۱۰ نتیجه برای تجدد
دوره ۴، شماره ۲ - ( ۷-۱۳۹۳ )
چکیده
دوران قاجار نمودی از چالش سنت و تجدد در معماری است. از نقوش سرستون ها یا نقوش بالای سر در ورودی ها گرفته تا عناصری همچون سنتوری، فرم پنجره و حتی اقتباس حجمی از فرم ساختمان، تنها گوشه ای از معماری عصر قاجاریه را نشان می دهد. این درآمیختگی نه تنها در معماری بلکه با تحولاتی در سایر ارکان و پدیده های اجتماعی ایران رخ داد و این اقدام در جای خود تجددخواهی به شمار می رفت. از این رو ضمن بررسی سنت و تجدد به این پرسش ها پاسخ داده شود: ۱( نحوه مواجه شدن با معماری غرب در تجربه معماری معاصر دوران قاجار چگونه بوده است؟ ۲( آیا می توان رابطه ای میان گرایش معماران به طراحی اجزای معماری مبتنی بر معماری غربی و زمان شکل گیری آثار معماری مشاهده نمود؟ برای یافتن پاسخ به این پرسش ها از روش تحقیق استدلال استقراری، از تکنیک های توصیفی- تحلیلی و تحلیلی- تفسیری استفاده می شود، برای جمع آوری آرای افراد مطلع در حوزه معماری از تکنیک پرسش نامه استفاده می شود. نتایج نشان می دهد که تأثیر معماری اروپا بر معماری ایران در دوران قاجار ابتدا خود را در ساختمان های سلطنتی، سپس در بناهای عمومی و دست آخر در معماری مسکونی نشان داد.
دوره ۵، شماره ۲ - ( ۴-۱۳۹۶ )
چکیده
اورهان پاموک نویسنده اهل ترکیه در رمان خود باعنوان نام من سرخ ضمن روایت داستانی شبهتاریخی از برههای از تاریخ تحولات فرهنگی و هنری کشورش، تقابل هنر سنتی و هنر غربی را در قالب روایتی بلند از نقاشان دربار عثمانی در مواجهه با نقاشی ونیزی (غربی) نمایانده است. او با رجوع به گذشتهای دور و نقل داستان و داستانکهایی که در تاریخ، افسانه و رؤیا ریشه دارند، بهگونهای مسائل امروز جامعه خود و در نگاهی وسیعتر، یکی از معضلات جهان امروز را بازسازی میکند. این بازسازی هوشمندانه که با نوعی بینامتنیت در نقاشی و ادبیات همراه است، در برخورد با مخاطب خود این پرسش را در ذهن او تداعی میکند که نویسنده از پس این متن، درپی بیان چه چیزی است و مقصود خود را چگونه بازنمایی میکند. از یافتههای پژوهش به این شرح است که این داستان درنهایت تفسیرِ تضاد یا پارادوکس تاریخی- فرهنگی سنت و تجدد در ترکیهای است که دستکم از پنج قرن پیش تاکنون همچنان درگیر این ماجراست. به همین منظور، در این پژوهش وجوه هنری و ادبی رمان نام من سرخ را بررسی و تحلیل میکنیم. روش این مقاله توصیفی- تحلیلی، و شیوه گردآوری اطلاعات اسنادی/ کتابخانهای است.
ابراهیم محمدی، حبیب الله عباسی، نعیمه غفارپور صدیقی،
دوره ۵، شماره ۲۰ - ( ۱۰-۱۳۹۱ )
چکیده
چکیده نظریه شعری یعنی بحثی روشمند درباره آثاری که هم جوهرشان زبان است و هم ابزارشان. محمدتقی بهار(ملک الشعرا) و ابراهیم عبدالقادر المازنی در عصری که ستیز میان سنت و تجدد در همه بخش ها و حوزه ها به شدت جریان داشت، در ایران و مصر به تبیین نظریه شعری خود پرداختند. هر دو به عنوان عضوی تأثیرگذار از یک جنبش برجسته ادبی(انجمن دانشکده در ایران و جماعت دیوان در مصر) در تبیین نظریه شعری مورد نظر خود و جنبشی که بدان تعلق داشتند، نقش ایفا کردند. در این پژوهش که خود می تواند زمینه را برای مقایسه شرایط جریان¬های ادبی در سرزمین های مختلف و نیز تحلیل دقیق و علمی چرایی موفقیت آنها در یک سرزمین و شکستشان در سرزمین دیگر(یا دست کم کندی و تندی حرکتشان در محدوده های ادبی ملل مختلف) برای تحلیل گران ادبی فراهم کند، به مقایسه نظریه شعری بهار و المازنی پرداخته شده است. پس از استخراج و طبقه بندی روشمند آراء بهار و المازنی درباره تعریف شعر، نقش و جایگاه شاعر و مخاطب در خلق شعر و معنایش، با رویکردی تطبیقی، نظریه شعری این دو مقایسه و تبیین شده است و از جمله آشکار شده است که هر دو بیشتر به کارکرد شعر پرداخته اند تا جنبه های ساختاری اش، اما از لحاظ مبنای فکری، بهار رویکردی درون گرایانه دارد و المازنی رویکردی برون گرایانه. البته نقش ترجمه آثار ادبی اروپایی و نیز تأثیرپذیری از مکتب های ادبی اروپایی، در نظریه شعری المازنی آشکار است. در مجموع می توان گفت بهار به سنت پایبندتر است و المازنی بیشتر رو سوی آینده و تجدد دارد.
