۱۰ نتیجه برای بوف کور
فرزان سجودی، حسین زیرراهی،
دوره ۲، شماره ۶ - ( ۴-۱۳۸۸ )
چکیده
کاربرد نظریه زمان هارالد واینریش در دو متن داستانی فارسی بوف کور و سووشون نشان می دهد تقسیم بندی متون بر اساس زمان های فعلی به دو دسته نقل و بحث توسط واینریش در داستان فارسی نیز قابل تشخیص است. زمان های نقلی، حال و آینده بخش هایی از متن را می سازند که بیشتر جنبه بحث و گفت وگو دارند. از سوی دیگر زمان های گذشته ساده، گذشته استمراری و گذشته دور (بعید) بیشتر بخش نقلی و حکایتی متن ها را تشکیل می دهند. دیگر اینکه هر دسته حال، آینده و گذشته خاص خود را داراست. در نظام بحث، زمان نقلی نقش پس نگری، حال نقطه صفر و آینده نقش پیش نگری دارد. در نظام نقل، گذشته دور نقش پس نگری دارد و گذشته ساده و استمراری هر دو نقطه صفر هستند. در زبان فارسی زمانی که نقش پیش نگری را در این نظام داشته باشد، وجود ندارد. سرانجام اینکه در نظام نقل، دو زمان گذشته ساده و استمراری عملکردی در جهت برجسته سازی دارند. قسمت هایی که با گذشته استمراری می آیند در پس زمینه و نقاط دور صحنه قرار می گیرند؛ درحالی که مورد اصلی حکایت که با گذشته ساده می آید در جلو صحنه قرار دارد.
دوره ۶، شماره ۲ - ( ۶-۱۳۹۷ )
چکیده
صادق هدایت، متفکر و هنرمندی بر آشوبنده، نا بهنگام، پی افکن و نویسنده ای صاحب سبک بود. به جرئت می توان گفت که بوف کوراو درنیم قرن اخیر بیش ازهراثرادبی ایرانی دیگری مورد نقد و بررسی جدی قرار گرفته و هر روز منتقدان ابعاد تازه ای از این اثر را هویدا می کنند. آنها ابعاد سوررئالیستی، سمبولیستی، اگزیستانسیالیستی، ناسیونالیستی، اکسپرسیونیستی و متافیزیکی این اثر را تجزیه تحلیل کرده اند. از دیدگاه ادبیات تطبیقی، از تاثیر پذیری هدایت از شوپنهاور، ژان پل سارتر، گی دو موپاسان، ژرار دونروال، فرانتس کافکا و دیگر ادیبان هم از بعد محتوایی و هم از بعد ساختاری قلم فرسایی ها شده است. پژوهش حاضر تاثیر پذیری و اشتراکات انکار ناپذیر و درعین حال کشف نشده ی بوف کور از رمان خیزابها ی ویرجینیا وولف را مورد نقد و موشکافی قرار می دهد. در این پژوهش، ارتباطات بینا متنی بوف کور با خیزابها از بعد مضمونی واکاوی شده و در این راستا پژواک یکی از مهمترین مضامین رمان خیزابها یعنی روایت زدگی در بوف کور رد یابی می شود. بر اساس تطبیق متنی نشان داده می شود که چطور برخی از جملات بوف کورشباهت خیره کننده ای به جملات کلیدی رمان خیزابها دارند.
