جستجو در مقالات منتشر شده


۲۵ نتیجه برای اقتباس


دوره ۰، شماره ۰ - ( ۱۲-۱۴۰۲ )
چکیده

معراج‌نامه‌ها متونی روایی هستند که به طور اخصّ به سیر ملکوتی پیامبر (ص) اطلاق می‌شوند. پدیدآورندگان این متون، آثارشان را با تقلید یا اندکی تغییر از متون متقدّم سروده‌اند. در این مقاله، با رویکرد کنش گفتار سرل و بیش‌متنیّت ژنت، و روش تحلیلی - توصیفی، به بررسی تأثیر و تأثّر ساختاری و زبانیِ معراج‌نامه‌ها می‌پردازیم. فرض بر این است که ارتباط این متون، بیش‌متنی است و راویان متأخّر به صورت آگاهانه در سرودن اشعارشان به راویان متقدّم نظر داشته‌اند. با بررسی ۲۶ پی‌رفت مشابه به این نتیجه رسیدیم که آثار سنایی و خاقانی با ۱۷ شاعر تابع، پیش‌متن سایر متون بوده‌ و سنایی، قوّامی، اخسیکتی و مولانا تابع دیگر شاعران نبوده‌اند. تغییر نسبت به تقلید در شاعران متأخّر بیشتر بوده، گشتار کمّی افزایش از نوع گسترش زیبایی‌شناختی و گشتار کاربردی از نوع کیفی درونی بسامد بالاتری داشته است. متنوّع‌ترین کنش‌های گفتاری از آنِ هلالی و پربسامدترین مربوط به خواجو است. دلایل بسامد بالای کنش‌های گفتاری در پی‌رفت‌های مشابه عبارتند از: بیان جزئیّات، افزودن آرایه و اپیزود کنشی و کنشگران، توصیف، طرح مباحث تعلیمی و اخلاقی، ایجاد تقابل بین دو مفهوم یا شخصیت، گفتگوسازی و استفاده از شخصیت‌های کمکی.
 

دوره ۱، شماره ۲ - ( ۷-۱۳۹۲ )
چکیده

ادبیات کهن و عامیانه که یکی از بارزترین جلوه‌های فرهنگ غنی ایران است، سرشار از مضامین بکر و ایده­های ناب برای اقتباس در سینما و تلویزیون است؛ اما با وجود چنین سرمایه عظیم فرهنگی، سینماگران، درام‌نویسان و سریال­سازان ایرانی تاکنون نتوانسته­اند به‌درستی از این توان و ظرفیت بالقوه استفاده کنند. مقاله حاضر با تکیه بر جلوه‌های نمایشی و ظرفیت‌های فرهنگی نهفته در مجموعه‌آثار ادبیات عامیانه و کهن ایران، قابلیت‌های آن‌ها را در تولیدات رسانه‌ای معرفی می‌کند و با روشی توصیفی- تحلیلی و رویکردی آسیب‌شناسانه به گسست‌های تاریخی در روند ارتقاء سطح نمایشی روایت‌های کهن فارسی، به ارزیابی کیفی این آثار و اثبات فرضیات تحقیق می‌پردازد. نگارنده پس از بازنگری مهم‌ترین جلوه‌های روایی ادب کهن و عامیانه، چالش­های فرارو در روند اقتباس از آن‌ها را به همراه برخی راهکارهای مناسب انطباق‌سازی در تولیدات رسانه‌ای بیان می‌کند. در پایان مقاله نیز با نقل و نقدِ نمونه‌هایی از ادب کهن، شیوۀ اقتباس از آن‌ها بیان خواهد شد.

دوره ۳، شماره ۱ - ( ۱-۱۳۹۴ )
چکیده

اقتباس از آثار ادبی برای سینما که در گستره مطالعات بین‌رشته­ای دسته‌بندی شده است، در دهه­های اخیر توجه تطبیق­گرایان زیادی را به خود جلب کرده است. در این دیدگاه، ادبیات تطبیقی می­کوشد با ایجاد ارتباط میان علوم انسانی و به‌ویژه ادبیات با سایر علوم و دانش­ها، آن را از حالت صرفاً نظری خارج کند و در ارتباط با دیگر هنرها و به‌ویژه سینما، غنایی تازه ببخشد. در این مقاله، با تکیه بر جایگاه و اهمیت اقتباس از آثار ادبی در سینما، خاوران‌نامة ابن‌حسام خسفی را به‌عنوان اثری واجد شرایط اقتباس، با رویکردی تطبیقی و تعاملی میان ادبیات و سینما مورد بررسی قرار می‌دهیم و برخی وجوه نمایشی آن را مشخص می‌کنیم. وجوه نمایشی که خاوران­نامه را اثری واجد شرایط برای اقتباس سینمایی می‌کنند، عبارت‌اند از: بهره­مندی از نمود داستانی و روایت‌گونه، شخصیت­های نمایشی، تعلیق، تنوع کشمکش و همچنین برخورداری از غنای محتوایی و هماهنگی بین محتوا و فضا و تصاویر ارائه‌شده در متن. روش پژوهش توصیفی- تحلیلی و با محوریت متن خاوران‌نامه و استفاده از تئوری­های پذیرفته‌شده در ارتباط با مسئله اقتباس در سینما است که با توجه به رویکرد مکتب آمریکایی و نگاه بین‌رشته­ای آن در ادبیات تطبیقی، پیش رفته است.

