جستجو در مقالات منتشر شده
۶ نتیجه برای ادونیس
دوره ۲، شماره ۱ - ( ۱-۱۳۹۳ )
چکیده
کارکرد شخصیت های تاریخی در شعر معاصر فارسی و عربی، از جلوه های مختلفی برخوردار است و کاربست «نقاب» آن شخصیت ها در شعر، یکی از مهم ترین انواع آن به شمار می آید. نقاب پردازی، ازجمله شگردهای هنری و بلاغی است که شاعر امروز، برای بیان افکار خود از آن استفاده می کند. گاهی نقاب یک شخصیت دینی بر چهره شاعر نقش می بندد تا بتواند با استفاده از ظرفیت ها و توانایی های آن شخصیت، حرف های خود را با مخاطب در میان بگذارد. شاملو و ادونیس نیز به عنوان نمایندگان شعر امروز، در زبان فارسی و عربی، تکنیک «نقاب دینی» را در شعر خود به کار گرفته اند تا با استفاده از این شگرد نمایشی، افکار خود را برای مخاطب ، ملموس و مجسم کنند. در این میان، به کارگیری محوری نقاب یک شخصیت دینی که برای استفاده بیشتر شاعر از ظرفیت های بالقوه و بالفعل شخصیت صورت می گیرد، در شعر ایشان نیز دیده می شود. در این پژوهش با تکیه بر نقد تحلیلی- توصیفی آثار شاملو و ادونیس، به بررسی تطبیقی نقاب محوری دینی با توجه به ساختار روایی و تصاویر موجود در شعر آنان می پردازیم. هدف ما دستیابی به برخی زوایای شعر ایشان و بررسی شیوه کاربست نقاب مزبور، با استفاده از نقد تطبیقی و کهن الگویی خواهد بود. بدین ترتیب، پس از واکاوی مفهوم نقاب دینی و دلایل کاربرد آن در شعر امروز، نقاب های اصلی و محوری شخصیت های دینی در شعر این دو تن را مورد توجه قرار دادیم تا سرانجام همسانی و ناهمسانی های کاربرد یاد شده در نزد آنان را به دست آوریم.
دوره ۲، شماره ۳ - ( ۷-۱۳۹۰ )
چکیده
داستان پیامبران، بیان معجزات و سرگذشتِ پرماجرا و آموزنده آنان از دیرباز به عنوان عناصری مؤثر به صفحات شعر و ادب راه یافته و اسباب زیبایی اثر و توجه خواننده را موجب شده است. یکی از زیباترین، مؤثرترین و موردتوجهترین این داستانها، داستان عیسی مسیح (ع) است.
در ادبیات گذشته، بیشتر برداشتهای شاعرانه از ایشان، برگرفته از نگرش اسلامی به این شخصیت الهی بوده و نگرش مسیحی که در موارد مهمی با نگرش اسلامی در تضاد و تقابل است کمتر بروز یافته است. اما در ادبیات جدید و بهویژه شعر معاصر عربی و فارسی، این تلقی از مسیح (ع) با چرخشی قابلملاحظه، سویهای مسیحی به خود گرفته و مفاهیمی همچون رنجهای مسیح (ع)، مصلوبشدن ایشان، قربانیشدن ایشان برای پرداخت کفاره گناهان بشر و رستاخیز مسیح (ع) پس از مرگ، از انجیل به ابیات شاعران راه یافته است. این مفاهیم که امروزه به مفاهیمی اسطورهای و نمادین در هنر مسیحی تبدیل شدهاند، شاعران را در بیان آنچه از اضطرابهای درونی، رنج ملتهای ستمدیده، جور حاکمان و حکومتهای بیدادگر و... میبینند، بسیار یاری میرسانند.
ادونیس و احمد شاملو از شاعران نوپرداز و متجددی هستند که بخشی از اشعار خود را به ترسیمی نمادین و اسطورهای از مسیح (ع) اختصاص دادهاند.
این پژوهش تطبیقی میکوشد با تکیه بر مکتب آمریکایی در ادبیات تطبیقی، به تحلیل و بررسی تطبیقی اشعار ادونیس و شاملو، با موضوع مسیح (ع) بپردازد و جلوههای مسیحی یا اسلامی این شخصیت دینی در شعر دو شاعر، نوع اسلوب دو شاعر در اینگونه شعرها، نقاط اختلاف و اشتراک میان آن دو در برداشتهای نمادین از مسیح (ع) میزان موفقیت یا ناکامی هریک در استخدام این نماد را به بوته تحلیل و بررسی بسپارد.
دوره ۸، شماره ۲ - ( ۳-۱۳۹۹ )
چکیده
بررسی تطبیقی نظریههای نقدی شاعران معاصر عرب و ایرانی میتواند جایگاهی خاص در تحلیلهای ادبی داشته باشد. بهطور کلی نظریههای نقدی نوین شعری، متأثر از مبادی فکری فلسفههای معاصر آلمان و فرانسه است. ادونیس و شفیعیکدکنی دو تن از شاعرانِ ناقد تأثیرگذار هستند که با درایت خاصی مفاهیم و مولفههای شعری را در مقالات و کتابهای نقدی خوب به بحث گذاشته اند. پژوهش حاضر آرای نقدی این دو شاعر معاصر را با استفاده از روش توصیفی- تحلیلی و بر مبنای رویکرد تطبیقی مکتب آمریکایی در حوزههای تعریف شعر، زبان و موسیقی شعر مورد واکاوی قرار دادهاست. از نتایج گرفته شده پژوهش این است که این دو منتقد خاستگاههای فکری مشترک و در نتیجه برخی دیدگاههای نقدی مشابه دارند؛ ولی رهیافتهای نقادانه آنان به لحاظ روششناسی و هم به لحاظ عمق فکری متفاوت جلوه می کند. ادونیس در قیاس با کدکنی نگاهی ژرفتر، منسجمتر به مقولههای شعری و زبان شاعرانه دارد.
