جستجو در مقالات منتشر شده


۱۱ نتیجه برای حضور


دوره ۲، شماره ۱ - ( ۵-۱۴۰۰ )
چکیده

مقدمه:
شهرها به عنوان عرصه های اصلی زندگی انسانها، متشکل از اجزا و عناصری از جمله فضاهای باز و عمومی هستند. امروزه پیشرفت در حوزه فناوری دیجیتالی در حیطه های مختلف از جمله فضاهای عمومی تاثیر شگرفی داشته است.
هدف:
هدف از این پژوهش، پرداختن به تاثیر و تاثراتی است که فضاهای مجازی بر فضاهای عمومی و حضور پذیری در آنها دارد.
روش:
پژوهش براساس اهداف آن، بنیادی و در زمره مطالعات توصیفی و تبیینی- تحلیلی قرار دارد. پس از بررسی مبانی مرتبط با شهر هوشمند و فضاهای عمومی با مراجعه به اسناد و متون معتبر، تاثیر و تاثرات فضاهای مجازی بر فضاهای عمومی شهری مورد توجه قرار گرفته و با توجه به معیارهای حضورپذیری در فضا، تعداد ۱۰۰ پرسشنامه از شهروندان تهرانی تکمیل  و تحلیل شده است.
یافته ها:
یافته ها نشان داده است که اکثر افراد از فضای مجازی به عنوان محرک و ابزاری برای حضور در فضای عمومی استفاده میکنند و نه به عنوان رقیبی برای حضور نیافتن در فضاهای عمومی. هرچند این خط سیر در ایران نزدیک به میانگین است زیرا برخی افراد (دارای سن بالاتر و یا ویژگی خاص) هنوز از فضاهای مجازی و فناوری های یاد شده به صورت محدود تری استفاده میکنند.
نتایج:
نتایج نشان داده که فضاهای مجازی به عنوان محرکی برای افزایش حضور در فضاهای عمومی، در خدمت شهروندان است. بنابراین نیاز است تا شهرسازان، سعی در ارتقا خدمت رسانی و استفاده از فضاهای مجازی و فناوری به عنوان ابزاری جهت تسهیل حضور در فضای مجازی داشته باشند.

دوره ۶، شماره ۲ - ( ۳-۱۳۹۴ )
چکیده

در این مقاله، کارکردهای نشانه-  معناشناختی «رنگ» و «نور» را در داستان «مری کردن چینیان و رومیان در علم نقاشی و صورتگری»[۱]، از دفتر اوّل مثنوی، بررسی کردیم. در این گفتمان، مولانا با معرفی نگاه پدیدارشناختی خود، چگونگی تجلی وجه دموکراتیک عرفان شرق را نشان داده است. پرسش اصلی مقاله این است که چگونه و براساس کدام شرایط و کارکردهای گفتمانی و فرهنگی، گذر از فضای فیزیکی- کنشی به فضای نمادین و استعلایی فراهم می­شود. هدف از پژوهش، مطالعۀ ویژگی­های تعاملی و برهم­کنشی رنگ و نور و نشان­ دادن جایگاه سمیوسفرهای فرهنگی در گفتمان مولانا­ است. فرض ما این است که حضور هستی‌محور و پدیدارشناختی نور، فضای گفتمانی رنگ را از انحطاط هستی­محور نجات و آن را در وضعیت استعلایی قرار می­دهد؛ بنابراین، نور و رنگ در یک فضای بی­رنگی سبب استعلای معنا می­شوند. در چنین فضایی، ما با دیگری و هستی حضور یکی می­شویم و همه چیز به محتوایی از موسیقی زیبایی‌شناختی روح جهان تبدیل می­شود.



[۱] نقاشان چینی و رومی، برای اثبات ادّعای خود در داشتن هنر برتر، در حضور پادشاه به رقابت پرداختند و در دو سرای مقابل هم به صورت­گری پرداختند. چینیان با کاربرد رنگ­ها و رومیان با صیقل­زدن دیوارها، هنر خود را عرضۀ کردند. نقّاشی چینیان زیبا به نظر می­رسید، امّا با انعکاس هنر آنان بر روی دیوارهای صیقلی رومیان، تصاویر به گونه­ای زیباتر و با شکوهمندی بیش­تر آفریده شد. عارفان نیز همان رومیان اهل صیقل هستند که با رستن از هر نوع رنگ، در دل خود نقش معشوق خود را انعکاس داده­اند. (ر.ک. زمانی، ۱۳۹۲: ۱۵۴- ۱۵۵)
 

