جستجو در مقالات منتشر شده
۷ نتیجه برای اگزیستانسیالیسم
دوره ۱، شماره ۳ - ( ۷-۱۴۰۰ )
چکیده
سارتر فیلسوف بزرگ و هنرمندی خلاق است که اندیشههای اگزیستانسیالیسم را بهطور ماهرانه در آثار هنری بهویژه در آثار نمایشی به تحریر درآورده است. اما هدف این مقاله، بررسی و نقد تلاشهای سارتر است که خواسته «اندیشههای فلسفی اگزیستانسیالیسم را مانند «فاصلهگذاری» «نگاه» و «انتخاب» و غیره هم به سبک اجرا، نگارش، کارگردانی، بازیگری و حتی صحنه و تماشاچی تعمیم دهد. در این راستا، ضمن ابراز نظریات استهتیک در هنر در این موارد و موضوعات، نظریات سارتر از جمله «تئاتر موقعیت» «تحلیل روانی»، «زمان»، «مکان» و موارد مطرحشده در بالا که در تئاتر و سینما رمان مورد بحث قرار گرفته است و سارتر بر بنیاد ایدههای فلسفیاش ابراز نموده است، به روش تطبیقی و توصیفی، تحلیلی و با شیوه آزمایشات و تجربیات شخصی در عرصه کارگردانی تئاتر و فیلم و سریال را به مقایسه میگذاریم و به پاسخ این سؤال که آیا این نظریات در همه هنرها و همه سبکهای هنری و مکاتب بهویژه سینما و تئاتر مصداق دارد یا ندارد، به بحث و بررسی میپردازیم تا روشن شود که آیا این نظریات و تعمیمهایی که در ذهن سارتر میگذرد تا چه اندازه مورد تأیید صاحبان فن و نظریهپردازان دسته تیک در هنر میباشد؟ سارتر اگرچه مباحث فوق را در حضور آلبرکامو، ژان کوکتو، ژان لویی بارو از بزرگان هنر فرانسه به بحث و گفتگو گذرانیده است ولی ضمن تقدیر و پاسداشت سارتر بهعنوان یک فیلسوف و نویسنده تئاتر، برخی نظریات او در عرصه بازیگری، صحنه، تئاتر و سینما و تماشاچی و حتی نگارش نهتنها عمومیت ندارد، بلکه در مواردی از اندیشههایی خام و گاه دستوری و ذهنی و غیرواقعی، برخوردار بودهاند و در این مقاله از دیدگاه استهتیک در هنر به اثبات آن مبادرت ورزیدهایم.
دوره ۴، شماره ۱۷ - ( ۹-۱۳۸۶ )
چکیده
اندیشه وجودی (اگزیستانسیالیسم) یکی از چندین اندیشه فلسفی بود که در قرن اخیر بر مباحث نقد ادبی تأثیر گذاشت و شالوده شکلگیری نظریههای ادبی شد. سارتر مهمترین مانیفست ادبیات متعهد قرن، «ادبیات چیست؟» را نوشت و تفکر فلسفی هایدگر، جریان هرمنوتیک را در مسیری جدید هدایت کرد که در آن، متن برخلاف هرمنوتیک سنتی، معنای قطعی خود را از دست میداد. نکته قابل توجه، دیدگاههای کاملاً متفاوت و گاه متضادی بود که این دو فیلسوف هم مسلک وجودی داشتند. ریشه این تفاوت در دیدگاه را گذشته از علاقه سارتر به مارکسیسم، باید در اندیشه دکارتی وی و فلسفه ضد دکارتی هایدگر جستجو کرد.
در این مقاله پس از اشاره به زمینههایی که سبب شد از درون یک اندیشه فلسفی دو نظریه ادبی متفاوت به وجود آید، ابتدا به بررسی جایگاه دو فیلسوف و نظریهپرداز اصلی این مکتب، یعنی هایدگر و سارتر در جریانهای ادبی معاصر پرداخته میشود. در ادامه نیز از چگونگی تأثیرگذاری و بازتاب این نظریهها بر آرای نویسندگان، شاعران و نظریهپردازان ایرانی کسانی چون آلاحمد، شریعتی، خانلری و داریوش آشوری سخن به میان خوهد آمد.