دوره ۳، شماره ۴ - ( ۱۰-۱۳۹۱ )
چکیده

ﺗﺮﺟﻤﻪهای ادبی همگام با درنظر گرفتن ماهیت تعاملات پیش رفته است و فرایندهایی مثل «شفاﻑسازی» و «اقتباس» به دلیل مورد توجه قرار دادن مخاطب و فصاحت کلام در ترجمه، جایگاه ویژﻩای پیدا کردﻩاند. با وجود این، جایگاه اقتباس و تأثیر آن در ترﺟﻤﻪهای ادبی مبهم مانده است. ممکن است این سؤال مطرح شود که آیا ویژﮔﻰهای متنی و فرامتنی که در فرایند اقتباس وجود دارد در ترجمۀ آثار ادبی نیز مشاهده ﻣﻲشود و اگر پاسخ مثبت است، فراوانی کدام یک از روﺵهای اقتباس در ترجمۀ آثار ادبی بیشتر است. اﻳﻦها سؤال هایی هستند که در این نوشتار بررسی شده است. این پژوهش درصدد است تا بر اساس ﻃﺒﻘﻪبندی باستین (۲۰۰۹)، به بررسی روﺵهای اقتباس در ترجمۀ فارسی رمان غرور و تعصب بپردازد. یاﻓﺘﻪهای این تحقیق نشان می دهد مترجم برای انتقال بهتر پیام نویسنده و برای حفظ زیبایی و تأثیرگذاری کلام، از ویژگی های متنی و فرامتنی اقتباس استفاده کرده است؛ درحالی که کفۀ ترازو بیشتر بر مشخصه های فرامتنی سنگینی می کند. همچنین، در عین حال که مترجم در ترجمۀ ﻣﺘﻦ امانت را رعایت کرده، به ترتیب از روش های «برابری بافتی» و «بسط» بیشتر استفاده کرده است. به بیان دیگر، مترجم در برگردان متن معنا را حفظ کرده؛ ولی برای ایجاد زیبایی کلام، اقتباس ضروری است.  

دوره ۴، شماره ۲ - ( ۱۰-۱۳۹۵ )
چکیده

سینماگران، برنامه‏سازان تلویزیون، کارشناسان ادبیات و مخاطبانی که با سطح متوسطی از سواد ادبی و سینمایی- تلویزیونی، فیلم‏های اقتباسی را می‏بینند، معیارهایی متفاوت برای ارزیابی دارند. به همین قیاس، مبانی نظری مختلفی در مطالعات تطبیقی اقتباس وجود دارد. بررسی فیلم‏های اقتباسی و مقایسۀ آن‏ها با منابع ادبی می‏تواند با رویکرد مطالعات فرهنگی انجام گیرد که سرشتی بین‌رشته‏ای دارد و بیشتر بر بازخوردهای فرهنگی تکیه می‏کند. یکی از اهداف پژوهش‏های بین‏رشته‏ای کمک به بازسازی فرهنگ است که با تعامل علوم و هنرها تسریع می‏گردد. بررسی مناسبات سینما و تلویزیون با مجموعه قصه‏های هزار ویک شب نشان می‏دهد اقتباس‏هایی که توانسته‏اند این اثر را با همان نقش فرهنگی- تاریخی خود بازتولید کنند، موفقیت بیشتری داشته‏اند. این اقتباس‏ها به ساختار اثر وفادار بوده‏اند. دلیل موفقیت اقتباس‏های وفادار به هزار و یک شباین است که درونمایه از ساختار برمی‏آید و حذف الگوی درونمایه در فیلم‏های اقتباسی، مخاطبان مشترک کتاب و فیلم را راضی نمی‏کند. روش این پژوهش، توصیفی- تحلیلی است. کنارهم‏گذاری تحلیل‏های ساختاری و دریافت‏های معنایی هزار و یک شب، همراه با رجوع به نظریه‏هایی که بین اندیشه و ساختار به یک رابطه بلاغی قائل هستند، نشان می‏دهد چگونه اقتباس‏های وفادار از هزار و یک شب به بازتولید تأثیر فرهنگی این متن می‏پردازند.
 

