جستجو در مقالات منتشر شده


۲۰ نتیجه برای استعارۀ مفهومی


دوره ۰، شماره ۰ - ( ۱۲-۱۴۰۲ )
چکیده

 
حدود ۱۰۰ سال است که پدیدۀ زبان‏ شناختی «نمادپردازی آوایی»، یعنی پیوند مستقیم و غیرقراردادی میان آوا و معنا، در معرض مطالعات تجربی قرار داشته، و پژوهش‏های متعددی به منظور کشف ابعاد مختلف آن صورت گرفته است.  اما بااین‏ همه، هیچ پژوهش درخور اعتنایی دربارۀ آنکه اساساً چرا این پدیده روی می‏ دهد انجام نشده است. شاید یکی از دلایل این امر آن باشد که تاکنون این پدیده بر پایۀ هیچ نظریه و/یا تحلیل معناشناختی بررسی نشده است. با‏این‏ همه، زبان‏ شناس آمریکایی ادوارد سپیر نخستین‏ بار دو عامل محتملی را که هردو یا هریک به‏ تنهایی می‏ توانند در وقوع این پدیده دخالت داشته باشند برشمرد: عامل صوت‏شناختی، یا عامل حسی‏ حرکتی مربوط به تولید واج، (یا ترکیبی از هردو). مقالۀ مروری‏ تحلیلی حاضر، می‏ کوشد تا برای نخستین ‏بار بر پایۀ نظریۀ استعاره (و مَجاز) مفهومی توضیح دهد که چگونه هریک از این عوامل یا هر دو آن‏ها می‏ توانند در وقوع این پدیده نقش داشته باشند. بدین ترتیب، می توان پاسخ رضایت‏ بخشی به این پرسش داد که چرا پدیدۀ نمادپردازی آوایی روی می دهد. وانگهی، این پاسخ می‏تواند راه را برای ملاحظات نظری بیش‏تر دربارۀ تکوین بالقوۀ واج شناسی "شناختی" بگشاید. 


دوره ۴، شماره ۹ - ( ۵-۱۳۹۵ )
چکیده

لیکاف و جانسون در «نظریۀ معاصر استعاره»، استعاره را صرفاً زبانی و در حد واژگان نمی‌دانند؛ بلکه فرایندهای تفکر انسان را در اساس استعاری می‌دانند و معتقدند نظام تصوری ذهن انسان بر مبنای استعاره شکل گرفته و تعریف شده است. آن‌ها استعارۀ مفهومی را از جهتی به وجودی و ساختاری تقسیم می‌کنند. لیکاف و جانسون همۀ استعاره‌ها را از آن نظر که از ساختاری برای ساختار دیگر الگوبرداری می‌کنند، ساختاری و از آن جهت که هستی‌هایی در قلمرو مقصد ایجاد می‌کنند، وجودی می‌دانند. در این پژوهش استعاره‌های جهتی در دیوان میر نوروز بررسی شده است؛ زیرا این استعاره‌ها از نظر ماهیت قلمرو مبدأ (در بیان سنتی از نظر ماهیت مشبه‌به) قابل تقسیم به مواردی چون شیء، ماده، ظرف ‌و شخص ‌و ... هستند و همچنین در مباحث بیانی تاکنون طرح و بررسی نشده‌اند. یافته‌های تحقیق نشان می‌دهد که شاعر از استعارۀ جهتی در راستای تبیین مؤلفه‌های انتزاعی و ذهنی بهره جسته است، همچون استعاره‌هایی که بیشتر از جهت‌گیری فضایی مانند بالا، پایین، درون، بیرون، دور، نزدیک، عمیق و کم‌عمق ناشی می‌شود و مفاهیم اساسی، اصلی و بنیادی چون مفاهیم کمیت، کیفیت، شادی، غم، مرگ و زندگی را نشان می‌دهد. در این پژوهش ضمن تحلیل اشعار میر نوروز، به نمونه‌های شعری که معرّف این ویژگی هستند، اشاره شده است. 

