جستجو در مقالات منتشر شده


۲۹۶ نتیجه برای معنا


دوره ۱۴، شماره ۲ - ( ۳-۱۴۰۲ )
چکیده

از الفاظ مبهم ومورد اختلاف شاهنامه، واژه «کریمان» است که در دو بیت شاهنامه، در مقام نیای رستم آمده ‌است. ادبای معاصر، متأثر از محمد معین، کریمان را جمع کریم و فرهنگ‌نویسان، کاتبان، حماسه‌سرایان و زبان‌شناسان آن را نام خاص دانسته‌اند، ولی در تبیین ریشه واژه ناموفق بوده‌اند. این جستار با روش ریشه‌شناسی ‌درزمانی و زبان‌شناسی ‌تطبیقی، اشکال تاریخی واژه (کارفرمان، کهرمان و قهرمان) را در تطبیق با موارد مشابه در منابع رسمی و عامیانه زبان‌های فارسی، ترکی، کردی و عربی بررسی کرده ‌است. شکل کهن واژه، «کارفرمان»، به‌معنای گماشته دیوانی در اموری مثل خزانه (گنجوری) و در کاربرد نظامی، به‌معنای گماشته شاه در اداره سپاه بوده، به‌همین جهت، به پهلوانان سیستانی، و به‌طور خاص، به نیای رستم منتسب شده است. معنای مجازی شجاعت نیز از همین کاربرد ناشی‌شده، در شکل معرب لغت («قهرمان») به‌کار رفته است. فردوسی نیز، صورت‌ اسم خاص این لغت را به‌عنوان نام نیای رستم ذکر کرده، برای اقتفای نریمان، «کهرمان» را به‌شکل «کریمان» تغییر داده است. بازسازی داستان این شخصیت در چرخه حماسه‌های سیستان، رابطه وی با هوشنگ‌شاه که در منابع سیستانی، سومین شاه‌ ایران بود، روشن کرد و معمای انتساب کریمان  به هوشنگ و سومین خسرو خواندن او نیز حل شد.

 

دوره ۱۴، شماره ۲ - ( ۳-۱۴۰۲ )
چکیده

شیوۀ فهرست کردن مقولۀ زبانی ضرب‌المثل در فرهنگ‌ها همواره یکی از مسائلی بوده است که فرهنگ‌نگاران و مثل‌نگاران با آن روبرو بوده‌اند. از این رو در این تحقیق به چگونگی فهرست کردن ضرب‌المثل‌ها در فرهنگ‌های لغت فارسی و بخصوص در فرهنگ‌های ضرب‌المثل‌ فارسی، براساس رویکرد معناشناسی شناختی پرداخته شد. هدف از پژوهش حاضر ارائۀ ضرب‌المثل‌ها به شیوه‌ای بدیع، غیر‌خطی و غیرالفبایی با مبنایی علمی و مبتنی‌بر نظریه در فرهنگ‌هاست. برای رسیدن به هدف پژوهش این سوال مطرح می‌شود: با به‌کارگیری اصول معناشناسی شناختی چگونه می‌توان شیوه‌ای جدا از شیوۀ متداولِ الفبایی و خطی برای فهرست کردن ضرب‌المثل‌ها و ارائۀ معادل‌های آن‌ها در نظر گرفت؟ در این راستا، نگارندگان با تکیه بر روش توصیفی-تحلیلی و با به‌کارگیری سازوکارهای شناختی استعارۀ مفهومی، مجاز مفهومی و دانش متعارف به بررسی داده‌های برگرفته از فرهنگ بزرگ دوجلدی ضرب‌المثل‌های فارسی (ذوالفقاری، ۱۳۸۸)، کتاب ضرب‌المثل‌های معروف ایران (سهیلی، ۱۳۸۵) و منابع اینترنتی پرداختند. نتایج حاصل از این پژوهش نشان داد که با تکیه بر انگیزۀ معنایی و براساس مفاهیم قلمرو مقصدِ ضرب‌المثل‌ها، در فرهنگ‌های لغت می‌توان شیوه‌ای غیرخطی وغیرالفبایی برای چینش ضرب‌المثل‌ها و معادل‌های آن‌ها ارائه کرد که منعکس‌کنندۀ ساختار نظام مفهومی ذهن ما باشد و در امر زبان‌آموزی نیز به درک و یادسپاری زبان‌آموزان کمک کند.
 