دوره ۶، شماره ۱ - ( ۱-۱۳۹۳ )
چکیده
چکیده
ایران در دورۀ قاجار که جامعهای پیشمدرن و سنتی بود، دچار تحولات ویژهای شد. ورود فکر تجدد عامل اصلی این تحولات بود. نتایج سیاسی شکست تجدد سبب روی کار آمدن سلسلۀ پهلوی شد و تحولاتی را نیز در جامعۀ ایرانی دوران پهلوی برپایۀ همین تفکر تجددخواهی پدید آورد. در دامنۀ این بحث تحول پوشاک ایرانیان نیز مطرح میشود. تحقیق حاضر براساس هدف، ازنوع تحقیقات بنیادی و بهلحاظ ماهیت و روش، ازنوع تحقیقات توصیفی- تحلیلی است. دادهها و اطلاعات مورد نیاز از منابع تاریخی و پژوهشهای انجامشده در این زمینه شد استخراج شده و بهمنظور دستیابی به نتایج علمی مورد تجزیه تحلیل کیفی قرار گرفتهاند. نتایج مطالعات نشان میدهد تحول پوشاک در دورۀ قاجار بهعلت حفظ ساختارهای سنتی، فقط در میان عدۀ اندکی از درباریان و روشنفکران فرنگرفته مورد استقبال قرار گرفت و مردم عادی همچنان بر قواعد سنتی پوشاک خویش پافشاری میکردند. در دورۀ پهلوی اول زیرسلطۀ یک نظام استبدادی تجددخواه که الگوهای مرکزی و از بالا را برای هویتبخشی به جامعه القا میکرد، تغییر در پوشاک مردان با همراهی مراجع فرهنگی جامعه تداوم یافت؛ اما تغییر در پوشاک بانوان بهعلت همراهی نکردن این گروه شکل دیگری به خود گرفت.
دوره ۷، شماره ۱ - ( ۲-۱۳۹۴ )
چکیده
این مقاله در چارچوب رهیافت جامعهشناسی تاریخی و بهکمک مبانی نظری جامعهشناسی شناخت مانهایم درصدد شناسایی مبانی اجتماعی و فکری و نیز تحلیل کنش سیاسی شخصیت سیدحسن تقیزاده در قامت یک روشنفکر و کنشگر سیاسی دوران مشروطیت است. ویژگیهایی مانند موقعیتمندی و عدم استقلال اندیشه از بستر اجتماعی (مؤلفههای این بستر نزد مانهایم گوناگون و گسترده است)، تاریخمندی اندیشه و تاحدی توجه به ذهنیت فرد نزد جامعهشناسی مانهایم عناصر نظری مناسبی بود که در بازشناسی اندیشه سیاسی تقیزاده و شناسایی فرایند تبدیل وی به یک کنشگر فعال سیاسی بهکار گرفته شد. بهعلاوه، در این مقاله برای شناسایی ارتباط و نوع کنش با بنیانهای اجتماعی و فکری تقیزاده، از مفهوم کنش و اجزای آن استفاده شده است. براساس این به چگونگی و تاحدی به چرایی رابطۀ بین بنیانهای اندیشه و کنش سیاسی تقیزاده پاسخ میدهد و نتیجه میگیرد که جایگاه خانوادگی، رتبۀ اجتماعی و محیط زندگی تقیزاده از یک سو و علوم تجربی و انسانی غربی بهویژه تکاملگرایی و نیز معرفت پیشین (آموزههای اسلامی) وی، مبانی بنیادی تجددخواهی تقیزاده را تشکیل میدهند. با این مبانی جای شگفتی نیست که تقیزاده در اندیشه و کنش سیاسی آمیختهای از اسلام، لیبرالیسم و سوسیالیسم را بهنمایش میگذارد. این تحقیق با شیوه تحلیل کیفی بهروش تاریخی و بهکارگیری دادههای متون تاریخی با تکیه به روش اِسناد و انتساب مانهایم انجام شده است.