دوره ۵، شماره ۲ - ( ۴-۱۳۹۶ )
چکیده

در مقالۀ حاضر به‌شیوه‌ای تحلیلی و تطبیقی، استعارۀ مفهومیِ «عشق جنگ است» به‌منظور درک و فهمِ دل‌دادگی و دل‌ربودگی و سخن ‌گفتن از آن، ‌در دیوان سروده‌های عاشقانۀ حافظ و پترارک در چارچوب نظریۀ استعارۀ مفهومی بررسی شده است. باوجود شباهت‌های بنیادین بسیار در درون‌مایۀ استعاری مزبور، دو تفاوت عمده در تصویرپردازیِ حافظ و پترارک از این استعارۀ مفهومی به‌چشم می‌خورد: نخست آنکه حافظ در کاربرد خود از استعارۀ مفهومی «عشق جنگ است» از تعبیرها و اصطلاحات جنگی بیشتری استفاده می‌کند؛ دوم آنکه عشق در شعر پترارک در بسیاری موارد در تصویر خداوندگار عشق، کوپیدون در افسانه‌های رومی، پدیدار می‌شود که با کمان و پیکان خود دل عاشق را نشانه می‌رود و او را گرفتار می‌کند؛ اما در شعر حافظ با چنین تصویرپردازیِ صریحی که به نیروی مجرد و نادیدنیِ عشق در چهرۀ یک ایزد جان و شخصیت ببخشد، روبه‌رو نیستیم؛ بلکه درعوض این معشوق یا ابروان وی است که به‌گونه‌ای استعاری از مژگان ناوک روانۀ دل عاشق می‌سازد و روح وی را تسخیر می‌گرداند.

دوره ۶، شماره ۵ - ( ۹-۱۳۹۴ )
چکیده

پژوهش حاضر به تحلیل نگاشت‌های مفهومی در دو شعر از مهدی اخوان ثالث با رویکرد شعر‌شناسی شناختی در چارچوب نظریات مارگریت فریمن (۲۰۰۰)، فوکونیه (۲۰۰۲) و ترنر (۲۰۰۲) می­پردازد. در رویکرد شعر‌شناسی شناختی، امکان بررسی متون ادبی به‌ واسطه ابزارهای زبان‌شناسی شناختی امکان‌پذیر است. از‌جملۀ این ابزارها که بررسی ساختار کلی اثر و چینش واحدهای زبانی را ممکن می‌سازند، می‌توان به نگاشت‌های مفهومیِ ویژگی، رابطه­ای و نظام اشاره کرد. در نظریه شعر‌شناسی شناختی، بافت اثر نقش بنیادینی در ایجاد معنی دارد و تحلیل­ها بر سه محور متن، مؤلف و خواننده قرار دارند. با توجه به این‌که راهکارهای تحلیل در نظریه شعر‌شناسی شناختی، منجر به بررسی سبکی متن می­شود، ضرورت پژوهش بدیهی به نظر می­رسد. پرسش پژوهش این است که سطوح مختلف تفسیری شعر اخوان با رویکرد شناختی چگونه جنبه­های مختلف جهان فکری او را از لحاظ ساختاری و محتوایی تبیین می­نمایند؟ بررسی دو شعر منسجم از اخوان ثالث در چارچوب شناختی نشان می‌دهد که چه عواملی باعث ماندگاری یک شعر و استحکام آن می‌شوند و چگونه ساختار شعر می‌تواند در ساخت جهان فکری مؤلف سهیم باشد. نتایج بررسی سبکی اخوان از منظر شناختی نشان داد که وجود تعامل میان ساختار و محتوای اثر و همین­طور وجود یک کل معناشناختی یک‌پارچه در قالب الگویی ذهنی در شعر، می­تواند از عوامل ماندگاری و انسجام آثار او محسوب شود.    

دوره ۸، شماره ۶ - ( ۱-۱۳۹۶ )
چکیده

 استعاره نقش بسیار مهمی در توسعه و انتقال دانش و نیز در علم اصطلاح‌شناسی، به­خصوص ااصطلاح‌‌شدگی دارد. استعاره‌های علمی خلاف استعاره‌های ادبی، در فهم و آموزش علم مؤثر هستند و با ایجاد «آشنازایی» روند اصطلاح‌سازی را تسهیل می­کنند. در این راستا، ارائۀ مدل استعاری نقش بسزایی در ترجمۀ ماشینی و هوش مصنوعی در حیطۀ اصطلاح‏شناسی دارد. سؤالی که به ذهن می‌رسد این است که آیا مدل استعاره‌ای الکسیوا که براساس آن استعاره‏ها نوعی «حامل‌های زبانی» محسوب می‌شود، می‌تواند مدلی کارآمد در اصطلاح‌شناسی و اصطلاح‏سازی باشد؟ در این تحقیق، پس از تعریف استعاره و ذکر دسته‏بندی آن، ابتدا به تحلیل مدل اصطلاح ‌استعاری الکسیوا می­پردازیم و در گام بعدی مدلی استعاری پیشنهادی خود را با توجه به مثلث معنایی آگدن و ریچاردز معرفی می­کنیم و نیز مثال‏هایی ارائه می‏دهیم. نتایج حاکی از آن است که مدل ساعت شنی الکسیوا استعاره را فرایندی می‏داند که از جهان ذهن به جهان زبان حرکت می‏کند، حال آنکه در ساخت اصطلاح گاه استعاره‏های مفهومی و گاه استعاره‏های زبانی نقش دارند.
 