دوره ۱۴، شماره ۲ - ( ۳-۱۴۰۲ )
چکیده

شیخ شهاب‌الدین سهروردی پایه‌گذار مکتب «اشراقی»، پیونددهندۀ فلسفۀ یونان، عرفان اسلامی با وحی قرآنی در آثار رمزی خود بوده ‌است. داستان‌های رمزی او به گفتۀ بعضی اندیشمندان ازجمله هانری ‌کُربن، حاصلِ تجربیات شهودی خودِ اوست که به رشتۀ تحریر درآمده ‌است. نظریۀ نشانه‌ ـ معناشناختی گفتمانی، رویکردی جدید از علم نشانه‌شناسی است که رابطۀ میان دال و مدلول را به جریانی سیّال و چندبُعدی تبدیل‌ کرده، و زمینۀ تولید معناهای جدید را در یک متن فراهم می‌کند. سهروردی ازجمله گفته‌پردازان عرصۀ متون رمزی عرفانی است که اگرچه قرن‌ها پیش از نظریه‌پردازان نشانه ـ معناشناختی ازجمله گِرمَس می‌زیسته ‌است، ولی نوشتارهای او قابلیّت واکاوی با این نظریه‌های جدید را دارد. ازاین‌رو یک متن رمزی وی یعنی عقل سرخ را برای نمونه با رسالۀ‌الطیر ابن‌سینا که همانندی‌هایی با هم دارند، برای این پژوهش برگزیده‌ شد تا ازیک‌سو نظام‌های گفتمانی و ازسوی‌دیگر نوع روایت را در آن‌ها مورد نقدوبررسی قرار دهیم. هردو روایت بیان کوششی جهت دستیابی به اُبژۀ ارزشی است که برخلاف روایت‌های کلاسیک، در دورن کنشگر وجود دارد نه در بیرون از وجود او. در هردو داستان نشانه‌هایی از روایت تعاملی و روایت هم‌آمیخته یا هم‌تنیده به‌چشم ‌می‌خورد و در عقل سرخ افزون‌بر اینها، روایت تطابقی هم وجود دارد. همچنین انواع نظام‌های گفتمانی ‌کنشی، تنشی، شوِشی و بُوِشی را می‌توان در این دو اثر سهروردی جست‌وجو کرد. این پژوهش به شیوۀ تحلیل محتوای کیفی متن و مبتنی بر نظریۀ نشانه ـ معناشناختی در حوزۀ زبان‌شناسی مدرن با تأکید بر الگوی گِرمَس به سامان‌رسیده ‌است.

 

دوره ۱۴، شماره ۴ - ( ۷-۱۴۰۲ )
چکیده

از نیمۀ دوم قرن بیستم توجه به ماهیت اجتماعی زبان، به‌عنوان مادۀ سازندۀ ادبیات، منجر به هم‌پوشانی بخشی از دستاوردهای حوزه‌ی تحلیل گفتمان و نقد جامعه‌شناختی شد. در همین راستا، پی‌یر زیما دو فرضیه‌ را مطرح کرد: نخست این که واحدهای زبانی (واژه، معنا، نحو) به دلیل ماهیت اجتماعی خود، می‌توانند منجر به بروز اختلافات اجتماعی، سیاسی و عقیدتی شوند. دوم اینکه گفتمان ادبی، در سطوح زبانی خود (واژه، معنا و نحو) می‌تواند به مسائل و مشکلات اجتماعی و تاریخی زمان خود واکنش نشان دهد. جستار پیش‌رو می‌کوشد با تکیه بر نظریات زیما، ضمن تایید این دو فرضیه، به تحلیل گفتمان ادبی و سازوکار معنا و نحو روایی در رمان دل فولاد از منیرو روانی‌پور بپردازد. هدف از این پژوهش پاسخ به این پرسش است که چگونه گفتمان اجتماعی خارج از اثر در گفتمان ادبی آن ورود کرده و معنا و نحو روایی آن را تحت تأثیر قرار داده است؟ نتایج نشان دادند که گفتمان اجتماعی حاکم سعی در القای دوقطبی معنایی و متعاقبا نحو روایی خود در گفتمان ادبی دارد که در نهایت منجر به خلق ضدگفتمان اجتماعی شده است. 

دوره ۱۴، شماره ۴ - ( ۷-۱۴۰۲ )
چکیده

چکیده
"که" از پر­­­­­­­کاربردترین تکواژها در نظام گفتاری و نوشتاری زبان فارسی است که علاوه بر کاربردهای گسترده­ای چون ضمیر مبهم، متمم­نما، نشانۀ تأکید و...به عنوان موصول­نما در ابتدای بندهای موصولی بدون تغییر شکل حضور یافته و نقش­های متفاوتی را پذیرا می­باشد. هدف اصلی این جستار مطالعۀ نقش­­­­­­­­های دستوری، معنایی و کاربردشناختی تکواژ "که"­ در بندهای موصولی زبان فارسی می­باشد. لذا برای ارائۀ توصیفی تا حدامکان کامل از تکواژ "که" بررسی دقیق مجموعه­ای از شواهد طبیعیِ کاربردِ این پدیده در زبان فارسی ضروری است.­ ازاین­رو برای کارآمدی این تحقیق، داده­ها از جملات طبیعی گفتاری و نوشتاری گویشوران زبان فارسی جمع­آوری شده­اند. سپس تکواژ "که"در بند­های موصولی بر­اساس نقش­های دستوری و معنایی و نیز کاربرد­شناختی مورد بررسی قرار گرفتند. در این پژوهش که مبتنی بر تحقیق توصیفی و تحلیلی می­باشد تلاش بر این است تا در چارچوب نظریۀ رده­شناختی با تکیه بر تعمیم­های رده­شناختی کمری­(۱۹۸۹) به این پرسش­­ها پاسخ داده شود که در بندهای موصولی زبان فارسی تکواژ "که" کدام نقش­های دستوری،معنایی و کاربردشناختی را به عهده دارد؟در فرض اصلی تمام نقش های دستوری یک گروه اسمی برای "که" در نظر گرفته شده­اند. یافته­های این پژوهش حاکی از آن است که تکواژ "که" تمام نقش­های دستوری یک گروه اسمی مانند: فاعل، مفعول...را دریافت می­نماید. این تکواژ نقش­های معنایی متنوعی را چون کنشگر،کنش پذیر،هدف... پذیرا می­باشد. همچنین "که" به عنوان نشانگر تأکید پس از هر سازه­ای که هم دارای اطلاع کهنه و هم اطلاع نو باشد قرار گرفته و آن را مورد تأکید قرار می­دهد.

