۱۸ نتیجه برای بنمایه
دوره ۱، شماره ۱ - ( ۱-۱۳۹۲ )
چکیده
زرینقبانامهمنظومۀ بلندی در ۲۳,۱۳۳ بیت است که احتمالاً در عصر صفویه سروده شده است. سراینده اثر گمنام است و موضوع آن با آمدن فرستادۀ حضرت سلیمان(ع) به نام زرینقبا به دربار کیخسرو و رویارویی او با ایرانیان آغاز میشود. پس از آن، حوادث متعددی بهشیوۀ داستاندرداستان پیش میآید و نقشورزان اصلی آنها نیز پهلوانان سیستان (رستم و فرزندان و فرزندزادگان او) هستند. ساختار، محتوا و زبان این منظومه بهطور کلی نقالی- عامیانه است و از این نظر، بررسی نکات و مضامین داستانی مهم آن در بازشناسی و تکمیل بنمایههای ادب عامیانه- نقالی ایران در موضوع پهلوانی مفید خواهد بود. در این مقاله، شماری از اینگونه موضوعات را ذیل چهار عنوانِ عناصر سامی و اسلامی، اشارات نادر و یگانه، موضوعات و مضامین دیگر، والگوگیری از داستانهای دیگر بررسی کردهایم.
دوره ۱، شماره ۱ - ( ۱-۱۳۹۲ )
چکیده
بنمایهها از مهمترین عناصر قوامبخش حکایتهای سنتی فارسیاند که علاوهبر ساختار، جهات معنایی و زیباییشناختی آنها را نیز تقویت میکنند. خاستگاه بنمایههای داستانی، متعدد و گاه نامشخص است: برخی از آنها از عناصر اسطورهای و بعضی دیگر زادۀ فرهنگ مردماند؛ تعدادی وجه تاریخی دارند و شماری نیز وجوه دینی و اعتقادی و... . بنمایهها طی قرنها، هم تغییر کارکرد میدهند و هم از حوزهای به حوزۀ دیگر نقل مکان میکنند. یکی از این بنمایههای پرکاربرد در فرهنگ ایرانی، «کلاغ» است که بهسبب خصلتها و کارکردهای متنوع و گاه متضادش، پرندهای چندوجهی بهشمار میآید و ردپای او را در اسطوره، دین و فرهنگ عامه میتوان سراغ گرفت. برای حضور کلاغ در متنها و روایتهای داستانی، دو خاستگاه مهم میتوان برشمرد: اساطیری و دینی. این پرنده در خاستگاه اساطیریاش با خورشید و روشنایی پیوند دارد، پیامآور خدای خورشید است، خوشیمن است و نماد عقلانیت و دوراندیشی؛ اما در خاستگاه دینیاش، با نخستین داستانهای دینی، یعنی برادرکشی قابیل وارد باورهای مردم و ادبیات شده و جایگاهش بهعنوان نماد مرگ، گورکنی و تاریکی تثبیت شده است. با اینهمه، این بنمایه در حوزههای اسطوره و دین محدود نمانده و حضوری چشمگیر در فرهنگ عامه نیز داشته است. هدف این پژوهش، مطالعه کارکرد بنمایۀ کلاغ و چگونگی تطور آن از اسطوره تا فرهنگ دینی و فرهنگ مردم است. بررسی کارکرد این بنمایه از گوناگونی حضور و سیر تطور آن پرده برمیدارد و بخشی از تفاوت اسطوره، دین و فرهنگ عامه را بهنمایش میگذارد. این مقاله دستاورد بخشی از طرح پژوهشی «مهمترین بنمایههای داستانی فارسی» است که در صندوق حمایت از پژوهشگران کشور در حال اجرا است.