طاهره کریمی،
دوره ۸، شماره ۳۰ - ( ۴-۱۳۹۴ )
چکیده

کاربردِ استعاره‌های گسترده و گوناگون در متونِ عرفانی موجب شده است که دیدگاه‌های نوی پیش‌روی مخاطب باز شود و فهمِ افراد در بابِ عالم معانی گسترش یابد. در واقع، استعاره به سبب عملکردِ تداعی‌گری-اش در متونِ عرفانی به تسهیل شماری از تجارب نو کمک می‌کند؛ تجاربی که از دایرۀ تجربۀ مستقیم فرد خارج است. این پژوهش بر اساسِ دیدگاه‌های لیکاف و جانسون، دو نظریه‌پرداز معنی‌شناسی شناخت‌گرا، انجام شده است. این دو نظریه‌پرداز بر این باورند که استدلال و مفهوم‌سازی بستگی لاینفک با ویژگی‌های فیزیکی و محیطی دارند. در اشعار مولوی مجموعِ مفهوم‌سازی‌ها و استدلال‌ها با توجه به قابلیت‌های بیولوژیکی و تجربه-های جسمانی و اجتماعی انسان طرح شده است. شبکه‌ای از روابطِ استعاری در نظامِ شناختی مولوی وجود دارد که به شکلِ «زنجیره‌ای» از زمانِ نطفه بستن و تشکیلِ جنین در رحم آغاز و تا فطامِ کودک ادامه می-یابد. افزون بر این، بارداری مریم(س) و زایشِ عیسی(ع)، یکی از پرکاربرد‌ترین استعاره‌ها برای تبیین معانی و معارفِ مولوی از جمله «وحدت اولیا» است. همچنین در درون این شبکه، مولوی از رابطۀ «مادر و کودک» برای تبیین و تفهیمِ رابطۀ «خداوند و انسان» استفاده می‌کند. در این مقاله، برای رسیدن به نتیجۀ بهتر، پیوندهای مادر و همۀ تصویرهای مرتبط با آن (از جمله پستان و شیر) تحلیل، و در صورتِ لزوم به ابیاتِ مثنوی نیز استناد شده است. مولوی توانسته است در زبان هنری خود، مراحلِ سیر و سلوک و احوال روحانی را با طبیعی‌ترین تجربه‌های فیزیکی انسان، یعنی مراحل رشد وی، تبیین کند.

دوره ۹، شماره ۱۸ - ( ۱۲-۱۴۰۱ )
چکیده

بر مبنای یافته‌های اخیر علوم شناختی، ذهن انسان با بهره‌گیری از تجربه‌های حسی روزمره به بازنمایی مفاهیم انتزاعی بر پایۀ مفاهیم عینی می‌پردازد. در قرآن کریم نیز شواهد فراوانی از این نحوه مفهوم‌سازی مشاهده می‌شود. در پژوهش حاضر، دو آیه از آیات قرآنی که به زوایای پر اهمیت در مفهوم‌سازی‌های استعاری درباره زنان پرداخته، در ترجمه­های انگلیسی خانم­ها بختیار و صفار زاده و ترجمه­های فارسی دهه اخیر مورد بررسی و تحلیل قرار‏ می­گیرد. این استعاره‌ها در بستر گسترده‌ای از انگاره‌های فرهنگی شکل گرفته‌اند و متأثر از تجربه‌های رایج دوران نزول قرآن هستند. مفاهیمی نظیر «لباس» و «کشتزار»، از جمله حوزه‌های مبدئی هستند که قرآن برای مفهوم‌سازی نحوه تعامل زنان و مردان از آن‌ها بهره گرفته است. در گام نخست نام­نگاشت­های تسهیل­گر در درک این دو مفهوم استعاری و تناظرهای میان قلمرو معنایی مبدأ و مقصد در آنها مشخص می­شوند. این بررسی درجۀ بالایی از نظام‌مندی در استعاره‌های زبانی مربوط به زنان را نشان می‌دهد و در ساختاری کل‌نگر، یک مدل شناختی مطلوب در فرهنگ قرآنی را بازنمایی می­کند. در ادامه ضمن دسته­بندی ترجمه­ها بر اساس روش­های مختلف و با توجه به عناصر مفهومی حوزه­های مبدأ (لباس و حرث)، به مقایسه معادل­یابی مترجمان پرداخته می­شود. بر اساس مبانی نظری پژوهش، ارائه ترجمه موفق در گرو انتخاب معادلی است که بیشترین قلمرو معنایی حوزه مبدأ را پوشش دهد. نتایج پژوهش نشان می­دهد از میان ۲۴ ترجمه انتخابی، معادل­یابی آقای ملکی برای هر دو استعاره مفهومی، بیش از همه به این معیار نزدیک شده است.