کلید واژه­ها: بند موصولی،موصول­نما،نقش­های معنایی،اطلاع نو،اطلاع کهنه


دوره ۱۴، شماره ۶ - ( ۱-۱۴۰۲ )
چکیده

در قرآن کریم واژگان متعددی برای معنای ادراک و دانایی به‌کار رفته است و واژۀ «شعر» به‌عنوان یکی از پیچیده‌ترین این واژگان است که در ترجمه‌های فارسی بیشتر با واژگان دانستن و فهمیدن معادل‌گذاری می‌شود. اما هدف از این نوشتار ریشه‌شناسی و بررسی سیاقی واژۀ «شعر» برای نشان دادن مؤلفه‌ها و ویژگی‌های جزئی‌تر این واژه است. بر این اساس جستار حاضر ریشۀ «شعر» را با تکیه‌بر روش‌های زبان‌شناسی تاریخی و منابع زبان‌های سامی، ریشه‌شناسی کرده و با نگاه جامع به تمام کاربردها در کنار یکدیگر، تحلیل محتوای آیات و استفاده از دستاوردهای مردم‌شناختی در تحلیل گفتمانی آیات قرآن، مورد مطالعۀ سیاقی قرار داده و به این نتیجه دست یافته است که شواهد ریشه‌شناختی نشان‌دهندۀ بازگشت قدمت این واژه به زبان سامی باستان است که از ریشۀ فرضی شعر (شکافتن و جدا کردن) در همان زبان و آن نیز از ریشۀ آفروآسیایی (ĉaʕ) به معنای «بریدن» ساخته‌شده است، اما در فضای گفتمانی عرب جاهلی به نحو سرایت معنایی تحت تأثیر واژۀ شِعر (سروده) قرار گرفته است. کاربرد منفی، عدم کاربرد در جملۀ وصفیه و اختصاص به ادراک امور مخفی و غیبی از ویژگی‌های کاربردی واژۀ شعرَ است که تعریف معنای قرآنی شعرَ به‌مثابۀ «ادراک غیرفرایندی» را توجیه‌پذیر می‌سازد؛ غیرفرایندی بودن ادراک مستلزم افزایش نقش خیال و کاهش نقش فرایندهای زمان‌بر سنجش عقلی است.
 

دوره ۱۴، شماره ۶ - ( ۱-۱۴۰۲ )
چکیده

بروز معنا تابع کارکردهای شناختی در گفتمان‌های کُنِشی و احساس و ادراک برونه‌ای، درونه‌ای و جسمانه‌ای در گفتمان‌های شوشی است. ابعاد هوشمندی و حسی ـ ادراکی که براساس کارکردهای شناختی و احساس و ادراک سبب بروز معنا هستند، در آفرینش نشانه‌ها و تداوم معنا نقشی ارزنده دارند و این کارکردها برای درک نشانه‌ها و تداوم معنای گفتمان مؤثر هستند. پژوهش پیش روی با هدف تبیین شگردهای تداوم معنا و نیز تعامل میان نشانه و معنا در رمان به سوی فانوس دریای از ویرجینیا وولف با رویکردی توصیفی ـ تحلیلی انجام شده است تا پاسخ به این پرسش باشد که شگردهای تداوم معنا براساس کارکردهای گفتمانیِ شناختی، حسی ـ ادراکی، عاطفی و زیبایی‌شناختی در رمان مورد مطالعه کدام هستند و چگونه سبب تداوم معنای گفتمان در این رمان شده‌اند؟ دستاورد پژوهش نشان می‌دهد، تداوم معنا در رمان به سوی فانوس دریایی تابع کارکردهای زاویۀ دید در بُعد شناختی، بُعد حسی ـ دیداری، جسم ـ ادراکی در بُعد عاطفی گفتمان است و رابطۀ زمان و زیبایی‌شناختی به استخراج نشانه‌هایی منجر شد که در تعامل با یکدیگر معنا را در روایت تداوم می‌بخشند.
 