دوره ۱۰، شماره ۴۴ - ( ۳-۱۴۰۱ )
چکیده
داستان امیرارسلان یکی از مهمترین داستانهای عامیانۀ دوران قاجار است. این داستان که بهطور مستقیم برای ناصرالدینشاه نگاشته و روایت شده است میتواند نمونۀ مناسبی برای تحلیل گفتمان عصر قاجار باشد. در دورۀ قاجار، علیرغم رسوبیافتگی گفتمان سنت در جامعۀ ایرانی بهتدریج با نفوذ پیشفرضهای تجدد، گفتمان تجدد شروع به معنابخشی به پدیدهها کرد. در این پژوهش داستان امیرارسلان را از منظر نفوذ گفتمان تجدد و همچنین کشاکش گفتمانی سنت و تجدد بررسی کردهایم. اساس پژوهش را در بررسی یکی از گزارههای تکرارشوندۀ گفتمان تجدد در حوزۀ سیاسی، «مشورت تعیینکننده است»، قرار دادهایم. با استفاده از روش تحلیل گفتمان به بررسی قسمتهایی از متن که براساس این گزاره شکل گرفتهاند پرداخته ایم. همچنین در خلال بررسی گفتمان تجدد در متن به مواردی که گفتمان سنت معنابخش بوده است نیز اشاره کرده ایم.
دوره ۱۲، شماره ۴ - ( ۱۲-۱۴۰۳ )
چکیده
حقیقت آنست که تقابل سنت و مدرنیته همواره موجب پویایی جوامع گوناگون شده است؛ نویسندگانی که نسبت به میراث گذشته خود دغدغه دارند و هویت خود را در آن میبینند، در تلاشند با اشراف کامل بر گذشته جامعه خود، عناصر مختلف را در مقابل مدرنیته قرار دهند. جوخه الحارثی نویسنده معاصر عمان و سیمین دانشور نویسنده معاصر ایرانی در آثار خود به دنبال تبیین جایگاه اجتماعی زنان و ذکر نقاط ضعف و قوت آنان در جامعه هستند. حارثی در رمان «نارنجه» با استفاده از زاویه دید اول شخص در دو زمان مختلف، داستانِ دو نسل مختلف را روایت میکند که در بحران هویتی میان سنت و مدرنیته به سر میبرند. سووشون، رمانِ مشهور دانشور سرگذشت خانواده ایرانی است که در زمان جنگ جهانی دوم حضور دارند و با لمس تبعیض در جنبههای گوناگون، سعی میکنند تا حد امکان به رفع آن بپردازند. در پرتو پررنگ بودن موضوع تقابل سنت و مدرنیته در دو رمان یادشده، این جستار میکوشد با روش توصیفی-تحلیلی از منظر تقابل سنت و مدرنیته به همسنجی رمانهای «نارنجه» و «سووشون» بپردازد. نتایج به دست آمده نشان میدهد نویسندگان به کمک شخصیت زن، تضاد و تقابل موجود میان سنت و مدرنیته را در موضوعاتی همچون ازدواج، خانواده، روستا و شهر به تصویر کشیدهاند. وجه اختلاف دو داستان این است که «نارنجه» رمانی است که از گذشته به عنوان سنت یاد میکند و دوره کنونی را به عنوان مدرنیته معرفی میکند؛ اما در «سووشون» سنت و تجدد در یک زمان به تصویر کشیده شده است.
دوره ۱۴، شماره ۳ - ( ۴- )
چکیده
مقوله «الیناسیون» یکی از مباحث کلیدی اندیشه شریعتی است. او با این مفهوم، مسائل انسان امروز را تجزیه و تحلیل میکند. از نظر وی در «از خود بیگانگی» انسان «دیگری» را «خود» احساس میکند و آگاهی به خویش را از دست میدهد و دچار نوعی «خود آگاهی کاذب» میشود.
