مسعود آلگونه جونقانی،
دوره ۱۰، شماره ۴۰ - ( ۱۰-۱۳۹۶ )
چکیده
نورتروپ فرای (۱۹۱۲ ـ ۱۹۹۱م)، پژوهشگر کانادایی و منتقد شهیر قرن بیستم، عموماً بهواسطۀ تحلیلهای اسطورهشناختی خود نام برآورده است. با این همه، فرای علاوه بر نقد اسطورهای، اعم از نقد آرکیتایپی و نقد میتوسی، به انواع ادبی و ردهبندی سمبولها نیز اشتغال خاطر داشت. کوشش وی در جهت تبیین ساختارگرایانۀ گونههای ادبی، مانند کمدی، رمانس، تراژدی و طنز، بیانگر گرایش وی به بررسی انواع ادبی است. اما بهنظر میرسد ردهبندی سمبولها نزد فرای اهمیت ویژهای در استقرار نظریۀ ساختارگرایانهاش دارد. با این همه، در پژوهشهایی که به زبان فارسی دربارۀ فرای صورت گرفته، این موضوع اساساً مغفول مانده است. به همین سبب پژوهش حاضر ضمن بازطرح مبانی نظری فرای درباب ردهبندی سمبولها میکوشد منابعی را که وی بهطور مستقیم یا غیرمستقیم از آنها متأثر است، آشکار کند. در همین راستا پژوهش حاضر نهفقط اهمیت واحد ساختاریِ متمایزی بهنام سمبول را در سطوح چندگانۀ ادبی متذکر میشود، بلکه میکوشد اَشکال و صور ظهورِ سمبول را در این سطوح بررسی کند.
امید همدانی،
دوره ۱۰، شماره ۴۰ - ( ۱۰-۱۳۹۶ )
چکیده
سنتی در نقد و نظریۀ ادبی و نیز در بحثهای فلسفۀ ادبیات معاصر وجود دارد که قائل به افتراق میان ارزش زیباییشناختی آثار ادبی و ارزش شناختی آنهاست. بنا به این نظرگاه، حتی اگر اثری برخوردار از ارزش شناختی باشد، این امر چیزی به ارزش ادبی آن اضافه نمیکند و از دیگر سو نادرست یا ناموجه بودن نظرگاهها یا چشماندازهای مطرح در اثر ادبی خللی به ارزش زیباییشناختی آن وارد نمیکند. در این مقاله به نفع موضع مقابل، یعنی دیدگاه شناختگرایان ادبی، استدلال و سعی شده است با تشبث به آزمایشی فکری و مفهوم جهانهای ممکن، نشان داده شود که قائل شدن به این افتراق چندان موجه نیست. همچنین برای تقویت جنبۀ اثباتی مقاله در بخش آزمایش فکری، این اندیشه بیان و صورتبندی میشود که فهم چندصدایی بهمثابۀ مزیتی زیباییشناختی بدون لحاظ کردن جنبههای شناختی آثار ادبی، معنای محصلی ندارد. سپس به استدلال نهادی بهمثابۀ قویترین استدلال علیه موضع شناختگرایان ادبی پرداخته شده است و اشکالات جدی آن در چارچوب نظریۀ ادبی و فلسفۀ ادبیات مطرح شده است. ماحصل مقاله موجه داشتن این نظرگاه است که ارزش شناختی بر ارزش زیباییشناختی اثر میافزاید و توجه به این امر راه را بر درک دقیقتر و جامعتری از ارزش آثار ادبی میگشاید.
قهرمان شیری، حمید ابوالحسنی،
دوره ۱۰، شماره ۴۰ - ( ۱۰-۱۳۹۶ )
چکیده
بوف کور از همان زمان نگاشته شدن تاکنون با بازخوردهای متفاوت و خوانشهای گوناگونی، همچون شرح، بازخوانی، نقد، بررسی، تحلیل، تفسیر و تأویل، مواجه شده است. در ارزیابی و تحلیل شماری از منتقدان از این رمان کوتاه، سه فرضیه کلیدی خودنمایی میکند که هر کدام از آنها نیازمند بازکاوی است: برخی از منتقدان داستان را با واقعیت یا تاریخ یکسان فرض کردهاند؛ برخی دیگر داستان بوف کور را شرح احوال و قصه زندگی نویسنده (هدایت) دانستهاند؛ گروه سوم نیز راوی داستان را همان نویسنده بیرونی داستان پنداشتهاند. در این نوشتار، با تکیه بر منابع پایهای شناخت نوع ادبی داستان و تمرکز بر اصول بنیادین این گونه ادبی و عوامل درونمتنی آن، مفروضات سهگانه فوق با ارائه شواهد مختلفی از آثار منتقدان مذکور نقد و بررسی میشود.