دوره ۹، شماره ۴ - ( ۷-۱۳۹۷ )
چکیده

ژان ـ میشل مولپوآ شاعری است که با پیوند با غیرخودی، به تکثیر فضایی و اشباع­شدگی از بداعت نائل می‌آید و آشکارگی عناصر ناشناس را سبب می‌‌شود. وی، با گونه‌های حاضر در میدان عملیاتی حضور، قطع ارتباط می­کند، از حال مکانی خود فاصله می ‌گیرد و با حضور در مکانی تخیلی، فعالیت حسی ـ ادراکی را پایه‌گذاری می‌‌کند تا بدین سان، به کمک گونه‌‌های حسی به حالت بسط و گستره و تکثیر معنا انتقال ‌یابد. مقالۀ حاضر درصدد بررسی مفاهیم تکثیر و تکثر از مجرای پدیدارشناسی حضور و سپس از مجرای گونه‌‌های حسی مختلف در کتاب داستانی از آبی مولپوآ، بر اساس تئوری نشانه ـ معناشناسی نوین است. بدین منظور، نگارنده چگونگی پذیرش غیرخودی از طریق گونه‌های حسی توسط شاعر، چگونگی انتقال وی به حالت گستره و درنتیجه تأثیر گونه‌های حسی در گستردگی معنا و چگونگی پدیداری عناصر را نزد شاعر مورد بررسی قرار می‌دهد تا به هدف اصلی مقاله که مشخص کردن شیوه‌های حضوری شاعر در ارتباط با جهان پیرامون، همچنین، مسیر عبور شاعر از برونه به درونه و یا بالعکس و چگونگی تولید معنا توسط وی است، نائل آید.
 

 

دوره ۱۲، شماره ۶ - ( ۱-۱۴۰۰ )
چکیده

جستار ­پیش­رو می­کوشد تا با اتکا بر رویکرد نشانه  ـ معناشناسی به تحلیل گفتمان ادبی به تحلیل تعامل سازه‌های وجهی و مؤلفه‌های تنشی ِ گفتمان به‌منزلۀ مؤلفه‌های بُعد عاطفی گفتمان داستان کوتاه «میعاد» اثر گلی ترقی بپردازد. ­روش ­تحقیق ­توصیفی تحلیلی ­است.­ درواقع نگارنده سعی دارد با تکیه بر گفتمان ادبی نویسنده و به شیوۀ تحلیل نشانه ـ معناشناختی و با اتکا به حضور پدیداری سوژۀ داستان و همچنین تعامل سازه‌های وجهی و تنشی نشان دهد چگونه مؤلفه‌های عاطفی در بطن گفتمان شکل می‌گیرند و فرایند تولید ­و دریافت معنا را تحت‌تأثیر قرار می‌دهند و در این میان گاه کنش روایی را به حاشیه می‌رانند و گاه در راستای احیای کنش قدم برمی‌دارند. .هدف اصلی جستار پیش رو پاسخ‌گویی به پرسش­های زیر است: ۱. ساختار عاطفی گفتمان داستان کوتاه میعاد دارای چه مؤلفه‌ها، کارکردها و سازوکارهای نشانه ـ معنایی و گفتمانی است؟ ۲. چگونه می‌توان جایگاه کنش را در کلیت نظام گفتمانی اثر موردمطالعه و با لحاظ ساختار سلسله‌مراتبی بعد عاطفی گفتمان تبیین کرد؟ نتایج نشان دادند که ساختار عاطفی گفتمان برونداد و تابع حضور پدیداری سوژه در  گفتمان داستان است که ­به­نوبۀ خود و در ابتدا  کنش روایی را از طریق برهم ریختن نظم و ایجاد آشفتگی در افعال مؤثر به حاشیه رانده و در ادامه با ثبات نشانه ـ معنایی افعال وجهی و شکل‌گیری درونۀ عاطفی امیدواری بار دیگر کنش در مرکزیت میدان گفتمانی قرار می‌دهد. بی‌شک این تعاملات با سبک­های حضور نشانه ـ معناشناختی پیوندی تنگاتنگ دارند.

