جستجو در مقالات منتشر شده
۳ نتیجه برای اسکندرنامه
دوره ۵، شماره ۱۲ - ( ۱-۱۳۹۶ )
چکیده
اصطلاح گروتسک از نیمۀ قرن شانزدهم در ادبیات اروپا مطرح شد. اگرچه زمینههای تعریف این اصطلاح پیشتر از این قرن به وجود آمده بود؛ اما ورود این اصطلاح در قرن هجدهم در ادبیات اروپا بهعنوان مقولهای زیباییشناسی، همزمان با ورود آن به مباحث فلسفی هنر بود. کایزر در قرن نوزدهم آن را برای نخستینبار به رسمیت شناخت و ماهیتش را تجلی این دنیای پریشان و از خود بیگانه دانست. در تعریف گروتسک موارد زیادی گفته شده است، ازجمله هر چیز که عجیب و غریب باشد. این چیز میتواند انسان یا حیوان، فضا و یا موقعیتی حیرتانگیز، عجیب و نفرتانگیز باشد. به طور کلی هر چیز که حاوی سه خصلت عجیب، نفرتانگیز و در عین حال خندهآور باشد، مشمول گروتسک است. نگارندگان در این مقاله با استفاده از روش کتابخانهای - اسنادی، ضمن آوردن تعاریفی از این اصطلاح، این عناصر را در داستانهای «محمد شیرزاد»، یکی از سرداران اسکندر مقدونی، در بخش پایانی کتاب اسکندرنامه بررسی کردهاند. این
داستان-ها همانند دیگر داستانهای این کتاب سرشار از این گونه عناصرند که به چهار دستۀ انسانی، حیوانی، فضای گروتسک و عناصر زبانی تقسیم شدهاند. این موضوع نشان میدهد داستانهای عامه نیز، مانند دیگر داستانها میتوانند بستر مناسبی برای مطرحکردن این نظریه باشند.
دوره ۶، شماره ۲۲ - ( ۷-۱۳۹۷ )
چکیده
اسکندر مقدونی شخصیتیست که در تاریخ و ادب فارسی نقشآفرینی پررنگی داشته است. او را هم گجستک و ویرانکار میخوانند و هم پادشاهی آرمانی و پیامبری برگزیده. درادبیات عامه نیز اسکندر درقالب قهرمان و پادشاهی کشورگشا و ماجراجو با فر ایزدی و پیامبری با هدف ترویج دین الهی نمود پیدا کرده است. یکی از متون عامیانهای که بخشی از آن به زندگانی اسکندر اختصاص دارد، دارابنامهی طرسوسیست. نکتهی جالب توجه این است که اسکندر در دارابنامهی طرسوسی، با اسکندر دیگر اسکندرنامههای ادب پارسی، از جمله شاهنامه، شرفنامه، اقبالنامه و اسکندرنامهی کالیستنس دروغین و ... تفاوتی اساسی دارد. یعنی خبری از آن شاه مقتدر و فرهمند ادب پارسی در دارابنامهی طرسوسی نیست. پردازندهی دارابنامه با شگردهای گوناگون تقدس و قدرت را از این پادشاه افسانهای زدوده است. هدف از این پژوهش نیز بازیابی همین شگردهاست که برای اقتدارزدایی از اسکندر در دارابنامهی طرسوسی به کار گرفته شده است. در این جستار بازشناسی شخصیت اسکندر در دارابنامهی طرسوسی در کانون توجه قرار گرفته است تا با روشن شدن تفاوتهای شخصیتپردازی طرسوسی، شیوههای اقتدارزدایی از اسکندر بازنمایی شود. نتایج به دست آمده نشان میدهد، طرسوسی ماجراها و حوادث فراوانی را درداستان خود جای داده تا رفته رفته و بر پایهی پیرنگی پذیرفتنی، اقتدار و فره از اسکندر دور شود. وی همچنین با شخصیت ضعیفی که از اسکندر به نمایش درآورده است و آفرینش شخصیتهای مقتدر دیگر از جمله پوراندخت که بر اقتدار اسکندر سایه انداختهاند، تاج و تخت پادشاهی ایران را درجهان داستانی آفریدهی خود، از این غاصب یونانی باز پس گرفته است.
خلیل بیگزاده، لیلا رحمتیان،
دوره ۱۶، شماره ۶۱ - ( ۴-۱۴۰۲ )
چکیده