جستجو در مقالات منتشر شده
۴ نتیجه برای ادبیات کودک و نوجوان
دوره ۵، شماره ۲ - ( ۴-۱۳۹۳ )
چکیده
مخاطب شناسی در آفرینش آثار ادبی، آموزشی و کمک آموزشی از اهمیت بسزایی برخوردار است و این موضوع به هنگام نگارش متون ویژه کودکان اهمیت بیشتری پیدا می کند. متخصصان ادبیات و آموزش کودکان و نوجوانان به این موضوع واقف هستند که کاربرد واژگان و ساختارهای دشوار در متن، آموزش را مختل کرده و احساس لذت خواندن را در کودکان از بین می برد. بنابراین در نگارش متون آموزشی و کمک آموزشی توجه به گروه سنی مخاطبان برای استفاده از واژگان پایه، یعنی واژگانی که بیشتر افراد در یک گروه سنی آن ها را فهمیده و به کار می برند، اهمیت زیادی دارد. در این تحقیق، با در نظر گرفتن طرح واژگان پایه از نعمت زاده و همکاران (۱۳۹۰)، میزان کاربرد این واژگان در ۲۰ اثر (۱۰ داستان و ۱۰ شعر ) منتخب از مجله «رشد نوآموز» سال ۱۳۹۰ را بررسی کرده ایم. نتایج این تحقیق در نگارش و نیز بازبینی آثار ویژه کودکان مقطع ابتدایی کاربرد دارد. هدف از انجام چنین تحقیقاتی، شناسایی واژگانی است که کودکان ایرانی در تمام نقاط کشور آن ها را می فهمند تا هنگام تهیه محتوای آموزشی از واژگان نامفهوم و دشوار استفاده نشود.
دوره ۱۴، شماره ۴ - ( ۷-۱۴۰۲ )
چکیده
با گسترش رویکرد آموزش ادبیاتمحور زبان، بهرهگیری از ادبیات کودک و نوجوان در آموزش زبانها به گویشوران غیربومی جایگاه مطلوبی یافت و ویژگیهایی همچون برخورداری از واژهها و ساختارهای دستوری امروزی، بیان مفاهیم و رویدادهای ملموس زندگی، لذتبخشی، آشناسازی فراگیران با مسائل بلاغی زبان، و بهره داشتن از موضوعات عام و جهانی، برنامههای آموزشی زبان را به سمت استفاده از مصادیق این گونه سوق داد. با وجود این، سیاستگذاران حوزهی آموزش زبان، از گزینش متون ادبی این حوزه بینیاز نیستند؛ چراکه این گونه نیز از انواع و سطوحی متشکل است که بهرهگیری از آنها نیازمند بررسی و پژوهش است. در همین راستا پژوهش حاضر به شیوهای پیمایشی به تعیین اهمیت مصادیق حوزهی ادبیات کودک و نوجوان در آموزش فارسی به غیرفارسیزبانان پرداخته است. بدین منظور نخست پرسشنامهای محققساخته دربردارندهی هشت گویه از مصادیق ادبیات کودک و نوجوان در سه سطح زبانی تهیه شد و به روش غیرتصادفی دسترسپذیر و هدفدار در اختیار ۹۴ تن از مدرسان ایرانیِ با سابقهی تدریس در حوزهی آموزش زبان فارسی به غیرفارسیزبانان که با مقولات ادبیات فارسی نیز آشنایی داشتند، قرار گرفت. دادههای به دست آمده، به منظور پاسخگویی به پرسشهای پژوهش از طریق نرمافزار اسپیاساس ۲۲ و آزمونهای آماری کای- دو یکطرفه، فریدمن و من- ویتنی مورد بررسی قرار گرفت. نتایج به دست آمده از تحلیل دادهها حاکی از آن است که تمام شاخصهای تعیین شده در سطح مبتدی کماهمیت یا بیاهمیتاند، و در دو سطح میانی و پیشرفته بر اهمیت داستان نوجوان، قصهها و داستانهای کودکانه، و شعر نوجوان تاکید بیشتری شده است.