دوره ۱۴، شماره ۶ - ( ۱-۱۴۰۲ )
چکیده

پژوهش حاضر در تلاش است به تبیین خوانش معنایی افعال مرکب اصطلاحی در گونۀ گفتاری فارسی تهرانی بپردازد. در این راستا، ضمن معرفی اجمالی فرضیه‌های مطرح در مدل‌های غیرترکیبی، فرضیه‌ای جدید با عنوان فرضیۀ خوانش سه‌لایه‌ای پیشنهاد خواهد شد که فرایند خوانش افعال مرکب اصطلاحی را توصیف می کند. داده‌های پژوهش حاضر را ۱۸۱ نمونه از افعال مرکب اصطلاحی در گونۀ گفتاری فارسی تهرانی تشکیل می‌دهند که از طریق ثبت میدانی و براساس شم زبانی پژوهشگران گردآوری شده‌اند. افعال مذکور تیره و ترکیب‌ناپذیرند و طبق فرضیۀ خوانش  سه‌لایه‌ای، در لایۀ اول معنی حقیقی جزء غیرفعلی، سپس، در لایۀ دوم معنی مجازی جزء غیرفعلی و در لایۀ سوم معنی حقیقی جزء فعلی در مواردی همراه با توسیع معنایی تجمیع می‌شوند و درنهایت معنی اصطلاحی فعل مرکب را شکل می‌دهند. نتایج این بررسی حاکی از آن است که هستۀ معنایی فعل مرکب اصطلاحی، همان مفهوم حقیقی و کانونی جزء غیرفعلی است که مفهوم مجازی آن براساس هم‌نشینی با جزء فعلی فعال می‌شود و با تجمیع معنایی این دو، معنای نهایی و تیره و ترکیب‌ناپذیر مرکب اصطلاحی شکل می‌گیرد. علاوه‌بر این، نکته‌ای که در بررسی این دسته از افعال مرکب در گونۀ گفتاری نمایان می‌شود این است که قرار گرفتن جزء فعلی که نوعی ترکیب‌پذیری یا  هم‌نشینی معنایی با جزء غیرفعلی ندارد، عامل فعال شدن معنای مجازی جزء غیرفعلی و درنهایت، شکل‌گیری معنی اصطلاحی می‌شود و این مسئله بیانگر اهمیت جزء فعلی در خوانش اصطلاحی این افعال است. ارائۀ فرضیۀ خوانش سه‌لایه‌ای برای افعال مرکب اصطلاحی دستاورد اصلی پژوهش حاضر است.

 
امیر حسین زنجانبر،
دوره ۱۴، شماره ۵۳ - ( ۱-۱۴۰۰ )
چکیده

از شگردهای داستان­های کودک جهت عینی­سازیِ روابط انتزاعی، استفاده از استعارۀ «رنگ» است. از آنجا که از یک طرف استعارۀ «تغییر رنگ» در سه داستانِ قرمز: داستان یک مدادشمعی، روزی که مدادشمعی­ها دست­ از کار کشیدند و مداد بنفش بر «انقلاب هویت» دلالت دارد و از طرف دیگر دو داستان اولی امریکایی و داستان مداد بنفش ایرانی است، لذا این مقاله داستان­های مذکور را انتخاب کرده تا دیدگاه دو گفتمان فرهنگی مذکور را دربارۀ معنای «هویت آرمانی» مقایسه کند. در همین راستا، برآن است که به‌روش تحلیلی­توصیفی و در چارچوب «نظام­­های معنایی لاندوفسکی» به سه پرسش پاسخ دهد: با توجه به اینکه سه مـــتن مذکور کودک را به­ هویت­یابی تشویق می­کنند، هرکدامشان چه تفسیری از هویت ایدئال دارند؟ و چگونه کودک را به­ آن فرامی­خوانند؟ ایدئولوژیِ پنهان در هر متن کدام نهادهای مرتبط با سوبژکتیویته را غیریت­سازی و کدام را غیریت­زدایی می­کند؟ پژوهش حاضر برای نخستین­بار در ایران، پارادایم هویت­یابی را در داستان­های کودک بررسی می­کند. از منظر نـشــانه­شناسیِ فرهنگی هر متن به­مثابۀ یک فرهنگ است و ترجمه­ها ایدئولوژیِ نهفته در متون را از سپهر نشانه­ایِ مبدأ به سپهر نشانه­ایِ مقصد انتقال می­دهند. بی­توجهی مترجمان متون کودک به تسرّی شیوۀ هستی ­ـ در ـ جهانِ دو متن ضرورت تحقیق را انکارناپذیر می‌نماید.


دوره ۱۵، شماره ۲ - ( ۱۰-۱۴۰۳ )
چکیده

گرایش فارسی‌زبانان به افزایش کاربرد افعال مجهول، لزوم توجه به آن را در فراگیری زبان مطرح می‌سازد. نظر به اهمیت روند فراگیری مجهول، پژوهش حاضر با درنظر گرفتن سن دو تا سه سالگی به‌عنوان دورۀ حیاتی تکامل نحوی زبان کودکان، گروهی ۶۰ نفره از کودکان دختر و پسر ۲۴ تا ۳۶ ماهۀ فارسی‌زبان را که در مراکز مهدکودک در معرض تماس با گروه‌های همسالان و مربیان قرار داشتند، با شیوۀ نمونه‌گیری تصادفی انتخاب و ضمن تقسیم آن‌ها به گروه‌های سنی ۴ ماهه، با ضبط و جمع‌آوری داده‌های زبانی آن‌ها به دو شیوۀ «گفتار انفرادی و خودکار» و «مصاحبۀ گروهی و هدفمند» کیفیت و نحوه ظهور نشانههای مجهول و مجهولسازی را در گفتار این گروه مطالعه کرده است. همچنین جهت مطالعۀ تأثیر گفتار اطرافیان بر گفتار کودک با استفاده از شیوۀ «شبه‌آزمایشی»، داده‌های مرتبط با تولید جملات مجهول در دو گروه کنترل و آزمایش جمع‌آوری و ارزیابی شده است. نتایج حاصل از مطالعۀ حاضر مؤید آن است که مشخصه‌های معنایی فعل ازجمله «حرکتی» و «حسی» بودن آن، و نیز مشخصۀ معنایی عنصر کنش‌پذیر فعل در درک معنای جملۀ مجهول در گروه سنی ۲۴ تا ۲۸ ماه اثرگذار است. همچنین اولویت ظهور ساخت مجهول در این گروه سنی نشان‌دهندۀ تقدم تولید ساخت «صفتساده/نسبی + شدن» بر دو الگوی «صفت مفعولی + شدن» و «اسم + شدن» در گفتار کودک فارسی‌زبان است. همچنین نتایج آزمون شبه‌آزمایشی صورت‌گرفته، شواهدی از تأثیرپذیری ساخت و فراوانی جملات مجهول کودک از گفتار اطرافیان را نشان می‌دهد.
 

