جستجو در مقالات منتشر شده


۵ نتیجه برای جهان‌های ممکن

امید همدانی،
دوره ۱۰، شماره ۴۰ - ( ۱۰-۱۳۹۶ )
چکیده

سنتی در نقد و نظریۀ ادبی و نیز در بحث‌های فلسفۀ ادبیات معاصر وجود دارد که قائل به افتراق میان ارزش زیبایی‌شناختی آثار ادبی و ارزش شناختی آن‌هاست. بنا به این نظرگاه، حتی اگر اثری برخوردار از ارزش شناختی باشد، این امر چیزی به ارزش ادبی آن اضافه نمی‌کند و از دیگر سو نادرست یا ناموجه بودن نظرگاه‌ها یا چشم‌اندازهای مطرح در اثر ادبی خللی به ارزش زیبایی‌شناختی آن وارد نمی‌کند. در این مقاله به نفع موضع مقابل، یعنی دیدگاه شناخت‌گرایان ادبی، استدلال و سعی شده است با تشبث به آزمایشی فکری و مفهوم جهان‌های ممکن، نشان داده شود که قائل شدن به این افتراق چندان موجه نیست. همچنین برای تقویت جنبۀ اثباتی مقاله در بخش آزمایش فکری، این اندیشه بیان و صورت‌بندی می‌شود که فهم چندصدایی به‌مثابۀ مزیتی زیبایی‌شناختی بدون لحاظ کردن جنبه‌های شناختی آثار ادبی، معنای محصلی ندارد. سپس به استدلال نهادی به‌مثابۀ قوی‌ترین استدلال علیه موضع شناخت‌گرایان ادبی پرداخته شده است و اشکالات جدی آن در چارچوب نظریۀ ادبی و فلسفۀ ادبیات مطرح شده است. ماحصل مقاله موجه داشتن این نظرگاه‌ است که ارزش شناختی بر ارزش زیبایی‌شناختی اثر می‌افزاید و توجه به این امر راه را بر درک دقیق‌تر و جامع‌تری از ارزش آثار ادبی می‌گشاید.

دوره ۱۲، شماره ۱ - ( ۱-۱۴۰۰ )
چکیده

نظریۀ جهان‌های ممکن، الگویی برای معنی‌شناسی روایت ارائه می‌کند. ‌این مقاله بر کاربرد نظریۀ جهان‌های ممکن در معنی‌شناسی روایت با رویکردی بینارشته‌ای تمرکز دارد. فهم روایت بر اساس دیدگاه جهان‌های ممکن هدف و نتیجۀ عمده‌ای است که ‌این جستار درپی تبیین آن است. در‌ این نظرگاه پی‌رنگ تنها عبارت از جهان واقعیِ متنی نیست که رویدادهایی در آن رخ می‌دهد، بلکه شامل جهان‌های ممکنی است که بدون لحاظ کردن آن‌ها معنی‌شناسی روایت ناقص خواهد ماند. چنین دیدگاهی برگرفته از دلالت‌شناسی منطق موجهات است. بنابراین، برای تبیین این دیدگاه باید به منطق موجهات توجه داشت. نظریه‌های معنایی معاصر سه شاخۀ عمده دارد: معنی‌شناسی فلسفی، منطقی و زبانی. معنی‌شناسی زبانی از معنی‌شناسی صوری یا منطقی به‌مثابۀ یک منطق معنایی برای چگونگی مطالعۀ معنی استفاده می‌کند. در این جستار نشان داده می‌شود که معنی‌شناسی صوری در قلمروی معنی‌شناسی روایت نیز کاربرد دارد. با توجه به نتایج به‌دست آمده، با لحاظ‌ کردن دنیاهای درونی شخصیت‌ها، دنیاهای اذهان داستانی و جهان‌های ممکن گوناگون در خوانش متن، فهم کامل‌تر و عمیق‌تری از معنای روایت حاصل خواهد شد، زیرا داستان به‌مثابۀ ‌یک نظام وجهی کامل درک می‌شود و بازنمودهای ذهنی شخصیت‌ها به­منزلۀ «جهان‌های ممکنِ ‌یک نظام وجهی» درک می‌شوند. از مهم‌ترین دستاوردهایی که در پرتو نظر افکندن به معنای متن روایی بر اساس این الگو حاصل می‌شود، بازتعریفِ مفهومِ پی‌رنگ و نیز مفهوم تعارض داستانی است. برای توضیح عملی مباحث، دوگانۀ جزیرۀ سرگردانی و ساربان سرگردان از سیمین دانشور انتخاب شده ‌است.

آنیتا تعالی، زهره تائبی نقندری، محمود رضا قربان صباغ،
دوره ۱۳، شماره ۵۲ - ( ۱۰-۱۳۹۹ )
چکیده