محمّد پارسانسب،
دوره ۲، شماره ۵ - ( ۱-۱۳۸۸ )
چکیده
اختلاف در فهم و کاربردِ اصطلاحات رایج در حوزۀ ادبیات داستانی، از مشکلاتی است که گاه مانع از فهم درست و مشترک داستان و تحلیل دقیق آن می شود. با اینکه بسیاری از این اصطلاحات به فرهنگ ها راه یافته و بر زبان اهل تحقیق جاری است، هنوز در کاربرد آن اجماعی وجود ندارد. همین امر، تشخیص و تمایز عناصر داستانی و در نتیجه، تحلیل داستان ها را در عمل با مشکل روبه رو ساخته است. نویسنده در این گفتار، قصد دارد یکی از پرکاربردترین اصطلاحات حوزۀ روایت شناسی، یعنی بن مایه را با تأکید بر «نقش مایۀ آزاد» و «نقش مایۀ مقیّد» بازنگری کند. برای این منظور، اهمّ تعاریف موجود در فرهنگ ها را نقد می کند، درجۀ رسایی و نارسایی آن ها را نشان می دهد و تعاریف مورد نظر خود را عرضه می کند. همچنین، انواع بن مایه را در داستان های سنّتی فارسی طبقه بندی، و کارکردهای چهارگانۀ آن را در روایت تبیین خواهد کرد. بن مایه، اصطلاحی است ساختاری-معنایی که بیشتر با عناصر ساختاری داستان ارتباط می یابد نه صرفاً با جنبه های معنایی آن.
دوره ۵، شماره ۳ - ( ۹-۱۳۹۶ )
چکیده
در دوره صفویه، ارتباطات ایران و هند بهواسطه زبان رسمی مشترک، بیشتر و عمیقتر از گذشته شد. دراین دوره ازجمله آثارپدیدآمده در هردو سرزمین، داستان عاشقانه فارسی است. پرسش این است که «آیا داستانهای عاشقانه فارسی در دوره صفویه در ایران و هند، به علت همزمانی، همزبانی و وجود ساختارهای مشابه، شبیهاند یا به دلیل محیط فرهنگی متفاوت، از هم تمایز دارند؟» درباره داستانسرایی دردوره صفویه تحقیقاتی انجام شده است، ولی تاکنون پژوهشی درزمینه تأثیر بنمایههای فکری بر داستانهای عاشقانه فارسی ایران و هند دراین دوره انجام نشده است. در این پژوهش کوشش شده، ضمن تحلیل محتوای داستانها به این پرسش پاسخ دادهشود. البته فرض این پژوهش براین است که در داستانهای عاشقانه فارسی در ایران و هند، شباهتهای فراوانی در زبان، ساختار، پیرفتهای داستانی و خویشکاری شخصیتها به چشم میخورد؛ ولی باهمه این شباهتها، جهانبینی و نگرش متفاوت به شخصیتها و حوادث داستانی وجود دارد. این تفاوتها عبارتند از: «مرگ عشاق در پایان داستان»، «آزادی دختران در انتخاب همسر»، «نقشآفرینی عناصر ماورایی»، «حضور عرفان و تصوف»، «تأثیر جانوران در داستان»، «حضور شخصیتهای هندی» و «استقلال منبع» که به شناخت داستانهای تألیفشده در هند وتفاوت آن با داستانهای تألیفشده در ایران کمک میکند.
دوره ۵، شماره ۱۲ - ( ۱-۱۳۹۶ )
چکیده
افسانههای عامه بخشی از گنجینه ارزشمند فرهنگ هر ملت هستند. در آذربایجان ایران افسانهها با نام «عاشیق» پیوندی ناگسستنی دارند؛ زیرا عاشیق ها پردازنده تمامی داستانهای آذربایجان اعم از رزمی و بزمی و یا حماسی و عشقی بودهاند. یکی از این داستانها، داستان اصلی و کرم است که قهرمان داستان به ققنوس مانند شده است، سراسر داستان با نغمههای قهرمان جان میگیرد، اما سرانجامِ او، همانند ققنوس سوختن است و خاکستر شدن. این داستان با بنمایه کرامتِ «ولادت قهرمان داستان با سیب» آغاز میشود و با بنمایه شگفتانگیز لباس سحرآمیز پایان میپذیرد. متن داستان نیز از بنمایههای عاشقانه و کرامت مشحون است؛ ولی چون قهرمان داستان شخصیت منفعلی است و تنها ویژگی او رنجکشیدن، تحمل و صبرکردن است؛ از اینرو بنمایههای حماسی و عیاری در آن چندان نمودی ندارد. این مقاله به بررسی بنمایههای داستان اصلی و کرم میپردازد.