دوره ۱۵، شماره ۲ - ( ۱۰-۱۴۰۳ )
چکیده

هدف پژوهش حاضر ارزیابی پردازش معناشناختی واژه‌های گفتاری (اسم‌ها) در نوجوانان مبتلا به فلج مغزی و مقایسۀ آن با نوجوانان سالم بوده است. بدین منظور، ۳۰ نوجوان مبتلا به فلج مغزی ۱۰ تا ۱۵ ساله به روش نمونه‌گیری در دسترس برای پژوهش انتخاب شدند که عارضۀ همۀ آن‌ها از نوع اسپاستیک بود. برای گروه کنترل، ۳۰ نوجوانان سالم مطابق با جنسیت، سن و تحصیلات نوجوانان مبتلا به فلج مغزی انتخاب شدند. در این پژوهش متغیرهای مستقل و وابسته به ترتیب عارضۀ فلج مغزی و نمرات کسب‌شدۀ آزمودنی‌ها در آزمون واژه‌های گفتاری بود. متغیرهای کنترل نیز جنسیت، سن و تحصیلات را دربرمی‌گرفت. برای گروه کنترل، ۳۰ نوجوانان سالم مطابق با جنسیت، سن و تحصیلات نوجوانان مبتلا به فلج مغزی انتخاب شدند. جهت ارزیابی آزمودنی‌ها، از آزمون (۴۷) انطباق واژۀ گفتاری با تصویر (پالپا) استفاده شد. نتایج پژوهش نشان داد که مهارت نوجوانان مبتلا به فلج مغزی از نوع اسپاستیک در واژه‌های گفتاری به‌طور معناداری نسبت به همتایان سالم ضعیف‌تر است. همچنین، الگوی رشد واژه‌های گفتاری نوجوانان مبتلا به فلج مغزی از نوع اسپاستیک نسبت به همتایان سالم دچار تأخیر است. علاوه‌براین، تحلیل داده‌ها مشخص کرد نوجوانان مبتلا به فلج مغزی از نوع اسپاستیک در پردازش واژه‌های گفتاری دچار اختلال در شبکۀ واژگانی و اختلال ادراکی هستند، اما اختلال ادراکی آن‌ها به مراتب بیشتر است.
 

دوره ۱۵، شماره ۳ - ( ۱۰-۱۴۰۴ )
چکیده

اهداف: شهرک اکباتان تهران، به‌عنوان یکی از میراث‌های معماری معاصر ایران، با شبکه فضاهای عمومی ویژه خود همواره در کانون توجه بوده است. این پژوهش با هدف ارائه خوانشی تفسیری از نظام معنایی موجود در فضاهای عمومی این شهرک، بر اساس تجربه زیسته و تولید معانی توسط ساکنان آن، انجام شده است.

روش­ ها: پژوهش در چارچوب پارادایم برساختی-تفسیری و با استفاده از روش مردم‌نگاری انجام شده است. تجربه زیسته ساکنان فاز یک شهرک اکباتان با بهره‌گیری از مشاهده و مصاحبه‌های میدانی بررسی شده تا سازه‌های معنایی تولید شده توسط آن‌ها تحلیل و تفسیر گردد.

یافته­ ها: نظام معنایی فضاهای عمومی شهرک اکباتان بر اساس چهار عنصر معناساز شامل زبان، بستر، تاریخ و نشانه‌ها شکل گرفته است. فرایند تحلیل واحدهای معنایی و استخراج مضامین اولیه و اصلی، به استخراج سازه‌های معنایی انجامیده که ساختار کلی این نظام را تشکیل می‌دهند. این سازه‌ها عبارتند از: هویت متمایز فضایی از شهر، روایت‌گری و تجربه فضایی، مدنیت و کنشگری اجتماعی، خصلت تاریخی فضا و معماری بستر نقش­­آفرینی زندگی روزمره.

نتیجه ­گیری: تجربه زیسته ساکنان شهرک اکباتان بر اهمیت فضاهای عمومی در مجموعه‌های مسکونی و نقش آن‌ها در تولید معانی اجتماعی و فرهنگی تأکید دارد. نتایج این پژوهش بیانگر اهمیت توجه به نظام تولید معنا در فضاهای عمومی است که می­تواند به بهبود کیفیت
 