دوره ۱۳، شماره ۳ - ( ۷-۱۴۰۲ )
چکیده

اهداف: بازخوانی الگوهای پیشین در جهت روشن نمودن چگونگی ارتباط انسان با معماری و نحوه حضور وی در فضا، می‌تواند معیاری برای سنجش و ارزیابی مطلوبیت فضای شهر و چارچوبی ساختار یافته به منظور تداوم و ماندگاری کهن الگوهای معماری گذشته در دوره معاصر و آینده معماری فراهم آورد؛ چرا که آینده اکنون است. یکی از این الگوهای باارزش، بازارهاست که نقش مهمی در حیات فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی شهر دارد و از هر دو جنبه معماری و شهری قابل ارزیابی است. از این میان بازار اصفهان در مجموعه میدان نقش جهان انتخاب گردیده است.

روش ها: روش توصیفی- تحلیلی در کنار تکنیک نحو فضا و شبیه‌سازی در نرم‌افزار «دپس مپ» استفاده گردیده است. روشی که بر مبنای نظریه گراف، به جای توصیف خصوصیات هندسی (شکل، اندازه و فواصل) اجزای یک سیستم، به تبیین موقعیت، روابطه میان اشکال و چگونگی پیکره‌بندی آن اجزاء به‌عنوان یک کل، می‌پردازد.

یافته‌ ها: اگرچه بازار به تنهایی از اختلاف چندانی در بیشترین و کمترین مقدار در ارزش‌های نحوی خود برخوردار نیست که نشان از انسجام در کل مجموعه دارد، با این وجود حضور میدان در ترکیب با بازار، در ارتقاء کلیه شاخص‌ها به غیر از انتروپی (نظم درونی) موثر بوده است.

نتیجه ‌گیری: از آنجا که نقاط کانونی عملکردهای شهری، از بالاترین درجه هم‌پیوندی و تراکم حرکتی برخوردار است، با توسعه دسترسی (به عنوان مهم‌ترین عامل)، تراکم و تنوع؛ تعمیم هم‌پیوندی به ساختار شهر امکان‌پذیر و ایجاد همبستگی میان عناصر شهری فراهم می‌گردد که حاصل آن رونق بخشی، ایجاد سرزندگی و حضورپذیری در فضاست. 

 


دوره ۱۳، شماره ۴ - ( ۷-۱۴۰۱ )
چکیده

جستار‏ پیش‏رو می‏کوشد تا در چارچوب رویکرد نشانه ـ معناشناسی به تحلیل گفتمان ادبی به واکاوی ابعاد پدیداری معنا  در داستان کوتاه «درخت گلابی» اثر گلی ترقی بپردازد. ‏روش ‏تحقیق ‏توصیفی ـ تحلیلی ‏است. ‏درواقع نگارنده سعی دارد تا با تکیه بر گفتمان ادبی نویسنده و به شیوۀ تحلیل نشانه ـ معناشناختی و با تکیه بر حضور پدیداری سوژۀ داستان‏ نشان دهد چگونه گفته‌پرداز ـ راوی ‏مؤلفه‏های پدیداری را در بطن گفتمان می‌پروراند و فرایند تولید‏ و دریافت معنا را تحت‌تأثیر قرار می‌دهد‏ و در این میان گاه کنش‏ روایی را به حاشیه می‌راند و گاه در راستای احیای ‏آن قدم برمی‏دارد. هدف اصلی جستار پیش‌رو پاسخ‌گویی به پرسش‏های زیر است: ۱. ابعاد پدیداری معنا تابع چه مؤلفه‏های گفتمانی و نشانه­ معنایی است و کارکرد آن‌ها چیست؟، ۲. چگونه می‏توان جایگاه کنش را در کلیت نظام گفتمانی اثر حاضر تبیین کرد؟ بنابراین فرضیه‏های پژوهش حاضر از این قرارند: ۱. ابعاد پدیداری معنا در گفتمان برونداد و تابع شوِش ، تنش  و تطبیق  است که دارای کارکرد زیبایی‌شناختی  است؛ ۲. برهم‌کنش این مؤلفه‏ها کنش روایی  را از طریق برهم‌ریختن نظم ‏و ایجاد آشفتگی ‏در افعال مؤثر  به حاشیه می‌راند و درادامه با ثبات نشانه ـ معنایی افعال وجهی و شکل‌گیری درونۀ عاطفی عشق بار دیگر کنش در مرکزیت میدان گفتمانی قرار می‌دهد. بی‌شک این تعاملات با سبک‏های حضور نشانه  ـ معناشناختی پیوندی تنگاتنگ دارند.
 

