۱۳ نتیجه برای بررسی تطبیقی
دوره ۱، شماره ۲ - ( ۷-۱۳۹۲ )
چکیده
نظامی گنجوی، مثنویسرای بزرگ قرن ششم هجری قمری و یکی از بنیان گذاران ادبیات داستانی منظوم فارسی است. یکی از جذابیتهای مثنویهای نظامی وجود تحمیدیهها، مناجات و معراجیههایی است که در آغاز هر یک از منظومههایش دیده می شود که به دلیل زیبایی و تخیل زائدالوصف آن ها بسیار مورد توجه پیروان او بوده است. مقاله حاضر در پی بررسی تطبیقی معراجیههای خمسه نظامی و سه معراجنامه عربی پیش از او یعنی المعراج قشیری، معراجالنبی ابنعباس و الإسراء و المعراج ابن حجر عسقلانی و سیوطی است که بر این اساس شباهتها و تفاوتها را در ساختار و محتوای آن ها نشان داده است و بدین نتیجه دست یافته که با وجود وجوه افتراق متعدد، نظامی در سرودن معراجیههای خود تحت تأثیر بسیار معراجنامههای مذکور بوده است. برای رسیدن به این برآیند، ابیات معراجیههای نظامی با شواهدی که از معراجنامههای مذکور به دست آمده، در کنار هم قرار گرفته تا بدین گونه میزان شباهتها آشکارتر شود.
دوره ۲، شماره ۳ - ( ۷-۱۳۹۰ )
چکیده
بیان تجربهها و آموزه های عرفانی از طریق متون روایی نمادین، پیشینهای طولانی دارد. متونی از این دست به دلیل بهره گیری از ابزاری کارآمد جهت انتقال مخاطب از حقیقت به عینیت و هدایت ذهن «روایت-گیر» در سیری استعلایی، موجبات استحاله وی را در جهت انفکاک از من تجربی و دست یافتن به جهانی آرمانی فراهم می آورد. در این میان «رسالةالطیر غزالی» و«منطقالطیر عطار» حکایت هایی تمامعیار و با پردازشی ماهرانه هستند که با نگرشی نمادین به قلم درآمدهاند و در حقیقت نوعی «حماسه عرفانی» به شمار میروند که سفر فکرت قلبی را در قالب هجرتی پرمخاطره به تصویر می کشند.
با وجود وجوه افتراق در ساختار و پرداخت دو حکایت، از جمله توجه ویژه عطار به بهره گیری از حکایت های میانی، استفاده از عناوین ابتدایی، شرح و تفصیل ماجراها و بر صحنه آوردن شخصیتهایی گسترده و همهجانبه، عنایت خاص غزالی به خط روایی متصل، به تصویر کشیدن قهرمانان ناشناس و رعایت حداکثر ایجاز در روایت پردازی، موارد تشابه دو حکایت نیز درخور توجه هستند که از آن جملهاند: بهرهگیری از راوی دانای کل و بن مایه «سفر» در هر دو حکایت، اشتراک مقصد نهایی سفر پویایی و استحاله شخصیت ها و حاکمیت بی چون و چرای اقتدار الهی که درنهایت راهگشای تفکر مخاطب در بررفتن از محسوس به معقول و تعین به شهود می شود.
هدف اصلی این نوشتار، انجام پژوهشی تطبیقی میان دو حکایت برای دست یابی به موارد اشتراک و افتراق دو اثر و واکاوی ابزار کارآمد روایت برای پردازش متنی اثرگذار است.
دوره ۲، شماره ۳ - ( ۵-۱۳۹۶ )
چکیده
این پژوهش با تکیه بر نظریه لوسین گلدمن به بررسی تطبیقی- تحلیلی سرچشمههای اجتماعی اشعار دنقل و حسینی بهعنوان نمایندگان روشنفکر طبقه مردمی، میپردازد و با بررسی عوامل آرمانی این دو شاعر، حضور اندیشه جمعی در شبکه ذهنی آنها را تبیین میکند. دستاورد این پژوهش بیان میکند که هر دو شاعر وظیفه تشخیص و برجستهسازی و گسترش تفکر جمعی آرمانهایی را داشتند که در سرزمین، عدالت و فرهنگ خلاصه میشود. آنها بخوبی توانستند این رسالت خود را در برابر جامعه و اقشار مردم و آرمانهای از دست رفته آنها ادا کنند و موانع رسیدن به این آرمانها را شناسایی کنند که غالباً نتیجه سیاست خارجی بدخواهان و در مواردی سوء تدبیر سردمداران داخلی بود.