دوره ۱۵، شماره ۴ - ( ۷-۱۴۰۳ )
چکیده

نظام عاطفی ازجمله گفتمانهایی است که در چارچوب الگوی نشانه ـ  معناشناسی مورد بررسی قرار میگیرد. در این نظام، جریان تولید معنی با شرایط ادراکی‏حسی شوشگر پیوند میخورد و نشانه ـ  معناها به گونههای پویا، متکثر و چندبعدی تبدیل میشوند که با کنترل نظامی خاص و طی یک فرایند گفتمانی بروز مییابند. در این راستا هدف از انجام پژوهش حاضر آن است که بر مبنای روش نشانه معناشناسی گفتمانی ضمن تبیین فرایند عاطفی داستان «اللص و الکلاب»، نقش این فرایند در نوع حضور شوشگر و تحول شرایط گفتمانی شرح داده شود. یافتههای پژوهش نشان میدهد نظام عاطفی این داستان مبتنی بر شوش است. احساسات و شوشهای حاکم بر رمان که خشم و ناامیدی از برجستهترین آن به‌شمار میرود، طی جریانی معنادار، نظام عاطفی گفتمان را ایجاد کردهاند. وقوع دو رخداد غیرمنتظره، یعنی خیانت نزدیکان و شکست در انتقام از خیانتکاران، منجر به آن شده که در باورها و عواطف شوشگر تغییراتی صورت گیرد. با تغییر حالات عاطفی سوژه، در ارزشهای حاکم بر متن نیز دگرگونیهای اساسی ایجاد شده ‏است. در بخشهای آغازین روایت، عاطفۀ خشم ضمن آنکه حضور مستمر و پویای شوشگر را درپی داشته، موجب شکلگیری ارزش انتقام در گفتمان شده است و در بخشهای پایانی، احساس ناامیدی سبب گوشهنشینی و غیاب گفتهپرداز از صحنۀ رویدادها شده و کارکرد ارزشی متن را از انتقام به تسلیم و ناتوانی تبدیل کرده است.

دوره ۱۵، شماره ۴ - ( ۷-۱۴۰۳ )
چکیده

فعل «خواستن» در زبان فارسی دارای ماهیتی دوگانه است، به گونه‌ای که می‌تواند هم‌زمان به‌عنوان فعل کمکی و فعل واژگانی به‌کار رود. «خواستن» در مقام فعل واژگانی مبین معانی مختلفی است که در قالب ساختارهای متفاوتی نیز بیان می‌شود. بر این اساس، هدف پژوهش حاضر بحث و بررسی ابعاد نحوی و معنایی این فعل در ساخت‌های مختلف است. نگارندگان معتقدند که دستور نقش و ارجاع با رویکردی که به مطالعۀ ساخت‌های مرکب دارد، می‌تواند از عهدۀ توصیف همه‌جانبۀ ساخت‌های مورد نظر بر‌آید. در این دستور ساخت‌های مرکب براساس «سلسله‌مراتب میان‌بندی» تبیین می‌شوند. سلسله‌مراتب مذکور خود متشکل از دو پیوستار نحوی و معنایی است. در بُعد نحوی روابط الحاق ـ پیوند مد نظر هستند و در پیوستار معنایی نوع روابط معنایی براساس محمول اصلی مطرح است. در همین راستا تلاش شد  که انواع  کاربردهای فعل «خواستن» براساس سلسله‌مراتب توصیف شوند و از این رهیافت نیز مفروضات دستور نقش و ارجاع  بر مبنای یافته‌های پژوهش آزموده شوند. برخی یافته‌ها حاکی از آن است که فعل «خواستن» به جهت معنایی در زمرۀ محمول‌های روان ـ کنش، سببی امری و نگرش گزاره‌ای جای می‌گیرد و در بُعد نحوی نیز در قالب هم‌وابستگی مرکزی و ناهم‌پایگی مرکزی بروز می‌یابد. گفتنی است داده‌های پژوهش حاضر برگرفته از پیکرۀ همشهری ۲ هستند.

دوره ۱۵، شماره ۶ - ( ۱-۱۴۰۳ )
چکیده

یکی از مقوله‌های زبانی که در باورهای اعتقادی و اجتماعی جامعه ریشه دارد، عدد است. ترکیب در زبان فارسی زایاترین فرایند واژه‌سازی است. در زبان فارسی نیز با استفاده از اعداد ترکیب‌های فراوانی ساخته می‌شود که شمارواژه نامیده می‌شوند. این مقاله از منظر انگارۀ صرف ساخت به تحلیل الگوهای واژه‌سازی [عدد X] در زبان فارسی می‌پردازد و تنوعات معنایی، عمومی‌ترین طرح‌وارۀ ساختی ناظر بر عملکرد این الگوی واژه‌سازی و نیز ساختار سلسله‌مراتبی آن‌ها را در واژگان گویشوران فارسی بررسی می‌کند. روش پژوهش توصیفی ـ ‌تحلیلی و تعداد داده‌ها بالقوه بی‌نهایت است (از آنجا که اعداد بی‌نهایت‌‌اند، ساخت‌هایی که با عدد ساخته می‌شوند نیز بالقوه بی‌نهایت هستند). داده‌های این پژوهش از پایگاه داده‌های زبان فارسی، شبکۀ هستان‌شناسی فارس‌نت، پیکرۀ بی‌جن‌خان، فرهنگ زانسو، فرهنگ سخن، پیکرۀ وب و وبگاه ویکی‌پدیای فارسی گردآوری شده‌اند. یافته‌های پژوهش گویای آن است که یک طرح‌وارۀ ساختی عمومی و چندین زیرطرح‌وارۀ فرعی، ناظر بر ساخت ترکیبات «عدد» هستند و مفهوم «ویژگی متمایزکنندۀ هستار مرتبط با معنای عدد و X» انتزاعی‌ترین هم‌بستگی صورت و معنای قابل برداشت از این الگوست. این مطلب بیانگر آن است که الگوی [عدد X] از اساس ساختی با کارکرد چندگانه است. به سخن دیگر، چندمعنایی که در این‌جا با آن روبه‌رو هستیم نه در سطح واژه‌های عینی، بلکه در سطح ساخت‌ها و طرح‌واره‌های انتزاعی قابل تبیین است. همچنین، نتایج نشان داد معنای اجزای ساخت و رابطۀ آن‌ها، دانش دانش‌نامه‌ای، بافت و همچنین استعاره و مجاز مفهومی، نقش بسزایی در تعیین معنای شمارواژه‌های صفتی مرکب دارند.