دوره ۷، شماره ۲۶ - ( ۳-۱۳۹۸ )
چکیده
در این مقاله یکی از تکراریترین بنمایههای قصهها و افسانههای ایرانی یعنی قهرمانی و پیروز بودن فرزند آخر با تکیه بر مصادیق کهنالگوی کودک از دیدگاه یونگ بررسی شده است. فرزند پسر یا دختر سوم، چهارم، هفتم، چهلم و یا صدم که درحقیقت کوچکترین فرزند است، در بین خواهران و برادران خود در صحنۀ مبارزۀ متوازن نبرد میکند و پیروز میشود. در این پژوهش، ابتدا چند تیپ و برای هر تیپ، یک قصه انتخاب شده است. سپس، قصهها براساس سه ویژگیای که یونگ برای کهنالگوی کودک قائل است، بررسی شده است. نتیجۀ حاصل اینکه فرزندان آخر در قصهها با بنمایۀ کوچکتر از کوچک و بزرگتر از بزرگِ یونگ در سه ویژگی استعداد طرد کردن، شکستناپذیری و هرمافرودیتی بودن اشتراک عمیقی دارند.
دوره ۷، شماره ۲۷ - ( ۶-۱۳۹۸ )
چکیده
یکی از لایههای درخور پژوهش در قصههای فولکلور، بررسی بنمایۀ اساطیری مربوط به پرندگان در افسانه است. پرندگان از گذشتههای دور آنقدر برای انسان اهمیت دارند که حتی در اساطیر اقوام و ملل مختلف نیز حضور داشتهاند. در این مقاله با روش تحلیل محتوا به بررسی بنمایههای اسطورهای پرندگان در افسانههای لری پرداختهایم. منظور از افسانههای لری، افسانههایی است که در استانهای لرنشین چهارمحال و بختیاری، لرستان و کهگیلویه و بویراحمد گردآوری شدهاند. هدف از این پژوهش در وهلۀ نخست پیبردن به خویشکاریهای پرندگان در افسانههای لری و در مرحلۀ بعد نشان دادن تأثیرپذیری جایگاه پرندگان از باورهای اسطورهای است. در این جستار دلایل دگردیسی نقشهای برخی از پرندگان در افسانههای لری در مقایسه با باورهای اساطیری بررسی شده است. نتایج بهدست آمده نشان میدهد که از مجموع ۱۴۰ افسانۀ لری در ۴۸ افسانه پرندگانی همچون عقاب، سیمرغ، کلاغ، جغد، قو، کبوتر و گنجشک با خویشکاریهایی مثبت لری حضور دارند که این مسئله میتواند نشاندهندۀ محبوبیت آنها در میان مردم باشد. همچنین گفتنی است که باورهای اساطیری، باورهای دینی و شرایط بومی نیز بر جایگاه و خویشکاری پرندگان تأثیر داشته است.
دوره ۷، شماره ۲۸ - ( ۸-۱۳۹۸ )
چکیده
تقدس درخت و گیاه از دیرباز تا امروز سبب شده است تا در اساطیر، ادبیات و فرهنگ عامه بر جلوههای گوناگون آن اشاره شود. در فرهنگ مردمان کهگیلویه و بویراحمد، بنمایههای اساطیری درخت و گیاه مانند اعتقاد به درمانگری آن، سوگند خوردن، آیین خوشبو کردن خانهها و نماد مرگ و زندگی بودن آن در اشعار محلی و آیینهای این مردمان نمودی آشکار دارد. هدف این پژوهش، تحلیل بنمایههای اساطیری گیاه و درخت در فرهنگ مردمان کهگیلویه و بویراحمد و توجه به جنبههای ادبی این بنمایهها در اشعار محلی آنهاست. این پژوهش بهشکل بنیادی، بر پایۀ مطالعات کتابخانهای ـ میدانی و به روش تحلیل محتوا انجام شده است. بسیاری از بنمایههای گیاهی مانند گیسوبُران، معطر کردن خانه با دود گیاهان، اعتقاد به شفابخشی گیاهان در فرهنگ مردمان کهگیلویه و بویراحمد، نمودی اساطیری دارند که در فرهنگ ایران باستان یافت میشوند. عمل سوگند خوردن به درخت، بیشتر از سوی کشاورزان و با تأکید بر سبزی آن و در اثبات درستی سخن خود است. آنها برای خوشبو کردن فضای خانهها و همچنین، برای درمان بیماریها از گیاهان کوهی استفاده میکنند که سبب دور شدن شیاطین به اعتقاد این مردمان میشود. زنان این مردمان در مراسم سوگواری، موی سر خود را برای مرگ عزیزان پس از گشودن بریده و در زیر درخت دفن میکنند که نمادی از مرگ است. پس از گذشت یک سال و با رشد موهایشان امکان ازدواج مجدد را برای خود فراهم میکنند. همچنین، آنها موی سر و ناخن خود را زیر درخت بلوط برای باروری، دوری از بیماری و جادو دفن میکنند.
