۹ نتیجه برای باختین
محمود رضایی دشت ارژنه،
دوره ۱، شماره ۴ - ( ۱۰-۱۳۸۷ )
چکیده
براساس رویکرد بینامتنیت، هیچ متنی خودبسنده نیست و هر متن در آن واحد، هم بینامتنی از متون پیشین و هم بینامتنی برای متون پسین خواهد بود. در این جستار، ابتدا وجوه مختلف متن و بینامتنیت تشریح، و سپس براساس این رویکرد، قصه ای از مرزبان نامه نقد و بررسی شده است. در پایان نیز گفته شده چنان که رولان بارت، باختین، کریستوا، ژنت، تودوروف و دیگر منتقدان پیرو بینامتنیت تأکید کرده اند، هیچ متنی اصیل نیست و قصه مورد بحث در مرزبان نامه نیز چون متون دیگر واگویه ای از متون پیشین است.
میخائیل باختین، ترجمۀ قدرت قاسمی پور،
دوره ۴، شماره ۱۵ - ( ۱۰-۱۳۹۰ )
چکیده
ترجمۀ مقاله¬ای که در پی می¬آید، تلخیص یکی از مهم¬ترین مقالات میخاییل باختین است در باب سرشت گونه¬های سخن. اصل مقاله۱ در کتابی با عنوان گونه-های سخن و دیگر مقالات متأخر۲، چاپ شده است. خلاصۀ این مقاله در کتابِ نظریۀ مدرن انواع ادبی،۳ تألیف دیوید داف، آمده است. ترجمۀ حاضر بر اساس این منبع¬ـ البته با حذف پاره¬ای بخش¬ها¬ـ و افزودن بخش¬هایی از متن اصلی مقاله صورت گرفته است. ذکر این نکته ضروری که است در قسمت پی¬نوشت¬ها، توضیحات ویراستار انگلیسی و مترجم فارسی داخل دوقلاب آمده¬اند. برای بازنماییِ بهتر مطلب، مقدمه¬ای۴ بر مقاله، آورده می¬شود.
دوره ۶، شماره ۲ - ( ۳-۱۳۹۴ )
چکیده
برپایۀ نظریۀ «منطق گفتوگویی» میخائیل باختین، رمان بیش از هر چیز، یک پدیدۀ زبانی است که اصالت آن با ویژگی «چندزبانی»اش پیوند دارد. زبان در چارچوب علم فرازبانشناسی، از رویکردهای اجتماعی و ایدئولوژیکی مختلف سخنگویان حکایت دارد. رماننویس دنیای متکثر از لحنها، صداها و جهانبینیهای متنوع را در ساختار زبان رمان، در سخن شخصیتها، سخن راوی و زبان انواع ادبی و غیرادبی بهکار میگیرد و نظام میبخشد. در این جستار، با دقت در مؤلفۀ «چندزبانی» موردنظر باختین، کاربست آن را از دریچه نقد فمنیستی (بررسی ویژگیهای آثار نویسندگان زن) مورد توجه قرار میدهیم و با شیوۀ توصیفی- تحلیلی، ویژگی «چندزبانی» در رمان «چراغها را من خاموش میکنم» پیرزاد را بررسی میکنیم. پیرزاد در این رمان، تفاوتهای اجتماعی و فرهنگی را در لایههای زبانی رمان بهکار بستهاست تا از خلال زبانهای متنوع اجتماعی و در نظام زبانی چندگانه، دیدگاه زنانه را مطرح کند. دیدگاه زنانۀ موردنظر نویسنده، در گفتمان دوصدایی متشکل از زبان رمان (نویسنده) و گسترۀ زبان راوی، زبان انواع ادبی و غیرادبی و زبان شخصیتها متجلی میشود و در این دوصدایی، ویژگی زنانهنویسی رمان متمایز می گردد.