دوره ۱۰، شماره ۴ - ( ۷-۱۳۹۸ )
چکیده

تلفیق مفهومی از چارچوب‌های معنی‌شناسی است که بر پیدایش و تبیین مفهوم یا ساختار نوظهور تأکید دارد. در این نظریه، چهار فضای ذهنی (دو درونداد، یک فضای عام و یک فضای تلفیق) پیشنهاد شده است که روابط بین این فضاها، نگاشت درون‌فضایی و بین‌فضایی، فرافکنی انتخابی، ترکیب، تکمیل و گسترش/ تفصیل ابزارهایی هستند که کمک می‌کنند بتوانیم مفاهیم یا ساختارهای نوظهور را در انگاره‌هایی بازنمایی کنیم. این نظریه پس از نظریه‌های استعارۀ مفهومی و فضاهای ذهنی عنوان شده است. هدف از انجام این پژوهش در وهلۀ نخست، معرفی نظریۀ تلفیق مفهومی، چگونگی عملکرد آن و مقایسۀ آن با سایر نظریه­های رقیب است. برای نیل به این هدف، با مثال‌های متعدد زبانی و حتی غیرزبانی کفایت تبیینی تلفیق مفهومی را در بازنمایی مفاهیمی که به­هنگام مفهوم‌سازی برانگیخته می­شوند، ارزیابی می­کنیم. نتایج پژوهش نشان می­دهد پویایی مفهوم‌سازی در فضاهای ذهنی و عدم یک‌سویه بودن نگاشت، عدم تک‌نگاشتی بودن، فرافکنی انتخابی و عدم لزوم وجود مفهوم همتا برای هر عنصر در فضاهای ذهنی و همچنین، عدم منفک پنداشتن کارکردهای ذهنی از ویژگی‌های نظریۀ تلفیق مفهومی هستند که قابلیت تبیین آن را در مقایسه با سایر نظریه­های رقیب بالا می‌برد.
 
 

دوره ۱۰، شماره ۴ - ( ۷-۱۳۹۸ )
چکیده

استعاره­ آن­گاه که در پیوند با ایدئولوژی، به­عنوان یکی از مفاهیم اصلی تحلیل گفتمان انتقادی قرار گیرد، دیگر عنصری تزیینی و خارج از پوستۀ گفتمان نیست؛ بلکه منافع افراد در گروه خودی را تأمین می­کند و در پی ضربه زدن به گروه غیر­خودی است. این مسئله در آثار ادبی­ای ­ که رنگ ضداستعماری دارند به­خوبی آشکار است. رمان «مدن الملح»، نوشتۀ عبدالرحمن منیف، یکی از این آثاری است که ایدئولوژی ضد استعمار امریکایی در آن آشکار است. نگارندگان در این جستار با بهره­گیری از روش­ تحلیل انتقادی گفتمان و بر اساس مطالعات کیفی برآنند کارکرد­های استعاره را از منظر مربع ایدئولوژیکی ون­دایک بررسی و تحلیل کنند. دستاورد تحقیق بیانگر آن است که عبدالرحمن منیف در رمان «مدن الملح» در توصیف گروه خودی (عرب­ها) با کاربست استعاره، صفاتی همچون وطن­خواهی، داشتن روحیۀ انقلابی، اتحاد و آزادمنشی را در متن القا می­کند و در توصیف گروه غیر­خودی (امریکایی­ها و حکومت) ویژگی­هایی همچون فریبکاری، خوف­آفرینی، دخالت­گری، تهاجم فرهنگی و دروغ­کاری را به مخاطب القا می­کند و به­خوبی توانسته است تعارض میان عرب­ها با حکومت و امریکایی­ها را به تصویر بکشد. مهم­ترین کارکرد استعاره در این رمان، مشروعیت وجود امریکا در کشور­ها­ی حوزۀ خلیج فارس است که به­دلیل حمایت سردمداران از آنان و دادن وعده­ها­ی دروغین مادی، به­آسانی محقق شده است. البته، نویسنده با دو ابزار طنز و عاطفه، کارکرد استعاره در رمان یادشده را به حداکثر رسانده است.
 

 