دوره ۴، شماره ۴ - ( ۱۰-۱۳۹۵ )
چکیده

سینمای پرمخاطب جهان سال‌هاست که وام‌دار ادبیات داستانی و به‌ویژه رمان است و آن‌گونه که از اَسناد موجود برمی‌آید، نزدیک به ۸۵ درصد آثار مورد توجه در آکادمی اسکار، اقتباس از رمان‌های مشهور و گاه غیرمشهور بوده ‌است. باوجود توجه سینمای کشورهای مختلف به ادبیات داستانی خویش و بهره‌برداری حتی اقتصادی از این گنجینه، در تاریخ سینمای ایران این امر به‌ندرت اتفاق افتاده ‌است. به‌زعم نگارندگان این مقاله، یکی از مهم‌ترین دلایل بی‌توجهی سینمای ایران به ادبیات داستانی، کمبود پژوهش‌های مربوط به چرایی، چگونگی، فرایند و دستاوردهای اقتباس سینمایی از ادبیات داستانی در دیگر کشورها و ایران است. به‌ همین ‌منظور، در این مقاله کوشش ‌شده ‌است با روشی توصیفی- تطبیقی، اقتباس فیلم ایرانیِ (نسبتاً موفق و شناخته‌شدۀ سینمایی) «شازده‌احتجاب» (به کارگردانی بهمن فرمان‌آرا) از رمانی به همین نام از هوشنگ گلشیری بررسی شود. عناصر روایت در هر دو اثر (مکتوب و سینمایی) در کنار یکدیگر قرار گرفته و مؤلفه‌های جذاب ‌شدن یک اثر اقتباسیِ سینماییِ ایرانی استنتاج شده است. از مهم‌ترین دستاوردهای پژوهش حاضر، علاوه‌بر شناخت وجوه افتراق و اشتراک دو گونه، می‌توان به استخراج و معرفی مابه‌ازاهای خلاقانه تصویری‌ ساخت جریان سیال ‌ذهن فیلم اشاره کرد.  

دوره ۶، شماره ۱ - ( ۳-۱۳۹۷ )
چکیده

چکیده در مقاله‏ی پیش رو تلاش شده با در نظر گرفتن کتاب تنگسیر اثر صادق چوبک (۱۳۴۲) و فیلم اقتباس شده از آن ساخته‏ی امیر نادری (۱۳۵۲) به عنوان نمونه، در یک بررسی تطبیقی به روش توصیفی- تحلیلی نشان داده شود که اقتباس سینمایی چگونه می‏تواند زوایای مختلف و ناپیدای یک متن ادبی را نشان داده و در چه مواردی نیز در نشان دادن تمام ابعاد ایده و فکر مسلط بر اثر ادبی دچار ضعف و نقصان است. در یک برآیند کلی می‎توان گفت با وجود وفاداری فیلم‌ساز به قصه‏ی اصلی در ساخت فیلم، تغییراتی در اثر سینمایی وجود دارد که برخی در نتیجه‏ی تفاوت ساختار بیان در دو رسانه‏ی مختلف ادبیات و سینماست و از آن گزیری نیست؛ دیگری تفاوت‏هایی است که فیلم‏ساز برای بهبود چارچوب انتقال محتوا و تشدید اثر حسی در انتقال به مخاطب از آنها بهره برده، که اثرات مثبت و منفی مشخصی ایجاد کرده و در نهایت برخی از تغییرات نیز به انگیزه‏های اقتصادی و جلب توجه مخاطب عام بیشتر و با رویکردهای تجاری است که از یک سو باعث کاهش وجه هنری در بیان فیلم نسبت به اثر ادبی و ایجاد ابهام در انتقال کامل ایده‏ و اندیشه‏ی مسلط بر اثر شده، اما از سوی دیگر میزان استقبال مخاطبان عام از قشرهای مختلف جامعه را افزایش داده است.

دوره ۶، شماره ۳ - ( ۹-۱۳۹۷ )
چکیده

پژوهش حاضر به بررسی تطبیقی دو اثر نمایشی (افول اثر اکبر رادی و دشمن مردم اثر هنریک ایبسن) بر اساس نظریه‌های فرانسوا یوست (۲۰۰۱-۱۹۱۸) درباره بن مایه‌ها، تیپ‌های شخصیتی و مضامین ادبی و نظریه اقتباسِ لینداهاچن می‌پردازد. با بررسی مضامین و تیپ شخصیت‌های این دو اثر درمی‌یابیم که این آثار دارای مضامین و تیپ شخصیتی کم و بیش یکسانی هستند و اما رادی نمایشنامه خود را رنگ و بویی محلی داده است و این از رهگذر تفاوت‌هایی است که او در اثر خویش خلق می‌کند. موضوعاتی چون مخالفت طبقات قدرتمند و مالکین با هر نوع تغییر در عموم مردم، اصرار افراد روشنفکر بر عقاید و ایده‌آل‌های خود، خیانت نزدیکان به جریان روشنفکری، آلت دست بودن عموم مردم، وفاداری همسران و در نهایت شکست روشنفکران در هردوی آین آثار مشاهده می‌شود. اکبر رادی با اقتباس قیاسی از پیرنگ نمایشنامه دشمن مردم و با دمیدن روح و فضای محلی به آن، نمایشنامه‌ای وطنی خلق می‌کند که بیش از هرچیز، برای خوانندگان خود با داشتن و یا نداشتن آگاهی از بینامتنیت اثر ـ هرچند که در اقتباس قیاسی از اهمیت زیادی برخوردار نیست ـ اثری می‌آفریند که در عین زمانی ـ مکانی بودن، متعلق به هرزمان و مکانی است.