هاشم صادقی محسن آباد،
دوره ۱۳، شماره ۵۲ - ( ۱۰-۱۳۹۹ )
چکیده

رمان رئالیستی می­‌کوشد تصویری عینی از واقعیت­ های زندگی معاصر به دست دهد. استفاده از راوی غیرشخصی و بی­‌طرف، سهم ویژه‌­ای در عینیت رمان رئالیستی دارد. در دیگر سو، حضور و مداخله راوی، تصنعی بودن روایت را آشکار ساخته و حقیقت­‌مانندی آن را کاهش می‌­دهد. هدف این مقاله بررسی انواع مداخله راوی در رمان­‌های نگاشته­ شده در فاصله سال­ های ۱۳۰۰ تا ۱۳۲۰­ش. و نسبت آن با واقع­‌گرایی آثار داستانی است. به این منظور، در گام نخست، نشانه­‌های مداخله راوی از رمان­ ها استخراج و دسته‌­بندی شده ­اند. سپس، نسبت مداخله راوی با مؤلفه‌های رئالیستی بررسی و ارزیابی شده است. خوداظهاری راوی و توضیح کنش روایی، قضاوت در باب شخصیت و کنش­‌های داستانی، تعمیم حالات و کنش شخصیت و ایراد خطابه­‌های اجتماعی و سیاسی راوی/ نویسنده، عمده‌ترین گونه­ های مداخله راوی در رمان‌های مورد بررسی این پژوهش بوده است. نتایج تحقیق نشان می­‌دهد که پاره‌ای از مداخله‌­های راوی، به­‌ویژه خوداظهاری راوی و تبیین و توضیح فرایند روایت، در نوپایگی ژانر رمان ریشه دارد و از الگوهای روایی مرسوم در ژانرهای سنتی؛ همچون نقالی و دیگر آثار عامیانه تأثیر پذیرفته است. توضیح کنش روایی با برجسته­‌سازی برساختگی اثر ادبی، توهم واقعیت را فروکاسته و حقیقت‌­مانندی را تضعیف می­ کند. از دیگر سو، اعتقاد به کارکرد آموزشی ادبیات و ایراد خطابه­‌های عقیدتی طولانی، تداخل رسالت ژورنالیستی با معیارهای روایت رمان رئالیستی را در پی داشته و اصل بی­‌طرفی و غیابرمان رئالیستی می­کوشد تصویری عینی از واقعیت­های زندگی معاصر به‌دست دهد. استفاده از راوی غیرشخصی و بی­طرف سهم ویژه­ای در عینیت رمان رئالیستی دارد. در دیگر سو، حضور و مداخله راوی تصنعی بودنِ روایت را آشکار می‌کند و حقیقت­مانندی آن را کاهش می­دهد. هدف این مقاله بررسی انواع مداخله راوی در رمان­های نگاشته­شده در فاصله سال­های ۱۳۰۰ تا ۱۳۲۰­ و نسبت آن با واقع­گرایی آثار داستانی است. به این منظور، در گام نخست، نشانه­های مداخله راوی از رمان­ها استخراج و دسته­بندی و سپس نسبت مداخله راوی با مؤلفه‌های رئالیستی بررسی و ارزیابی شده است. خوداظهاری راوی و توضیح کنش روایی، قضاوت درباب شخصیت و کنش­های داستانی، تعمیم حالات و کنش شخصیت و ایراد خطابه­های اجتماعی و سیاسی راوی/ نویسنده عمده­ترین گونه­های مداخله راوی در رمان‌های مورد بررسی این پژوهش بوده است. نتایج تحقیق نشان می­دهد پاره­ای از مداخله­های راوی، به­ویژه خوداظهاری راوی و تبیین و توضیح فرایند روایت، در نوپایگی ژانر رمان ریشه دارد و از الگوهای روایی مرسوم در ژانرهای سنتی، همچون نقالی، و دیگر آثار عامیانه تأثیر پذیرفته است. توضیح کنش روایی با برجسته­سازی برساختگی اثر ادبی، توهم واقعیت را فرومی‌‌کاهد و حقیقت­مانندی را تضعیف می­کند. از دیگر سو، اعتقاد به کارکرد آموزشی ادبیات و ایراد خطابه­های عقیدتی طولانی، تداخل رسالت ژورنالیستی با معیارهای روایت رمان رئالیستی را درپی دارد و اصل بی­طرفی و غیاب راوی را نادیده می­گیرد. راوی را نادیده می­‌گیرد.
 