دوره ۱۱، شماره ۱ - ( ۱-۱۳۹۹ )
چکیده

نگارندگان در پژوهش حاضر به بررسی و تطبیق مفهوم­سازی استعاره­های «غم» در زبان خودکار و زبان شعر معاصر پرداخته­اند و دربارۀ شباهت­ها و تفاوت­های این دو گونه زبانی بحث کرده­اند. برای وصول به این هدف، استعاره­های عاطفی غم در دو پیکرۀ جداگانه با عناوین پایگاه دادگان زبان فارسی (شامل کاربرد بی­نشان و عادی زبان) و پیکرۀ زبان فارسی (شامل متون شعر معاصر) با استفاده از واژه­های کلیدی حوزۀ مقصد را استخراج کرده­اند. سپس نام­نگاشت­های عام و خاص استعاره­های غم در هر دو گونۀ زبان خودکار و زبان شعر به صورت جداگانه به­دست آمد و با توجه به نظریۀ استعارۀ مفهومی لیکاف و جانسون (۱۹۸۰) تبیین شد. در پژوهش حاضر مشاهده شد که نام­نگاشت­های عام استعاره­های شعری با استعاره­های زبان خودکار شباهت بسیاری دارند و شاعران همان استعاره­های قراردادی را به شیوه­ای خلاقانه به­کار می­گیرند و با سازوکارهای شناختی گوناگون ازجمله بسط، گسترش، پرسش، ترکیب، دلالت­های چندگانه، جان­بخشی به پدیده­های طبیعی و ... استعاره­های ادبی می­سازند. پژوهش حاضر همانند افرادی چون لیکاف و ترنر (۱۹۸۹)، نظریۀ استعارۀ مفهومی را تأیید می­کند و نشان می­دهد تفاوت معنی­داری میان استعاره­های ادبی و قراردادی موجود در زبان خودکار و زبان شعر از نظر مفهوم­سازی غم وجود ندارد.
 

 

دوره ۱۱، شماره ۲ - ( ۳-۱۳۹۹ )
چکیده

هدف از پژوهش حاضر، نشان ­دادن این نکته است که طرح­وارۀ حوزۀ مبدأ استعاره­هایِ مفهومی، در حوزۀ مقصد آن­ها نیز شکل می­گیرد و بر آن اثرگذار است. به این منظور، تعداد ۳ متن کوتاه استعاره­ای و ۳ متن متناظر غیر­استعاره­ای آن­ها در نرم­افزار سایکوپای، در دو نسخۀ دیداری و شنیداری طراحی شد و ۴۷ نفر از افراد پس از خواندن/ شنیدن متن­ها، در معرض بازشناسی کوتاه­مدت آن­ها قرار گرفتند. داده­های بهدست­آمده، با استفاده از نرم­افزار اس.پی.اس.اس. ۲۳ تحلیل شد و نتایج نشان داد که آثاری از طرح­وارۀ اصلی متن­ غیراستعاره­ایِ متناظر با متن استعاره­ای، در متن استعاره­ای نیز به­چشم می­خورد. این یافته ما را به این فرض نزدیک می­کند که در استعاره­ها این طرح­وارۀ حوزۀ مبدأ است که بر حوزۀ مقصد فرا فکنده می­شود و آن استعاره را قابل فهم­تر می­سازد.
 
 

دوره ۱۲، شماره ۴ - ( ۷-۱۴۰۰ )
چکیده

زبان‌شناسان شناختی بر +این باورند که نظام اداراکی انسان ذاتاً استعاری است. آن‌ها استعاره را مربوط به قلمرو اندیشه و فراتر از حوزۀ زبان می‌دانند. استعاره در نظریۀ معاصر به معنای مفهوم‌سازی پدیده‌های پیچیده و نامحسوس ذهن از سوی تجارب ملموس و حسی انسان است. اهمیت بررسی مفهوم «دل» در ناشناختگی و ماورائی‌ بودن آن در زبان و ادبیات، به‌ویژه عرفان است. واژۀ دل معانی گسترده و متنوّعی را القا می‌کند. از این‌ رو، بررسی شگردهای پردازش استعاری دل در شناسایی عواطف و نظام اندیشگانی شاعر بسیار مهم است. بنا بر این اهمیت، پژوهش حاضر می‌کوشد با هدف شناسایی مکتب فکری سنایی در این راستا و برخی ظرایف ذهنی و بیانی حاکی از آن، به توصیف و تحلیل شگردها و ابزارهای محسوس کردن «دل» در اندیشۀ این شاعر در چارچوب نظریۀ شناختی و کارکردهای مفهوم‌سازی آن بپردازد. نتایج نشان می‌دهد که پربسامدترین نوع استعارۀ دل، هستی‌شناختی و چشمگیرترین آن از نوع شیء‌انگاری است که حاکی از تأثیر تجارب اولیۀ ذهنی و ناخودآگاه جمعی بر ذهن شاعر در فهم دل است. القای مفاهیم عاطفی (عشق‌ورزی، حزن و شادی)، تبیین مفاهیم اخلاقی (شکیبایی و نفس و دنیاگرایی)، جایگاه تجلی حق بودن، اندیشه‌ورزی ‌و دانایی و نیز رازداری به ترتیب از مهم‌ترین کارکردهای معنایی دل است.