دوره ۷، شماره ۳ - ( ۵-۱۳۹۵ )
چکیده
ناتالی ساروت از جمله نویسندگان رمان نو است که نگاهی گسستی، قطعهقطعه و ادراکی- حسی به روان انسانی ارائه میدهد. بهواقع از نظر ساروت واقعیتهای روان انسانی تنها در ساحت گفتوگومندی (دیالوژیسم) بروز پیدا میکنند و این واقعیتها، ناگفتههایی برآمده از رانشها و کششهای بین شخصیتها میباشند که در فضای زیرین دیالوگها جاری میشوند؛ آنچه ساروت به آن «زیر- مکالمه» یا «تروپیسم» میگوید. ما معتقدیم ویژگیای در «تروپیسم» ساروت وجود دارد که ما را از سیر افقی گفتمان جدا کرده و به شکل عمودی به جهان زیرین، انتزاعی و پنهانی هدایت میکند که به زبان این نویسنده ویژگیای میبخشد که ما آن را «نشت زبانی» مینامیم؛ «نشتی» که ما را از سطح زبان کلیشهای جدا کرده و به سوی آن جهان روانی پنهان و زیرین هدایت میکند و امر نامشهود تروپیسمی را مشهود و قابل رؤیت مینماید. این مقاله ضمن انتخاب روششناسی میخائیل باختین و صحه بر مسئله گفتوگومندی (دیالوژیسم) و چندصدایی، برآن است نشان دهد چگونه مسئله «نشت زبانی»، بهمثابه یک مسئله زبانی، با بینش این نویسنده از «گفتمان» و نفی سوژه استعلایی دکارتی، بهمثابه یک مفهوم فلسفی، درارتباط میباشد.
سحر غفاری، سهیلا سعیدی،
دوره ۷، شماره ۲۵ - ( ۳-۱۳۹۳ )
چکیده
قسمت اعظم رمانهای جنگی فارسی که با موضوع جنگ ایران و عراق نگاشته شدهاند، به مضامین عقیدتی و سیاسیِ همسان پرداخته و بنابر مصالح اجتماعی، درجهت ترویج گفتمانی واحد عمل کردهاند؛ اما در این میان شاهد ظهور آثاری متفاوت، مانند رمان شطرنج با ماشین قیامت نوشتۀ حبیب احمدزاده نیز هستیم که تاحدودی از آثار تکگویه فاصله گرفته و از عناصر موجد چندآوایی بهره بردهاند. درواقع، رمان مذکور از جهاتی چند، با تعریفهایی که باختین در مبحث کارناوالگرایی درباره رمانهای چندآوایه بیان کرده است، مطابقت دارد. شطرنج با ماشین قیامت با وارد کردن جسمانیات به زندگی قهرمان و همچنین کاربرد گفتار کوچهبازاری و دشنامآلودِ یکی از شخصیتهای داستان، موجب تکثر نگرشها و سبکهای زبانی داستان میشود. جهانبینی راوی تنها دیدگاه ابرازشده در داستان نیست؛ این جهانبینی بهواسطۀ پرسشهای وجودشناسانه و ضد گفتمان یکی دیگر از شخصیتها، اقتدار معهود خود را ازدست میدهد. پدیدۀ قرینهسازی و خلق جفتهای تقلیدی برای اشخاص و وقایع داستان نیز برخاسته از خصلت دوسویۀ کارناوال است؛ ضمن اینکه بهتعویق افتادن کنش قهرمان/ راوی در انجام وظایف نظامی و مشغول شدن به امور غیرمتعارف، پیروزی را بهعنوان امری مسلم بهتأخیر میاندازد و به این ترتیب، موجب خدشهدار شدن عامل کلیدی زمان خطی در رمانهای تکگویه میشود.