آخرین رمان پل آستر که در سال ۲۰۱۷م منتشر شده است، با خلق شخصیتی با چهار رونوشت، بار دیگر قدرت او را در آفرینش رمانی تأثیرگذار و درعین حال عجیب و پیچیده به‌نمایش می‏گذارد. عنوان غیرمعمول این کتاب، ۱ ۲ ۳ ۴ (چهار، سه، دو، یک) توجه متنقدان زیادی را برانگیخته است؛ اما نقدهای این رمان به روشن کردن پیچیدگیهای طراحی‌شده در این روایت پسامدرن کمک چندانی نکردهاند. جستار پیشِ‌رو برآن است تا ساختار روایی برجسته این اثر را واکاوی کند و با تکیه بر نظریه چندجهانی و جهانهای ممکن ماری ـ لور رایان، فضای روایی این رمان را مورد بررسی قرار دهد. نتایج این جستار نشان میدهد آستر در این رمان نوعی مهندسی روایت در چهار بُعد را طراحی کرده است که در آن، دنیای ذهنی شخصیتی به‌نام فرگوسن در چهار رونوشت ظاهر می­شود. در مهندسی روایت چهارگانه آستر، چندجهانی روایت در چهار شاخه و چهار مسیر پیش می­رود تا ماجراهای زندگی­ چهار فرگوسن را نقل کند. در پایان روایت و با استفاده از پیچشی نهایی، آستر چهارمین فرگوسن را در مقام نویسنده رمانی با نام ۱ ۲ ۳ ۴ قرار می­دهد که ساختار دایره­وار روایت را آشکار می‌کند. با درک چنین ساختاری، خواننده نقطه صفر روایت (۱,۰) را کشف می­کند و درمی‌یابد که آستر از چه رو روایت را در این نقطه با ماجرایی شوخی­مانند و بی­ارتباط به داستان اصلی آغاز می‌کند و به‌پایان می­رساند. وی با تکیه بر دگرگونی ساختار روایت موفق شده ­است جهت­های متناقض ذهن و هویت نویسنده را به‌صورت تجسمی ملموس به‌نمایش بگذارد. چندجهانی روایت و شخصیت در این نقطه صفر نمود می­یابد و بدین سان، ۱ ۲ ۳ ۴ ـ یک فیلم هولوگرافیک چهاروجهی ـ جان می­گیرد تا شخصیت چهارگانه فرگوسن را برای خواننده تصویر کند.

مسعود آلگونه جونقانی،
دوره ۱۵، شماره ۵۸ - ( ۵-۱۴۰۱ )
چکیده

محاکات به‌مثابۀ یکی از دیدگاه‌های بنیادین دربارۀ سرشت هنر و ادبیات، از عهد یونان باستان تا قرن هجدهم میلادی همواره در فلسفۀ هنر نظریه‌ای مسلط به‌شمار می‌رفته است. در دورۀ معاصر نیز اندیشمندانی نظیر اوئرباخ، ژرار و نیز پیروان مکتب شیکاگو ـ هر یک از منظری خاص ـ قرائت تازه‌ای از آن به دست داده‌اند. با این همه، محاکات اساساً به‌عنوان نظریه‌ای ضدفرمالیستی محسوب می‌شود که به سبب پای‌بندی به اصل ارجاع، وضع امورِ جهانِ واقع در کانون توجّهات آن قرار دارد. براساس این تلقی، نظریۀ محاکات متضمّن آن است که صدق و کذب آثار هنری/ ادبی را براساس اصل تطابق و توجه به کارکرد ارجاعی زبان در آثار هنری بررسی ‌کند. به همین دلیل است که محاکات در نظام فکری افلاطون منتهی به موضع ضدّ هنری او می‌شود. به هر روی، پژوهش حاضر از بطن سنت محاکاتی در فلسفه هنر برآمده و با تکیه بر اصول موضوعه نظریۀ محاکات کوشیده است تا ضمن بررسی خاستگاه‌های این دیدگاه، استدلال‌هایی اقامه کند که به موجب آن تقلید چنانچه متوجه فرم و نه موضوع محاکات باشد، این نظریه قابلیّت آن را دارد که در خوانشی نو به‌مثابۀ درآمدی بر نظریۀ فرمالیستی و نه الزاماً نظریه‌ای بدیل یا رقیب با آن درآید. در این پژوهش، روشن می‌شود که محاکات در معنای خاص آن، در مرتبۀ نخست مستلزم انتزاع فرم وضع امور است. فرم انتزاع‌شده در مرتبۀ دوم براساس مادّه هنری (که در هنر کلامی زبان و نشانه‌های آن است) از نو پیکره‌بندی می‌شود و صورت جدیدی پیدا می‌کند. به این منوال، صدق و کذب اثر هنری در این صورت نه از طریق ارجاع بیرون‌متنی به جهان خارج که از طریق بررسی نظام درونی اثر ممکن است؛ موضوعی که مستلزم قول به خودبسندگی اثر هنری ـ که از آموزه‌های بنیادین فرمالیسم است ـ نیز تواند بود.
 


دوره ۱۹، شماره ۷۷ - ( ۱۰-۱۴۰۱ )
چکیده

نظریۀ فضاهای ذهنی، نظریه­ای است برخاسته از نظریۀ جهانهای ممکن. این نظریه و نظریۀ برگرفته از آن یعنی آمیختگی مفهومی از ابزارهای مفید تحلیل متن در حوزۀ زیبایی­شناسی شناختی است. هدف این پژوهش، بررسی شیوۀ رویارویی این نظریه­ها با شعر فارسی است. برای بررسی کارکرد این نظریه­ها در تحلیل شعر فارسی، نخست جنبه­های فلسفی و بنیانهای نظری آنها مطرح و سپس شیوۀ کارکرد آنها در یک غزل از سعدی آزمایش شده است. نتایج پژوهش نشان می­دهد که نظریۀ فضاهای ذهنی به­رغم کارآمدی در تحلیل مباحث فلسفی/ معنایی شعر همچون ابهام، ساختارهای شرطی، واکاوی ابعاد ایدئولوژیک شخصیت‌های برساختۀ متن و نیز فراهم آوردن امکان بررسی پیوستار روایی شعر در قالب فضاهای ذهنی در برخی مواضع همچون ساختارهای تمثیلی، کارایی لازم را در تحلیل معنایی شعر دارا نیست و در چنین شرایطی، نظریۀ برگرفته از آن، یعنی نظریۀ آمیختگی مفهومی می­تواند خلأ کاربردی را پوشش دهد.

صفحه ۱ از ۱