جستجو در مقالات منتشر شده


۵ نتیجه برای تراژدی


دوره ۶، شماره ۳ - ( ۵-۱۳۹۴ )
چکیده

تراژدی و تعزیه، دو سنت نمایشی کلاسیک محسوب می‌شوند که به دلیل ریشه داشتن در آیین و نیز وابستگی به مذهب، فرهنگ، اسطوره و لحن، قابل بررسی تطبیقی هستند. هدف از این پژوهش، بررسی ارزش‌ها و ظرفیت‌های نمایشی این دو گونه نمایشی در تطابق با یکدیگر است. در راستای این هدف، مؤلفه‌های مختلفی همچون روایت یا تقلید، شبیه و شخصیت، شیوه اجرایی، جلوه‌های کلامی، تزکیه و تأثیر بر مخاطب مقایسه می‌شوند. در این مقاله درصدد پاسخ به این پرسش هستیم که چگونه می‌توان ظرفیت نمایشی تراژدی را بر تعزیه یا بالعکس (یکی را بر دیگری) رجحان داد؟ به نظر می‌رسد با استفاده از رویکرد نشانه- معناشناسی و نیز زیرمجموعه‌های آن، نشانه‌شناسی دیجیتال و آنالوگِ لویی ژان‌ کلوه بتوان میزان تشابهات و اختلافات نمایشی این دو گونه را بهتر بررسی کرد. هدف دیگر از این پژوهش، نقدی بر پژوهش‌های تطبیقی موجود تعزیه با نمایش‌های تراژدی و حماسی است که به نظر می‌رسد از مهم‌ترین رکن تعزیه، یعنی شیوه اجرایی آن چشم‌پوشی کرده‌اند و ارزش‌های آن را نسبت به گونه‌های دیگر سنجیده‌اند.

دوره ۷، شماره ۴ - ( ۹-۱۳۹۸ )
چکیده

تراژدی در شکل اصیل یونانی خود، به‌صورت نمایش روی صحنه اجرا می­شد. ارسطو از نخستین کسانی بود که درباره تراژدی در کتاب فن شعر به‌طور فنی و دقیق بحث کرد و آن را از انواع شعر دانست؛ به‌شکلی که تقلید کردارهای مردم باشد و آن­ها را از آنچه هستند، برتر نشان بدهد. همچنین ارسطو درباره ویژگی­های صحنه و بازیگران تراژدی توضیحات کاملی داد. در روم باستان، تراژدی­هایی خلق شد که صرفاً برای اجرا روی صحنه نوشته نشده بود. به همین ترتیب، در دوران قرون‌وسطی و رنسانس، «نمایشی بودن» اصلی‌ترین عنصر در بررسی آثار تراژیک شمرده نمی‌شد؛ تا جایی که در دوران معاصر، ویژگی­های تراژدی در رمان­ها و منظومه­های شعر نیز قابل بررسی است.
شاهنامه­ی فردوسی ـ اثر منظوم حماسی ـ دارای داستان­هایی است که می­توان آن‌ها را تراژدی نامید؛ داستان­هایی که قهرمانانی دارد، به فاجعه ختم می­شود، ذهن انسان را درگیر موضوع فلسفه زندگی می­کند، رقت قلب می­آورد و باعث پالایش روح می­شود.
مؤلفان این مقاله برآن‌اند تا به جست‌وجوی عناصر کلیدی تراژدی یونانی در دو داستان تراژیک شاهنامه­ی فردوسی یعنی داستان سیاوش و فرود بپردازند. پژوهش حاضر با روش توصیفی ـ تحلیلی و بهره­گیری از مطالعات تطبیقی صورت گرفته است. نتایج تحقیق نشان می­دهد این دو داستان مصداق کامل تراژدی یونانی نیستند و در این راستا مهم­ترین وجه افتراق، شکل روایی داستان­های شاهنامه است که با شکل نمایشی تراژدی یونانی هماهنگ نیست. اما به‌لحاظ ویژگی­های محتوایی، این دو داستان در بسیاری از موارد با عناصر کلیدی تراژدی، در نوع یونانی خود، همپوشانی دارند؛ از این رو می­توان این دو داستان را تراژدی دانست.
فرزاد قائمی،
دوره ۷، شماره ۲۵ - ( ۳-۱۳۹۳ )
چکیده