دوره ۷، شماره ۳۰ - ( ۱۰-۱۳۹۸ )
چکیده
آیین سوگند خوردن از دیرباز تاکنون در فرهنگ و ادب به طریق گوناگون نمود یافته است. در این پژوهش به تحلیل نمودهای آیین سوگند خوردن در قوم بختیاری میپردازیم. سوگند به آتش، اجاق آتش، تیغۀ آفتاب، آب روان، نانونمک، زمان، جان عزیزان و اموات از مهمترین جلوههای سوگند خوردن در نزد قوم بختیاری است. اهمیت سوگند خوردن در نزد این قوم، آخرین راهکار برای اثبات درستی کلام و تشخیص درستکار از نادرستکار است. در این پژوهش، ضمن بررسی انواع سوگند در قوم بختیاری، برآنیم تا نمودهای ادبی و جنبههای اساطیری آنها را تحلیل و بررسی کنیم. این پژوهش بهشکل بنیادی، بر پایه مطالعات کتابخانهای ـ میدانی و بهروش تحلیل محتوای کیفی انجام شده است. پس از بررسی منابع گوناگون و تحلیل نمودهای ادبی و اساطیری سوگند خوردن در قوم بختیاری میتوان گفت که بسیاری از نمودهای آیین سوگند خوردن در قوم بختیاری بازماندۀ آیینهای سوگند خوردن در ایران باستان است. همچنین، سوگند به آتش، نانونمک، زمان، آب روان، آفتاب و جان عزیزان از مهمترین و رایجترین نمودهای سوگند در نزد این قوم است که جنبههای ادبی و اساطیری بسیاری دارند. سوگند خوردن در نزد این قوم برای اثبات درستی کلام و تشخیص حق از باطل است.
دوره ۸، شماره ۳۲ - ( ۲-۱۳۹۹ )
چکیده
«نُهمنظر» یکی از روایتهای تعلیمی کمتر شناختهشده و تنها نظیرۀ منثور هفتپیکر نظامی در ادب فارسی است که تا امروز حتّی متن روایت آن نیز تصحیح و منتشر نشده است. گفتار حاضر کوشیده است برای نخستینبار، ضمن نقد بنمایههای داستانی «نُهمنظر»، توصیف نسبتاً جامعی از مشخّصات آن ارائه دهد، بدین منظور این پژوهش بنیادی در دو بخش، نخست منشأ، زمان و محلّ تألیف، راوی، وجه تسمیه، پیرنگ و موضوع، سبک و بیان و نوع ادبی «نُهمنظر» را معرّفی کرده است و در بخش دوم، برای تحلیل کیفی موضوع مقاله، بنمایههای محوری روایت «نُهمنظر» در سه بخش: تأثیرپذیری از شاهنامه، بنمایههای عیاری، شگفتانگیز و غنایی بهروش استقرایی نقد و بررسی شدهاند.
