­دهد. این الگوهای برآمده از منطق متن تلاش می­کنند هرگونه امکان خوانش متکثّرِ خارج از نظام ارزش­گذاری اثر ادبی را تا جای ممکن کاهش دهند. از‌این‌رو این مقاله، مثنوی سلامان و ابسال جامی را که از‌جمله متون عرفانی و دارای بیان رمزی و قابلیت تأویل‌پذیری است، برای بررسی مورد توجه قرار داده، تلاش می­کند ضمن معرفی چگونگی عملکرد الگوهای نشانه- معناشناسی، چرایی بهره­مندی شاعر از هر دو فرآیند ممکن معناسازی در این متن را تبیین نماید؛ فرآیندی که به‌صورت رفت‌وبرگشتی در الگوی مربع معناشناسی تجلی می­یابد. مقالۀ حاضر با بهره­گیری از الگوهای نشانه- معناشناسی در بررسی تحلیلی مثنوی سلامان و ابسال جامی، این فرض را مطرح می­کند که بهره­گیری از هر دو فرآیند معناساز در این متن، اشاره به مفهوم «بازگشت» دارد و جامی تلاش می­کند این مفهوم را از طریق رمز و بیان رمزی در قصه «سلامان و ابسال» ارائه نماید.

دوره ۷، شماره ۳۰ - ( ۱۰-۱۳۹۸ )
چکیده

روایت‌های عامیانه نقش تأثیرگذاری در برساخت هویتی و جنسیتی فرد و سوژه در جامعه دارد، به‌طوری ‌که ارزش‌های فرهنگی جامعه که عمدتاً از سوی گفتمان حاکم فرهنگی تبین می‌شود، با بازتاب آنچه فوکو «رژیم حقیقت» می‌خواند سعی دارد تا هژمونی فرهنگی غالب و نظام خوب و بد را در قالب آموزه‌های روایت‌های عامیانه برای آحاد جامعه تعریف نماید. در این مقاله، ابتدا دو روایت عامیانۀ منطقۀ خراسان با نام‌های «زن سنگی» و «زهره: دختر لال»
ـ که در رمان آشپزخانه‌ای به رنگ زعفران نوشتۀ یاسمین کرودر به زبان انگلیسی نقل‌ شده است ـ به خواننده معرفی می­شود و با بررسی تصویر ارائه‌شده از سوژۀ مؤنث در این دو داستان عامیانه، بازتاب گفتمان غالب و هژمونی فرهنگی مردسالارانه در روایت‌های عامیانه واکاوی می‌شود تا چگونگی بازتاب اجتماعی آن‌ها در برساخت هویت سوژۀ مؤنث بررسی شود. همچنین، تلاش نویسندگان زن معاصر برای به چالش کشیدن این هژمونی و برساخت هویتی و جنسیتی جدید با خلق فضای بینابینی فرهنگی تأکید شده است. این جستار با مطالعۀ یکی از آثار ادبیات مهاجرت ایران که نقل ادبیات عامیانه را دستاویزی قرار داد که هژمونی فرهنگی را منعکس کند، سعی دارد تا نقش ادبیات عامیانه را در بازتاب چگونگی شکل‌گیری سنتی هویت یادآور شود و فضایی بینابینی فرهنگی برای برساخت هویتی زن معاصر را فراهم کند که در آن سوژۀ مؤنث فارغ از سیطرۀ هژمونی فرهنگی غالب می‌تواند هویت خود را به‌طور مستقل شکل دهد و صدایی برای شنیده شدن داشته باشد.