نظریه «اسطوره و آیین» یا نظریه «آیین­گرایی اسطوره» که حیات اسطوره را وابسته به آیین می‌داند و یکی از رویکردهای اصلیحوزه «نقد اسطوره­شناختی» است، در شکل‌های جدید خود، بین اسطوره و آیین پارادیمی مشترک پیدا می‌کند. در این جستار برمبنای این نظریه، تبلور آیین سیاوشان را در اسطوره سیاوش در شاهنامة فردوسی بررسی می­کنیم. سیاوش از ایزدان پیشازردشتی ایرانی مرتبط با اساطیر باروری و فرهنگ کشاوزی است که آیین پرستش او در آیین سیاوشان باقی مانده است. محوریت این آیین که در اسطوره همچنان حفظ شده، نقش بنیادین «مرگ مقدس» است که قابل تحلیل با آیین قربانی کردن شاه مقدس در جشنواره­های تحویل سال و مراسم سوگ نمایشی مربوط به آن است. برپایه نظر انسان­شناسان در تحلیل آیین دیونیسیا، اشعار مربوط به مرگ مقدس ایزد دیونیسوس در شکل­گیری تراژدی مؤثر بوده است. همین ارتباط بین سیاوشان و اسطوره سیاوش نیز موجود است که در این جستار از دیدگاه انسان­شناسانه نقد اسطوره­ای بررسی شده و درنهایت، پیوند این پارادایم با چرخه زمان اساطیری (از طریق الگوی مرگ و ولادت دوباره) به‌عنوان نظم­دهنده و ایجاد تجربه فناناپذیری برای بدنه مخاطبان اسطوره- آیین، به‌عنوان کارکرد اصلی آیین- روایت شناخته شده است.

دوره ۹، شماره ۴ - ( ۱۰-۱۴۰۰ )
چکیده

موتوس (mythos) یا افسانه مضمون تراژیک از نگاه ارسطو اجزایی دارد که در این مقاله با ابزار اسنادپژوهی مبتنی بر روش تحلیل محتوا بررسی و مؤلفه‌های آن در داستان جمشید و نمایش‌نامه اودیپوس شهریار تحلیل و تطبیق شده است. مهم‌ترین نتایج: اجزای سه‌گانه موتوس داستان – دگرگونی، بازشناخت و کاتاستروفی – از نوع وصفی یعنی متکی بر وصف سیرت قهرمان است و در نمایش‌نامه‌ در دو نوع مختلط – مبتنی بر وجود دگرگونی و بازشناخت – و دردانگیز – بر مبنای نوع کاتاستروفی – می‌باشد. پیچیدگی موتوس که مبتنی بر وحدت کردار و رابطه آن با دگرگونی و بازشناخت است، در داستان موتوسی ساده‌ – به دلیل گسستگی کردارها و فقدان بازشناخت – و در نمایش‌نامه‌ موتوسی مرکب – متکی بر وحدت کردار با تسلسل کردارهای تابع به همراه دگرگونی‌ و بازشناخت – دارد. داستان چون بر مبنای قبل از خود و پیش‌گفتاری برای بعد از خود یعنی سلطنت ضحّاک است، موتوس تام ندارد ولی نمایش‌نامه‌ تام است. داستان به عکس نمایش‌نامه‌ چون حماسه است و روایت می‌شود، از جهت مخاطب‌محوری مطابق بوطیقا که نمایشی‌بودن را شرط موتوس می‌داند نمی‌باشد. هر دو اثر شروط اعجاب موتوس را دارند که بر اساس آن حوادث نباید قابل پیش‌بینی و غیرمنطقی باشد. مطابق بوطیقا فرجام هر دو اثر به شیوه عالی یعنی نتیجه حوادث خود است. افسانه مرجع آن دو که مطابق بوطیقا درباره طبقه بالای اجتماعی است، بکر نمی‌باشد ولی چون خوب تألیف یافته‌اند سرمشق آثار بعدی شده‌اند. در کل، نمایش‌نامه نسبت به داستان مطابقت بیشتری با بوطیقا دارد.
 

دوره ۱۲، شماره ۳ - ( ۹-۱۴۰۳ )
چکیده

تراژدی نوعی ادب نمایشی از یونان باستان است که به شکل نمایش، بر روی صحنه اجرا می‌شود. ارسطو فیلسوف بزرگ یونانی از نخستین کسانی بود که در کتاب فن شعر، دربارۀ تراژدی، به طور کامل بحث کرده و به معرّفی و توضیح آن پرداخته است. وی عناصر و اجزایی را برای تدوین تراژدی معرّفی نموده که در کیفیّت، جذابیّت و برتری تراژدی نقش مهمّی را ایفا می‌نمایند.
در ادبیّات فارسی آثاری وجود دارد که بازتابی از تراژدی‌های یونان باستان و دیدگاه ارسطو در این‌باره است؛ از جملۀ شاخص‌ترین این آثار، شاهنامۀ فردوسی است با داستان‌هایی که همسویی و شباهت زیادی به تراژدی‌های یونان باستان دارد پژوهش حاضر با هدف نشان دادن این شباهت در زمینۀ تراژدی و با روش توصیفی تحلیلی به مقایسۀ داستان سیاوش از شاهنامه و تراژدی هیپولیت اثر اوریپید، به عنوان مطالعۀ موردی پرداخته است و این همسویی را نشان داده است.


صفحه ۱ از ۱