دوره ۱۵، شماره ۶ - ( ۱-۱۴۰۳ )
چکیده

 در این پژوهش، نظامِ زیبایی‌شناختی گفتمان در شعر «ناقوس» نیمایوشیج بررسی و تحلیل شده است. براساس دیدگاهِ نشانه ـ معناشناختی، نظام زیبایی‌شناختیِ گفتمانی تابع فرایندی حسی ـ  ادراکی و رخدادی است که در اثر حضور شوِشی گفته‌پرداز در گفتمان شکل می‌گیرد. شعر «ناقوس» جزو اشعار نمادگرای نیماست که دو نشانۀ مرکزیِ «طنین ناقوس» و «صبح و روشنی» در تعامل با هم و همچنین در تقابل با نماد «شب» فرایند معناسازی را تحت تأثیر قرار داده‌اند و سبب شکل‌گیری نظامی زیبایی‌شناختی در آن شده‌اند. پرسشی که مطرح می‌شود این است که این نظام گفتمانی چگونه در ساختار این شعر شکل می‌گیرد و دارای چه سازوکارهایی است. درواقع، هدف از پژوهش حاضر بررسی و تبیین عناصر دخیل در شکل‌گیری فرایند زیبایی‌شناختی در گفتمان این شعر است. در این پژوهش ابتدا کنش گفتمانی و  مقوله‌سازی در گفتمان این شعر مشخص شده است. سپس مؤلفه‌های اصلیِ شکل‌گیریِ فرایند زیبایی‌شناختی، ازجمله شرایط حسی ـ  ادراکی و شوشی، نمایه‌های زبانی، انقطاع و زمان بررسی شده‌اند. نتایج حاصل نشان می‌دهد که گفتمان این شعر دارای ویژگی‌های شوشی و رخدادی است و گفته‌پرداز توانسته است به شیوۀ نمادگرایانه و با مقوله‌سازی‌های گزینشی (ناقوس) و سریالی (روشنی و صبح) و با ایجاد گسست در نظام پیوستاری زبان از طریق صناعات بلاغی و افعال مؤثر و به‌کارگیری زمانِ روایت‌کننده در وجه کلانی و غایتی و عبور از نشانه‌های منجمد و تثبیت‌شده به نشانه‌هایی سیال، گفتمانی با ویژگی‌های زیبایی‌شناختی به‌وجود آورد.

دوره ۱۵، شماره ۶ - ( ۱-۱۴۰۳ )
چکیده

در این پژوهش تجارب عرفانی بایزید بسطامی در روایت تذکره‌الاولیای عطار با رویکرد نشانه‏معناشناختی تحلیل شد تا سازوکار و چگونگی شکل‏گیری معنا در متن مورد نظر تبیین شود. بایزید در این گفتمان  قبل از تولد مورد عنایت و انتخاب حق قرار دارد. سپس در سیر تکوینی، کنش‏گری است که طی ریاضت‏ها، عبادت‏ها، سفرهای آفاقی و همۀ کنش‏هایی که در هستی‌شناسی عارفان اسلامی ـ  و عطار به‌عنوان راوی متن ـ  کنش ارزشی محسوب می‏شود، به مقصود نمی‏رسد. نتیجۀ این کنش‏ها، شوش  است؛ ناکامی و نقصان، شکست‏ها و تنش‏های عاطفی، نیاز شدید در مقابل بی‏نیازی و استغنای مطلق حق، سرانجام او را به انحلال فردیت، عبور از مرزهای خود و یگانگی با هستی و خداوند می‏رساند. هرچه خواست قوی‏تر و شدیدتر است، ناکامی حاصل از نتوانستن شدیدتر و تنش عاطفی معناسازتر است. معنایی که سرشار از عاطفه، ادراک و حضور است. احساس و ادراک گفته‏پرداز، گاه با پدیده‏ای بیرونی و گاه با رویارویی با عالم درون، به ظهور معنا منجر می‏شود. برخی از تجارب بیرونی حاصل انطباق، انعکاس و برخی تجارب درونی حاصل انجذاب، هم‏حضوری و یگانگی است. ذکر بایزید و معراج او، آینۀ تمام‌نمای همۀ آن ‏چیزی است که عرفان‌پژوهان، آن را تجربۀ عرفانی می‏نامند. رخدادی غیرمنتظره، انفعالی که طغیان معنا و پرشوری زبان را به همراه دارد. روش پژوهش، توصیفی ـ  تحلیلی است. رویکرد نظری پژوهش بر مبانی نظری دانش نشانه‏معناشناختی در تحلیل تجربیات عرفانی استوار است. گستره پژوهش شامل بازخوانی و تأمل در تجارب عرفانی بایزید بسطامی در روایت تذکره‌الاولیای عطار است که می‏کوشد در گفتمانی عاطفی، میان نظام کنشی، تنشی و شوشی، شکل‏گیری معنا را، واکاوی کند.