دوره ۶، شماره ۴ - ( ۱۰-۱۳۹۷ )
چکیده

مقالۀ حاضر با روش توصیفی-تحلیلی برپایۀ نظریۀ جیمز دادلی اندرو چگونگی اقتباس هایائو میازاکی، از ادبیات داستانی ژاپن را در یکی از فیلمهایش بررسی می‌کند. میازاکی با اقتباس از افسانه‌ها و داستان‌های فولکلور ژاپن فیلم‌های سینمایی انیمیشن شاخصی را کارگردانی کرده است. به این منظور، فیلم شهر اشباح او به عنوان نمونه بررسی و نتایج تحلیل آن در قالب نکات محوری و تعیین کننده ارائه می‌شود. همچنین بیان می‌شود چگونه میازاکی از ظرفیت‌های غنی ادبیات داستانی ژاپن و رویکردهای اقتباسی در ساخت آثارش در زمینه‌های روایتی، تصویری، صوتی، و نمایشی بهره‌مند شده است. میازاکی ارکان اصلی روایت را با بهره‌مندی از ادبیات داستانی خلق و با بیان سینمایی خود همسو می‌کند. او نه تنها از متون آثار ادبی، بلکه از تصویرسازی‌های مرتبط حاصل از تخیل تصویر‌گران ژاپنی هم بهره‌مند شده است. رویکرد و راهکارهای میازاکی ظرفیت‌های بالای ادبیات داستانی را برای پردازش داستان، شخصیت‌پردازی و همچنین ایده‌پردازی برای ایجاد فیلم‌های سینمایی موفق و پرفروش انیمیشن آشکار می‌کند که می‌تواند راهنمای خلق آثار برتر ایرانی و اقتباسی باشد. 

دوره ۶، شماره ۴ - ( ۱۰-۱۳۹۷ )
چکیده

در مقاله‏ ی پیش‏رو هدف این است که با بررسی توأمان بخش دوزخ از متن کمدی الهی دانته و بازی اقتباسی از آن، ظرفیت‏ها و روند تحولات متن ادبی در تبدیل به بازی رایانه ‏ای بررسی شده و به روش توصیفی- تحلیلی به این سؤال اصلی پاسخ داده شود که ارداویرافنامه از ادبیات کلاسیک فارسی با توجه به شباهتهای ساختاری و محتوایی با کمدی ‌الهی، چه قابلیت‏ هایی برای بازتولید در قالب یک بازی رایانه‏ ای خواهد داشت. با این توصیف، از بررسی همزمان بازی و متن دوزخ و مقایسه‏ ی ارداویرافنامه با آن، می‎توان نتیجه گرفت که چارچوب داستانی هر دو اثر ادبی مشابه است و روایت ارداویرافنامه نیز با تقویت کشمکش، تعلیق و خرده‎روایت‏ های مکمل، ظرفیت تبدیل شدن به داستان مناسب بازی اقتباسی را دارد. قهرمانان هر دو متن، ویژگی‏ های مشترکی دارند و همانند بازی دوزخ، می‎توان شخصیت‏ ها را در ارداویرافنامه از وجه توصیفی و منفعل، خارج کرده و با ایجاد کارکرد و ارتباطات فعال، به شخصیت‎هایی مطلوب برای بازی اقتباسی تبدیل نمود. همچنین فضا و مکان که در متن دانته مفصل توصیف شده و در بازی اقتباسی به شکلی وفادارانه بازتولید شده است، در ارداویرافنامه نیز به لحاظ کیفی و کاربرد بیان نمادین، قابلیت تصویرسازی مشابهی داشته و این ظرفیت را دارد که با تقویت کمّی و گسترش توصیف و تصویر مکانی، به بستری مناسب برای خلق یک بازی رایانه‏ ای اقتباسی چند مرحله‎ای تبدیل شود.      
 