فاطمه زمانی، محمد رضایی،
دوره ۱۰، شماره ۴۰ - ( ۱۰-۱۳۹۶ )
چکیده
در مورد پسامدرنیسم دو دیدگاه کلی وجود دارد: دیدگاه اول آن را متعلق به دوره تاریخی خاصی میداند و دیدگاه دوم آن را همچون سبک هنری و ادبی مینگرد. مطابقِ دیدگاه دوم، هر اثری که از ساختار و فرم آثار پسامدرن، مانند عدم انسجام، عدم قطعیت، ناباوری به فراروایتها، عنصر وجودشناسی، طنز و آیرونی، نقیضهگویی و بینامتنیت، برخوردار باشد، پستمدرن شمرده میشود. از آنجا که ساختارشکنی، طنز، نقیضه، اعتراض به کلانروایتها و... از ویژگیهای سبکی مسلّم غزلیات حافظ است، این فرض تقویت میشود که حافظ از سبک پسامدرن برخوردار است. بنابراین با توجه به دیدگاه دوم، نگارنده در مقاله حاضر سنجش غزلیات حافظ با تکیه بر ویژگیهای سبکی مکتب پستمدرن را پیش روی قرار داده است. بر اساس نتیجه این بررسی شاید بتوان گفت از میان شاعران کلاسیک ایران حافظ تنها شاعری است که نه همچون نویسندگان عصر حاضر با تکیه بر خودآگاهی پسامدرنی، بلکه با تکیه بر نوعی ناخودآگاهی پسامدرنی، به ساختارشکنی مؤلفههای بلاغی و ستیز با مطلقاندیشیهای عصر خویش برخاسته و شاهکار پسامدرن دوران خویش را خلق کرده است.
نرجس السادات سنگی، محمدجواد مهدوی، سمیرا بامشکی،
دوره ۱۰، شماره ۴۰ - ( ۱۰-۱۳۹۶ )
چکیده
خلق «شخصیت نافرمان» خصیصهای است که در اکثر فراداستانهای ایرانی بهوضوح دیده میشود و از ویژگیهای غالب فراداستان فارسی است. موضوع این پژوهش بررسی ارتباط میان غلبه این ویژگی در فراداستان فارسی ـ با توجه به پراکندگی ویژگیهای فراداستان در آثار خارجی ـ با گفتمان و نوع ساختار قدرت در جامعۀ ایران است. در ایران حدود سالهای پیش از انقلاب ۱۳۵۷، چند گروه و اندیشه سیاسی وجود داشت؛ اما پس از انقلاب و بعد از غیریتسازی برای هویتیابی، فضای استعاری گفتمان انقلاب اسلامی بهتدریج محدود شد و از میان گروههای سیاسی مختلف فقط گفتمان بنیادگرای اسلامی هژمونیک شد. این گفتمان دالهایی همچون قداست سنتها، مالکیت، خانواده و نگرشهای پدرسالارانه دارد. تأثیر این وضعیت در فراداستان فارسی دیده میشود که در این مقاله با استفاده از آرای بوردیو به بررسی آن خواهیم پرداخت. با نظر به آرای بوردیو میتوان وضعیت سیاسی کشور را «موقعیت» درنظر گرفت و شخصیت نافرمان را «کنش». طی بررسی کنش، ویژگیهایی رخ نمود که بوردیو آنها را «منش» مینامد و بر این باور است که منشها با موقعیتها ارتباط دارند. در این مقاله، چند منش را در شخصیت نافرمان بهمثابه کنش یافتهایم که با موقعیت در ارتباطاند. این منشها عبارتاند از: تأکید بر فردگرایی و اعلام حضور، مطالبه کردن صدا و اعتراض به راوی بهعنوان قدرت تام.
روح الله هادی، محمدرضا ترکی، میترا گلچین، سیما رحمانی فر،
دوره ۱۰، شماره ۴۰ - ( ۱۰-۱۳۹۶ )
چکیده
نگرش آیرونیک بیانگر نوعی شیوۀ زندگی و نحوهای از بودن و درک خویش در این جهان است. کسی که از چنین درکی برخوردار باشد، دارای موضعی نخبهگرایانه است. ازاینرو در حیطۀ مسائل روشنفکری، آیرونی مهمترین روش برخورد با واقعیت است. میتوان گفت بههم خوردن تعادل و نظم زندگی در افراد زیرک، متفکر و عمیق نوعی نگرش فلسفی آمیخته با تردید، اعتراض و طنز ایجاد میکند. در زندگی شخصی و شعری ناصرخسرو نیز پیشامدهایی رخ داده است که موجب شده وی از موضعی فراتر از دیگران مسائل مهم زمانه خود را بنگرد و درک کند. بر اساس یافتههای تحقیق بهنظر میرسد چیزی که بیش از هر تجربه و رخدادی، بنمایه اشعار ناصرخسرو را تحت تأثیر قرار داده و از وی شاعری جدی، غیرمنعطف، معترض و عبوس ساخته، ناکامی اجتماعی او از گرایش به آیین اسماعیلیه، شکست تبلیغات مذهبی و عدم توفیق در کسب دوباره پایگاه اجتماعی است. روش این تحقیق توصیفی ـ تحلیلی، ابزار گردآوری اطلاعات برگهنویسی و حوزۀ مطالعات کتابخانهای است.
