جستجو در مقالات منتشر شده
۳ نتیجه برای اضطراب تأثیر
پیمان دهقانپور،
دوره ۶، شماره ۲۲ - ( ۶-۱۳۹۲ )
چکیده
پس از انتشار سمفونی مردگان (۱۳۶۸)، منتقدان بسیاری بر تأثیرپذیری عباس معروفی از رمان خشم و هیاهو اثر ویلیام فاکنر انگشت نهادند. با گذشت بیست و سه سال از انتشار این رمان، امروزه نیز کسانی این موضوع تأثیرپذیری را به شکل های گوناگون تکرار می کنند. شاید با انتشار ازل تا ابد (درونکاوی رمان «سمفونی مردگان»)، خاصّه مقاله ی آیا "خشم و هیاهو" گرده "سمفونی مردگان" است؟ از الهام یکتا و از خشم و هیاهو تا سمفونی مردگان از جواد اسحاقیان و مقالههای دیگری که به بررسی تطبیقی این دو رمان پرداخته اند، ضرورتی بر بازخوانی مجدد این جریان احساس نشود. گذشته از این جریان، نادر ابراهیمی (۱۳۱۵-۱۳۸۷)، در مصاحبه ای با عنوان «غوطه خوردنی غریب در داستان» (۱۳۷۶)، بدون هیچ اشاره ای به سمفونی مردگان، نویسنده ی این رمان را به «سرقت ادبی» متهم کرده است؛ آن هم نه در ارتباط با خشم و هیاهو، بلکه در ارتباط با بار دیگر شهری که دوست می داشتم (۱۳۴۵). در این نوشتار، با قائل شدن بر اصل «اضطراب تأثیر»، به عنوان وجدانِ عمومی اهلِ قلم، و با تأکید بر سخن چندارزشی به اتهام های نادر ابراهیمی درباره ی سمفونی مردگان و چرایی و چگونگی تأثیرپذیری عباس معروفی از بار دیگر شهری که دوست می داشتم پاسخ گفته ایم.
دوره ۹، شماره ۳ - ( ۸-۱۴۰۰ )
چکیده
این جستار میکوشد با بررسی و مقایسۀ نظریۀ اضطراب تأثیر هارولد بلوم و مفهوم سنّت در نگاه تی. اس. الیوت، و با تمرکز بر خوانش این دو از نمایشنامۀ هملت، تصویری تطبیقی از رویکرد این دو منتقد به چگونگی آفرینش ادبی به دست دهد. صحنۀ آفرینش ادبی در نگاه بلوم ستیزهجویی حماسی است میان شعرا، پر از خشم و هیاهو، و در عین حال بزنگاه بدخوانی خلاقانه. بیگاه شدن شعر در واقع وضعیت شاعر مدرن است که گریزی از سنّت ادبی متقدمین ندارد. به رغم نوآوریهای نظری بلوم، ایدۀ اصلی او همانندیهای زیادی با توصیف الیوت از سنّت و قریحۀ فردی دارد. در نگاه هر دو، آفرینش ادبی محصول دیالکتیک حضور و غیاب است، با این تفاوت که بلوم وجه ستیزهجویانه و اضطرابآور روابط بین شعرا را برجسته میکند. بیش از هر متن دیگر، خوانش بلوم و الیوت از هملت نمایانگر مخالفخوانیشان است. شاید بتوان گفت که بلوم هم اضطراب تأثیر از الیوت داشته است.
دوره ۱۰، شماره ۴۲ - ( ۱۲-۱۳۹۲ )
چکیده
هرولد بلوم در مهمترین اثر خود به نام «اضطراب تأثیر» بر رابطۀ دیالکتیک، اما ستیزهجویانۀ شاعران جدید با شاعران گذشته تأکید کرده است. بر اساس نظریۀ بلوم، همواره کشاکشی بین شاعران گذشته و حال وجود داشته است. این رابطه در اغلب موارد، بر پایۀ هم سویی و همدلی نیست، بلکه رابطهای جَدَلی بر محور قدرت تأثیر شاعرانه استوار است؛ رابطهای که از طریق آن شاعران متقدّم با «بدخوانی خلّاق»۱ آثار ادبی گذشتگان، به آفرینش آثار جدید توفیق مییابند. بلوم فرآیند «خَمِش»۲ را به عنوان روشی برای بدخوانی خلّاق مطرح میکند. خَمِش نوعی انحراف یا بدخوانی بازنگرانه است که متضمّن کوچک شمردن قدرت شاعر متقدّم است. بلوم برای تبیین نظریۀ خود، از نظریۀ فروید؛ یعنی عقدۀ اُودیپی استفاده میکند و توضیح میدهد شاعران متأخّر برای چیره شدن بر متقدمان به نفی و انکار آنها میپردازند. نظریۀ بلوم میتواند تا اندازۀ زیادی جدالهایی را که میان روشنگران و شاعران عصر مشروطه به بعد بر سر سلطۀ ادبی سعدی درگرفته بود، تبیین نماید. خوانش نیما و نیز برخورد منتقدانۀ وی با شکل و محتوای آثار سعدی، برای رها کردن خود و ذهن عمومی از تأثیر و تسلط مسلم سعدی در آن دوره، مصداق بدخوانی خلّاقانهای است که بلوم آن را مطرح میکند. انتقاداتی که نیما بر شعر سعدی وارد میکند، صرف نظر از درستی یا نادرستی آنها، بیشتر با انگیزۀ کاستن از اقتدار ادبی شاعری بوده است که به نماد جهان و ادبیات سنّتی مبدّل شده بود. نیما بر ویژگی «سهلِ ممتنع» بودن و نیز نداشتن «ترکیب و تلفیقات تازه» و سطحی بودن احساسات عاشقانه و عَرَضی بودن تصوف در آثار وی و نیز خالی از ابهام بودن شعر سعدی خرده میگیرد. انتساب این نقدها، به فرض درستی آنها، البته تنها به شعر سعدی محدود نیست که شعر اغلب آثار شاعران کلاسیک را شامل میشود. نیما، تحت لوای این انتقادات به جدال با نماد شاعران کلاسیک میرود تا با کاستن از اعتبار ادبی آنها، به سهولت بیشتری بنا به نظریۀ بلوم، نظام نوین ادبی خود را برقرار سازد.