زهرا حیاتی،
دوره ۷، شماره ۲۷ - ( ۸-۱۳۹۳ )
چکیده

برهم‌سنجی تاریخ ادبیات و سینما از تقابل چندهزار سال با یکصدواندی سال حکایت می­کند؛‌ با این حال تأثیر و تأثر میان این دو رسانه، چه آگاه چه ناآگاه، چه با اقبال چه با انکار، در تولیدات هنری جریان داشته و در نقدهای دانشگاهی و غیردانشگاهی بازتاب یافته است. مطالعات تطبیقیِ اقتباس برپایة‌ مقایسة‌ فیلم­های اقتباسی با منابع ادبی صورت می­پذیرند و در ایران به این شکل دسته­بندی می‌شوند: آثاری که به‌صورت انفرادی و مستقل به مسئله اقتباس پرداخته­اند؛ آثاری که با اهتمام نهاد فرهنگی- هنری یا مؤسسه سینمایی گردآوری شده­اند؛‌ آثاری که ظرفیت­های آثار ادبی را برای تبدیل به فیلم‌نامه و فیلم بررسی و بر یکی از سه عنصر «روایی»، «سبکی» و «روایی- سبکی» تأکید کرده­اند؛ آثاری که با نگره­های سینمایی به نقد متون پرداخته‏اند؛ اظهارنظرهای کوتاه و پراکنده که در کتاب­های تاریخ سینما نوشته شده یا در مصاحبه­های مطبوعاتی آمده­اند. بررسی روش مطالعه و نوع دریافت­های این پژوهش­ها نشان می­دهد می­توان مطالعات تطبیقیِ اقتباس را نوعی نقد تلقی کرد که درصورت انسجام و سامان‌دهی، تخیل سینمایی را چه اقتباسی چه اصلی، توسعه می­دهد. 
پیمان دهقان‌پور،
دوره ۸، شماره ۳۲ - ( ۱۰-۱۳۹۴ )
چکیده

مجموعۀ تلویزیونی گوهر کمال (۱۳۷۷) از جمله سریال‌هایی بود که در دهۀ هفتاد به نویسندگی و کارگردانی عباس رنجبر از شبکۀ اوّل سیمای ج. ا. ایران نمایش داده می‌شد. این سریال در لحظه‌هایی یادآور رمان سال بلوا (۱۳۷۱) نوشتۀ عباس معروفی است؛ اما بیننده در تیتراژ ابتدایی و انتهایی هیچ نشانی از اقتباس یا اقتباس آزاد نمی‌بیند؛ درحالی‌که در سکانس‌ها و نماهایی از آن مجموعۀ تلویزیونی آشکار است که عباس رنجبر در نگارش فیلم‌نامۀ گوهر کمال از سال بلوا تأثیر پذیرفته است. در این نوشتار، سال بلوا و گوهر کمال را روبه‌روی یکدیگر نشانده‌ایم و به نمونه‌هایی از اثرپذیری احتمالی عباس رنجبر از عباس معروفی اشاره کرده و یادآور شده‌ایم که نویسنده و کارگردان گوهر کمال نه‌تنها جمله‌هایی از سال بلوا را بر زبان بازیگران جاری ساخته است حتی برخی از شخصیت‌ها به‌ویژه «راضیه نوبخت» (شیرین بینا)، «حاتم خانپور» (جهانگیر الماسی) و «قباد» (رضا فیض نوروزی) برابرسازی‌شدۀ «نوشافرین نیلوفری»، «حسینای کوزه‌گر» و «دکتر معصوم»ند. هم نیز به بعضی از مضامین و موتیف‌های مشترک میان دو اثر تأکید کرده و یادآور شده‌ایم که منطق رمان با منطق آن مجموعۀ تلویزیونی نمی‌خواند؛ چرا که متناسب با هنجارهای سازمان صدا و سیما تغییر داده شده است.

دوره ۹، شماره ۲ - ( ۶-۱۴۰۰ )
چکیده

نظریۀ بینامتنیت یکی از رویکردهای نوین در خوانش و نقد متون است. این نظریه ابتدا از نشانه‌شناسی فردیناند سوسور مایه گرفته و به بررسی روابط موجود در بین متون می‌پردازد؛ به این سبب که در هر متنی اشاراتی به آثار پیش از آن وجود دارد؛ به‌بیان‌دیگر، متون جدید زاییده متن‌های پیش از خود هستند. ژارژ ژنت نظریۀ بینامتنیت را به کمال خود رسانده است. ژنت، بینامتنیت را به سه دسته تقسیم می‌کند که در قالب حضور صریح و اعلام‌شده، پنهان و غیرصریح یا ضمنی یک متن در متن دیگر، قابل بررسی است. در این مقاله ابتدا با روش تحلیلی- توصیفی حکایات مصیبت‌نامه بر اساس نظریۀ بینامتنیت و معادل‌های آن در بلاغت اسلامی دسته‌بندی شده؛ سپس متن پیشین حکایات در آثار قرن ششم یافته شده و پس‌ازآن خوانش بینامتنی حکایات بر اساس نظریۀ بینامتنیت ژنت در این سه حوزه، همراه با نمونه، تحلیل کاربردی و بیان تشابهات و تفاوت‌ها ازنظر حجم مطالب، شخصیت‌ها و اهداف دو نویسنده مطرح‌شده میان حکایات ارائه می‌گردد. بر اساس این بررسی دَه حکایت مصیبت‌نامه پیوند بینامتنی با آثار قرن شش دارند. در این سه حوزه یادشده، پنج مورد حکایت از نوع بینامتنیت صریح- آشکار هستند که دو مورد آن از نوع «عقد»؛ دو مورد از نوع «اقتباس» و یک مورد از نوع «ترجمه» است. همچنین پنج مورد بینامتنیت تعمدی- پنهان یافت شده است.