مهدی جاویدشاد،
دوره ۱۰، شماره ۴۰ - ( ۱۰-۱۳۹۶ )
چکیده
گزیدههای ادبی یکی از مهمترین ابزار انتقال روح و جسم ادبیات کشورها هستند. از طریق این کتب، تصویر ادوار مختلف ادبی کشورها و نویسندگان و آثار بزرگشان در ذهن مخاطب شکل میگیرد. با وجود میزان اثرگذاری زیاد گزیدههای ادبی در جوامع انسانی و دانشگاهی، مبنای نظری دقیق و مشخصی برای تجزیه و تحلیل آنها وجود ندارد. در نتیجه در قیاس با میزان نفوذشان، توجه کافی نقادانه به ابعاد مختلف آنها نشده است. یکی از گزیدههای مهم و اثرگذاری که نیازمند تجزیه و تحلیلهای گسترده و همهجانبه است، کتاب گزیده تاریخ ادبیات انگلیسی نورتون است که نقش محوری در رشته زبان و ادبیات انگلیسی ایفا میکند. این متن عمدتاً در دو نسخه اصلی دوجلدی و خلاصهشده تکجلدی در ایران یافت میشود. این کتاب را از منظرهای مختلفی میتوان بررسید که هر یک چهبسا موضوع مقالهای باشد. پژوهش حاضر خواستار بررسی نوع انتخاب آثار و نویسندگان بزرگ ادبیات انگلیسی در دو نسخه موجود در ایران، یعنی نسخه اصلی و نسخه خلاصهشده سخنور است. بدین منظور، سیری از روند تغییرات در رشته ادبیات انگلیسی در دهههای اخیر ارائه میشود و میزان مطابقت دو نسخه مذکور با این تغییرات ارزیابی خواهد شد.
محمدرضا حاجی آقابابایی، نرگس صالحی،
دوره ۱۱، شماره ۴۱ - ( ۴-۱۳۹۷ )
چکیده
یکی از مهمترین عوامل اثرگذار در روابط انسانی تصویری است که انسانها از یکدیگر در ذهن خود میسازند و بر اساس آن، دیگران را درک و قضاوت میکنند. در پژوهش حاضر، داستان «سفر بزرگ امینه»، از مجموعهداستان جایی دیگر، از منظر تصویرشناسی بررسی شده است. مکانهای موجود در این داستان عمدتاً دلالتمند هستند و در شکلگیری و جهتدهی به تصاویر ارائهشده در آن اهمیت دارند. تصاویری که در تهران از امینه نشان داده شده، تصاویری بستهاند؛ زیرا اغلب حاصل تصاویر گذشتگان درباره زنان بنگالی است. در بخش دوم که امینه در پاریس است، تصاویر از حالت بسته به باز تبدیل میشوند و او دیگر بر اساس ظاهر توصیف نمیشود؛ بلکه بیشتر به تغییرات رفتاری او پرداخته شده است. راوی در پاریس درمییابد که خودش «دیگریِ» منفی است؛ یعنی مردم اروپا خوانشی منفی از او بهعنوان فردی جهانسومی دارند. خوانش راوی از امینه پس از سفر او به اروپا، از خوانشی تا حدی منفی به خوانشی مثبت تغییر میکند. در پاریس، راوی و امینه هر دو بهعنوان «دیگری» در مقابل «منِ» فرانسوی قرار میگیرند و امینه به دیگریِ درونفرهنگی تبدیل میشود و جهانسوم بهمنزله دیگریِ کلان، در مقابل اروپا بهمنزله منِ کلان قرار میگیرد.
هاشم صادقی محسن آباد،
دوره ۱۱، شماره ۴۱ - ( ۴-۱۳۹۷ )
چکیده
نخستین رمانهای فارسی تصویری مخوف و سیاه از شهر و زندگی بهدست دادهاند. افزون بر نگاشت تباهی و سیاهی زندگی شهری و پیامدهای آن، گاه عناوین رمانها نیز برگرفته از فضای تیره شهر است. مسئله بنیادین این پژوهش، بررسی ارتباط واقعیتهای اجتماعی با فضای مخوف و سیاه بازتابیافته در نخستین رمانهای فارسی است که در دو دهه اول ۱۳۰۰ بهنگارش درآمدهاند. به این منظور، ابتدا ویژگیهای شهر مدرن و تصویر مخوف و اهریمنی آن از رمانهای این دوره استخراج و دستهبندی شده و سپس ارتباط میان شهر مخوف و سیاهبازنماییشده در رمان با واقعیتهای اجتماعی زمان نگارش آنها بررسی شده است. مبنای تحلیل بر پایه آرای بازتابیافته در رمانهای این دوره است. در ادامه نمودهای شهر مخوف بازتابیافته در رمان بهپشتوانه دادههای جامعهشناسی شهری تبیین و تحلیل شده است. جایگاه غیرتولیدی شهر مدرن ایرانی، مصرفگرایی و پیامدهای آن نظیر حاشیهنشینی و فساد خانههای معروفه، مهمترین نمودهای شهر سیاه و اهریمنی نخستین رمانهای فارسی است.