دوره ۷، شماره ۵ - ( ۹-۱۳۹۵ )
چکیده
انسجام متن از به هم پیوستن مجموعهای از واژهها و جملاتی که متضمّن معنا و پیام خاصی است، بهوجود میآید. نویسنده، دنیای واقع و فراواقع خود را در قالب متن منعکس میکند و در این انعکاس اگرچه از زمان فاصله میگیرد، اما به مدد زبان و حفظ ارتباط بین عناصر دستوری و واژگانی، معنا را منتقل میکند و متنی منسجم میآفریند. متن سوررئالیستی که بازتابی از دنیای فراواقع است، به دلیل هجوم واژگان ناشی از نگارش خودکار، چنین تصوری را در اذهان ایجاد میکند که دور از انسجام و پیوستگی است و ارتباط معنایی در این متون گسسته مینماید. این پژوهش در پاسخ به این مسأله که آیا این متون، با وجود زیر پا گذاشتن زبان معیار و آزادی زبان و واژهها - نگارش خودکار- از انسجام واژگانی برخوردار هستند، به بررسی انسجام واژگانی داستان سوررئالیستی «بوف کور» صادق هدایت، بر پایۀ نظریۀ انسجام متن مایکل هالیدی و رقیه حسن میپردازد. پس از تحلیل و بررسی دادهها، این نتیجه حاصل شد که متن بوف کور، با ۳۲۸۲ گره انسجام واژگانی، از انسجام بالایی برخوردار است و نویسنده با بهرهمندی از عناصر انسجام واژگانی بهویژه عنصر تکرار و باهمآیی و ترادف توانستهاست، پیوندی ناگسستنی میان الفاظ و معانی ایجاد کند و به این طریق اندیشه و امیال درونی خود را در متن منعکس سازد.
دوره ۸، شماره ۱ - ( ۱-۱۳۹۶ )
چکیده
از دههی هشتاد میلادی، نشانه-معناشناسی با در پیش گرفتنِ رویکردی پدیدارشناختی و با تأثر از نسل جدیدی از اندیشهها، از نظام کلاسیک که تا پیش از آن مطرح بود، فاصله گرفت. این رویکرد جدید امروزه نشانه-معناشناسی هستی محور خوانده میشود و بر اساس آن، خوانش دیگر نه یک رمزگشایی ساده، بلکه حرکتی به سمت درک و خلقِ دوبارهی معنا به مثابهی بعدِ حس شدهی هستی است. در رمان بوف کور نیز شاهد ظهور چنین تفکر نشانه-معناشناختی در بطن گفتمان هستیم. بدین معنا که دریافت شخصیت اصلی از خود و جهان پیرامونش و دیگری نه یک برداشت ساده و کلیشه ای بلکه بر پایهی حضور حسی- ادراکی و پویاست که در تعامل با پدیدهها شکل می گیرد. از این روی در پژوهش حاضر، با تکیه بر نظریات لاندوفسکی که با الهام از تفکر زیباییشناختی گرماس ، مبحث نشانه معناشناسی هستیمحور و تجربه زیسته را در ابعاد وسیعتری مطرح میکند سعی داریم کارکردهای گفتمانی حضور سوژهی بودشی و نوع ارتباط وی با خود و دیگری را به چالش بکشیم و در نهایت ببینیم تعامل با این "دیگری" چگونه و بر چه اساسی، باعث ایجاد نظامهای جدید گفتمانی همچون نظام خلسه و استعلایی میشود و سوژه در جریان این تحول هستیشناسانه به چگونه درکی از خود و جهان پیرامونش دست مییابد.
علیرضا اسدی،
دوره ۸، شماره ۳۲ - ( ۱۰-۱۳۹۴ )
چکیده
هدایت در بوف کور، متاثر از مکتبهای آوانگارد دورهٔ خویش، به ویژه اکسپرسیونیسم و سوررئالیسم، برای بازنمایی درونیاتش، ژانری وهمناک و روایتی درونی و ساختی شبه شاعرانه را اتنخاب کرده است. در این ژانر، حس وههمناکی، ترس، خشونت و البته جذابیت، غالبا با فضا سازی ایجاد می شود و همهٔ عناصر به نوعی در خدمت ساختن فضا قرار دارند. ساخت فضا عمدتاً با توصیف انجام می گیرد، اما استفاده از شگردهای بلاغی مانند تشبیه و استعاره نیز می تواند نقش مهمی در خلق فضای تخیلی، رنگ آمیزی متن و وحدت تاثیر آن داشته باشد؛ زیرا تشبیه علاوه بر توصیف، تصاویری با دلالتهای معنایی جدید به متن اضافه می کند. به عقیدهٔ ما در بوف کور ، هدایت آگاهانه با استفاده از تشبیه و استعاره های متعدد در توصیفات خود فضا را آنگونه که خود می خواسته اغراق آمیز، وهمناک تیره و خشن، بی قواره و گروتسکی و نزار و بیمارگونه کرده است.