دوره ۵، شماره ۴ - ( ۱۰-۱۳۹۶ )
چکیده
تطبیق آرای اندیشمندان سبب میشود تا به درک مشترکی از نوع بینش آنان برسیم. در این پژوهش با روش تطبیقی، مراتب انسانی را از منظر جلال الدین محمد مولوی (۶۰۴ ـ ۶۷۲ه.ق)، عارف و شاعر شرقی و سورن کییرکگارد (۱۸۵۵ ـ ۱۸۱۳م)، پدر مکتب اگزیستانسیالیسم بررسی کردهایم. مولوی و سورن کییرکگارد، دو تن از متفکران تاریخ بشرند که به دلیل اشتراک و همگونی نوع نگاهشان به هستی، آرای مشترکی داشتهاند و این اشتراک آرا بهویژه درباره انسان و مراتب انسانی جای تأمل دارد. آنان در مقام متفکران دینی، از دو سوی عالم و در دو زمان ناهمگن، فرد را مسئول سرنوشت خود میدانند. هر دو برای کمال انسانی مراتب و مراحلی قائلاند؛ مولوی برای تبدیل شدن به انسان کامل که مقام والای انسانی است عبور از دو مرحلهی انسان ناقص و مجاهد را متذکر میشود و کییرکگارد نظر خود را در قالب سه سپهر زیباشناسانه، اخلاقی و دینی مطرح میکند. این مراحل و مراتب، قرابت زیادی با هم دارند که به شرح آن پرداختهایم.
دوره ۷، شماره ۳ - ( ۶-۱۳۹۸ )
چکیده
در این پژوهش با هدفِ درک معنا و تحلیل متن ادبی، تلاش میشود با تکیه بر نظریات اگزیستانسیالیستی، جلوههای بیم و امید و برخی مؤلفههای مرتبط با آن را در آثار هوشنگ مرادی کرمانی و مارک تواین به عنوان دو نویسنده مطرح ادبیّات کودکان، دریافت و به این پرسشهای اساسی پاسخ داد که عملگرایی شخصیت های داستانی در آثار این دو نویسنده، از منظر ادبیّات تطبیقی چه جلوههایی از بیم و امید را نشان میدهد و چگونه میتوان آنها را با نظریههای اگزیستانسیالیستی تحلیل و تبیین نمود؟ اگزیستانسیالیسم، اندیشهای فلسفی است که بر نقد ادبی تاثیر گذاشته و زمینهساز ظهور نظریههای متعددی شدهاست. ژان پل سارتر با نگارش کتاب ادبیّات چیست؟ منشوری برای ادبیّات متعهد مینویسد و هایدگر، هرمنوتیک ِفلسفیِ مدرن را بنیان میگذارد و نگاه سنتی را در آن بیفروغ مینماید و به این ترتیب بر اساس اندیشه دکارتیِ سارتر و ضد دکارتیِ هایدگر، دو نوع اگزیستانسیالیسم ادبی هایدگری و سارتری شکل میگیرد. این تحقیق با رویکردی تطبیقی، درون مایههای بیم و امیدِ اگزیستانسیالیستی را واکاوی نموده است. یافتههای این تحقیق نشان میدهد اگر چه محقّقان آثار هوشنگ مرادی کرمانی و مارک تواین را بیشتر از منظر مکتب رئالیسم مورد بررسی قرار دادهاند امّا میتوان بیم و امید مبتنی بر عملگرایی و نگرش اگزیستانسیالیستی را در این آثار یافت.