ابوالفضل حری،
دوره ۱۱، شماره ۴۱ - ( ۴-۱۳۹۷ )
چکیده
این مقاله کتابِ روایتپژوهی داستانهای عامیانه ایرانی (۱۳۹۴) را از منظر صورت و محتوا، بررسی و تحلیل میکند. پس از ذکر مقدمه، ابتدا موضوع و محتوای کتاب و سپس روش کار نویسنده در ارائه موضوع و محتوا به معاینه درمیآید. در بحث محتوایی، ابتدا از موضوع، مسئله و اهداف کتاب، آن گونه که نویسنده ادعا کرده است، سخن گفته میشود. برای این امر، تعاریف، مفاهیم و واژگان کلیدی کتاب مرور و سپس در بحث صورت و شکل کتاب، روش کار نویسنده تبیین میشود و بهویژه از اینکه نویسنده چگونه موضوع و محتوای کتاب را عملیاتی کرده است، سخن گفته میشود. همچنین به برخی اشکالات در شیوههای ارجاعدهی و بهویژه استفاده از منابع بههمراه ذکر شواهدی اشاره شده، در پایان یافتهها و نتایج کتاب مرورِ انتقادی میشود. بهنظر میآید نویسندۀ کتاب ضمن آنکه تلاش کرده داستانهای عامیانه را از منظر نقد و نظریۀ روایتشناسی بکاود که در نوع خود تازگی و بداهت دارد، در کاربست رهیافت روایتشناختی، بهمثابه چارچوبی نظری و عملی برای مطالعۀ قصههای عامیانۀ فارسی، کاستیهایی برطرفشدنی دارد که امید است در چاپهای بعدی اصلاح شوند.
محمد شهبا،
دوره ۱۱، شماره ۴۱ - ( ۴-۱۳۹۷ )
چکیده
مطالعۀ آثار منتشرشده در سالهای ۱۳۶۰ ـ ۱۳۸۰ نشان از آغاز دورۀ تازهای در داستان کوتاه ایرانی دارد. نویسنده در گذر از سالهای بحرانی انقلاب و جنگ، نوع نگاهش به مسائل تغییر کرده است. کمرنگ شدن باورها و ارزشهای گذشته، نویسندگان را بیش از پیش از «ادبیات مرامی» دور کرده و پژوهش در فرم و زبان در کار آنها اهمیت تازهای یافته است. در دهۀ هشتاد در ایران، آثار داستانیِ شبیه به همِ زیادی منتشر شد که بعدها با جریانی بهنام «داستان آپارتمانی» شناخته شد. این اصطلاح در مطبوعات و نقدهای شفاهیِ داخلی ساخته شده است و تعریف مشخصی هم ندارد، جز اینکه در جغرافیای کوچک و داخلی آپارتمان روایت میشود. شکلگیری این داستانها را تحت تأثیر ترجمۀ آثار نویسندگان معاصر امریکایی و بهخصوص ریموند کارور میدانند.
پس از پایان جنگ هشتساله و تلاش برای بازسازی شهرها و درپیش گرفتن سیاستهای اقتصادی لیبرالی، مناسبات اجتماعی کلانشهرهای ایران تغییر کرد و زیست عمومیِ جامعه و نویسنده متفاوت شد. بر اساس نظر زیمل، با شکلگیری کلانشهرها که مبتنی بر اقتصاد پولیاند، نوع جدیدی از حیات ذهنی در انسانها شکل میگیرد که تبعات آن عینیتگرایی، انزوا و احتیاط در روابط اجتماعی است. این شاخصهها، طی بررسیهای این مقاله، از ویژگیهای اصلی داستانهای کارور هستند.
در این مقاله، سیر داستان کوتاه در ایران تا ابتدای دهۀ هشتاد، درونمایۀ آثار کارور و شاخصههای تجربۀ زندگی در کلانشهر از منظر زیمل سه عامل اصلی در بررسی شکلگیری داستان آپارتمانی است. در ایران، همزمان با ترجمۀ آثار کارور، تجربۀ آغازین زندگی در کلانشهر رخ داد و مخاطبان ادبیات در آستانۀ دهه هشتاد، بحران انسان معاصر را در داستانهای کارور پیدا کردند. او بهعنوان الگویی برای فرم و محتوای داستان ایرانی تا اواخر این دهه باقی ماند.