دوره ۳، شماره ۱ - ( ۱-۱۳۹۴ )
چکیده
این مقاله تلاشی برای خوانش تطبیقی داستان مرثیهای برای ژاله و قاتلش،اثر ابوتراب خسروی، نویسندۀ معاصر ایرانی و درونمایۀ خائن قهرمان، اثر خورخه لوئیس بورخس، نویسنده، شاعر و ادیب معاصر آرژانتینی است. این تحقیق با استفاده از روش تطبیقی و براساس مؤلفههای چارچوبگریز پستمدرنیسم انجام شده است که از مهمترین جریانات فکری عصر جدید به شمار میرود. در این پژوهش، بهدنبال اثبات این فرضیه هستیم که وجوه اشتراک بین داستانِ درونمایۀ خائن قهرمان و مرثیهای برای ژاله و قاتلش که در پارهای موارد ماهیت تقلیدی پیدا میکند، اتفاقی نیست و نشاندهنده تأثیرپذیری ابوتراب خسروی از بورخس در خلق این اثر است. استفاده از رویکرد پستمدرن، همسانی پیرنگ، شیوۀ روایی یکسان، استفاده از نمادهای مشترک و...، گزارههای مشترک این دو متن هستند. بررسی و تحلیل این اشتراکها برای اثبات تشابهات این دو متن، از مهمترین اهداف این مقاله به شمار میرود.
دوره ۴، شماره ۱ - ( ۱-۱۳۹۲ )
چکیده
مقاله حاضر با مطرح کردن این پرسش نوشته شده است: «ترجمه ترکیبات استعاری فرهنگ- بنیاد به چه روش یا روش هایی امکان پذیر است؟». در پاسخ گویی به این سؤال، نتایج بررسی تطبیقی ترجمه رینولد نیکلسون از دفتر اول مثنوی معنوی مولانا به عنوان داده درنظر گرفته شده است. چارچوب کار، الگوی ترجمه هاروی (۲۰۰۰) است. نگارنده با توجه به نیاز پژوهش، به معرفی نشانه استعاری و دلالت استعاری پرداخته است. در این بخش شش نوع دلالت از هم بازشناخته شده اند. الگوی شش گانه- که یکی از دستاورد های این پژوهش است- می تواند بین هر دو زبان «الف» و «ب» که زبان مبدأ و مقصد در فرایند ترجمه اند، مورد استفاده قرار گیرد. در ادامه تحقیق، چگونگی به کارگیری این دلالت در ترجمه استعاره های فرهنگ- بنیاد و سپس معرفی الگویی برای ترجمه این موارد آمده است. به عبارت دیگر، برای هریک از روابط دلالی مطرح شده شیوه هایی در ترجمه پیشنهاد شده است. این پیشنها دها براساس ماهیت دلالت استعاری شکل گرفته اند. به این ترتیب، مترجم در رویارویی با ترکیب استعاری الگویی در دست دارد که او را در ترجمه انواع استعاره ها قدم به قدم راهنمایی می کند.
