جستجو در مقالات منتشر شده
۱ نتیجه برای تمنای جاودانگی
رقیه بهادری،
دوره ۱۲، شماره ۴۷ - ( ۸-۱۳۹۸ )
چکیده
در این مقاله، با مطالعه ارتباط ادبیات و سینما، یکی از حوزههای غنی و پرمایۀ ادبیات تطبیقی نوین، مفهوم هراس از نیستی و مرگ و جستوجوی نامیرایی بررسی شده است. یافتن مضمون و بنمایهای مشترک بین آثار هنری در فرهنگها و زبانها و زمانهای متفاوت میتواند از یک سو نشانه جهانشمول بودن این مضمون باشد و از سوی دیگر این امکان را فراهم میآورد تا بازنمود آن در هنرهای مختلف مقایسه شود. هنرمندان به کُنه این دغدغه جهانی پی برده و آن را در آثارشان بهنمایش گذاشتهاند. هراس از مرگ، بهعنوان مضمونی جهانی، در آثار هنرمندان مختلف خود را نشان میدهد که درعین تشابهات کلی، تفاوتهایی نیز دارند. بهگفتۀ نظریهپردازان حوزۀ روانشناسی، ازجمله زیگموند فروید، اتو رنک و ارنست بِکر، ترس از رها شدن و درپی آن ترس از الفت نشانههای ترس روانفرسا از مرگ است که به گریز از ایجاد ارتباط جنسی و نهایتاً خلق همزاد، بهعنوان موجود تضمینکننده جاودانگی انسان، منجر میشود. این مقاله به بررسی این مقولهها در اشعار فروغ فرخزاد و فیلم «نوستالژیا» اثر آندری تارکوفسکی، شاعر و کارگردان معروف روسی پرداخته است. در این تحقیق، با بهرهگیری از نظریههای جدید ادبیات تطبیقی نشان داده شده که این دو هنرمند بدون هرگونه اثرپذیری از همدیگر، بهطور همسان هراس از مرگ و آرزوی جاودانگی را در دو رسانه مختلف، شعر و سینما، بیان کردهاند. در اشعار فروغ فرخزاد، تمرکز بر دو کتاب شعر آخرش (تولدی دیگر و ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد) بوده است؛ فروغ در این دو کتاب هراس از مرگ و میل به جاودانگی را همچون حقیقتی جهانی بهتصویر کشیده است. «نوستالژیا» نیز جزو آخرین آثار آندری تارکوفسکی است که همین مضمون را در قالب فیلم بهنمایش گذاشته است.