جستجو در مقالات منتشر شده
۳ نتیجه برای بلاغت فارسی
دوره ۲، شماره ۱ - ( ۱-۱۳۹۳ )
چکیده
ایهام یا توریه، در اصطلاح بلاغت نوعی چند معنایی است که یک لفظ، دست کم محتمل دو معنی باشد؛ یکی معنی نزدیک و دیگری دور یا غریب؛ یعنی گوینده، معنی دور را اراده کند اما شنونده گمان کند معنی نزدیک، مورد نظر است.
برای ایهام انواع گوناگونی را برشمرده اند ازجمله: ایهام مجرد؛ مرشح؛ مبین؛ تناسب؛ تضاد؛ مرکب؛ توکید؛ توالد ضدین؛ ترجمه؛ تبادر و... که هریک جنبه ای خاص از زیبایی ادبی و پردازش معنا را در بر می گیرد.
اما آیا ایهام در توسعه و افزایش معنای سخن و تفسیر و تأویل کلام، نقش مؤثر و مهمی دارد و آیا می توان میان «ایهام» و «ابهام» رابطه ساختاری متصور شد؟ در این مقاله می کوشیم با توجه به اهمیت این مسئله، فرایند تولید ایهام و کارکردی که در حیطه معنی سازی دارد را مورد مطالعه قرار داده و ضمن بررسی ارتباط آن با هنر ابهام، تفاوت هایی که در گوناگونی آن از نگاه بلاغت فارسی و عربی وجود دارد را بررسی کنیم.
واژگان کلیدی: ایهام، توریه، ابهام، بلاغت فارسی و عربی.
[۱] - Equivoque
ایهام یا توریه[۱]، در اصطلاح بلاغت نوعی چند معنایی است که یک لفظ، دست کم محتمل دو معنی باشد؛ یکی معنی نزدیک و دیگری دور یا غریب؛ یعنی گوینده، معنی دور را اراده کند اما شنونده گمان کند معنی نزدیک، مورد نظر است.
برای ایهام انواع گوناگونی را برشمرده اند ازجمله: ایهام مجرد؛ مرشح؛ مبین؛ تناسب؛ تضاد؛ مرکب؛ توکید؛ توالد ضدین؛ ترجمه؛ تبادر و... که هریک جنبه ای خاص از زیبایی ادبی و پردازش معنا را در بر می گیرد.
اما آیا ایهام در توسعه و افزایش معنای سخن و تفسیر و تأویل کلام، نقش مؤثر و مهمی دارد و آیا می توان میان «ایهام» و «ابهام» رابطه ساختاری متصور شد؟ در این مقاله می کوشیم با توجه به اهمیت این مسئله، فرایند تولید ایهام و کارکردی که در حیطه معنی سازی دارد را مورد مطالعه قرار داده و ضمن بررسی ارتباط آن با هنر ابهام، تفاوت هایی که در گوناگونی آن از نگاه بلاغت فارسی و عربی وجود دارد را بررسی کنیم.
واژگان کلیدی: ایهام، توریه، ابهام، بلاغت فارسی و عربی.