دوره ۱۲، شماره ۴ - ( ۷-۱۴۰۰ )
چکیده

در مقالۀ حاضر برآنیم تا از طریق معنی‌شناسی تاریخی، به بررسی ثبات یا تغییر دیدگاه‌های فارسی‌زبانان نسبت‌به مفهوم «شجاعت» بپردازیم که از دیدگاه کووچش (۱۳۹۳، ص. ۴۳)، یکی از مفاهیم حوزۀ مقصد اخلاق است. مسئلۀ اصلی پژوهش حاضر این است که آیا در بازه‌های زمانی قرن هشتم تا قرن دهم در مقایسه با دوران معاصر، در جامعۀ فارسی‌زبان مفهوم شجاعت دست‌خوش تغییر شده است یا خیر؟ و نیز برای بازنمایی این تغییرات چه الگویی می‌توان ارائه داد. برای دستیابی به این هدف، نویسندگان از طریق تحلیل شناختیِ استعاره‌های مفهومی شجاعت در دو پیکرۀ تاریخی و معاصر و مقایسۀ آن‌ها با یکدیگر، ثبات یا تحول ایجاد‌شده را بررسی کردند. نتایج حاصل از پژوهش حاضر حاکی از تغییر در برخی از مؤلفه‌های فرهنگیِ مرتبط با مفهوم شجاعت در جامعۀ فارسی‌زبانان و در‌نتیجه، تحولِ ارزش‌گذاری بر استعاره‌های مفهومی مربوط است. گفتنی است مقایسۀ شواهد تاریخی و معاصر نشان می‌دهد حوزۀ مبدأ کلان «شیء» در هر دو مورد بی‌تغییر است، ولی حوزه‌های خرد زیر‌مجموعۀ «شیء» تغییر یافته‌اند. حوزه‌های مبدأ پر‌بسامد مفهوم‌سازی شجاعت در زبان فارسی عبارت‌اند از: نیرو، مسیر، جنگ و ماده. از دستاوردهای مهم پژوهش حاضر آن است که در هیچ‌یک از بازه‌های زمانی مورد نظر، حوزۀ مبدأ جنگ، حوزۀ مبدأ کانونی شجاعت محسوب نمی‌شده، بلکه به‌صورت نهفته باقی مانده است. چارچوب نظری پژوهش حاضر نظریۀ استعاره‌های مفهومی مطرح‌شده از سوی لیکاف و جانسون (۱۹۸۰) و الگوی تریم (۲۰۱۱, ۲۰۰۷) در شبکۀ استعاره‌های مفهومی است.

دوره ۱۲، شماره ۵۸ - ( ۷-۱۴۰۳ )
چکیده

هدف از این مطالعه بررسی ساختار مفهومی استعاره‌هایی است که مقولۀ عاطفی خشم را در گویش روزمرۀ منطقۀ دشتی مفهوم‌سازی می‌کنند. بنیان‌های نظری این مطالعه در بررسی و تحلیل استعاره‌ها رویکردی است که لیکاف و جانسون (۱۹۸۰) دربارۀ ساختار مفهومی استعاره‌ها و همچنین کوچش (۲۰۰۵) درخصوص نقش الگوهای فرهنگی در مفهوم‌سازی استعاری مطرح می‌کنند. این مطالعه از روشی بهره می‌گیرد  که استفانویچ (۲۰۰۶) تحت عنوان تحلیل الگوی استعاری پیشنهاد می‌دهد. بدین منظور از طریق گفت‌و‌‌گو با تعداد ۴۵ نفر از گویشوران (۴۰ ساله و بالاتر) منطقۀ دشتی و همچنین مشاهدۀ طبیعی رفتارهای زبانی گویشوران این منطقه، عبارت‌های زبانی‌ای که ساختار مفهومی حوزۀ مقصد خشم را به دست می‌دهند، فراهم شد و مورد بررسی و تحلیل قرار گرفت. داده‌های به‌دست آمده از این مطالعه نشان می‌دهد که هر چند ساختار مفهومی خشم در گویش دشتی عمدتاً تحت تأثیر عواملی است که مربوط به زمینه‌های مشترک همگانی است، با وجود این، کاربرد حوزه‌های مبدأ متفاوت و تفصیل‌های متمایزی که در موارد قابل توجهی از مفهوم خشم در این گویش به دست داده می‌شود، تأثیر عواملی را به روشنی نشان می‌دهد که از تجارب اقلیمی و فرهنگی گویشوان این منطقه برمی‌خیزد. 