دوره ۸، شماره ۳۳ - ( ۴-۱۳۹۹ )
چکیده
شهنشاهنامه مشهورترین حماسۀ تاریخی عهد قاجار است که فتحعلیخان صبای کاشانی آن را به تقلید از شاهنامه سروده است. بخش پایانی این منظومه به روایت جنگ ایران و روس و دلاوریهای عباسمیرزا اختصاص دارد. گزارش جنگ و شرح دلاوری پهلوانان اصلیترین موضوع این حماسه است و اساطیر نیز به شکلهای گوناگون در آن تبلور مییابد. از سوی دیگر اسطوره پیوندی ناگسستنی با باورهای عامه دارد. پژوهش حاضر این بنمایههای اساطیری و عامه را در شهنشاهنامه مطالعه میکند: پیشگویی از طریق خواب، جادو، هفتخان، رویینتنی، فر، نامپوشی، پوشش فریبنده، و ایزد سروش. هدف اصلی پژوهش حاضر، تبیین کارکرد اسطوره و باورهای عامه در شهنشاهنامه بهمنزلۀ منظومهای تاریخی است. از این رو تلاش میشود تا بنمایههای بهکاررفته در شهنشاهنامه که متأثر از شاهنامه بودهاند یا بهمنظور اسطورهای کردنِ تاریخ پدید آمدهاند، نشان داده شود. با توجه به بازتاب این مضامین در شاهنامه، شیوۀ صبای کاشانی در بهرهگیری از آنها و درواقع کیفیت این مضامین در شهنشاهنامه نیز بررسی شد تا روشن شود که صبای کاشانی به تکرار و تقلید صرف روی آورده یا در آنها دخل و تصرف کرده است. این پژوهش نشان میدهد که صبای کاشانی بهسبب غلبۀ رویکرد مدحی، این بنمایهها را برای اسطورهای کردنِ تاریخ بهکار برده است. او اصل بنمایهها را از شاهنامه برگرفته که گاه در فرهنگ عامه ریشه دارند؛ ولی برخی را توسعه بخشیده و برخی دیگر را تقلیل داده است. این پژوهش به شیوۀ توصیفی ـ تحلیلی و بر مبنای مطالعات کتابخانهای انجام شده است. بدین منظور از دستنویس شهنشاهنامه (نسخۀ شمارۀ ۵۸۷ کتابخانۀ مجلس، کتابت ۱۲۳۰ق) استفاده شده که کاملترین دستنویس در بین نسخ کهن این اثر بهشمار میآید.
دوره ۹، شماره ۴۲ - ( ۱۰-۱۴۰۰ )
چکیده
قوم بلوچ علاوهبر فرهنگ غنی ایرانی خود، میراثدار فرهنگ و ادبیاتِ بومی کمنظیری است، در ادبیات این قوم منظومههای حماسی و رزمی و داستانهای عاشقانه منظومی وجود دارد که تاریخ سرودن آنها به قرنها پیش برمیگردد. هانی و شَیمُرید معروفترین داستان عاشقانۀ ادبیات بلوچی است و جایگاه آن در ادبیات بلوچ، همانند جایگاه داستان لیلی و مجنون در ادبیات فارسی است. این دو دلداده پس از سالها جدایی، به وصالی عارفانه میرسند و به باور مردم بلوچ، آنها همانند خضر و الیاس به زندگی جاوید دست مییابند و به لقب «زندَه پیر» مشهور میشوند. از این داستان کهن چند روایت و دهها منظومۀ کوتاه و بلند در دست است. خنیاگران یا در اصطلاح بلوچی «پهلوانان»، مهمترین انتقالدهندگان منظومههای این داستان از نسلی به نسل دیگر بودهاند. راویان این داستان از بنمایههای متنوعی استفاده کرده و بر غنای آن افزودهاند. در این مقاله ساختار بنمایههای داستانی هانی و شَیمُرید در چهار بخش «بنمایههای عاشقانه، عیاری، کرامت و عرفانی» موردبررسی قرار گرفتهاند. داستان با بنمایۀ عیاری «قول و پیمان» آغاز و با بنمایۀ کرامت «غایب شدن» دو قهرمانِ اصلی از نظر و زندگی جاوید آنها، به پایان میرسد. این داستان همانند داستانهای منظوم دیگر بلوچی، بهویژه درمیان ایرانیان غیربلوچ ناشناخته است. اشعار و روایات این تحقیق از زبان خنیاگران و راویان بهصورت میدانی گردآوری شده است و ما ضمن گزارش خلاصۀ دو روایت مشهور به تحلیل نکات و بنمایههای اصلی و مهم این داستان پرداختهایم
دوره ۱۰، شماره ۴۶ - ( ۷-۱۴۰۱ )
چکیده
حماسۀ بالاچ یکی از آثار مشهور شفاهی و جزو نخستین داستانهای حماسی بلوچی است. این داستان دارای چند روایت است و هرکدام در جزئیات با دیگری تفاوتهایی دارد. بالاچ در انتقام خون برادر خود «دودا» با همکاری و همراهی دوست باوفایش «نکیبو» سالها با دشمن جنگید و سرانجام توانست او را از پای درآورد. این داستان در گذشته به نظم بلوچی درآمده و دارای چند منظومه است که سرایندۀ آنها معلوم نیست، هر منظومه بخشی از داستان را بیان میکند. در طول زمان، خنیاگران بلوچ با اجرای این منظومهها در مجالس بزم و موسیقی و راویان و نقالان در مجالس قصهگویی برای قوت و غنای داستان، بنمایههای متنوعی به آن افزودهاند که از میان آنها بنمایههای حماسی و عیاری برجستهتر هستند. داستان بالاچ با بنمایۀ پناهندهپذیری آغاز میشود و با کینجویی ادامه مییابد و با بنمایۀ کرامت گرفتار شدن بالاچ به بادافره شکستن سوگند و مردن او به پایان میرسد. خنیاگران متعددی در طول زمان منظومۀ بالاچ را اجرا کرده و عامل حفظ این اثر بوده اند.