دوره ۸، شماره ۳ - ( ۶-۱۳۹۹ )
چکیده
تعریف شعر و بیان ویژگیهای آن در دورههای مختلف تاریخ ادبیات عربی و فارسی مورد توجه شاعران و ناقدان بوده است. در دوران معاصر و به ویژه پس از پیدایش شعر نو، چه در جهان عرب و چه در ایران، تعریف شعر جای خود را به مفهوم شعر داد و رفته رفته مفهوم و چیستی آن با چالشهای بیشتری مواجه شد زیرا با مقولههایی چون: نوآوری، سنت و تعهد گره خورد و در این راستا شاعران و پژوهشگران بسیاری بدان پرداختند. ادونیس شاعر و اندیشمند برجسته عرب و داریوش آشوری زبان شناس و اندیشمند ایرانی هر یک دارای اندیشه های والایی در این زمینه هستند. پژوهش حاضر بر آن است تا مفهوم شعر را از دیدگاه این دو نظریهپرداز تبیین نماید و در این راه بر دو کتاب «زمن الشعر» اثر ادونیس و «شعر و اندیشه» از داریوش آشوری تکیه دارد. یافته های جستار حاضر نشان میدهد که مفهوم شعر در دیدگاه آن دو ضمن شباهت بسیار، ارتباطی تنگاتنگ با فلسفه دارد. رویکرد فلسفی باعث شده تا ادونیس و آشوری به معناگرایی و درونگرایی در این زمینه روی آورند به گونهای که گرایش به معنا و زیبایی را در مقابل جنبههای رئالیستی محض تقویت نمایند و در این راه هر دو بر وجود اندیشه در شعر به عنوان عامل غنا و شعریت آن تأکید نمودهاند.
ادریس امینی،
دوره ۸، شماره ۲۹ - ( ۱-۱۳۹۴ )
چکیده
شعر «تحولات عاشق» ادونیس عرصه ترکیب و تلفیق متون متعدد دینی و عرفانی است. این شعر مبتنی بر مفاهیم بنیادین معرفتی در رابطه سنت و تجدد است و در آن، مواجههای پیچیده و بدیع با متون عرفانی صورت میگیرد و معنای متن از رهگذر چنین چالش و رویاروییِ متون و مقولات گذشته و مدرن شکل میگیرد. این تحقیق از راه صورتبندی مفهوم نوینِ «عرفان سوررئالیزه» نحوه ارتباط این شعر با متون متعدد و متکثرِ پیشینِ آن را تبیین کرده است. پژوهش حاضر میکوشد با رهیافت تحلیل انتقادی، از راه تحلیل مؤلفههای مفهوم «عرفان سوررئالیزه»، شعر «تحولات عاشق» را بررسی و نقد کند. نتایج نشان میدهد که تقابل تودرتوی متون مختلف در این شعر بیانگر شکلگیری نگاه معرفتیِ جدیدی است که عاشق را از جوهر روحانی در جهان گذشته به غرایز نفسانی در جهان مدرن متحول میسازد. این تفکر با سلب صفات ربانی از طبیعت و نفی کیفیات مرموز، انسان را به عوامل نفسانی تقلیل میدهد.
دوره ۱۳، شماره ۶ - ( ۱-۱۴۰۱ )
چکیده
نشانه ـ معناشناسی ابزاری دقیق در خدمت مطالعه مکانیسم شکلگیری و تولید معناست. دو گونه مهم شناختی و عاطفی در جریان سیال گفتمان ادبی باعث تولید معنا میشوند. از آنجا که گفتمان حاکم بر دو شعر «مرثیه الحلّاج» ادونیس و «مرگ ناصری» شاملو، برپایه ارتباط گسترهای و فشارهای بنا نهاده شده است، این مقاله در صدد آن است تا با استفاده از روش تحلیلی ـ توصیفی و به شیوۀ تطبیقی به بررسی نظام تنشی ـ عاطفی موجود در این دو شعر بپردازد و ضمن تطبیق اشعار، سازوکارهای شکلگیری، تولید، تداوم معنای عاطفی و تعامل آن با سایر معانی را تبیین کند و چگونگی شراکت نشانهمعناها در تولید معنا را توضیح دهد. هدف از ارئۀ این مقاله بررسی ویژگیهای حسّی ـ ادراکی این دو شعر است تا نشان داده شود که چگونه «موضع گفتمانی»، «اتّصال و انفصال گفتمانی»، «تأثیر افعال»، «دورنماسازی»، «ریتم و آهنگ» و «تنش و بر خلاف جریان حرکت کردن» به تعالی و جاودانگی منجر میشود و عناصر سازنده گفتمانِ دو گفتهپرداز در جهت جاودانه کردن نام و خاطره دو شَوِشگر است. بهعبارت دیگر این مقاله درپی آن است تا نشان دهد که چگونه حلّاج و ناصری از طریق رابطه احساسی و تنشی از منِ شخصی عبور کرده و سپس در فرایندی ایثارگرایانه، برخلاف جهت معمول حرکتکننده و استعلایی به جاودانگان میپیوندند. یافتههای پژوهش حاکی از آن است که عناصر دخیل در سازوکارهای تولید گفتمان عاطفی، درنهایت امر در جهت تثبیت معنای موردنظر دو گفتهپرداز عمل کردهاند.