جستجو در مقالات منتشر شده
۳ نتیجه برای تجربۀ زیسته
دوره ۰، شماره ۰ - ( ۱۲-۱۴۰۲ )
چکیده
نشانهشناسی در سیر تحولی خود و با چرخشی پدیدارشناختی، زمینۀ طرح مجدد ابعاد گمشدۀ معنا مانند حضور، جریان ادراکی_حسی و تن را در مطالعات این حوزه فراهم میکند. اریک لاندوفسکی، نشانهشناس فرانسوی نیز به طرح نظامهای زبانی تطبیق و تصادف بهنحو متفاوتی از گِرمَس میپردازد. رسالۀ مموسیاه از احسان عبدیپور، نویسنده و کارگردان معاصر است که در آن، کنشهای زبانی کنشگران، وضعیتی تعاملی را رقم میزند؛ بهگونهای که شاهد تبدیل فضاهای گفتمانی به یکدیگر، رخدادی به رخداد دیگر و سیال شدن هویتی در فرایند گفتمان هستیم. تجربۀ این شدنهای پیدرپی، در بستر زبان و از طریق فرایندهای ادراکی- حسی، تنمداری و سرایت حسی شکل میگیرد. براساس این، مسئله این است که فرایند زایش معنا در بستر زبان و فرایندهای گذر از زبان به گفتمان چگونه و در قالب کدام کارکردها تحقق میپذیرد. در پژوهشِ حاضر، سازوکارهای شکلدهی به معنا از منظر پدیدارشناسی لاندوفسکی در بستر نظامهای معنایی تطبیق، تصادف، برنامهمداری و محابسازی، همچنین نمودهای پدیدارشناسانۀ تنوارگی با تکیه بر نظامهای زبانی و گفتمانی داستان رسالۀ مموسیاه، بررسی و تحلیل میشود. هدف از پژوهش، کاربست الگوی پدیدارشناسی لاندوفسکی در تحلیل ساختارهای زبانی داستان است. پرسش اصلی پژوهش نیز این است که شخصیت اصلی داستان چگونه توانسته است در جهان، زیست کند و همچنین کدام نظامهای زبانی و گفتمانی در این داستان دیده میشود؟ نتیجه نشان میدهد نظامهای برنامهمداریت و مجابسازی، شخصیت اصلی داستان را وادار به پذیرش الزاماتی میکند؛ اما نظامهای تطبیق و تصادف که در تعامل تنانۀ او با جهان پدید میآیند، تجربۀ زیستهای ویژۀ خودش را برایش رقم میزنند.
دوره ۱۲، شماره ۶۰ - ( ۱۰-۱۴۰۳ )
چکیده
پژوهش حاضر با هدف مطالعۀ پیوندها و روابط خویشاوندی و قومی مهاجران لَک ساکن محلۀ نظامآباد شهر تهران با روش پدیدارشناسی تفسیری انجام شده است. دادهها با روش مصاحبۀ عمیق با ۲۱ شرکتکننده جمعآوری و با روش هفتمرحلهای کلایزی تحلیل شدند که نُه مقولۀ فرعی و یک مقولۀ مرکزی بهدست آمد. مقولات فرعی شامل غلبۀ ازدواج درونگروهی (درونقومی)، اختلاف نسلی، احساس تعلق اجتماعی و مکانی، استمرار مناسبات با زادگاه، استمرار روابط با هممحلهایها، سادهکردن ارتباطات، محدود شدن تعاملات، پایبندی به رسوم قومیِ محلی و حفظ همبستگی و مقولۀ مرکزیِ «کوشش برای حفظ پیوندهای محلهای و زادگاهی» بود. مهاجران بهویژه نسل اول، بر نگهداشت و تداوم تعاملات و ارتباطات خود با لکهای ساکن محلۀ نظامآباد و با خویشاوندان ساکن شهرستان کوهدشت تمایل و تأکید داشتند و به شیوههای مختلفی احساس تعلق خود را به زادگاه نشان میدادند. با توجه به تفاوت ملموس در تجربۀ جامعهپذیریِ نسل اول و نسلهای بعدی مهاجران، ممکن است منابع هویتبخشِ سنتی بهتدریج مورد بازاندیشی قرار بگیرند و به دنبال آن پیوندها و روابط آنان با هم و با زادگاه دگرگون شود و چهبسا نوع و شیوۀ عمل نسلهای بعدی، بیشتر در راستای همگونی با فرهنگ جامعۀ میزبان باشد و تعلق و پایبندی آنان به مؤلفههای فرهنگِ زادگاه قومی شکل نمادین بهخود بگیرد.
قدرت قاسمی پور، منوچهر جوکار، زینب طاهریان،
دوره ۱۵، شماره ۶۰ - ( ۵-۱۴۰۱ )
چکیده
تجربۀ زیسته اصطلاحی گسترده، مناقشهبرانگیز و گاه مبهم است که در علوم مختلف مورد توجه پژوهشگران بوده است. در حوزۀ مطالعات ادبی با آنکه گاه جسته و گریخته اشاراتی به این مفهوم دیده میشود، اما تا کنون بهطور جدی مورد توجه قرار نگرفته است. بررسی تجربۀ زیسته و نقش آن در فرایند خلاقیت ادبی، در تببین مفاهیم شاعرانه بسیار اهمیت دارد، زیرا هم برای درک بهتر شعر راهگشاست و هم میتواند معیاری برای بررسی موفقیت و یا عدم موفقیت یک شعر یا دورۀ ادبی در اختیار ما قرار دهد. علاوه بر این مشترک بودن تجربۀ زیستۀ خواننده و شاعر، میتواند به درک بیشتر و همذاتپنداری خواننده با شعر کمک کند که همین امر راه را برای نقد خوانندهمحور از منظر تجربۀ زیسته، نیز هموار میکند. در این پژوهش با روش تحلیلی ـ انتقادی سعی شده است مفهوم تجربۀ زیسته و گونههای آن تبیین شود؛ سپس برای فهم دقیقتر نقش تجربۀ زیسته در فرایند خلاقیت ادبی، الگویی نظاممند برای آن تعریف و ترسیم شود. در همین راستا تجربۀ زیسته به انواعی ازقبیل تجربۀ زیستۀ شخصی، تجربۀ زیستۀ خاص و تجربۀ زیستۀ عام تقسیم شده است که هرکدام زیرمجموعههایی دارد. یافتههای این پژوهش علاوه بر تببین مفهوم تجربۀ زیسته و نقش آن در فرایند خلاقیت ادبی، نشان میدهد که تجربۀ زیسته یکی از عناصر بنیادینِ آثارِ ادبی و بهویژه شعر است که توجه به آن میتواند برای درک هستی شعر، چگونگی شکلگیری آن، منابع الهام شاعران و... مؤثر باشد.