ناصرقلی سارلی، فاطمه سعادت رخشان،
دوره ۳، شماره ۱۰ - ( ۱۰-۱۳۸۹ )
چکیده
«دوره» در مطالعات تاریخی مفهومی نظام بخش است و مورّخان علوم و هنرها را در طبقه بندی اطّلاعات تاریخی یاری می کند. در اغلب کتب تاریخ ادبیات، «دوره بندی» اساسی ترین پایۀ بخش بندی و فصل بندی است. دوره بندی در علوم ادبی مانند بلاغت نیز روایی و کاربرد یافته است. ازجمله شوقی ضیف، تاریخ بلاغت عربی- اسلامی را به ادواری تقسیم کرده است. در این مقاله طرحی برای دوره بندی تاریخ بلاغت فارسی پیشنهاد شده است. نظام بلاغت نظری فارسی دراصل از زبان عربی گرفته شده اما کیفیّت و کمیّت اقتباس در ادوار زمانی مختلف یکسان نبوده است. بلاغیون فارسی نویس خود نیز گاه نوآوری هایی داشته اند و گاه از نظام بلاغت نظری سایر تمدّن های مجاور ازجمله بلاغت هندی در بررسی زیبایی های سخن فارسی بهره گرفته اند. برمبنای عصر زندگی نویسندگان کتب بلاغت فارسی و شباهت و یکسانی رویکرد هایی که در نگارش کتب و رسالات بلاغی در پیش گرفته اند در این نوشته چهار دوره متفاوت را بازشناخته ایم: ۱. دورۀ بومی سازی (از قرن پنجم تا هفتم ) که دورۀ آغازین بلاغت فارسی است و سه کتاب مهمّ ترجمان البلاغه، حدائق السحر فی دقایق الشعر و المعجم فی معاییر اشعار العجم را دربرمی گیرد. ۲. دورۀ شرح و تقلید (از قرن هشتم تا پیش از دورۀ معاصر) که عصر شرح نویسی بر کتب دوره بومی سازی است. ۳. دورۀ هندی مآبی (مقارن با رواج سبک هندی) که در آن فارسی نویسان هند و سبک هندی می کوشند سخن فارسی را به میزان نظام بلاغیِ برگرفته از هندی برسنجند. ۴. دورۀ بلاغت مدرسی (دورۀ معاصر) که دوره متأخّرتر محسوب می شود و کتب درسی بلاغت فارسی را شامل است. کلیدواژه ها: بلاغت فارسی، دوره بندی، تاریخ بلاغت، بیان، بدیع.
مصطفی میردار رضایی،
دوره ۱۷، شماره ۶۶ - ( ۶-۱۴۰۳ )
چکیده
بلاغت فارسی پس از اسلام، نخست از آبشخور قرآن و بلاغت عربی سرچشمه میگیرد و در ادامه، توأمان با ترجمۀ آثار حکمای یونانی، بلاغت اسلامی و به تبع آن بلاغت فارسی بهطور عمیق تحت تأثیر آثار و بلاغت غربی قرار میگیرد. از اینرو، هنرسازههای ادبی، خاصه ابزارهای زیباییشناختیِ دانش بیان در بلاغت فارسی متأثر است از دستگاه بلاغی عربی و غربی؛ و یا دستکم مشترک با آنها. اما با غور و وارسی سامان بلاغت و مداقه در صناعات ادبی فارسی درمییابیم که گونهای از این شگردها، یعنی هنرسازههای ترکیبی علیرغم وابستگی و همبستگی با شگردهای بلاغی عربی و غربی، از استقلال و انحصار ویژهای برخوردارند که مانند آن را در سایر دستگاهای بلاغی نمیبینیم. این جستار که با شیوۀ توصیفی ـ تحلیلی نوشته شدهاست، میکوشد تا با بررسی شباهتهای شگردهای دستگاه بلاغت فارسی با دستگاههای بلاغی عربی و غربی، نشان دهد که هنرسازههای ترکیبی مختص مختصات بلاغت فارسی است و سایر دستگاههای بلاغی محروم از این گونه از ابزارهای زیباییشناسیاند. نتیجۀ این جستار تأیید میکند که بلاغت فارسی با توجه به قابلیت بازتابندگی عناصر فرهنگی و قومی شگرد کنایه و نیز دوگانهخوانی ابعاد لازمی و ملزومی آن، و همچنین به سبب مختصات ذاتی زبان فارسی در حوزۀ ترکیبپذیری، با امتزاج شگردهای منفرد، صناعات مستقل و منحصری میسازد که خاص بلاغت فارسی است و به نظر میرسد که در دیگر دستگاههای بلاغی (عربی و غربی) نشانی از آن نمیبینیم. البته این موضوع بیش از آنکه ادعایی باشد، دعوتی است از متخصصان حوزههای مزبور، که درنهایت، چه نظر نگارنده رد شود و چه پذیرفته، دستاورد جدیدی برای حوزۀ بلاغت محسوب خواهد شد.