دوره ۴، شماره ۳ - ( ۹-۱۳۹۵ )
چکیده
دوره ۵، شماره ۱۷ - ( ۹-۱۳۹۶ )
چکیده
در میان گونههایی که ما به عنوان ادبیات عامیانه میشناسیم، ضربالمثلها یکی از بهترین زمینههای پژوهش بر روی اندیشههای گویشوران یک زبان به شمار میآیند؛ در حقیقت این گونه، بخشی از ادبیات هر سرزمین است که مردم آن را به عنوان بهترین راه برای بیان اندیشههای رایج میان خویش برگزیدهاند و از آن به عنوان زبان گویای حالات روانی خود بهره میبرند؛ از این رو بررسی تطبیقی ضربالمثلهای پارسی و انگلیسی با تمرکز بر موضوع زن، با اتکا بر امثال و حکم و فرهنگ ضربالمثلهای آکسفورد، میتواند نمایانگر بخشی از ذهنیت گویشوران زبان پارسی و انگلیسی باشد؛ به ویژه زمانی که این بررسی همسنج با بهرهگیری از دیدگاههای روانشناسی اریک برن و آلفرد آدلر صورت گیرد. آموزههایی که تحت عنوان اصطلاح آلودگی در روانشناسی برن و اصطلاح اشتباههای بنیادی در روانشناسی آدلر مطرح شده است، میتواند زمینه را برای تحلیل دقیق ضربالمثلهای این دو مجموعه فراهم سازد؛ بررسی دقیق و آماری ضربالمثلها بر پایۀ دیدگاههای یادشده، رهگشای درک دقیق و واکاوی تطبیقی جایگاه زنان در ضربالمثلهای دو زبان خواهد بود. بررسی تطبیقی دو مجموعۀ ضربالمثل یاد شده، این نکته را بر ما آشکار میسازد که درصد آلودگی و اشتباهات بنیادی در ضربالمثلهایی که در پیوند با موضوع زن هستند، در هر دو زبان بسیار بالاست؛ البته بسامد ضربالمثلهای سالم در فرهنگ ضربالمثلهای آکسفورد به میزان ۱۴,۰۳۵درصد از ضربالمثلهای فارسی امثال و حکم افزونتر است.
دوره ۶، شماره ۲ - ( ۶-۱۳۹۷ )
چکیده
متن ادبی همواره انعکاس دهنده اندیشه ادیبان و شاعران بوده است. در این میان ادبیات تطبیقی یکی از حوزههای مطالعات ادبی است که به بررسی موارد تلاقی ادبیات در آثار مختلف و یافتن پیوندهای مشترک و قرابتها در ادبیات و سایر مظاهر معرفت انسانی می پردازد. در حوزه شعر، همنشینی موتیفها یا عناصر تکرار شونده با مؤلفههای مفهومی ملل مختلف، بیانگر اندیشه و هدف شاعران از سرایش است. کودک و کودکی از موتیف هایی است که مکرراً به اشعار ستیز و مقاومت ملل گوناگون راهیافته است. در واقع شاعران با آوردن موتیف کودک و کودکی در کنار مؤلفههای مفهومی، رویکرد خود را به مقوله کودکی و نقش کودک در جامعهای که دچار مسئله ستیز شده یا در حال مقاومت بوده،نشان داده اند. برای پی بردن به ظرایف این تلاقی در میان متون ادبی ملل مختلف ابتدا اشعار مقاومت در سه زبان فارسی، عربی و فرانسه انتخابشده و پس از تعیین مؤلفههای مفهومی موجود در آن، ارتباط کاربرد موتیف کودک و کودکی با این مؤلفهها بررسی و تحلیل شده است. یافتههای همسان در اشعار سه زبان و فرهنگ منتخب، بیانگر این نکته است که توانش فکری شاعران در کاربرد موتیف کودکی در اشعار ستیز و مقاومت به دلیل همسانی موقعیت ها به یکدیگر شبیه و نزدیک است تا جایی که مولفه های همانند و مشابه این موتیف را همراهی کرده است. این همنشینی نشان می دهد در اشعار منتخب، از کودک و مفهوم کودکی غالبا استفاده ابزاری شده و مفهوم کودکی در خدمت بیان اهداف بزرگسالان قرار گرفته است.
جهاندوست سبزعلیپور،
دوره ۶، شماره ۲۲ - ( ۶-۱۳۹۲ )
چکیده
اسطوره¬های سراسر دنیا شباهت¬های زیادی با هم دارند و بدان¬خاطر، همه یا اغلب اساطیر جهان را می¬توان ذیل چند الگو جمع و طبقه¬بندی کرد. آیین¬های رایج در جامعه از جملۀ حوزه¬هایی¬اند که در آنها می¬توان به دنبال اسطوره¬ها گشت، و بعد از شناختِ جنبه¬های اساطیری، آنها را با هم مقایسه کرد. آیین¬های نوروزی ایران، که شکلهای مختلفی در سراسر کشور دارند، رسوباتی از چندین اسطوره در خود نهان دارند که یکی از آنها اسطورۀ باروری و ایزد نباتی است. این اسطوره در ایران نمودهای بسیاری دارد که سیاوش یکی از آنهاست. این مقاله بر آن است که در آیین عروس¬گولی گیلانی، نشانه¬ها و عناصری وجود دارد که در اسطوره¬های باروری سایر ملل گزارش شده است، یعنی این نشانه¬ها احتمال این را که عروس¬گولی یک اسطورۀ باروری است، تقویت می¬کند و آن را شایستۀ بررسی بیشتری می-داند. در این مقاله سعی شده است ضمن معرفی اسطورۀ باروری، و آیین عروس¬گولی در ایران، دو نمونه مصری و یونانی اسطورۀ باروری و یک نمونۀ عروس¬گولی غیرگیلانی با عروس¬گولی گیلانی مقایسه شود. نشانه¬شناسی اسطورۀ باروری و عروس گولی، تطبیق و بررسی نشانه¬ها با هم، ذکر ویژگی¬های ایزد نبات در اساطیر ایرانی، و مقایسه عروس¬گولی با رپیهوین و سیاوش از قسمت¬های دیگر مقاله است.