دوره ۱۱، شماره ۵۰ - ( ۳-۱۴۰۲ )
چکیده
پیکرگردانی یکی از مضامین پرکاربرد قصههای عامه است که به تغییر شکل ظاهری، اساس هستی و هویت قانونمند شخص یا چیزی با استفاده از نیرویی ماوراءالطبیعی دلالت دارد. اشکال گوناگون پیکرگردانی و دلالتهای معنایی آن، در تفکر اسطورهای بشر ریشه دارد. از این روی، در مقالۀ حاضر، برمبنای روش توصیفی ـ تحلیلی و منابع اسطورهشناسی ابتدا پیکرگردانیهای چهار جلد از مجموعه ده جلدی افسانههای خراسان استخراج و دستهبندی شده است. سپس ارتباط هر نوع از پیکرگردانیها با بنمایههای اسطورهای مورد واکاوی قرار گرفته است. نتیجۀ این بررسی نشان میدهد که در ۷۹ قصۀ بررسیشده، ۱۶۵ مورد پیکرگردانی وجود داشت که کارکردهای اسطورهای حیواناتی چون مار، شیر، کبوتر، خروس، آهو و غیره به شکلی نمادین در پیکرگردانی حیوانات سخنگو تجلی یافته است. همچنین، دگردیسی اشیا به انسان در قصههای عامۀ خراسان میتواند بازتابی از تفکر اسطورهای جاندارپنداری یا آنیمیسم باشد. بنمایۀ اسطورهای جاودانگی و گیاهتباری انسان در دگریسی انسان به گیاهانی چون هندوانه و نی، انار، نارنج و غیره انعکاس یافته است. دگردیسی دیو و پری به صورت انسان و موجودات دیگر حاکی از نفوذ باورهای اساطیری ایرانیان درمورد اهریمنی بودن آنهاست.
دوره ۱۱، شماره ۵۰ - ( ۳-۱۴۰۲ )
چکیده
یکی از مبانی شناخت بنمایههای اساطیری و چگونگی حفظ و ترویج آنها، انجام مطالعات علمی در حوزۀ فرهنگ و ادب عامه است. سوگند خوردن در نمودهای مختلف ازجمله آیینهایی است که از دیرباز تاکنون در فرهنگ و ادب عامه به طریق گوناگون نمود یافته است. در این پژوهش به تحلیل آیین لقمهگیر؛ نمونهای از آیین سوگند خوردن (وَر) در فرهنگ قوم بختیاری میپردازیم که میتواند در ایران باستان ریشه داشته باشد. آخرین راهکار برای تشخیص درستکار از نادرستکار و اثبات درستی کلام، نشاندهندۀ اهمیت آزمون لقمهگیر نزد مردم بختیاری است. در پژوهش حاضر نخست داستان مربوط به آیین لقمهگیر در قوم بختیاری را ذکر و سپس نمودهای اساطیری آن را تحلیل میکنیم. در این پژوهش، روش جمعآوری دادهها، بر پایه مطالعات کتابخانهای ـ میدانی و روش تحلیل آنها، بهصورت محتوای کیفی انجام شده است. پس از بررسی منابع گوناگون و تحلیل نمودهای ادبی و اساطیری آزمون لقمهگیر در قوم بختیاری میتوان گفت که این آیین، بازماندۀ آیین خوردن آب گوگرد در ایران باستان است که با حفظ عناصر اساطیری نزد این قوم، آخرین راهکار برای اثبات درستی کلام و تشخیص حق از باطل است. همچنین برخی از عناصر این آزمون مانند وجود آتش، پوشیدن لباس سفید قبل از آزمون و عطرافشانی یادآور داستان سیاوش در شاهنامۀ فردوسی است.
