جستجو در مقالات منتشر شده


۸ نتیجه برای تقابل‌ها

زهرا حیاتی،
دوره ۲، شماره ۶ - ( ۴-۱۳۸۸ )
چکیده

نشانه شناسی ساختگرا تقابل های دوتایی را عناصر دلالتمندی می داند که ساختار پنهان متن را تشکیل می دهد و با تحلیل آن ها می توان به تفسیر و تأویل معنا پرداخت. تقابل ها که از دیدگاه زبان شناسی، روان شناسی و مردم شناسی ساختارگرا عامل شناخت و ادراک هستند، در متون فرهنگی اعم از آثار مکتوب ادبی یا هنرهای دیداری و شنیداری بروز و ظهورهای متفاوتی دارند. بررسی انواع تقابل هایی که مؤلف به کار برده است و شیوه پردازش آن ها، نتایج سبک شناختی به دست می دهد؛ چنان که بررسی نشانه شناختی عناصر متقابل در تصویرپردازی اشعار مولانا نشان می دهد: ۱. همه تقابل های ذهنی و عینی که نوعی تعالی و تنزّل را القا می کنند در جهت تبیین پدیده های مادی و امور معنوی به کار رفته اند. ۲. تقابل ها در نقطه ای به وحدت می رسند و هویت تقابلی آن ها مرتفع می شود. ۳. سلب ماهیت تقابلی از عناصر دوگانه با شگردهای بیانی و بلاغی صورت می پذیرد که دسته بندی آن ها به توصیفات سبک شناختی اشعار مولانا در مثنوی و کلیات دیوان شمس رهنمون است.

دوره ۳، شماره ۶ - ( ۸-۱۳۹۴ )
چکیده

داستان‌های عامه از بطن توده برآمده‌اند، به همین سبب آینه تمام‌نمای عادات، آداب و خُلقیات مردم عامه‌اند و با بررسی آن‌ها می‌توان فرهنگ زیستیِ مردمان را بی‌نقاب و صورتک دید. یکی از روش‌های خوانش متون و ازجمله متون عامه، کشف تقابل‌های پنهان در متن است؛ زیرا با استخراج این تقابل‌ها می‌توان به لایه‌های مستتر در پسِ ظاهرِ متن دست یافت. این تقابل‌های درون‌متنی، به اعتقاد ژاک دریدا، سلسله‌مراتبی و پله‌کانی هستند؛ یعنی همواره یک جزء برتر از جزء دیگر پنداشته می‌شود و این برتری نه «بدیهی و طبیعی»، بلکه کاملاً «فرهنگی» است؛ بنابراین با یافتن تقابل‌های درون هر متن و با تشخیص اینکه کدام جزء، ممتاز شمرده می‌شود، می‌توان به نکات مهمی درباره اندیشه‌ای که متن از آن حمایت می‌کند، دست‌یافت. در این مقاله دو داستان مشهور عامه، «شنگول و منگول» و «بلبل سرگشته»، بر اساس مشهورترین و مفصل‌ترین روایتشان از نظر تقابل‌های درون‌متنی بررسی شده‌اند. این بررسی نشان می‌دهد که داستان‌های عامه به‌عنوان متونی که پایانِ باز ندارند، بیشتر در تقابل‌های درونیِ خود صادق‌اند و با شناخت هر جزءِ تقابل، جایگاه و ویژگی جزء مقابل بهتر شناخته می‌شود. در این داستان‌ها راوی با بسیج‌کردن همه اجزای داستان، نتیجه مورد نظر خود را در اختیار مخاطب می‌نهد و با تحریک باورهای فرهنگی و فکریِ او، این نتیجه را برای مخاطب «بدیهی» و «منطقی» می‌سازد.  