دوره ۹، شماره ۳۸ - ( ۱۲-۱۳۹۱ )
چکیده

داستان کیخسرو یکی از روایتهای اصلی در شبکه روایی اساطیر ایران است که با توجه به اهمیت حماسی/ اساطیری و برجستگی جاری- غایی­اش، با تحلیل آن می‌توان تصویر واضحتری از مفهوم «هویت» و نظام «قدرت»، در سویه­های مادی و معنوی­اش، در فرهنگ اساطیری، دینی ایران باستان و کرانه­های اندیشه خسروانی نشان داد؛ تصویری که بازتاب آن در برآیندهای فکری و ایدئولوژیک دوره اسلامی، در قالب نماد و کیفیت اساطیری و فرهنگی، در زمینه­هایی چون روایتهای حماسی ملی ایرانیان نیز دیده می‌شود. بهترین نقشه راه برای رسیدن به این جغرافیای معناشناختی فرهنگی شاهنامه است.  با چنین هدفی و با توجه به اهمیت «نبرد بزرگ کیـخسرو»، در این مقاله کوشیده­ایم به بررسی روابط قـدرت در داستان کیخسرو و نظـام معنـاشناختی آن از دیدگاه  فوکو بپـردازیم. بر همین اساس، این مقـاله نخسـت چارچـوب قدرت/حقیقت در داستان کیخسرو بر پایه الگـوی شاه/ موبد را بررسی می‌کند، سپس در سهمحورِ شناسـایی فضای تخاصم، منـازعات معنایی و تعیین زمان و مکان، به بررسی گفتمان قدرت حاکم در داستان کیخسرو می­پردازد و سرانجام،  نتایج گفتمانی این داستان را با تأکید بر نبرد بزرگ کیخسرو بررسی می‌کند.

دوره ۱۰، شماره ۲ - ( ۴-۱۴۲۵ )
چکیده

-
رامین محرمی، چیمن فتحی،
دوره ۱۴، شماره ۵۳ - ( ۱-۱۴۰۰ )
چکیده

گذار نیهیلیستی در شعر اخوان مسئلۀ اصلی این پژوهش است. شعر اخوان با داشتن جان­مایه­های فلسفیِ مدرن، دربردارندۀ معانی ژرفی است که آن را درخور تحلیل­هایی فراتر از مرز معمول می­کند. یکی از بارزترین این معانی دیالکتیک امید و ناامیدی است. آشنایی اخوان با اندیشه‌های جریان‌ساز عصر مدرن اروپا، ازجمله اندیشه­های فلسفی فریدریش نیچه، نگارندگان را برآن داشت تا در تحلیل این دیالکتیک، گرایش­های گذار نیهیلیستی شعر او را در رهیافت «گذر از نیهیلیسم منفعل به نیهیلیسم فعال» نیچه­ای بررسی کنند. این واکاوی نشان می­دهد اندیشۀ شعری اخوان در این مقوله به‌طرزی شگفت بازتاب شیوه­هایی از رهیافت گذار نیهیلیسم نیچه­ای، همچون انکار گرایش متافیزیکی و تکیه بر ارادۀ انسانی، نگره­های اخلاقی، صیرورت، عدم جزمیت و بازگشت جاودان است که راه آفرینش ابرانسان و تصدیق همه­جانبۀ زندگی است. براساس یافته‌های پژوهش، شعر اخوان اگرچه ابتدا بازتاب گونه­ای نیست‌انگاریِ منفعل به‌نظر می‌رسد، در تحلیلی ژرف­تر معلوم می­گردد که اشعار او از ویژگیهای فرمی و معنایی خاصی برخوردارند که عاطفۀ یأس و اندیشۀ نیهیلیستی را از چشم­اندازی منفعل به ساحتی فعال می‌کشاند تا مخاطب نکته­سنج آن را از جریان گذاری نیهیلیستی درمقابل جمودِ یأسی ساکن آگاه سازد. روش تحقیق کیفی و رویکرد ناظر بر تحلیل‌ها رویکرد نقد فلسفی از گونۀ فلسفۀ غیرمفهومی و گاهی رویکرد توصیفی با تکیه بر گزاره‌های شاعرانۀ آن دو است.

محمود فتوحی رودمعجنی،
دوره ۱۵، شماره ۶۰ - ( ۵-۱۴۰۱ )
چکیده

فلسفه و شعر اگرچه همواره از قلمروهای پرطرفدار معرفت بشری بوده‌اند، اما میان آن دو ستیز و ناسازگاری دیرینه‌ای در جریان بوده است. این جستار در پی آن است تا نشان دهد که نسبت فلسفه و شعر از قرن بیستم به این سو از دشمنی به جانب خویشاوندی گراییده است؛ هر چه به روزگار کنونی نزدیکتر می‌شویم فیلسوفان ـ به‌ویژه در فلسفۀ قاره‌ای ـ از نگاه ستیزه‌جویانۀ  افلاطون‌گرا به شعر فاصله می‌گیرند و به خویشاوندی شعر و فلسفه بیشتر توجه دارند. بر پایۀ این خویشاوندی، مقاله چهار شباهت میان دو قلمرو شعر و فلسفه را مطرح می‌کند و نشان می‌دهد که دگرگونی نگاه به منسابات شعر و فلسفه، نتیجۀ تغییر نگرش معرفتشناختی به شعر بوده است.