از خود بیگانگی همان از دست رفتن «وجود حقیقی و فطری» و «خویشتن اجتماعی» است. او، هر آنچه که انسان را از ویژگیهای انسانیاش (که تعریف خاصی از آن دارد) دور کند عامل «الینه» کنندگی میداند. از نظر شریعتی عقلانیت ابزاری، بوروکراسی و ماشینیسم انسان را در قرن بیستم از خود بیگانه کردهاند و از این منظر آنها را نقد میکند. ولی اینها را مشکل ما نمیداند بلکه معتقد است درد ما بیماشینی است و اگر زمانی که آن را نداریم از آن بنالیم معلوم میشود که دردهای دیگری را احساس میکنیم. او، انسانها را زاده تاریخ و محیط فرهنگیشان میداند و تا زمانی «خودشان» هستند که فرهنگ و مذهب و دردهای خویش را داشته باشند. اما امپریالیسم فرهنگی با تحریف تاریخ و فرهنگ ومذهب مردمان دنیای سوم آنها را از خود بیگانه کرد و آنها دچار «خودآگاهی کاذب» شدند. ازنظر او، چاره کار، در ارائه یک راه حل عمومی و بزرگ نیست، بلکه قبل از هر کاری باید به «خود» برگردیم و از «بیگانگی با خود» رهایی یابیم.
مهدی ظریفیان، محمد جعفر یاحقی، محمدعلی همایون کاتوزیان،
دوره ۱۶، شماره ۶۱ - ( ۴-۱۴۰۲ )
چکیده
با وقوع انقلاب مشروطه بحث در ضرورت تحول فرهنگی و نوسازی ادبی و کیفیت آن رونق گرفت. یکی از محورهای مهم این بحث تعیین نسبت ادبیات کهن ایران با وضع جدید بود. نوگرایان این عصر، سنت ادبی را فاقد زایندگی میدیدند و به جای تلاش برای بازخوانی، به حذف آن کمر بستند. در مقابل، سنتگرایان با تقدیس سنت، نگاهی پرستشگرایانه را پی گرفتند که هرگونه نقد بر سنت کلاسیک را تقبیح میکرد. در این مقاله، پس از ارائه گزارشی تاریخی، سرفصلهای نقد جریان نوگرا بر سنت کلاسیک فهرست شده است. این سرفصلها عبارتاند از: زبانِ تاریخگذشته، نخبهگرایی، نگاه محدود و منطقهای، ناتوانی در قبال مقتضیات و نیازهای جهان جدید، توجیه کردن قدرت استبدادی، بیتوجهی به کارکرد اجتماعی ادبیات و ماهیت غیرانقلابی و سازشکارانه. سپس این نگاه تخریبگرانه از منظر نظریه جامعه کوتاهمدت تحلیل شده است. این تحلیل نشان میدهد که نقد بیرحمانه تجددگرایان، مصداق بیتوجهی به ضرورت انباشت سرمایه است. ضمن اینکه از فقدان مقوله نقد و نقش حیاتی آن در توسعه و پیشرفت فرهنگی حکایت دارد. همچنین این نقادان به ماهیت استبدادی حکومت که هیچ بدیلی برای آن متصور نبود توجهی نداشتند؛ همانطور که از نقش کلیدی نهاد قدرت در حیات اقتصادی جامعه فرهنگی غافل بودند.
دوره ۲۱، شماره ۲ - ( ۱- )
چکیده
انسان متجدد، به اقتضای روزگار جدید، به محسوسات توجه دارد و آن سوی ماده را اگر انکار نکند، ناشناختنی و دست نایافتنی میداند و بدین سان بخشی از تواناییهای بالقوه خود را مغفول میگذارد. ماورای ماده و معنویات حیات معنوی انسان را شکل میدهد و فقدان آن سبب نا آرامیهای روانی و پوچ پنداری زندگی میگردد و مرگ؛ سرنوشت پایانی ناگزیر انسان را، بسان هیولایی مینماید که تنها راه نادیدن آن دلمشغولی به محسوسات و نیندیشیدن به آن است.
در این نوشته این مفاهیم بررسی میشود که مولوی چگونه به عالم غیر ماده مینگرد و چگونه خود در آن عوالم میزید و در پی آن نگاه دینی و معنوی، چهره مرگ در اندیشه او چگونه است.
آثار مولوی برای انسان بریده از معنویات، حاکی از شناخت و تجربه انسانی است که تعالیم پیامبران را خود زیسته و نشانههایی از آن نموده است که تامل بر آن میتواند درشتی عالم محسوس را در پرتو عالم معنا تلطیف کند و نگاهی دیگر را به این جهان پدید آورد.