دوره ۶، شماره ۲۱ - ( ۶-۱۳۹۷ )
چکیده

قصه‌ها میراث‌ معنوی عامه مردم در حوزه‌های ادبی، فکری و فرهنگی‌اند که کارکردی توانمند و خلاق دارند. قصه‌ها را می‌توان نخستین و ارزشمندترین آفرینش‌های ذهنی و زبانی شمرد که در ژرفای خود، آموزه‌هایی برجسته‌اند. قصه‌پردازن با روایت حوادث، دغدغه‌ها و آرزوهای بشری قصه‌هایی خلق کرده‌اند که ساختار هنری و معنای چند بُعدی آنها کارکردی همه‌زمانی دارد. اقلیم یزد از این حیث جایگاه ویژه‌ای دارد. از سوی دیگر، اغلب پژوهش‌ها با رویکرد نظریه ساختارشناسی و معناشناسی قصه‌ها مبتنی بر تقابل‌های دوگانه است و چنین رویکردهایی به فروکاهی معنا از قصه‌ها منجر شده ‌است. هدف از این پژوهش، نگرش شالوده‌شکنانۀ سازه رویارویی در قصه‌های عامیانه یزدی است که با شیوه توصیفی و اسنادی و البته مبتنی بر تجزیه و تحلیل صورت می‌گیرد. در چنین بازخوانی است که مشخص می‌شود تقابل‌های دوگانه در قصه‌های عامیانه، امکان وارونه‌سازی معنایی دارند و علاوه بر آن، از طریق واسازی، تکثیر معناهای دیگری متناسب با ذهن مخاطب و زمان خوانش میسر می­شود.
مسعود آلگونه جونقانی،
دوره ۹، شماره ۳۳ - ( ۳-۱۳۹۵ )
چکیده

مربع‌ نشانه‌شناختی به مثابۀ الگویی که مبانی دلالت را طرح و تبیین می‌کند نخستین‌ بار توسط گِرِماس طراحی شد. این ‏الگو که بر نحوِ اولیۀ دلالت استوار است و حاصلِ بسطِ منطقی تقابل‌های دوگانی به شمار می‌رود، در آغاز، برای ‏تحلیلِ ساختار روایت به کار گرفته شد، اما بعدها گرماس، راستیه و برخی از اعضای مکتبِ پاریس آن را در حوزۀ ‏نشانه‌شناسی شعر نیز به کار بردند. با وجود این، در پژوهش‌هایی که بر این اساس در ادبیات فارسی صورت گرفته ‏است، این الگو عمدتاً در تحلیلِ ساختار روایی حکایت‌های منظوم یا منثور استفاده شده است و تحقیقِ مستقلی که ‏موضوعِ دلالتمندیِ شعر را بر اساسِ مربعِ نشانه‌شناختی توجیه و تبیین کند به چشم نمی‌خورد. بر این اساس، پژوهش ‏حاضر می‌کوشد ضمنِ ارایه کلیّاتی دربارۀ این الگو، آن را در خوانشِ نشانه‌شناختی شعر به کار گیرد. بنابراین، پس از ‏بررسی مؤلفه‌های اصلی مربعِ نشانه‌شناختی و نحوۀ ترکیبِ این مؤلفه‌ها، کوشیده شده است نحوۀ سازمان‌دهی درونی ‏عناصر، به طورِ موردی، در غزلی از عطار، مولوی و حافظ بر این اساس بررسی و تحلیل شود. چنین پژوهشی علاوه ‏بر اینکه امکانِ بررسیِ ساختاری غزل را از چشم‌اندازِ نشانه‌شناسی فراهم می‌آورد و برخی از تلقی‌های پنهانِ شعر را ‏آشکار می‌کند، الگویی خواننده‌محور به دست می‌دهد که نشان می‌دهد یک خوانندۀ توانمند چگونه مؤلفه‌های ‏معناشناختی را، در راستایِ فهم شعر، شناسایی و طبقه‌بندی می‌کند. ‏