دوره ۱۳، شماره ۱ - ( ۱-۱۴۰۱ )
چکیده

استعارۀ مفهومی از مباحث مهم در زبان‌شناسی شناختی است. در این رویکرد، اعتقاد بر این است که استعاره پدیده‌ای شناختی است و آنچه در زبان ظاهر می‌شود تنها نمود این پدیدۀ شناختی است. در پژوهش حاضر، سعی بر آن است که از میان مفاهیم بنیادین احساس (غم، شادی، ترس، خشم، عشق و شرم)، احساسات شادی و ترس با استفاده از روش کتابخآن‌های و مطالعۀ موردی هشت رمان نوجوان از دو نویسندۀ ایرانی (یک زن و یک مرد) و دو نویسندۀ اسپانیایی (یک زن و یک مرد)  ــ دو اثر از هر نویسنده ــ موردتحلیل قرار گیرند و همچنین به مقایسۀ استعاره‌های مفهومی حوزه‌ها‌ی مقصد شادی و ترس در ادبیات نوجوان در زبآن‌های فارسی و اسپانیایی پرداخته شود. برای این منظور، استعاره‌های مفهومی شادی و ترس از هشت رمان منتخب استخراج شد و نام‌نگاشت و همچنین حوزۀ مبدأ آن‌ها مشخص شد. در مرحلۀ بعد این نام‌نگاشت‌ها با هم مقایسه شدند و نقاط اشتراک و اختلاف آن‌ها مشخص شدند. در این رابطه بعضی از مفاهیم حوزه‌های مبدأ مانند رنگ، تأثیرات فیزیولوژیکی و رفتاری، نور و تاریکی با جزئیات شرح داده شد و با تحلیل داده‌های به‌دست آمده، تأثیر جنسیت نویسنده و همچنین فرهنگ جامعه‌ای که در آن رشد یافته است در کمیت و کیفیت استفاده از استعاره‌های شادی و ترس بررسی شد.
 

دوره ۱۴، شماره ۲ - ( ۳-۱۴۰۲ )
چکیده

شیوۀ فهرست کردن مقولۀ زبانی ضرب‌المثل در فرهنگ‌ها همواره یکی از مسائلی بوده است که فرهنگ‌نگاران و مثل‌نگاران با آن روبرو بوده‌اند. از این رو در این تحقیق به چگونگی فهرست کردن ضرب‌المثل‌ها در فرهنگ‌های لغت فارسی و بخصوص در فرهنگ‌های ضرب‌المثل‌ فارسی، براساس رویکرد معناشناسی شناختی پرداخته شد. هدف از پژوهش حاضر ارائۀ ضرب‌المثل‌ها به شیوه‌ای بدیع، غیر‌خطی و غیرالفبایی با مبنایی علمی و مبتنی‌بر نظریه در فرهنگ‌هاست. برای رسیدن به هدف پژوهش این سوال مطرح می‌شود: با به‌کارگیری اصول معناشناسی شناختی چگونه می‌توان شیوه‌ای جدا از شیوۀ متداولِ الفبایی و خطی برای فهرست کردن ضرب‌المثل‌ها و ارائۀ معادل‌های آن‌ها در نظر گرفت؟ در این راستا، نگارندگان با تکیه بر روش توصیفی-تحلیلی و با به‌کارگیری سازوکارهای شناختی استعارۀ مفهومی، مجاز مفهومی و دانش متعارف به بررسی داده‌های برگرفته از فرهنگ بزرگ دوجلدی ضرب‌المثل‌های فارسی (ذوالفقاری، ۱۳۸۸)، کتاب ضرب‌المثل‌های معروف ایران (سهیلی، ۱۳۸۵) و منابع اینترنتی پرداختند. نتایج حاصل از این پژوهش نشان داد که با تکیه بر انگیزۀ معنایی و براساس مفاهیم قلمرو مقصدِ ضرب‌المثل‌ها، در فرهنگ‌های لغت می‌توان شیوه‌ای غیرخطی وغیرالفبایی برای چینش ضرب‌المثل‌ها و معادل‌های آن‌ها ارائه کرد که منعکس‌کنندۀ ساختار نظام مفهومی ذهن ما باشد و در امر زبان‌آموزی نیز به درک و یادسپاری زبان‌آموزان کمک کند.
 


دوره ۱۵، شماره ۶۲ - ( ۱۲-۱۳۹۷ )
چکیده

این پژوهش به بررسی انواع استعاره‌های مفهومی در چهار رمان فارسی از چهار نویسندۀ زن معاصر می‌پردازد و هدف آن دستیابی به برخی الگوهای شناختی در این آثار و میزان معناداری آن در شکل دادن به سبک نوشتار زنانه است. نوع فهم نویسندگان زن - به لحاظ جنسیتی- متفاوت است و این تفاوت به طورکلی موجب تمایز در سبک فکری نوشتار زنانه می‌شود. این مقاله می‌کوشد این تمایز فکری را در قالب تحلیل استعاره‌های مفهومی نشان دهد.
تحلیل داده‌های رمانها، که به صورت کیفی و بر مبنای روش پژوهشی تحلیل محتوا انجام شده‌است، نشان‌می‌دهد که مبدأ استعاره‌های این نویسندگان در بیشتر موارد ازجمله: لباس، بافتنی، غذا، خانه، نطفه، زایش و... برچسب زنانه دارد و تحت تأثیر فکر و هویت و زندگی زنانۀ آنان است. همچنین در آثار بررسی شده، استعارۀ هستی‌شناختی بسامد بیشتری دارد.