مریم شیبانیان،
دوره ۱۱، شماره ۴۱ - ( ۴-۱۳۹۷ )
چکیده
نظریۀ معناسبکشناسی یکی از متأخرترین رویکردهای نظریۀ دریافت است که تاکنون در ایران ناشناخته باقی مانده است. ژرژ مولینیه (۱۹۴۴ ـ ۲۰۱۴م) در سال ۱۹۹۳م برای اولین بار این نظریه را مطرح کرد. در این مقاله، بهمنظور شناخت جایگاه این رویکرد در نظریۀ ادبی به مطالعۀ مفهوم ادبیت، بنیادیترین مفهوم تشکیلدهندۀ آن، میپردازیم. ابتدا سیر تحولی نگرشهای گوناگون به این مفهوم را ازنظر میگذرانیم و از این رهگذر، برخی تفاوتهای اساسی این رویکرد با سایر رویکردهای معطوف به ادبیت را بیان میکنیم؛ سپس عناصر پایهای نظریۀ معناسبکشناسی را توضیح میدهیم و در ادامه میکوشیم به این سؤالات پاسخ دهیم: از دیدگاه این نظریه، چه متنی ادبی بهشمار میرود و معیارهای ادبیت متن کداماند؟ چه عاملی باعث میشود در میان متون ادبی، اثری فاخر و اثری نازل شمرده شود؟
نفیسه مرادی،
دوره ۱۱، شماره ۴۱ - ( ۴-۱۳۹۷ )
چکیده
یکی از درونمایههای اصلی ادبیات داستانی جنوب ایران، پرداختن به مسئلۀ غرب است. نخستین حضور غربیها در ایران به قرن شانزدهم میلادی و فعالیتهای بازرگانی پرتغالیها در هرمز برمیگردد؛ اما مسئلۀ حضور غربیها در ایران همزمان با برجسته شدن مفهوم وطن در دوران مشروطه مورد توجه قرار گرفت. مواجهههای گوناگون تودۀ مردم و روشنفکران با این مسئله در ادوار مختلف تاریخی ـ اعم از شیفتگی به غرب بهعنوان نماد پیشرفت و تمدن، ستیز با غرب بهمثابه منشأ فساد و انحطاط اخلاقی، و نقد و تحلیل آن بهعنوان هویتی مستقل و برساخته در دوران مدرن ـ به دو دستۀ کلی تقسیم میشود: ۱. مواجهه با سوژۀ غرب و شناخت و بررسی پدیدهای ناشناخته که برای بازاندیشی دربارۀ ارتباط با آن و بازتعریفِ هویت ایرانی نیازمند شناخت آن هستیم. ۲. مواجهه با غرب بهعنوان سوژه که جایگاه غرب را در مقام کنشگری و سوژۀ قدرت تبیین میکند و وضعیت ابژۀ قدرت (شرق که اینجا مقصود از آن ایران است) را بهعنوان سوی دیگر دوتاییِ غالب ـ مغلوب مورد بررسی قرار میدهد. این پژوهش با بررسی این دو نوع مواجهه در سه اثر داستانیِ مکتب جنوب: داستان کوتاه «آقاجولو» (ناصر تقوایی، ۱۳۴۴)، داستان بلند جزیره (پرویز مسجدی، ۱۳۵۸) و داستان کوتاه «سیاسنبو» (محمدرضا صفدری، ۱۳۶۸) نشان میدهد که آنجا که غرب بهمثابه سوژۀ قدرت مطرح شده است، تنها پیامد آن تشدید و تثبیت گفتمان غربستیز و تأکید بر ذاتی بودنِ دوتاییِ غرب ـ شرق بوده؛ در حالی که مواجهه با سوژۀ غرب و بررسی و تحلیل آن میتواند مسیری را بهسوی گفتمان پسااستعماری باز کند و گفتوگو میان شرق و غرب و درنهایت شکستنِ دوتاییِ تقابلیِ غرب ـ شرق را در پی داشته باشد.