دوره ۹، شماره ۱ - ( ۳-۱۴۰۰ )
چکیده
انسان تنها موجودی است که به هستی خود میاندیشد. این اصل مبنای نوعی جهانبینی فلسفی است که به اگزیستانسیالیسم یا وجودمداری شهرت دارد. در این نگرش، امکانهای وجودی محدودی برای رهایی از تضادها و تناقضهای درونی و نیز گریز از هستی معناباخته در اختیار انسان قرار دارد. از همین رو انسان در مواجهه با وجود، به احساس عدم تعلّق، تعلیق و رنجها و دلهرههایی وجودی دچار میگردد. در تبیین این احساس، برخی از اندیشمندان وجودمداری مانند کافکا، با برگزیدن زبان روایت و ساختار نمادین ادبیات داستانی به مباحث خشک و تخصّصی اگزیستانسیالیسم، صبغهای هنری بخشیدند و برخی از نویسندگان معاصر ایرانی نیز این روش و نگرش را برگزیدند. از آنجایی که دیدگاههای موجود در این زمینه بر تأثر صادق هدایت از کافکا تأکید دارد، هدف این مقاله بررسی مقایسهای و تطبیقی یکی از مظاهر جهانبینی فلسفی مزبور، در برجستهترین آثار ادبی این دو نویسنده است. بدین منظور مقولههای «دلهره» وجودی در چهار داستان کافکا و هدایت بررسی و مشخص شد که معناباختگی، هویتباختگی، تنهایی، تعلیق، تردید، ترس و محکومیت ازلی، کنشهای ذهنی و عینی شخصیّتهای داستانهای هر دو نویسنده را شکل دادهاند. افزون بر مسأله تأثر هدایت و وجه اشتراک دو نویسنده در اصل «دلهره»، داستانهای هدایت بیشتر به دلهرههای حوزه معرفتشناختی و روانشناختی تعلق دارد. اما رمانهای کافکا بیشتر دلهرههای عمیق اعتقادی را به نمایش میگذارد.
سجاد صادقوند، قدرت الله طاهری،
دوره ۱۶، شماره ۶۱ - ( ۴-۱۴۰۲ )
چکیده
اگزیستانسیالیسم از گرایشهای فلسفی مهم معاصر است که بهطور گسترده در ادبیات نیز بازتاب یافته است و موقعیت، وضعیتهای مرزی و مرگ از مفاهیم عمده اگزیستانسیالیستی هستند. در این مقاله بازتاب این سه مفهوم اگزیستانسیالیستی در اشعار شمس لنگرودی بررسی شده است. نتایج و شواهدِ مثالِ متعدد حاکی از آن است که اولاً، هر سه مفهوم عمده وجودی بازتاب زیادی در اشعار این شاعر داشتهاند؛ ثانیاً، انعکاس این مفاهیم از مجرای منطق هنری و تمهیدات شعری بوده است؛ و ثالثاً، رویکردهایی در این میان پررنگتر بودهاند. چهار زیرشاخه را در بین اشعارِ منعکسکننده مرگ میتوان بازشناخت که به ترتیبِ بسامد بیشتر عبارتاند از: ۱. مرگ فروپاشنده، پایاندهنده و نابودگر؛ ۲. مرگ، یک واقعبودگی و یک وضعیت مرزی؛ ۳. مرگ و دلشوره آن؛ ۴. مرگ و بیهودگی و یأس. در میان وضعیتهای مرزی، وضعیتِ رنج بردن حضوری قابلتوجه در اشعار دارد. شاعر در بازتاب این مفاهیم وجودی، دیدگاههای متنوعی در نظر داشته است و بنابراین رویکرد اگزیستانسیالیستی اشعار انطباق کامل با متفکری خاص ندارد.
دوره ۱۹، شماره ۷۵ - ( ۲-۱۴۰۱ )
چکیده
آثار ادبی معاصر ایران، مفاهیم متعدد اگزیستانسیالیستی را بازتاب داده است. در این میان، رویکردها و مفاهیمی است که نشان از تأملات وجودی جدی شاعر دارد. میتوان داشتن رویکرد پدیدار شناسانه و بارتاب مفاهیم مرتبط با موضوعات اصلی اگزیستاتسیالیستی مانند وجود و زمان را در نظر گرفت. در این مقاله بازتاب این مفاهیم در اشعار شمس لنگرودی بررسی شد. نتایج نشان میدهد که این سه مفهومِ عمده وجودی در اشعار پرتعدادی انعکاس یافته است. شاعر ضمن مراعات شعریت و منطق هنری با تمهیدات و فنون شاعری، دغدغههای اگزیستانسیالیستی خود را نیز منعکس ساخته است. از مفاهیم مرتبط دیگری که با محوریت این سه مفهوم در اشعار به چشم میخورد، این موارد را میتوان نام برد: تقدم وجود بر ماهیت،جهان و در-جهان-بودن، زمانمندی، تاریخمندی، پرتابشدگی، حیث التفاتی، دورِ هرمنوتیکی. با توجه به حضور مفاهیم بنیادی اگزیستانسیالیسم در اشعار شمس لنگرودی میتوان با اطمینان، رویکرد اگزیستانسیالیستی را در اشعار وی ادعا کرد و بازتاب دیگر مفاهیم اصلی وجودی را نیز انتظار داشت.