نگین بی نظیر،
دوره ۱۵، شماره ۶۰ - ( ۵-۱۴۰۱ )
چکیده
بازآفرینی، خلاقانهترین امکان در ساحت/ کنش اقتباس است. سیاق و جنس مواجهۀ نویسنده یا بازآفرین، هضم، استحاله و از آنخود کردن متن/ متون اصلی و پیشین، امکان آفرینشی دیگرگون و متفاوت را رقم میزند. از این منظر، متن بازآفریده، دومی است، اما درجه دوم نیست، بلکه تکرار و دیگربودگی را توأمان داراست. پژوهش حاضر با ارائۀ تعاریف، ظرفیتها و امکانهای بازآفرینی، دلایل ایستایی، سکون و محدودیت بازآفرینی در ادبیات کودک و نوجوان ایران را واکاوی و تحلیل میکند و نشان میدهد که تلقی از سنت بهمثابۀ امری سپریشده، جهتگیری تعلیمی - اخلاقی در خلق متون، بیتوجهی به متون مختلف فلسفی، اسطورهای، دینی، تاریخی و...، آگاه نبودن به اهمیت داستان/ رمان بهمثابۀ امکانی برای دگرگونی تجربه، لذتبخشی و رشد تفکر خلاق کودک و نوجوان، و مخاطب را بهمثابۀ ابژۀ نسلی؛ مفعول و منفعل دانستن، بازآفرینی در ایران را به تغییر زاویۀ دید، شخصیتهای داستان، مکان و زمان، لحن، پایانبندی و... تقلیل داده است. پژوهش حاضر پس از تحلیل دلایل این ایستایی و درجا زدنها، با مقایسۀ چند رمان نوجوان بازآفریدۀ غیرایرانی و ایرانی، گستردگی، ظرفیت و لایهلایهبودن (تودرتویی) و درهمتنیدگی التقاطی رمانهای بازآفریده غربی را نشان میدهد. رمانهایی که توأمان از متون و آبشخورهای متنوع فکری، معرفتی و هنری در حد یک گزاره، تمثیل، ایده و یا تم اصلی استفاده کردهاند.
رقیه بهادری، فاطمه صادقی نقدعلی علیا،
دوره ۱۷، شماره ۶۵ - ( ۲-۱۴۰۳ )
چکیده
ادبیات کودک به دلیل شکاف زمانیای که بین کودکیِ نویسنده و مخاطب کودک وجود دارد، ماهیتاً ادبیاتی دوسویه است. یکی از رویکردهای نقد ادبی که قادر است این دوگانگی را نشان دهد، نقد پساساختارگرایی و رویکرد ساختزدایی دریدایی است. در این پژوهش با بهکارگیری این رویکرد، برخی آثار تألیفی و خلّاقانۀ محمدرضا شمس، یکی از نویسندگان مطرح و تأثیرگذار ادبیات کودک و نوجوان بررسی شده است. شیوۀ پژوهش توصیفی تفسیری است و انتخاب آثار بهصورت نمونهگیری هدفمند انجام شده است. مؤلفههای ساختزدایی، از جمله تقابلهای دوگانه، تصمیمناپذیری، سرگشتگی، بینامتنیت، مؤلفزدایی و تکرارپذیری را بهخوبی در آثار شمس میتوان بازشناخت که در این میان، بینامتنیت جایگاهی ویژه دارد. یافتههای پژوهش نشان میدهد که آثار محمدرضا شمس با بهرهبردن از این ویژگیها، خوانش را بهسوی تکثر معنا و زایش مدام دلالت، هدایت میکند. سیّالیت بینامتنی و لایههای چندگانۀ معنایی در این آثار حاکی از آن هستند که مخاطب پنهان متن، نهتنها مصرفکنندهای ایستا نیست، بلکه در برساختن معنای متن نقشی مؤثر و پویا ایفا میکند.