دوره ۱۲، شماره ۶۰ - ( ۱۰-۱۴۰۳ )
چکیده
Copyright: © ۲۰۲۵ by the authors. Submitted for possible open access publication under the terms and conditions of the Creative Commons Attribution (CC BY -NC) license https://creativecommons.org/licenses/by/۴,۰/).
|
متون جغرافیایی کهن حاوی اطلاعات ارزشمندی در حوزه مطالعات فرهنگ عامه هستند، زیرا اغلب علاوه بر موقعیت اقلیمی، نحوه زیست مردم نیز مورد توجه بوده است. آثار البلاد و اخبار العباد از زکریا بن محمّد قزوینی، متن جغرافیایی از قرن هفتم هجری است که مؤلف با تکیه بر مآخذ بسیار، کوشیده تا تصویری از اقالیم سبعه و فرهنگ و باورهای مردمان آن ارائه دهد. از میان فرهنگ عامه منقول، آیینهای راستیآزمایی قابل توجّهاند و مؤلف که خود قاضی است، به ذکر نمونههایی از آنها پرداخته است که اغلب در شمار داوریهای ایزدی هستند؛ مانند باور به خاصیت تطهیر آب و آتش (وَر گرم و سرد)، راستیآزمایی مرتبط با طهارت مولد (گذر از دهانه غار/شکاف کوه)، مکانها و اشیای مقدس. هدف پژوهش حاضر بررسی و ذکر پیشینه این موارد در فرهنگها و ملل مختلف از یک سو و بیان استمرار این آیینها در زمانهای پسینتر است و نتیجه، طرح آنها بهمثابۀ بنمایههای جهانی است که دارای وجوه نمادشناسی هستند.
مهدی لونی، پرویز اقبالی، فریده داودی مقدم،
دوره ۱۵، شماره ۵۸ - ( ۵-۱۴۰۱ )
چکیده
نبرد خیر و شر یکی از بنمایههای اصلی شاهنامه است. بنمایهها بهسبب خاصیت تکرارشوندگی و تشخصیافتگی در شبکههای تصویری و رواییِ متن، نقش شاخص و پایهای دارند، به همین جهت، در اضافه کردن لایههای معنایی به متن، یاری میرسانند. عرصۀ رویارویی خیر و شر در شاهنامه و ادب حماسی به زندگی اجتماعی انسانها وارد شده و بهشکل داستانهای حماسی و پهلوانی و در قالب بنمایهها در متن، پدیدار میشود. در فرایند تصویرسازی متن، بنمایهها، دستمایۀ نگارگر، جهت تولید تصویر میشوند و عناصرِ تصویری، مطابق با بنمایههای بهکاررفته در متن ادبی، در ترکیببندی قرار میگیرند و کارکرد نماد و نشانه را مییابند. پرداختن به این مسئله که در فرایند تصویرسازی یک روایت حماسی، بنمایههای ادبی چه نقشی در شکلدهی به روایتِ تصویری دارند، از مسائل مطرحشده در این جستار است. این پژوهش به دنبال یافتن پاسخ به این سؤال است که نقشِ بنمایههایِ ادبی خان هفتم رستم در تصویرسازی نگارههای مصورشده و تبدیل متن شاهنامه به متنِ تصویری چیست؟ و نگارگر از چه شگردهایی جهت ظهور و بروز این بنمایهها در تصویر، بهره برده است؟ این پژوهش با ماهیت تحقیق کیفی و با استفاده از روش توصیفی ـ تحلیلی، انجام خواهد شد و شیوۀ گردآوری اطلاعات بهصورت اسنادی و کتابخانهای خواهد بود. نتایج تحقیق نشان میدهد که نمادها و نشانههای تصویری در نگارهها، همراستا با ظهور و بروز بنمایه در متن آشکار میشوند. این ترجمان تصویری از متن ادبی سبب میشود که نگارگران در ترکیببندی و پلانبندی اثر، براساس اولویت استفاده از بنمایههای بهکاررفته در پیرنگ ادبی، از این عناصر استفاده کنند.