دوره ۱۵، شماره ۶ - ( ۱-۱۴۰۳ )
چکیده

سفرنامه‌ها به‌عنوان یکی از مهم‌ترین منابع شناخت «خود» در آینه «دیگری» محسوب می‌شوند. هنگامی که «خود» در  سفرنامه به بازنمایی «دیگری» می‌پردازد، همواره بخشی از واقعیت «دیگری» را به خوانندگان نشان می‌دهد. گزینش واژگان در جهت نگارش واقعیت به «گفت‌وگومندی نام‌گذاری» که حوزه‌ای از «کنش ـ معناشناسی» است، مرتبط می‌شود. کنش ـ معناشناسی، به‌مثابه نوعی معناشناسی، تولید معنا در زبان و فرایندهای گذر از زبان به گفتمان به‌واسطه انواع کنش‌های اجتماعی، فرهنگی و زبانی را مورد تحلیل قرار می‌دهد. در این ‌راستا، بررسی «بازآرایی» در متن سفرنامه می‌تواند به‌عنوان مسئله اصلی پژوهش، روشنگر مکانیسم‌های خودگفت‌وگومندی باشد که طی آن گفته‌پرداز با گفتمان خود وارد گفت‌وگو می‌شود. از این ‌رو، سفرنامه سه سال در آسیا اثر کنت آرتور دوگوبینو، نویسنده نام‌آشنای فرانسوی، به‌عنوان منبع تحقیق انتخاب گردید. هدف تحقیق، آشکارسازی ابعاد زبان‌شناسانه و تازه‌ای از شیوه معرفی «دیگری» به زبان «خود» در سفرنامه است. در مقاله حاضر تلاش‌ شده است تا ضمن معرفی نظریه کنش ـ معناشناسی، فرایند بازآرایی در سفرنامه گوبینو بررسی و به این پرسش‌ها پاسخ داده شود: چگونه بازآرایی می‌تواند در سطح زبانی به معرفی «دیگری» بینجامد و این موضوع تا چه حد در برقراری گفت‌وگوی بینافرهنگی مؤثر خواهد بود؟ نتایج حاصل از تحقیق نشان می‌دهد که علی‌رغم گسست‌های چاپی و بیانی، گوبینو غالباً سعی در ایجاد تعادل میان دو جهان «خود» و «دیگری» در سطح زبانی کرده و فرایند نام‌گذاری را تا حد زیادی مصون از دیدگاهی نژادپرستانه و فرادستانه نگاه داشته است.

ساسان نجفی، علیرضا مظفری،
دوره ۱۵، شماره ۶۰ - ( ۵-۱۴۰۱ )
چکیده

تقریباً همۀ پژوهشگران حوزۀ نقد ادبی پذیرفته‌اند که معنا در تلاقی ذهن مؤلف، متن و ذهن مخاطب شکل می‌گیرد. اما این حکم بدون درنظر گرفتن مفهوم گفتمان ناقص و غیرقابل دفاع است، چراکه نحوۀ کار و تحلیل ذهن مؤلف، موضوع و سازماندهی متن و همین‏طور ذهن مخاطب توسط قواعد گفتمانی هر دوره تعیین می‌شوند. مقالۀ حاضر، از دیدگاه فلسفۀ میشل فوکو و با درنظر گرفتن بیدل دهلوی به عنوان مصداق کار، تلاش می‏کند یک مدل مفهومی برای مطالعۀ دقیق نسبت گفتمان و معنا طراحی کند. این مدل یک نظام جامع مطالعاتی برای آثار شاعران ادبیات فارسی است و اکثر پژوهش‏های پیشین و آینده را ذیل یک روش تحقیقاتی جامع قرار می‏دهد تا یک نتیجۀ بنیادین پیرامون اشعار ادبیات فارسی اخذ شود.


دوره ۱۶، شماره ۲ - ( ۳-۱۴۰۴ )
چکیده

این مقاله با هدف چگونگی بیان مولوی در مواجهه با آیات قرآنی و روایات و کیفیت استفاده از شگردهای بلاغی در تبیین مفاهیم ذهنی و اصطلاحات عرفانی به رشته تحریر درآمده است. نگارندگان ابتدا با خوانش مثنوی مولوی با بررسی ابیاتی ازدفاتر شش‌گانه به‌طور تصادفی، به تحلیل استعاره‌های تأویلی بر پایۀ نظریۀ معناشناسی شناختی پرداخته‌اند؛ بعد از بیان نظریّۀ معناشناسی ‌شناختی و استعارۀ مفهومی طبق این نظریه، ازبین شکل‌های استعاره مفهومی، استعاره هستی‌شناختی بررسی شد و شواهد استعاره‌های تأویلی در سه شاخۀ استعاره با تأویل آیات قرآنی و احادیث، با تأویل تمثیل‌ها و اصطلاحات عرفانی و درنهایت استعاره با تأویل حکایات مثنوی، تحلیل شده است. در این بررسی، به شیوۀ کتابخانه‌ای وتحلیل محتوا، بیشترین بسامد در تأویل اصطلاحات و تمثیل‏های عرفانی بود و این نشانگر آن است که مولوی برای عینیّت بخشیدن به مفاهیم ذهنی و تجربه‏های عرفانی‏اش بعد از تأویل، آن‌ها را با نام‌نگاشت‌های عینی برای اقناع مخاطب و بیان عواطف عرفانی خود توصیف کرده است. دراین فرایند، در بعضی تأویلات گاهی یک امر ذهنی را با امر ذهنی دیگر و یا پدیده‏ای عینی را با امر عینی دیگر توصیف کرده است.

صفحه ۱۴ از ۱۵