نجمه حسینی سروری،
دوره ۱۱، شماره ۴۳ - ( ۱۰-۱۳۹۷ )
چکیده
موضوع این مقاله، بررسی انتقادی سی مقالۀ نوشتهشده دربارۀ شباهتهای حکایتها با داستانهای مینیمالیستی است. بدین منظور، مقالههای مورد بحث در دو زمینۀ رعایت اخلاق و اصول پژوهشهای علمی، و دقت و صحت تحلیلها و یافتهها، بهروش توصیفی ـ تحلیلی بررسی شدهاند. نتایج این بررسی نشان میدهد اِشکال مقالهها از نظر رعایت اخلاق و اصول پژوهشهای علمی عبارتاند از: سرقت از خود، ساختار قالبی مقالات، عناوین تکراری و شبیه به هم، بیتوجهی به پیشینۀ پژوهش و نقص در ساختار منطقی قسمتهای مختلف مقالات و نیز رعایت نکردن امانتداری یعنی گرتهبرداری و نقلقول از منابع بدون ارجاع به منبع اصلی یا واسطه، نقل نادرست یا تغییر گفتههای منابع پیشین. همچنین پرداختن به متنهای غیرداستانی، حاشیهروی و ذکر موضوعات غیرضروری و نامربوط، آوردن شواهد و تحلیلهای نادرست، دقت نکردن در صحت گزارهها و درنهایت فقدان یافتههای جدید، بدیع و صحیح، مهمترین مواردی است که نشان میدهد تمام مقالههای مورد بررسی فاقد دقت و صحت شایستۀ پژوهشهای علمی هستند. با توجه به اینکه هدف همۀ مقالهها اثبات اینهمانی دو نوع ادبی است، نوشته شدن این تعداد مقاله در موضوع مورد بحث، ضرورتی ندارد و بهعلاوه پرداختن به موضوع حتی در یک مقاله، نهتنها کمکی به درک بهتر این دو نوع ادبی نمیکند، بلکه بهدلیل مخدوش کردن احکام و قواعد نهادی دو نوع ادبی، مشکلاتی را پیشِروی مخاطبان و پژوهشگران قرار میدهد.
عباس واعظ زاده،
دوره ۱۴، شماره ۵۴ - ( ۴-۱۴۰۰ )
چکیده
یکصد منظومۀ عاشقانۀ فارسی نوشتۀ حسن ذوالفقاری، یکی از جامعترین و مقبولترین کتابها در حوزۀ داستانهای عاشقانۀ فارسی است که پس از گذشت حدود هفت سال از اولین چاپ خود، اکنون به چاپ سوم رسیده است. هدف مقالۀ حاضر نقد و بررسی این کتاب است. برای این منظور، ضمن معرفی مختصری از کتاب، در سه بخشِ نقد ساختاری، نقد محتوایی و نقد منابع، با ذکر شواهد و مستندات، به بررسی اشکالات و نواقص آن پرداخته شده است. عدم انطباق کامل عنوان با محتوای کتاب، اشکال در تبویب کتاب، نداشتن رویۀ واحد در انتخاب عناوین مداخل، مدخل قراردادن بعضی از نظیرهها و منظومههایی که اطلاعات کافی از آنها موجود نیست، پایبند نبودن به ساختار پیشبینیشده برای هر مدخل، اشکالات نگارشی و ضعف تألیف در بعضی مواضع (اشکالات ساختاری)، قرار دادن منظومههای عاشقانه ذیل نوع غنایی و نمایشی، اشکال در ریختشناسی داستانهای عاشقانه، بعضی اظهارنظرهای نادقیق و نیازمند تأمل، گزارش ناقص/ اشتباه بعضی داستانها، بعضی دادههای نادرست (اشکالات محتوایی)، ندیدن بعضی از منابع و بعضی آشفتگیها در فهرست منابع و ناهماهنگی آن با ارجاعات، ایرادهایی است که برطرف شدن آنها در ویراست دوم، اعتبار و مقبولیت کتاب را افزونتر خواهد کرد.
محمد محمدی،
دوره ۱۴، شماره ۵۶ - ( ۱۰-۱۴۰۰ )
چکیده
علی صادقیحسنآبادی و عبدالله رادمرد (۱۳۹۸) در مقالۀ «بررسی گونهشناسی تفسیر صفی» تفسیر صفی را با رویکرد ژانری از سه منظر فرامتن، متن و بینامتن تحلیل و بررسی کردهاند. از آنجا که مهمترین تفاسیرِ منظوم قرآن ازجمله کاملترین آن یعنی تفسیر صفی در عصر قاجار پدید آمده، تحلیل موقعیت سیاسی و اجتماعی مفسران بهویژه صفیعلیشاه در روند شکلگیری و گسترش متون تفسیری منظوم مهم و قابل بررسی است. این تحلیل ضمن مقالۀ «بررسی گونهشناسی تفسیر صفی» صورت گرفته است. بهباور نگارنده، تحلیلهای مندرج در مقالۀ مذکور با کژخوانیهایی همراه است که در جستار پیشِرو به تبیین آن پرداخته شده است.