دوره ۸، شماره ۳۴ - ( ۳-۱۳۹۱ )
چکیده
شخصیت بازیگر و پیشبرنده حوادث داستان است. میتوان شخصیت را رکن اصلی داستان دانست که وقایع و حوادث داستان حول کردار و گفتار و افکار او شکل میگیرد. در بررسی انتقادی هر داستانی، اولین عنصر سازنده داستان که مورد تحلیل و ارزیابی قرار میگیرد، شخصیت است. در واقع، داستان همان شخصیت و اعمال و افکار اوست که در پیرنگ داستان بسط یافته و به تصویر کشیده شده است. در داستان معاصر ایران، گونهای شخصیت چندبعدی و همهجانبه در دو داستان بوف کور و سه قطره خون هدایت خلق شده و به وسیله نویسندگان بعد از هدایت تقلید شده است. در عموم آثاری که تحت تأثیر بوف کور نوشته شدهاند، که کم هم نیستند، کم و بیش این شیوه شخصیتپردازی به چشم میخورد. این گونه شخصیتها را به دلیل چندوجهی بودن و اینکه هر وجه، فردیت و تشخص مستقلی در هیئت یک فرد مییابد، میتوان شخصیت منشوری یا چندبعدی نامید. در بررسی حاضر به تحلیل این نوع شخصیتها در «بوف کور» و «سه قطره خون» نوشته صادق هدایت، «شازده احتجاب» نوشته هوشنگ گلشیری و «ملکوت» نوشته بهرام صادقی پرداخته شده است.
دوره ۹، شماره ۲ - ( ۳-۱۳۹۷ )
چکیده
یکی از خصوصیات بوف کور صادق هدایت که قابلیت تحلیل آن را از جنبهای غیر از گفتمان نوشتاری فراهم میآورد، استفادۀ نویسنده از تصاویر در لایههای مختلف داستان است. تصاویری که با ویژگیهای خاص خود در خدمت گسترش داستان هستند و بر ابهام آن میافزایند. واکاوی این تصاویر برای دستیابی به معنای نهفتۀ آنها، تحلیلی روشمند ایجاب میکند که قابلیت درک بار معنایی ضمنی تصاویر و رمزگان آنها را داشته باشد. نشانهشناسی دیداری روشی کارآمد در رمزگشایی تصاویر بوف کور بهنظر میآید. روشی که با تکیه بر رابطۀ میان دال و مدلول و بهرهگیری از سازوکارهایی تخصصیتر در نشانهشناسی تصاویر که تصویر را بهمثابۀ یک گفتمان در نظر میگیرد، تصاویر موجود در اثر هدایت را دستمایۀ مطالعۀ خود قرار میدهد. تجزیۀ دالهای تصویری در بوف کور در مرحلۀ نخست به بیان ویژگیهای نظامهای دیداری موجود در اثر میپردازد و در مرحلۀ بعدی دلالتهای ضمنی و رمزگانی آنها را از خلال مطالعۀ موازی گفتمان دیداری و نوشتاری مورد واکاوی قرار میدهد. در نهایت، نیز نقش انعکاسی گفتمان دیداری جهت توضیح در تبانی یا رقابت بودن آن با گفتمان نوشتاری مورد بررسی قرار میگیرد.