دوره ۱۶، شماره ۴ - ( ۱۰-۱۳۹۱ )
چکیده

چکیده در قانونگذاری­های جدید به منظور کشف واقع، این تمایل دیده می­شود که بر میزان اختیارات دادرس حقوقی، چنان که در امور کیفری است بیفزایند و در این زمینه اعتماد بیش تری به دادرس داشته باشند. به همین جهت قواعد محدود کننده قدرت تشخیص دادرس در حال کاهش است؛ به طوری که دیدگاه سنتی مبنی بر تفکیک بین دعاوی کیفری و حقوقی در امر اثبات تا حدود زیادی ازبین رفته است. اصل آزادی ارزیابی قضایی ادله مدنی مانند دلایل کیفری، امروزه در بیش تر نظام­ها دادرسی، مورد پذیرش قرار گرفته است که با توجه به هدف نوین دادرسی مدنی، یعنی کشف واقع باید پذیرش این اصل را حاکی از تأثیری دانست که قانونگذاران در کشف از واقع می دانند. با تحولات صورت گرفته، دادرس حقوقی دیگر مانند گذشته مأمور فصل خصومت و ملقب به داستان­سرا نیست، بلکه اصل آزادی ارزیابی دلایل، این امکان را ایجاد می­کند تا دادرس مکلف نباشد صرفاً به ظاهر ادله که مبتنی بر علم عادی است عمل کند، بلکه بتواند به قناعت وجدان که راه رسیدن به حقیقت واقعی است دست یابد. در این مقاله ضمن به دست دادن مفهوم صحیح از ارزیابی ادله و تأکید بر امکان ارزیابی قضایی تمام دلایل، اثر آن بر دادرسی  را مورد مطالعه قرار می­دهیم­. نویسنده مسؤول مقاله:                                                             E-mail: Abkarimi@ut.ac.ir   
غلامرضا پیروز،
دوره ۱۶، شماره ۶۳ - ( ۱۰-۱۴۰۲ )
چکیده

بحث‏های افلاطون پیرامون جایگاه شعر به جدالی درازدامن میان فلسفه و شعر انجامید. افلاطون معتقد بود شعر در مقابل فلسفه، حقیقت را بیان نمی‏کند و اساساً نمی‏تواند به حقیقت دست یابد، دروغ می‏گوید و می‏تواند موجب گمراهی شود. دیدگاهی که تا قرن‏ها به دفاع شعر از ماهیت خود انجامید و منجر شد شعر، ابزاری برای بیان مسائل اخلاقی، عقیدتی و سیاسی شود و بدین‏ترتیب نشان دهد اگر نمی‏تواند به حقیقت دست‏یابد، حداقل می‏تواند موجب تعلیم و تربیت گردد.
اما در دوران جدید، زمانی که ماهیت «حقیقت» و «واقعیت» مورد پرسش واقع شده، دفاع فلسفه از شعر، به دفاع از جایگاه اندیشگیِ شعر انجامیده است. امروزه شعر، در کنار فلسفه و علم، رسانه‏ای است که روایتی از واقعیت را بازتاب می‏دهد، روایتی که همچون سایر رسانه‏ها، نوعی بازنمایی از واقعیت است. این پژوهش در نظر دارد با بررسی آراء افلاطون و نقدهایی که در دهه‏های اخیر بر مبانی اندیشگی او وارد آمده و نیز نقد دیدگاه برخی پژوهشگران ایرانی در زمینۀ تعامل جدید فلسفه و شعر، به تبیین نسبت شعر و فلسفه با حقیقت و واقعیت و بحث در زمینۀ جایگاه شعر در دنیای فکری امروز بپردازد.
 


صفحه ۱ از ۱