رویا پوراذر، حلال سخنور،
دوره ۸، شماره ۳۰ - ( ۴-۱۳۹۴ )
چکیده
با وجود این که تعریف سوژه و چگونگی شکلگیری ساختار آن همواره از دغدغههای اصلی باختین بود، او در هیچیک از آثارش، نظریهای مشخص برای سوبژکتیویته ارائه نکرده است. تحقیق حاضر می کوشد تصویر روشنی از سوژهی گفتگویی ارائه دهد که از میان آثار او در خلال بیست و پنج سال تحقیق به دست آمده است.. برای سهولت کار، مراحل پنجگانهای معرفی شدهاند که باختین در هر یک از آنها قدمی به تعریف نهاییاش نزدیکتر شده است. او در هر مرحله، با ایجاد تغییراتی در نظرات پیشین خود یا با تغییر میزان تاکیدش بر یکی از خصوصیتهای سوژه، به تعریف جدیدی دست یافته است. فقط در مرحلهی کارناوالی تصویری که از سوژه ارائه شده یک ویژگی کاملاً متفاوت با تعریف های قبل و بعد از خود دارد که نهایتاً در تعریف نهایی باختین از سوژه حذف کند. مراحل شکلگیری تعریف سوژهی باختینی به ترتیب عبارتند از: سوژهی اخلاقی، سوژهی زیباشناختی، سوژهی رمانی، سوژهی کارناوالی، و سوژهی گفتگویی. سپس به دو نظریهی معاصر خودِگفتگویی اشاره شده است که هر دو مفهوم سوبژکتیویته باختینی را مبنا قرار داده اند. نظریهی اول متعلق به هرمانز است که تحت عنوان جایگاه سوژه/ فضای سوژه در این مقاله به توضیح آن پرداختهایم. نظریهی دیگر که حاصل بسط و تغییر نظریهی هرمانیز است و بعضی از وجوه مغفول در نظریهی جایگاه سوژهی او را در خود لحاظ کرده است، در بخش خودِ گفتگویی و تجسد مورد نظر قرار گرفتهاند. در کل مقاله به خوانشهای نو و معاصر از آثار باختین نیز توجه شده است.
دوره ۱۰، شماره ۲ - ( ۳-۱۳۹۸ )
چکیده
در میان انواع بلاغی کاربردی در شاهنامه، استعاره یکی از تأثیرگذارترین نمونههای بلاغی است که فردوسی با استفاده از آن توانسته در آنِ واحد به تخیلسازی، اغراق، حرکت و تصویرسازی بپردازد و از آن بهعنوان ابزاری جهت ایجاد فضای گفتمانی بهره ببرد و با کاربرد آن، فضایی گفتوگومحور بهوجود آورد. از آنجایی که در رجزهای شاهنامه با متن گفتمانی روبهرو هستیم، درمییابیم که هر کلمه نقبی است به ادراک کلمۀ پیشین و راهی است به سوی ادراک کلمۀ آتی. هر واژه یا با واژۀ دیگر و بیگانه برخورد میکند یا اینکه نظام اعتقادی و ذهنی مخاطب را هدف میگیرد. در رجز هر دو حالت وجود دارد. پس رجز نظامی گفتوگومدار است و گفتوگوهای آن به سوی استعارهسازی حرکتمیکند؛ یعنی بخشی از استعارهسازیهای رجزهای شاهنامه به ایجاد نوعی فضای گفتوگومدار منجر شدهاند. با توجه به نظریۀ باختین، میان گفتوگومندی و چندصدایی رابطهای تنگاتنگ وجود دارد و زبان نیز در سرشت خود «گفتوگو» است، صرفنظر از اینکه چه پاسخی بهصورت بالفعل ارائه خواهد شد. چندصدایی نیز ویژگی گفتوگومندی است و شاهنامه نیز متن گفتوگومدارِ چندصداست. هدف از تحقیق پیش رو این است که با تکیه بر نظریۀ گفتوگومداری باختین و ارتباط آن با استعارهسازی، به بررسی ارتباط رجزهای شاهنامه با روایتسازی بپردازد و نشان دهد که این ویژگی چگونه در بازپردازی وجوه کنش، تعلیق و تعویق آنها دخالت دارد و میتواند سبب بروز فضای گفتوگومدار و گسترش آن برای انتقال کنشها شود.