دوره ۱۷، شماره ۶۸ - ( ۷-۱۳۹۹ )
چکیده

مقالۀ پیش رو می‌کوشد با تکیه بر «نظریۀ استعارۀ مفهومی» نظامهای استعاری حاکم بر رمان سمفونی مردگان (۱۳۶۸) را نشان دهد و بر اساس آنها برجسته‌ترین درونمایه­های رمان را معرفی، و اثبات کند که این نظامهای استعاری قدرتمند، متن را به کل منسجم و یکپارچه‌ای تبدیل کرده است؛ از این رو با بررسی استعاره‌های خُردِ رمان، سه نوع استعارۀ مفهومی «جهتی»، «وجودی» و «ساختاری» در متن شناسایی و معرفی شده­است که هر کدام یک مضمون محوری را پرورش می‌دهد. پژوهش به این نتیجه می‌رسد که مؤلّف بر اساس این سه استعاره، جهان­نگریها و مضمونهای حاکم بر ذهن خود را در قالب سه «نگاشت کلانِ» «قدرت، بالا است/ ضعف، پایین است»، «انسان، حیوان است» و «زندگی، جنگ است» عرضه کرده­است. این طرحواره­ها نمودار نظام فکری مسلّط بر ذهن نویسنده است که به شکلی نامحسوس در سراسر متن گسترش یافته­ و سبب انسجام محتوایی آن نیز شده است.
 

دوره ۲۰، شماره ۸۱ - ( ۲-۱۴۰۲ )
چکیده

هدف این جستار بررسی چگونگی مفهوم‌سازی استعاری «مرگ» در داستان «من زنده‌ام» اثر معصومه آباد (۱۳۹۳) است تا بتوان دریافت که یک دختر نوجوان که چهار سال در اسارت رژیم بعثی عراق بوده است، چه دریافتی از پدیدۀ مرگ داشته و آن را چگونه بازنمایی کرده است. این تحلیل در چارچوب نظریۀ استعارۀ مفهومی (لیکاف و جانسون، ۱۹۸۰، ۱۹۹۹؛ لیکاف، ۱۹۹۳) انجام شدهه است. نتایج آن نشان می‌دهد که نویسنده از حوزه‌های مفهومی متعدد و گوناگونی شامل مدرسه، مبارزه، سرگرمی، سفر، بیماری، پدیده‌های طبیعی، نوشیدنی، پاداش، کلید و هم‌چنین از سازوکارهای شناختی انسان‌پنداری، حیوان‌پنداری و شی‌ءانگاری که همگی بر استعاره‌ مبتنی است برای بیان مفهوم مرگ استفاده کرده است.

 

دوره ۲۱، شماره ۸۳ - ( ۲-۱۴۰۳ )
چکیده

در این مقاله، برآنیم با بررسی افسانه­های ایرانی، که حوزۀ مقصد آنها «زن» و واژه­های هم­حوزه با آن است با شناخت حوزه­های مبدأ و مقصد پرکاربرد به ویژگیهای شناختی، ساختهای فرهنگی، اجتماعی، جهان­بینی­ها و تفکرات غالب موجود در افسانه­ها دست یابیم. جامعۀ آماری این پژوهش، شامل ۸۵ افسانه از  کتاب فرهنگ افسانه­های مردم ایران (۱۳۸۰) جلدهای پنجم و ششم از علی اشرف درویشیان و رضا خندان است. روش تحلیل داده­ها کمی است که بعد از ارائه آمار و بسامد به تحلیل کیفی داده­ها نیز پرداخته شده است. از مجموعۀ بررسی­شده، ۱۲۸ استعاره مفهومی با حوزۀ مقصد زن و دختر استخراج شده است. نتایج بیانگر این است که نگرش غالب به زن در این افسانه­ها سنتی و کلیشه­ای است؛ به عبارتی در افسانه­های ایرانی برای مفهوم­سازی زن از یازده حوزۀ مبدأ گوناگون مانند «گیاه»، «حیوان»، «شیء»، «غذا»، «میوه»، «عناصر طبیعی» و... استفاده شده است که هر واژۀ منتخب در حوزۀ مبدأ، معانی ضمنی­ خاصی را به مخاطب القا می­کند. سرانجام، حوزه­های مبدأ مرتبط با زنان در این افسانه‌ها بیانگر بار معنایی مثبت چون «سرزندگی و آرامش­بخش بودن زن»، «حیات­بخشی»، یگانگی و محبوب بودن» او و هم‌چنین بار معنایی منفی­ مانند «پلید و شیطانی بودن او»، «غمآور»، «ستمگر و آسیب­رساننده بودن او» است
 

صفحه ۱ از ۱