مهدی ابراهیمی لامع، صابر امامی، سید محسن هاشمی،
دوره ۱۵، شماره ۵۹ - ( ۶-۱۴۰۱ )
چکیده
بومیگرایی اصطلاحی مدرن است که درپی روند استقلال و رهایی کشورهای استعمارزدۀ شرقی از سلطۀ کشورهای استعمارگر غربی پدید آمد و همزمان به حوزههای مختلفی ازجمله ادبیات داستانی راه یافت. با بررسی تعاریف متنوع این اصطلاح و شیوۀ کاربست آنها در انواع پژوهشهای ادبی، میتوان دریافت که انتخاب هر یک از این تعاریف به سادگی میتواند روند پژوهش و نتایج آن را دچار تغییر یا انحراف کند. به دیگر سخن، نبود تعریفی دقیق و کاربردی از بومیگرایی را میتوان مهمترین چالش و کاستی پژوهشهای مربوط به این حوزه دانست. بهمنظور دست یافتن به چنین تعریفی، این مقاله به روش توصیفی و تحلیلی، به واکاوی و ریشهیابی معنای بومیگرایی در ادبیات داستانی ایران از زمان مشروطه تا ۱۴۰۰ خورشیدی پرداخته است. بدین شیوه که در آغاز تحقیق، همۀ پیشفرضها دربارۀ بومیگرایی نادیده گرفته شد؛ سپس این اصطلاح از جنبههای اجتماعی، فکری و ادبی مورد بررسی و تحلیل قرار گرفت. نتایج تحقیق نشان داد که بومیگرایی با بومینویسی و سایر مفاهیم مشابه از نظر معنا و کارکرد تفاوت دارد. همچنین در بازتعریف این اصطلاح، بهعنوان مهمترین دستاورد تحقیق، مشخص شد که بومیگرایی در ادبیات داستانی واکنشی دووجهی است که بهطور همزمان به مؤلفههای بومی و استعماری میپردازد.
حامد شانکی، ثمر احتشامی،
دوره ۱۵، شماره ۵۹ - ( ۶-۱۴۰۱ )
چکیده
اسامی خاص در ادبیات نقشهای مختلفی ایفا میکنند. این نقش در ادبیات فانتزی که معمولاً دارای جهان ثانویۀ مخصوص به خود است پررنگتر است و این اسامی در این جهان خیالی نقشهای متنوعی پیدا میکنند. نقد و بررسی چگونگی ترجمۀ این اسامی، افق تازهای برای مترجمان فراهم میآورد. در همین راستا، پژوهش حاضر با هدف نقد ترجمۀ فارسی اسامی خاص در پنج رمان شاخص ژانر فانتزی طراحی شد. پژوهشگران ابتدا اسامی خاص را در متون رمانها شناسایی و نقشهای ثانویه این اسامی را مطابق مدل گیبکا (۲۰۱۸) مشخص کردند. سپس با بررسی ترجمه فارسی اسامی خاص، به بررسی و نقد راهکارهای ترجمهای پرداختند و در نهایت مشخص شد که برخلاف نگاه غالب، عدم ترجمۀ اسامی خاص در متون ادبی، همواره بهترین راهکار ترجمهای نیست و با مد نظر قرار دادن نقشهای ثانویه اسامی خاص، مترجم میتواند راهکارهای ترجمهای دیگر را جایگزین کند. پس از بررسی دادههای پژوهشی مشخص شد که راهکار ترجمه هرگز موجب ازبین رفتن نقش معنایی نشد، درحالیکه راهکار عدم ترجمه در مواردی موجب شد که این نقش در متن مقصد از بین برود. از طرفی عدم ترجمه هرگز موجب از بین رفتن نقش بومیسازی نشد. درنتیجه انتخاب راهکار ترجمه با توجه به نقشهای ثانویه اسامی خاص، سبب حفظ این نقشها در متن مقصد خواهد شد.
میلاد جعفرپور، عباس محمدیان،
دوره ۱۶، شماره ۶۱ - ( ۴-۱۴۰۲ )
چکیده
دانش انواع ادبی از رویکردهای درونمتنی باسابقه و تأثیرگذاری است که از گذشته برای طبقهبندی متون در نظر گرفته میشده و دگرگونیهایی را نیز تاکنون از سر گذرانده است، امّا پیشینۀ کاربرد نظریّۀ انواع در پژوهشهای ادبی ایران به یک سده نمیرسد و هنوز اطلاق موجّه آن بهصورت فراگیر در بسیاری از حوزهها و جریانهای ادبی با ابهام و چالش روبهرو بوده است. برای مثال، در طبقهبندی روایتهای داستانی کهن، این پرسش مطرح میشود که: بر چه اساس و با چه استدلالی میتوان نوع ادبی مسلّط در متون یادشده را اثبات کرد؟ فقدان پژوهش و نقد جدّی در پاسخ به این پرسش، سبب شده تا طیّ دههها، پژوهشگران بدون هیچ روشنگری علمی و روشمندی، داستانهای کهن فارسی را با توسّل به اصطلاحات ادبی خودساخته، غیرعلمی و بعضاً گنگ معرّفی کنند و این امر در حالی است که اصطلاحات رایج نهتنها دلالتی جامع و مانع بر مشخّصات محتوایی و زبانی این گونه روایات ندارند، بلکه گاه حتّی آنها را در تعلیق نوعی نگاه میدارند یا دچار همپوشانی چندگانۀ نوعی میکنند. از آنجایی که یکی از کارکردهای رویکرد بنمایهشناسی، تعیین نوع ادبی متون است، در پژوهش حاضر تلاش شده تا در پیوند با انواع ارسطویی، از این استعداد بالقوّه که تاکنون از نظرها دور مانده است، بهره برده شود و برای نخستین بار، به روش استقرایی و با تکیه بر جامعۀ آماری بنمایههای متنوّع سه روایت داستانی ابوطاهر طرسوسی، تعلّق نوع ادبی آنها به حماسه اثبات شود.