دوره ۱۰، شماره ۱ - ( ۱-۱۳۹۸ )
چکیده

روزبهان بقلی از مهم­ترین چهره‌های تصوف در قرن ششم است که زبان عرفانیِ ویژه­ای دارد. زبان نزد روزبهان اشکال متنوعی دارد. یکی از این اشکال، زبان تجریدیِ اوست. پژوهش حاضر در پی آن است با استفاده از الگوی مربع ‌نشانه‌شناختی به زبان تجریدیِ روزبهان بپردازد. بنابراین، هدف از انجام این پژوهش آن است که با توجه به بیان‌ناپذیریِ تجربۀ عرفانی، به تبیین خصایص زبان تجریدیِ روزبهان و به‌دست‌ دادن بستری برای فهم تجربۀ او دست یابد. از این رو، نگارندگان  پس از تبیین کلیاتی دربارۀ زبان عرفانی او، به نظریۀ بیان­ناپذیری زبان عرفان می­پردازند تا علت توجه عارف به رویکرد تشبیهی، تنزیهی، سلبی و ایجابی تبیین شود. سپس با تحلیل ساز­و­کار سلبی، ایجابی، تشبیهی و تنزیهی در زبان عارفان، بستری برای رویارویی با زبان تجریدیِ روزبهان فراهم شود. در ادامۀ الگوی مربع نشانه­شناختی معرفی و وضعیت­های دهگانۀ نشانه­ها تحلیل و بررسی می­شود.
چنین مطالعه‌ای آشکار می‌سازد که زبان تجریدیِ روزبهان از میانِ سه تقابل، یعنی تباین منطقی، تضاد و استلزام، گرایش بیشتری به تباین منطقی دارد. این امر از آنجا ناشی می‌شود که روزبهان معمولاً از مقوله‌های کلان و عظیم هستی سخن می‌گوید که در دو قطب کاملاً متناقض قرار‌ دارند. بنابراین، او گاه این دوگانی‌ها را کنار هم قرار‌ می‌دهد و جمع‌ می‌کند و فراواژۀ «مرکب» می‌سازد. گاه هر ‌دو مقوله را سلب می‌کند و فراواژۀ «خنثا» می‌آفریند و گاه با سلب یکی و ایجاب دیگری «نماگر مثبت» می‌آفریند. گاهی نیز هم‌زمان یک مقوله را هم سلب و هم ایجاب می‌کند و فراواژۀ «بی‌نام» تولید می‌کند؛ اما به هر روی، از آنجا ‌که روزبهان از ساحتی سخن می‌گوید که به تعبیر خودِ وی، انسان عارف­گویی ناسوتی است که سرّ لاهوت را به­زبان می‌آورد، از این رو تباین منطقی که مستلزم جمعِ ضدّین است، در زبان تجریدیِ وی بیش از همۀ تقابل‌ها به­چشم می‌آید. در ضمن، فراواژه‌های مرکب، خنثی، بی‌نام و نماگر مثبت که مایه‌های تجریدی تجربه را افشا می‌کنند از فراواژه‌های پرکاربرد زبان تجریدی روزبهان به­شمار می‌آیند.
 
 

دوره ۱۲، شماره ۶ - ( ۱-۱۴۰۰ )
چکیده

یکی از شیوه‏های مطالعۀ اشعار دهۀ ۱۳۸۰، واکاوی تقابل‏های دوگانه است که بخش‏هایی از معنا را نشان می‏دهد، زیرا اگر شاعری ارزش‏گذاری تاریخی تقابل‏ها را بپذیرد، هم‏سویی خود را با باورهای کلاسیک نشان داده است و اگر آن را نقد کند، تغییرات فکری و فرهنگی را در سطح فردی یا اجتماعی نمایان ساخته است. در تحلیل تقابل‏های متن، یکی از موارد بررسی، نوع رابطه‏ای است که نویسنده یا شاعر میان دو سوی تقابل برقرار می‏کند و از این حیث، شاعران دهۀ ۱۳۸۰ نشان داده‏اند، بسیاری از زیربناهای فکری و نوع ارزش‏گذاری‏ها در نزد آنان تغییر کرده است. هفت شاعر؛ یعنی ساره دستاران، مجید رفعتی، گروس عبدالملکیان، عباس صفاری، سارا محمدی اردهالی، شهاب مقربین و حافظ موسوی، آشکارا خوب و بدِ دو سوی تقابل، و به‌عبارت بهتر وجه مثبت و منفی یا ارزش و ضدارزش طرفین تقابل را بی‏اعتبار دانسته‏اند؛ و درواقع، بی‏اعتباری ارزش/ ضدارزش‏ها را در جامعۀ خود نقد کرده‏اند. روش تحقیق، توصیفی است و سطح مطالعۀ تقابل‏ها، بیشتر واژگانی و مفهومی است. یافته‏های پژوهش نشان می‏دهد این شاعران، هم دربارۀ تقابل‏های عام و شناخته‌شده تشکیک می‏کنند؛ هم حوزه‏های تصویری جدیدی را متناسب با زبان و زمان، برای بی‏اعتبار دانستن سویه‏های ارزشی و ضدارزشی تقابل‏ها خلق می‏کنند.