دوره ۹، شماره ۳۸ - ( ۱۲-۱۳۹۱ )
چکیده

فرایند اقتباس ادبی۱ در سینمای داستانگو پرسابقه است و بسیاری از منتقدان سینمایی به مقایسۀ فیلم اقتباسی با منبع ادبی پرداخته­اند. نمونه این پژوهشها در تحقیقات دانشگاهی ایران نیز انجام شده است. در دهۀ اخیر برخی محققان این موضوع را با یک نگاه ماقبلی پی­ گرفته‌اند؛ یعنی پیش از اینکه اثر به فیلم تبدیل شود، قابلیتهای تبدیل آن را به فیلم موضوع تحقیق قرار داده‌اند. با اتخاذ این رویکرد می­توان کارکرد سینمایی استعاره در تصویرهای شعر فارسی را بازجست. بلاغت سنتی با تبعیت از دیدگاه ارسطویی، استعاره را کلمه­ای می­داند که بر اساس رابطۀ مشابهت به ­جای کلمه دیگری می­نشیند. این تعریف که به واژه، و در نهایت، به جمله نظر دارد، با تعریفهای پس از آن که از دیدگاه رمانتیک افلاطونی برآمده­اند، تفاوت دارد؛ زیرا از دیدگاههای اخیر استعاره با کل زبان رابطه­ای سازمند دارد و زاییدۀ تخیل فعالی است که باید معنایی را از یک شیء به یک شیء دیگر انتقال دهد.  با توسعۀ این دیدگاه در قرن بیستم و صورتبندی دقیق آن در یافته‌های زبانشناسان ساختگرا، استعاره اصلاً فرایندی است که در زبان محقق می­شود و نه ­تنها عامل انتقال معنا، که آفرینندۀ معناست، آن هم از طریق ایجاد کنش و واکنش میان دو امر که امر سوم را ایجاد می‌کند. برهم­سنجی استعارۀ ادبی با استعارۀ سینمایی بر اساس دیدگاه کلاسیک ارسطویی دشوار است؛ زیرا از این دیدگاه استعاره بر واژه استوار است و واژه بنیان رسانۀ کلامی است که ذاتاً با رسانه سمعی- بصری سینما متفاوت است.  اگر استعاره را به‌طور کلی و به‌منزله عنصر بنیادین فکر در نظر بگیریم، زبانِ کلامی و غیرکلامی می­توانند برخی مناسبات خود را با یکدیگر بازیابند. از این دیدگاه، تعامل استعاره‌های ادبی شعر فارسی و سینما در «دگردیسی عناصر زیبایی‌شناسانه» و با «معادل‌یابی عناصر سبکی» در دو رسانه تبیین می­شود

دوره ۱۱، شماره ۴ - ( ۱۰-۱۴۰۲ )
چکیده

کلیله‌ودمنه یکی از آثار ماندگار و تأثیرگذار ادبی در جهان است که به زبان‌های مختلف ترجمه شده و حکایت‌ها و تمثیل‌هایش بارها محلّ اقتباس نویسندگان مختلف جهان بوده است. در ادبیات روسی نیز از جمله در فابل‌های لِف تالستوی و ایوان کریلوف نمونه‌های فراوانی را از این کتاب می‌توان جُست. آلکسی رمیزوف، یکی از نویسندگان مطرح روسی در قرن بیستم با تکیه بر سنّت اقتباس ادبی، بسیاری از مضامین و درون‌مایه‌ها و حتّی جملات آثار کهن را در داستان‌های خویش بازتاب داده است. او با تکیه بر کتابی مُلهم از ترجمۀ اسلاویِ کلیله‌ودمنه، اثری با نام داستان دو جانور. ایخنیلات را نوشته که در این جُستار برآنیم تا به روش تحقیق توصیفی-تحلیلی و با رویکرد بررسی تطبیقی آثار نامبرده، دریابیم چه وجوه تناظر یا تشابهی میان شخصیّت‌ها و وقایع دو اثر وجود دارد و رویکرد نویسنده در این اقتباس ادبی چه بوده است؟ بررسی‌ها نشان داد که داستان رمیزوف براساس دو باب نخستین کلیله‌ودمنه نگاشته شده و فقط ماجرای اصلی دو شغال اِستِفانیت (کلیله) و ایخنیلات (دمنه) مدّنظرِ نویسنده بوده است. ماجراها با همان توالیِ اثر اصلی آمده‌اند، امّا، فقط تعداد اندکی از حکایت‌ها و تمثیل‌هایِ متن اصلی، در داستان رمیزوف نقل شده است. رمیزوف هم در مقدّمۀ اثرش با آوردن داستان برزویۀ پزشک و هم در انتهای داستان با آوردن تاریخچۀ پیدایش اثر، اشارات و ارجاعات آشکاری به اقتباس از کلیله‌ودمنه داشته است. او کوشیده است تا پیوندی میان دنیای کهن و دنیای نو با تکیه بر عنصر معاصرسازی برقرار نماید.