دوره ۸، شماره ۲ - ( ۳-۱۳۹۹ )
چکیده
بررسی تطبیقی نظریههای نقدی شاعران معاصر عرب و ایرانی میتواند جایگاهی خاص در تحلیلهای ادبی داشته باشد. بهطور کلی نظریههای نقدی نوین شعری، متأثر از مبادی فکری فلسفههای معاصر آلمان و فرانسه است. ادونیس و شفیعیکدکنی دو تن از شاعرانِ ناقد تأثیرگذار هستند که با درایت خاصی مفاهیم و مولفههای شعری را در مقالات و کتابهای نقدی خوب به بحث گذاشته اند. پژوهش حاضر آرای نقدی این دو شاعر معاصر را با استفاده از روش توصیفی- تحلیلی و بر مبنای رویکرد تطبیقی مکتب آمریکایی در حوزههای تعریف شعر، زبان و موسیقی شعر مورد واکاوی قرار دادهاست. از نتایج گرفته شده پژوهش این است که این دو منتقد خاستگاههای فکری مشترک و در نتیجه برخی دیدگاههای نقدی مشابه دارند؛ ولی رهیافتهای نقادانه آنان به لحاظ روششناسی و هم به لحاظ عمق فکری متفاوت جلوه می کند. ادونیس در قیاس با کدکنی نگاهی ژرفتر، منسجمتر به مقولههای شعری و زبان شاعرانه دارد.
دوره ۱۰، شماره ۴ - ( ۱۰-۱۴۰۱ )
چکیده
ژانرجنگ، نوعی ادبی است که بیش از آن که به جنگ و گفتمان غالبِ برآمده از پیامدهای تاریک و شوم آن بپردازد، ماهیت ادبیات ضد جنگ دارد و پیام آن صلح و دوستی است. دو رمان وداع با اسلحه، اثر ارنست همینگوی و زمین سوخته اثر احمد محمود، دو نمونه مناسب از ادبیات ضد جنگ در دو بافت موقعیتی متفاوت از دو نویسندۀ ایرانی و آمریکایی هستند که آیینۀ شفافِ نابسامانیهای اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی جامعه درگیر جنگ به شمار می روند. بررسی تطبیقی این دو رمان و تحلیلِ شبکۀ مفهومی، عناصرساختاری و روایی آنها، ما را به سنجش تطبیقی پیرنگ داستانی، کاربرد عناصر زبانی و سبکی و فرم و ساختار این دو رمان هدایت میکند. بهرغم توانایی و قابلیت این دو رمان در ارائۀ هنرمندانۀ رویدادهای مربوط به جنگ، شیوه متفاوت روایت در رویکرد روایی دو نویسنده، شبکه مفهومی و درونمایههای آنها و نیز عناصر ساختاری و پردازش داستانی و فرم، به اضطراب متن در زمین سوخته و وقار وآرامش در متن وداع با اسلحه انجامیده است و ازاین رو، اگرچه زمین سوخته، نمونۀ بومیِ درخور اعتنایی از ژانر جنگ به شمار می رود ولی وداع ب ااسلحه بر بلندای نوع ادبی رمان و در مرتبهای فراتر از ژانر جنگ ایستاده است.