دانش انواع ادبی از رویکردهای درونمتنی باسابقه و تأثیرگذاری است که از گذشته برای طبقهبندی متون در نظر گرفته میشده و دگرگونیهایی را نیز تاکنون از سر گذرانده است، امّا پیشینۀ کاربرد نظریّۀ انواع در پژوهشهای ادبی ایران به یک سده نمیرسد و هنوز اطلاق موجّه آن بهصورت فراگیر در بسیاری از حوزهها و جریانهای ادبی با ابهام و چالش روبهرو بوده است. برای مثال، در طبقهبندی روایتهای داستانی کهن، این پرسش مطرح میشود که: بر چه اساس و با چه استدلالی میتوان نوع ادبی مسلّط در متون یادشده را اثبات کرد؟ فقدان پژوهش و نقد جدّی در پاسخ به این پرسش، سبب شده تا طیّ دههها، پژوهشگران بدون هیچ روشنگری علمی و روشمندی، داستانهای کهن فارسی را با توسّل به اصطلاحات ادبی خودساخته، غیرعلمی و بعضاً گنگ معرّفی کنند و این امر در حالی است که اصطلاحات رایج نهتنها دلالتی جامع و مانع بر مشخّصات محتوایی و زبانی این گونه روایات ندارند، بلکه گاه حتّی آنها را در تعلیق نوعی نگاه میدارند یا دچار همپوشانی چندگانۀ نوعی میکنند. از آنجایی که یکی از کارکردهای رویکرد بنمایهشناسی، تعیین نوع ادبی متون است، در پژوهش حاضر تلاش شده تا در پیوند با انواع ارسطویی، از این استعداد بالقوّه که تاکنون از نظرها دور مانده است، بهره برده شود و برای نخستین بار، به روش استقرایی و با تکیه بر جامعۀ آماری بنمایههای متنوّع سه روایت داستانی ابوطاهر طرسوسی، تعلّق نوع ادبی آنها به حماسه اثبات شود.
سعید شفیعیون،
دوره ۱۷، شماره ۶۸ - ( ۱۲-۱۴۰۳ )
چکیده
ارشد طهماسبی علاوه بر جایگاه معلمی، نوازندگی و آهنگسازی در عرصه موسیقی، در حوزه نگارشهای پژوهشی موسیقی ایرانی هم نامی آشنا و برجسته کسب کرده است. او بهتازگی کتابی در باب زندگی خود نگاشته که نظر به روحیه لطیف و حساس هنری و منش و روش تحقیقی، همچنین نگاه اخلاقی و بیان صریح جسارتبارش و ضمناً تجربه نوشتاری ارزنده و انسش با ادبیات داستانی بهویژه، مهمترین منبع آگاهی برای شناخت درونیترین جریانها و شخصیتهای مهم موسیقی این نیمقرن بهشمار میآید. افزون بر اینها این کتاب خواندنی از باب خلاقیت نوشتاری، نمونهای از گونه ادبی آمیغی خودزندگینامهنگاری است. این اثر او در قالب مصاحبه خیالی، ترکیبی از روزنوشت، خودزندگینامه، اعترافنامه، سفرنامه و نقدنامه تولید شده است. از آنجا که نویسنده این مقاله مدعی است که این کتاب اتفاقی تازه در گونهشناسی ادبی است، نخست در مقدمهای به ماهیت ژانری این اثر و تدقیق بعضی زوایای این بحث اعم از مرز این گونه با گونههای همسنگش پرداخته، سپس به تحلیل گونهشناسی آن و بیان ارزشهای هنری و محتوایی آن کوشیده است. کتابی که با تمرکز بر مراوده نویسنده با چند موسیقیدان جریانساز ایرانی، یعنی لطفی و علیزاده و نیز دیگر اهالی این وادی به همراه اظهار نظرهای بسیار باریکبینانه نویسنده کتاب از منظرهای متنوع خاصه قومی و صنفی بیاندازه جذاب و آگاهیبخش است.