دوره ۱۱، شماره ۴۳ - ( ۳-۱۳۹۳ )
چکیده

ددر مطالعات تطبیقیِ ادبیات و سینما، یکی از پرسش‏ها این است که آیا می‏توان علاوه بر عناصر روایی و مقایسه داستان ادبی با داستان فیلم، تکنیک‏های سینمایی یا عناصر سبکی سینما را نیز با شگردهای ادبی مقایسه کرد؟ در صورت امکان مقایسه، چه نتیجه‏ای می‏توان از این مطالعه حاصل کرد؟ زیبایی‏شناسی، فرایند مشترکی است که می‏تواند در بیان هنری دو رسانه متفاوت مورد مطالعه قرار گیرد. بحث معناسازی و ایجاد دلالت ضمنی با عناصر سبکی سینمایی محور اصلی مقایسه است. برای مثال، القای معنی یا معانی خاص با نشانه‏های صوتی یا نشانه‏های رنگ و نور در نقد سینمایی، شناخته شده است. فرضیه پژوهش این است که اگر امکانات معناسازی با نشانه‏های که به عناصر سبکی سینما نزدیک است در متون ادبی تحلیل شود، متن ادبی به نحو دیگری قرائت می‏شود و ممکن است معانی پنهان آن کشف شود یا معنای جدیدی از سوی خواننده به متن ارائه شود. از آنجاکه کشف معنا یا تولید معنا ذیل تعریف‏های متأخر نقد ادبی است، می‏توان گفت برهم‏سنجی شگردهای ادبی و تکنیک‏های سینمایی گاه فعالیت «نقد» را در خوانش متن با یک رویکرد ویژه و دریافت معنای آن، محقق می‏کند. در برخی مطالعات تطبیقی که منتقدان ادبی و سینمایی در سال­های اخیر به آن پرداخته­اند، نشانه‏های سینمایی یا نظام­های نشانه­ای سینما به ابزاری برای بررسی متون ادبی تبدیل شده است. بازخوانی یک روایت ادبی با این نگاه که متن چگونه از فضاسازی با توصیف­های مبتنی بر حرکت، رنگ، نور، صدا، موسیقی، صحنه­پردازی، دکور و مانند آن بهره برده است، گاه باعث کشف رابطه فرم و محتوا شده است. برای مثال توصیف­های مکرر مکان­های عمومی از زبان روای-شخصیت می­تواند نشان دهنده این دلالت باشد که غلبه نمای عمومی در یک داستان گاه بر تنهایی شخصیت و تضاد او با محیط پیرامون دلالت می­کند؛ یا تقابل توصیف حالات شخصیت غمگین در مکان­های بسته از دید دانای کل با توصیف شادی حاکم بر مکانهای عمومی از دید شخصیت داستان، می­تواند به تقابل نماهای عمومی و نماهای درشت، نقش معناسازیِ ساختاری بدهد و برای مثال احساس تنهایی شخصیت را نسبت به دنیای دیگر بیان کند.

 

دوره ۱۲، شماره ۳ - ( ۹-۱۴۰۳ )
چکیده


 مطالعه رابطه متقابل ادبیات و سینما و ظهور ویژگی­های هریک از این دو هنر در دیگری مورد توجه بسیاری از پژوهشگران این دو مقوله بوده است. بررسی ظرفیت­های سینمایی آثار ادبی، قریب به یک دهه است که به­طور جد مورد توجه پژوهشگران واقع شده است. نویسندگان آثار ادبی با شناخت عناصر سینمایی و استفاده از آن­ها در آثار خود، باعث پویندگی در آثارشان می­شوند و فیلمسازان با اقتباس از این آثار ادبی موفق، سوژه­های ماندگاری پیدا می­کنند و به مخاطب خود ارائه می­دهند. رمان، شباهت چشمگیری به فیلمنامه دارد و اکثر اقتباس­های سینمایی بر مبنای رمان­ها انجام می­شود. یوسف زیدان از جمله نویسندگانی است که قابلیت­های تصویری بسیاری در رمان­های وی برای اقتباس در سینما به چشم می­خورد. در پژوهش حاضر، سعی شده است با روش توصیفی تحلیلی و رویکرد میان­رشته­ای متن داستان شیخ در محبس، از نظر الگوی سه پرده سید فیلد و فرم سینمایی مورد بررسی و کنکاش واقع شود. هدف ما در این پژوهش واکاوی ساختار و محتوای رمان مذکور و نشان دادن وجوه اقتباسی آن از زوایای گوناگون است. نتایج پژوهش مذکور حاکی از آن است که این رمان به دلیل دارا بودن ساختار سینمایی، دقت در توصیف جزئیات، صحنه‌پردازی و گفتگوهای نمایشی و قابلیت سکانس­بندی ظرفیت­های وافری جهت اخذ و اقتباس سینمایی و نگارش فیلمنامه داراست.
ناهید احمدیان،
دوره ۱۲، شماره ۴۷ - ( ۸-۱۳۹۸ )
چکیده