دوره ۱۵، شماره ۲ - ( ۲- )
چکیده
پژوهشی که تحت عنوان " سعدی و جانسون: پژوهشی تطبیقی در باره گلستان و راسلاس" صورت گرفته است بر اساس اشارات مکرر ساموئل جانسون، نویسنده و نظریه پرداز قرن هیجدهم انگلستان، به غنای ادبیات فارسی در راسلاس و شباهت های مشهود بین این دو اثر از نظر ساختار ظاهری، مضامین اخلاقی، فلسفی، آموزشی، سبک نگارش و جهان بینی کلاسیسیتی این دو اثر بوده است. این شباهت ها پژوهشگر را بر آن داشت که به تحقیق در مورد دو نکته اصلی بپردازد: ابتدا اینکه ساموئل جانسون، نویسنده و منتقد نامی قرن هیجدهم نئوکلاسیسیم انگلستان تا چه حد با ادبیات شرق و ادبیات فارسی آشنائی داشته است که سبب شده در اثرش راسلاس بر عظمت این ادبیات تا این حد تاکید کند؟ دیگر اینکه این آشنایی و احتمالا تاثیرپذیری از چه طریق صورت گرفته است و سرانجام چگونه این تاثیر پذیری به شباهت های ظاهری مذکور منتهی شده است؟
با مراجعه به زندگینامه جانسون و منابع تاریخی، پزوهشگر به اطلاعات جالبی دست یافت که مایه شگفتی شد. ریرا نشان از این داشت که علاقه جانسون به ادبیات شرق و ادبیات فارسی ریشه در آشنایی او با آثار ترجمه شده به زبان فرانسه و سپس به زبان انگلیسی داشته است و حتی خود به ترجمه آثاری که متاثر از آثار شرقی بوده پرداخته و از طریق مطالعه ترجمه شاردن مستشرق و ایران شناس فرانسوی با آثار کلاسیک فارسی آشنا بوده است. این آشنایی احتمالا سبب تاثیرپذیر سعدی از جانسون در نگارش راسلاس شده است و به شباهت های مذکور بین این دو اثر انجامیده است.
دوره ۲۸، شماره ۳ - ( ۱۰-۱۴۰۳ )
چکیده
در دهههای اخیر، اصطلاح حق بر شهر در فلسفه و سپس در شهرسازی مورد توجه قرار گرفته است. حق بر شهر را میتوان حق برخورداری شهروندان از فضای غنی فرهنگی تعریف کرد. برنامههای توسعه شهری میتوانند سهم قابل توجهی در تحقق یا عدم تحقق این حق ایفا کنند. پرسش این است که چگونه میتوان متوجه شد یک برنامه توسعه شهری تا چه اندازه مبتنی بر حق بر شهر تدوین شده است؟ به این منظور لازم است مقیاسی برای سنجش حق بر شهر در برنامههای توسعه شهری پیشنهاد گردد. پژوهش حاضر ضمن پیشنهاد یک مقیاس، با انتخاب دو سند (طرح جامع تهران و برنامه آمایش و توسعه پایدار پاریس)، به ارزیابی این حق می پردازد. رویکرد پژوهش، رویکردی اسنادی و تطبیقی است. ابتدا با بررسی مبانی نظری، چارچوبی برای سنجش حق به شهر ارائه شده و سپس با اتکا بر دادههای برگرفته از دو سند و نتایج مصاحبه عمیق با متخصصان، بررسی تطبیقی دو سند انجام گرفته است.
یافتههای مقاله نشان میدهد که میتوان حق بر شهر را در قالب یک طیف از «رفع تبعیض دینی و نژادی» تا «حق زندگی شهری» تبیین کرد. بررسی دو سند نشان می دهد که مفهوم حق بر شهر در طرح جامع تهران تقلیل یافته و با نگاهی کالبدگرایانه، حق شهروندان برای برخورداری از فضای باهویت و فرهنگ غنی را نادیده میگیرد. در مقابل، در برنامه پاریس، سطح بالاتری از حق بر شهر مورد توجه قرار گرفته و حق بر شهر در سطح «دسترسی برابر به موقعیتهای اقتصادی و اجتماعی» در دستور کار قرار گرفته است. پیشنهاد این مقاله توجه بیشتر به وجوه غیرکالبدی و حقوق مختلف شهروندان در شرح خدمات برنامه، جمعسپاری و عرضه برنامه جهت قضاوت شهروندان و نخبگان پیش از تصویب و نیز جبران حقوق عامه تضییع شده در زمان بازنگری طرح جامع تهران است.