دوره ۱۰، شماره ۴۰ - ( ۶-۱۳۹۲ )
چکیده
توجه به «دیگری» به عنوان سویه اصلی شناخت در هسته اصلی انسانشناسی باختین قرار دارد. با اینکه در نگرشهای نوین فلسفی نیز بر لزوم وجود دیگری به عنوان فاعل شناسا نه موضوع شناسایی تأکید شده است، باختین با گسترش مفهوم و جایگاه «دیگری»، پایههای انسانشناسی خود را بر کنش دوسویه من-دیگری، بنا میکند و تا بدانجا پیش میرود که دیگری را بر «من»، فراتر برده نظریه «دیگربودگی» را مطرح میسازد. مسئله دیگری و دیگربودگی از سوی باختین، افقهای نوینی در پیوندهای انسانی و مناسبات آنها در برقراری روابط دوسویه، همدلانه و برابر، در عصر معاصر گشود. در انسانشناسی عرفانی نیز مسئله «دیگری» همواره مورد توجه بوده است؛ چنانکه میتوان ادعا کرد که مدار عرفان بر «دیگری» میچرخد و در غایت خود در مسئله فنا و بقا که تعبیری از دیگربودگی است، استوار میگردد. در این جستار تلاش بر این است که مفهوم و جایگاه «دیگری» و «دیگربودگی» در انسانشناسی باختین و انسانشناسی عرفانی کاویده شده، نشان داده شود که مکتب عرفان با رویکرد اخلاقگرایانه و باختین با رویکرد معرفتشناسانه و اجتماعی بر درک و تبیین بایستگی وجود و ترجیح دیگری در حیات انسانی تأکید کردهاند.
دوره ۱۲، شماره ۵۸ - ( ۷-۱۴۰۳ )
چکیده
میر نوروزی یکی از نمایشوارههای کارناوالی کهن ایران است که امروزه یا از میان رفته است و یا به ندرت روی میدهد. متأسفانه در راستای حفظ اهمیت این نمایشوارۀ کهن به قدر کفایت و به اندازهای که شایستۀ آن است مکتوباتی نگاشته نشده است. تا به امروز نوشتههای گوناگونی دربارۀ مفهوم کارناوال باختین در ادبیات و هنر منتشر شده، اما تاکنون به غیر از یک مورد محدود، که آن نیز صرفاً به مقایسۀ تطبیقی نمایشهای خندهآور ایرانی با نظریات کارناوالی باختین پرداخته، بررسی دیگری در این زمینه صورت نگرفته است. از سوی دیگر هیچ یک از پژوهشهای پیشین، به جنبههای اجرایی میر نوروزی و توان بالقوۀ این نمایشواره برای عرصۀ اجرا و تئاتر امروز ایران نپرداختهاند. به همین سبب، نگارندگان در این پژوهش بر آنند تا با رویکردی تحلیلی ـ تطبیقی براساس آرای میخائیل باختین، یکی از مهمترین نظریهپردازان قرن بیستم، ابتدا دربارۀ ویژگیها و مؤلفههای کارناوالیته در دو نمایشوارۀ ساتورنالیا و میرنوروزی بحث کنند و سپس مضامین و مؤلفههای کارناوالی این دو نمایشواره را با یکدیگر تطبیق دهند تا از این رهگذر درک ویژگیهای کارناوالی میر نوروزی میسر شود و درپی آن، ارزش و اهمیت این نمایشوارۀ کهن ایرانی در نمایشهای ایرانی، کارایی و پتانسیل و توان بالقوۀ آن در هنر اجرا و امروز تئاتر ایران، مورد تأکید و بازنگری قرار گیرد.