از میان آثار نمایشی رضا کمال شهرزاد، سه نمایش‌نامه «شب هزارو‌یکم»، «عباسه خواهر امیر» و «حرم هارون‌الرشید» یا «عزیز و عزیزه» به‌عنوان اقتباس‌های او از داستان‌های هزارویک‌شب ثبت شده‌اند. به‌نظر می‌رسد تلفیق رمانتیک فرانسوی با ظرفیت‌های تئاتری تازه‌ای که در دوره پهلوی اول به‌وجود آمد، در این آثار به اقتباس‌هایی انجامیده که با فرم‌آگاهی و ضرورت توجه به تمهیدات تئاتری (صحنه‌ای)، آ‌‌ن‌ها را به آثاری متفاوت‌تر با اسلاف خود تبدیل کرده‌اند. در این مقاله تلاش شده است علاوه‌بر خوانش اقتباس‌های کمال از داستان‌های هزارو‌یک‌شب براساس روش‌شناسی اقتباسی لیندا هاچن، سویه‌های صورت‌گرایانه این اقتباس‌ها و توجه آن‌ها به تمهیدات تئاتری در ایجاد آثار تازه بررسی شوند.  

محمود حیدری،
دوره ۱۲، شماره ۴۷ - ( ۸-۱۳۹۸ )
چکیده

یکی از عرصه­های پژوهش در ادبیات تطبیقی بررسی رابطه ادبیات و هنرهاست. کتاب گران‌سنگ هزارویک‌شب بر هنرهای مختلف، ازجمله هنرهای نمایشی، تأثیر چشمگیری داشته است و از این نظر شاید کمتر اثری ادبی بتواند با آن همانندی کند. دادلی اندرو میان اثر سینمایی اقتباسی و متن ادبی سه رابطه بنیادین را ممکن می­داند: وام­گیری، تلاقی، و وفاداری و تبدیل. این پژوهش با رویکردی تطبیقی و براساس نظریه اقتباس اندرو، درپی اثبات این فرضیه است که مجموعه نمایشی «شهرزاد» متأثر از فضای هزارویک‌شب بوده و از آن اقتباس کرده است. پژوهش در پایان با اثبات این فرضیه، به این نتیجه رسیده است که مجموعه نمایشی «شهرزاد» بیشتر اقتباسی از نوع وام­گیری است که ایده و بن­مایه­های مضمونی متن این کتاب را به‌عاریت گرفته است. در وام­گیری، فیلم­ساز در جست‌وجوی یافتن متنی است که شهرت و اعتباری در مقام اسطوره  و نقش کهن­الگو در ذهن مخاطب داشته باشد و از این منظر، هزارویک‌شب دقیقاً همان ویژگی­هایی را دارد که متن ادبی در این نوع از اقتباس باید داشته باشد.

 
ابوالفضل حری،
دوره ۱۲، شماره ۴۷ - ( ۸-۱۳۹۸ )
چکیده

این مقاله جایگاه اقتباس فرهنگی آرنولد از داستان رستم و سهراب شاهنامه را در نظامگان ادبی عصر ویکتوریا در انگلستان بحث و فحص می‌کند. طبق نظریۀ نظامگان پیشنهادی اون ـ زهر، ادبیات مترجَم می‌تواند بسته به اینکه فرهنگ مقصد جوان، ضعیف، یا بحران‌زده باشد، نوعاً از دو جایگاه اصلی/ برتر و ثانوی/ حاشیهای در فرهنگ مقصد برخوردار شود. به‌نظر می‌رسد ترجمۀ وفادارانۀ شاهنامه به زبان انگلیسی از جایگاهی ثانوی برخوردار باشد؛ لیکن اقتباس توانسته پا را از حد اثر اقتباسی صرف فراتر بگذارد. این جستار به این پرسش می‌پردازد که چگونه اقتباس فرهنگی آرنولد توانسته در عصر ویکتوریا جایگاه آثار برتر را ازآنِ خود کند. برای پاسخ به این پرسش، به جایگاه آرنولد در مقام مترجِم/ اقتباس‌گر اشاره می‌شود و سپس، ضمن بررسی تطبیقی اقتباس آرنولد با داستان اصلی شاهنامه و منابع در دسترس آرنولد، وجوه تفاوت و شباهت متمایز میان دو بوطیقای ادبی فارسی و انگلیسی در پرتوِ نظریۀ نظامگان بحث و فحص می‌شود. به‌نظر می‌رسد اقتباس آرنولد توانسته از منظر دگرنویسی و نوآفرینی خلاقانۀ آرنولد و با لحاظ کردن ویژگی‌هایی بوطیقایی سنن ادبی مغرب‌زمین، به جایگاه آثار برتر در نظامگان ادبی این عصر ارتقا یابد. 
 

صفحه ۱ از ۲    
اولین
قبلی
۱