 


دوره ۱۴، شماره ۱ - ( ۱-۱۴۰۳ )
چکیده

اهداف: توسعه فناوری‏ و سازماندهی فضاها براساس نگرش‏های عملکردگرا و صحنه‏سازی‏های بصری مدرن موجب بروز محصولات قالبی در سیمای شهری ایرانِ معاصر شده که بیشتر به نیازهای فیزیکی و جلوه‏های بصری پرداخته است. در مواجه با معماری گذشته بدلیل وجود پیوند روحی میان معماری و ادبیات، جلوه‏هایی از مضامین انسانی در ارتباط با فضا ملاحظه می‏شود. به منظور برقراری مجدد این پیوند خوانش «فضای تغزل حافظ» به منظور بازشناخت مفهوم فضا مورد توجه قرار گرفت.

روش ‏ها: واقعیت فضا در حوزه‏ها‏ی فلسفه و معماری در ارتباط با تجربه‏ی انسان و مطالعات پدیدارشناسی مطرح می‏شود. فضای درونی شعر حافظ نیز در ارتباط با انسان تجربه می‏شود بنابراین روش تحقیق این پژوهش پدیدارشناسی است. به منظور شناخت تجربه‏‏های انسانی در ارتباط با فضای تغزل حافظ و بازشناخت «مفهوم فضا» این مقاله به خوانش تجربه‏های انسانی گروهی از متخصصین در رشته‏های مختلف پرداخته است.

یافته ها: یافته‏‌های پژوهش مفهوم «فضای تغزل حافظ» را در ارتباط پیوسته و تنیده با حضور انسان بدنمند (کالبد ذهن) مطرح می‏کند به گونه‏ای که انسان در فضای تغزل و فضای تغزل در وجود انسان معنادار می‏شود. در واقع این فضا در یک رابطه‏ی دیالکتیک چند وجهی (لایه‏های مرئی و نامرئی) خارج از محوریت و تمرکزگرایی بر انسان یا دیگر پدیده‏ها پدیدار می‏شود.

نتیجه‏ ‏گیری: در نهایت با توجه به مفاهیم استخراج شده از فضای تغزل شعر حافظ،  فضایی میانجی، بدنمند و منشوری در یگانگی با حضور انسان مطرح شده که بر این اساس مدل چگونگی فضاهای تغزلی و مجسم در سیمای شهری و معماری ایران معاصر شکل گرفت.
عبدالله آلبوغبیش،
دوره ۱۷، شماره ۶۵ - ( ۲-۱۴۰۳ )
چکیده

مطالعات ادبی در پرتو اندیشۀ پساساختارگرا از منظری متفاوت متن را واکاوی می‌کنند. پساساختارگرایی ضمن رها شدن از چهارچوب تصلب‌یافته ساختارگرایی، خوانشی واسازانه از متن به‌دست می‌دهد و معنا و گفتمان ادعایی آن را به پرسش می‌گیرد. در این راهبردِ مطالعاتی، پژوهشگر از رهگذر بازشناسی تناقضات نهفته در متن، از دوگانه‌های پایگانی ساختارگرایی فاصله گرفته، از معنای آشکار آن مرکزیت‌زدایی می‌کند و معنای خاموش‌گشته را به‌سخن می‌آورد. کاربست چنین راهبردی در واکاوی متون فارسی می‌تواند ابعاد ویژه‌ای را در باب آن‌ها و ساختارهای فکری نویسندگان آشکار سازد. پژوهش حاضر بر بنیاد این اندیشه و با اتخاذ رویکردی استنادی ـ تاریخی در گردآوری داده‌ها، داستان کوتاه «حضور» از مجموعه داستان دیوان سومنات نوشتۀ ابوتراب خسروی را واسازی نموده‌است. بنابر پژوهش پیش‌ِرو، متن «حضور» به‌رغم عنوان آشکار آن، رو به غیاب دارد و امر غایب در آن به سطح حضور فرامی‌رود. تزلزل در رابطۀ متناظر دال و مدلولی و درنتیجه، ناپایداری معنامندی دال‌ها، ناآغازی در متن، باژگونگی کارکردها و موقعیت‌های دال‌های متن و نام‌زُدایی از شخصیت‌ها بخشی از مصادیق مرکززدایی از گفتمان مرکزیت‌یافته متن قلمداد می‌شوند. در پرتو این رابطه ناپایدار، دال‌های کنشگر در متن دچار تعویق و گسست از معنای نهایی شده‌اند و بدین‌ترتیب، انکسار و پراکنش معنا در متن رقم خورده‌است؛ برونداد چنین وضعیتی آپوریا یا تنگنا در پذیرش معنای قطعی متن است، به‌طوری که خواننده دیگر قادر به تحدید معنای نهایی نیست. جابه‌جایی حضور و غیاب و ناپایداری معنا حتی بر تمهیدات متن و موقعیت‌های مکانی شخصیت‌ها نیز سایه انداخته‌است و متن از درون خود را نقض کرده‌است.