میلاد جعفرپور، عباس محمدیان،
دوره ۱۶، شماره ۶۱ - ( ۴-۱۴۰۲ )
چکیده
دانش انواع ادبی از رویکردهای درونمتنی باسابقه و تأثیرگذاری است که از گذشته برای طبقهبندی متون در نظر گرفته میشده و دگرگونیهایی را نیز تاکنون از سر گذرانده است، امّا پیشینۀ کاربرد نظریّۀ انواع در پژوهشهای ادبی ایران به یک سده نمیرسد و هنوز اطلاق موجّه آن بهصورت فراگیر در بسیاری از حوزهها و جریانهای ادبی با ابهام و چالش روبهرو بوده است. برای مثال، در طبقهبندی روایتهای داستانی کهن، این پرسش مطرح میشود که: بر چه اساس و با چه استدلالی میتوان نوع ادبی مسلّط در متون یادشده را اثبات کرد؟ فقدان پژوهش و نقد جدّی در پاسخ به این پرسش، سبب شده تا طیّ دههها، پژوهشگران بدون هیچ روشنگری علمی و روشمندی، داستانهای کهن فارسی را با توسّل به اصطلاحات ادبی خودساخته، غیرعلمی و بعضاً گنگ معرّفی کنند و این امر در حالی است که اصطلاحات رایج نهتنها دلالتی جامع و مانع بر مشخّصات محتوایی و زبانی این گونه روایات ندارند، بلکه گاه حتّی آنها را در تعلیق نوعی نگاه میدارند یا دچار همپوشانی چندگانۀ نوعی میکنند. از آنجایی که یکی از کارکردهای رویکرد بنمایهشناسی، تعیین نوع ادبی متون است، در پژوهش حاضر تلاش شده تا در پیوند با انواع ارسطویی، از این استعداد بالقوّه که تاکنون از نظرها دور مانده است، بهره برده شود و برای نخستین بار، به روش استقرایی و با تکیه بر جامعۀ آماری بنمایههای متنوّع سه روایت داستانی ابوطاهر طرسوسی، تعلّق نوع ادبی آنها به حماسه اثبات شود.
دانش انواع ادبی از رویکردهای درونمتنی باسابقه و تأثیرگذاری است که از گذشته برای طبقهبندی متون در نظر گرفته میشده و دگرگونیهایی را نیز تاکنون از سر گذرانده است، امّا پیشینۀ کاربرد نظریّۀ انواع در پژوهشهای ادبی ایران به یک سده نمیرسد و هنوز اطلاق موجّه آن بهصورت فراگیر در بسیاری از حوزهها و جریانهای ادبی با ابهام و چالش روبهرو بوده است. برای مثال، در طبقهبندی روایتهای داستانی کهن، این پرسش مطرح میشود که: بر چه اساس و با چه استدلالی میتوان نوع ادبی مسلّط در متون یادشده را اثبات کرد؟ فقدان پژوهش و نقد جدّی در پاسخ به این پرسش، سبب شده تا طیّ دههها، پژوهشگران بدون هیچ روشنگری علمی و روشمندی، داستانهای کهن فارسی را با توسّل به اصطلاحات ادبی خودساخته، غیرعلمی و بعضاً گنگ معرّفی کنند و این امر در حالی است که اصطلاحات رایج نهتنها دلالتی جامع و مانع بر مشخّصات محتوایی و زبانی این گونه روایات ندارند، بلکه گاه حتّی آنها را در تعلیق نوعی نگاه میدارند یا دچار همپوشانی چندگانۀ نوعی میکنند. از آنجایی که یکی از کارکردهای رویکرد بنمایهشناسی، تعیین نوع ادبی متون است، در پژوهش حاضر تلاش شده تا در پیوند با انواع ارسطویی، از این استعداد بالقوّه که تاکنون از نظرها دور مانده است، بهره برده شود و برای نخستین بار، به روش استقرایی و با تکیه بر جامعۀ آماری بنمایههای متنوّع سه روایت داستانی ابوطاهر طرسوسی، تعلّق نوع ادبی آنها به حماسه اثبات شود.