دوره ۹، شماره ۲ - ( ۶-۱۴۰۰ )
چکیده
پوچی مفهومی است مهم که در آثار بسیاری از اندیشمندان دوران مدرن مطرح شده است. آلبر کامو یکی از نویسندگانی است که در آثار خود به این مفهوم توجه داشته و در آثارش به مفاهیمی همچون عصیان، تکرار و مرگ پرداخته است. رمان بیگانه یکی از اصلیترین آثار کامو میباشد که در آن به مفهوم پوچی در بطن زندگی مدرن توجه شده است. از سویی دیگر مفهومی وجود دارد که به آن شیوارگی گفته میشود که با مفهوم پوچی تفاوتهایی مهم و اساسی دارد. نگارندگان در این تحقیق به بررسی و مطالعهی تطبیقی مفهوم پوچی با شیوارگی در دو اثر بیگانۀ آلبر کامو و بوف کور صادق هدایت پرداختهاند.
نگارندگان در این تحقیق به این نتیجه میرسند که اگرچه رمان بوف کور صادق هدایت اثری قابل توجه است اما نمی توان آن را یک اثر پوچگرایانه قلمداد کرد و بیشتر میتوان آن را اثری در وضعیت شیوارگی تحلیل و بررسی کرد. این در حالی است که اثر بیگانۀ آلبر کامو را میتوان نمونهی کامل یک اثر پوچگرایانه معرفی کرد. به نظر میرسد معمولا خوانندگان و حتی منتقدان بین مفهوم پوچی و شیوارگی دچار سوء تعبیر و اشتباه میشوند. هر قدر که پوچی مفهومی ایجابی و دارای کنش فعال و بینش روشن در گفتگو با دیگر آثار و تفکرات است، شیوارگی مفهومی جبری، سلبی و فاقد بینش وکنش مشخص با دیگر تفکرات و موضوعات است.
قهرمان شیری، حمید ابوالحسنی،
دوره ۱۰، شماره ۴۰ - ( ۱۰-۱۳۹۶ )
چکیده
بوف کور از همان زمان نگاشته شدن تاکنون با بازخوردهای متفاوت و خوانشهای گوناگونی، همچون شرح، بازخوانی، نقد، بررسی، تحلیل، تفسیر و تأویل، مواجه شده است. در ارزیابی و تحلیل شماری از منتقدان از این رمان کوتاه، سه فرضیه کلیدی خودنمایی میکند که هر کدام از آنها نیازمند بازکاوی است: برخی از منتقدان داستان را با واقعیت یا تاریخ یکسان فرض کردهاند؛ برخی دیگر داستان بوف کور را شرح احوال و قصه زندگی نویسنده (هدایت) دانستهاند؛ گروه سوم نیز راوی داستان را همان نویسنده بیرونی داستان پنداشتهاند. در این نوشتار، با تکیه بر منابع پایهای شناخت نوع ادبی داستان و تمرکز بر اصول بنیادین این گونه ادبی و عوامل درونمتنی آن، مفروضات سهگانه فوق با ارائه شواهد مختلفی از آثار منتقدان مذکور نقد و بررسی میشود.
دوره ۱۳، شماره ۵۴ - ( ۱۲-۱۳۹۵ )
چکیده
این پژوهش میکوشد مبانی نظری نگارگری ایرانی را در بوف کور بازجوید تا نقاشی ایرانی را در کنار دیگر خاستگاههای داخلی و خارجی به عنوان یکی از سرچشمههای این رمان معرفی کند. روش پژوهش توصیفی- تحلیلی و گردآوری اطلاعات از طریق مطالعات کتابخانهای است. نتایج این جستار نشان داد که صادق هدایت با آشنایی به ویژگیهای نگارگری، بیان مدرنیستی اثر خویش را تا حد زیادی بر مبانی این هنر استوار کرده است. ویژگیهای روان-داستانی، واقعیت گریزی، چندروایتی، شخصیت پردازی نوعی و پرده برداری از زمان و مکان که از مبانی اساسی نقاشی ایرانی است، بنیانهای رمان بوف کور نیز به شمار میرود؛ ضمن اینکه صحنۀ کلیدی بوف کور یعنی پیر و پریچهر، خود مجلس رایجی در تاریخ نگارگری است که عناصر آن مانند گل نیلوفر، آب، درخت سرو و دیگر موارد از جانب دیگر، نوعی همبستگی نمادپردازانه میان این رمان و نقاشی ایرانی ایجاد میکند.