دوره ۲۳، شماره ۱ - ( ۱۰- )
چکیده

حجاب زن مسلمان از جمله موضوعات بحث برانگیز در خصوص موضوع زن در اسلام است که در این ارتباط جریان های مختلف موضع­گیری­های متفاوتی داشته اند. این مقاله بر آن است تا دیدگاه های دو متفکر صاحب نظر در این حوزه یعنی قاسم امین که از او به عنوان اولین فمینیست مسلمان یاد می شود و مرتضی مطهری که آثارش در باب مسئله زنپس از گذشت چند دهه همچنان از منابع مهم تحقیق در حوزه مطالعه زن در اسلام به شمار می رود را مقایسه کند. این مقاله باروش تحلیل محتوا دیدگاه­های مطهری و امین را به صورت مقایسه ای بررسی می کند. یکی از تفاوت­های کلیدی این دو دیدگاه که در این مقاله مورد بحث قرار می گیرد عبارت است ازاینکه در تفکر مطهری حجاب اسلامی "حق " و در عین حال "تکلیف" زن مسلمان می باشد. این دو ویژگی مبنای بحث مطهری است در حالی­که در دیدگاه امین جایی ندارد. این تفاوت بنیادین در نگاه به مسئله حجاب منجر به تفاوت­های اساسی در دیدگاه­های ان دو در بحث جنسیت و خصوصاً در بحث حضور اجتماعی زن شده است: مطهری حجاب را کلید حضور فعال و سازنده زن در اجتماع می داند؛ در حالی­که امین آن­را مانع اصلی حضور زن در اجتماع می شمارد.  

دوره ۲۸، شماره ۳ - ( ۲-۱۴۴۳ )
چکیده

الزمن بمفهومه المیتافیزیقائی هو نظام معرفی یعلوالوعی ویجعل الإنسان مفکراً باستمرار. الحضور والخلود الشعری لایعرف قیود الزمن المحدود ویعتمد علی العقل دون الواقع. لکنّه بالنسبه إلی الشعر، الحضور فیه یخلق ویبدع المعانی بشتی الآفاق. هناک مفکّرون فی العالم العربی وفی إیران قاموا بالحضور الشعری برؤی فلسفیه أدبیه. یعدّ أدونیس من أهم الشعراء فی مجال الأدب والثقافه العربیه الحدیثه حیثُ اشتهر بکتاباته الترمیزیه والفلسفیه التی ترحّب بالمعانی والتفکیر وکتابه «الشعریه العربیه» فی الکتاب یعبّر عن دراسه أدبیه نقدیه -کانت فی الأصل محاضرات جامعیه-؛ وتضمّ أربع دراسات، هی: الشعریه والشفویه الجاهلیه، الشعریه والفضاء القرآنی، الشعریه والفکر والشعریه والحداثه. أما بالنسبه إلی الأدب والثقافه الإیرانیه الحدیثه فکتبَ داریوش شایغان؛ الکاتب والمترجم والمفکّر الإیرانی المعاصر؛ کتاب «پنج اقلیم حضور: الولایات الخمس للحضور»، فی العلاقه الوثیقه بین أبناء إیران والشعراء الخمسه الکبار فی اللغه الفارسیه وآدابها؛ أی: الفردوسی وجلال الدین الرومی والخیام وحافظ والسعدی. وفی غضون ذلک إشاره إلی رؤیتهم الشعریه وخصائصهم الفریده اللتان تؤدیّان إلی خلودهم فی قلوب الإیرانیین وحضورهم السرمدی الّذی لا یأتی علیه غبار الزمن. یطمح هذا المقال إلی المقارنه بین الکتابین وبین هذین الباحثین ورؤیتهما الفلسفیه وجودیاً وزمنیاً باعتبارهما من المفکّرین، یخوض فی الخیارات العدیده التی ستنعکس ایجاباً علی الخلود الشعری والحضور. یعتمد أسلوب المقال علی المنهج الوصفی والتحلیلی.


صفحه ۱ از ۱