دوره ۱۵، شماره ۶۲ - ( ۱۲-۱۳۹۷ )
چکیده

تحلیل مضامین و شیوه‎های تبیین تقابل‎های دوگانه در متون ادبی، یکی از روش‎های نقد در رویکرد ساختارگرایانه است؛ و برخی معانی پنهان متن را آشکار یا تفسیر می‎کند. در این مقاله به بررسی تطبیقی تقابل‎های جنسیتی در دو رمان دهه شصت شمسی (باغ بلور و دل فولاد) با دو رمان دهه هشتاد شمسی (نگران نباش و کافه‎پیانو) پرداخته شده است. سطح بررسی تقابل‎ها، دو عنصر بنیادین روایت؛ یعنی رویداد و شخصیت‎پردازی است. از تحلیل کلی تقابل‎هایی که در پس نگاه جنسیتی متون مورد مطالعه وجود دارد، برمی‏آید: ۱-در رمان‏های دهۀ شصت، دوگانه‏های سنت/تجدد؛ تقید/آزادی؛ پاکدامنی/روسپی‎گری؛ و افسردگی/سرزندگی مشترک هستند؛ ۲-در رمان‎های دهه هشتاد، تقابل‎های امروز/گذشته؛ تجرد/تأهل؛ واقع‎گرایی/آرمان‎گرایی؛ جنسیت روانی/ جنسیت فیزیولوژیک نسبت به تقابل‎های دو رمان دهه شصت متفاوت است و البته دوگانه‏هایی مانند تقید/آزادی؛ سنت/تجدد؛ و سرزندگی/افسردگی در رمان‎های دو دهه مشترک است.
نیما نطاق، فارِس باقری،
دوره ۱۷، شماره ۶۶ - ( ۶-۱۴۰۳ )
چکیده

از دهۀ ۱۳۳۰ شمسی روایت‌هایی از داستان بنیادین اسطورۀ آرش توسط نویسندگان معاصر ایران روایت شده است. این روایت‌ها بیش از اینکه به دنبال بیان داستان اسطورۀ آرش باشند، تلاش کردند برداشت‌های متأثر از جریان‌های فکری و فرهنگی  و سیاسی جامعۀ زمان خودشان را از این اسطوره داشته باشند. وجه مشترک تمام این روایت‌ها تقابل‌های دوگانه‌ای هستند که مدام خود را در فرایند روایت تکرار می‌کنند؛ تقابل میان اسطورۀ آرش و اسطورۀ مردم، میان ایران و توران و حتی میان آرش و نفس خودش. این تقابل دوگانه پیش‌تر موضوع نوشته‌های کلود لوی استروس بوده است. از نظر استروس انسان تمایل دارد هر چیز را به دو دسته تقسیم کند و حتی زمانی که می‌خواهد به‌واسطۀ یک عبارت آن را رفع کند خود ایجاد یک تقابل دوگانۀ دیگر می‌کند. این نظر چه در داستان بنیادین اسطورۀ آرش و چه در بازخوانی‌های نویسندگان معاصر از این اسطوره دیده می‌شود. استروس برای تجزیه‌ و تحلیل بهتر این ساختار، شیوۀ خودش را که آن را اسطوراج می‌نامد معرفی می‌کند. این شیوه که برخاسته از زبان‌شناسی است روش مناسبی برای تحلیل بهتر این اسطوره است. در این جستار تلاش می‌شود با مطالعۀ پنج متن معاصر از اسطورۀ آرش و استفاده از روش تفکیک اجزای تشکیل‌دهندۀ روایت اسطورۀ استروس، به تمایز‌های میان بازخوانی‌های اسطورۀ آرش در متن‌های نام‌برده بپردازیم و ضمن برخورد با هستۀ بنیادین اسطورۀ آرش، مسیر حرکت اسطوره در این متن‌ها را پیدا کنیم.
 


صفحه ۱ از ۱