جستجو در مقالات منتشر شده


۲۹۶ نتیجه برای معنا


دوره ۱۲، شماره ۴ - ( ۷-۱۴۰۰ )
چکیده

با التفات به تحلیل گفتمان پدیدارشناختی از‌منظر نشانه ـ معناشناسی، نظام معنایی تن‌نگاشته معطوف به بازتولید زبانی است. گفتمان وجوه ادراک حسی را برای سوژه پدیدار می‌سازد. جسمانه راهی است به‌سوی ادراک حسی ابعاد گمشدۀ معنا و تجربۀ زیستۀ پدیداری. پس از طرح دیدگاه‌های پدیدارشناختی، هوسرل و همکاران نظریۀ تن را در ارتباط سوژه با ادراک حسی مطرح کرده است. لاندوفسکی در تداوم ایدۀ نقصان معنا نظام معنایی تصادف و تطبیق را بیان کرده است. هدف از این پژوهش، بررسی چگونگی فرایند ادراک حسی تن‌نگاشتۀ پدیداری با رویکرد نشانه ـ معناشناسی ـ گفتمانی است. به بیان دیگر، پرسش اصلی این پژوهش این است که سوژۀ ادراکی حسی در تعامل معنادار با تن‌نگاشتۀ زبانی، چگونه نظام معنایی را درون گفتمان استعلا می‌بخشد؟ در روند پژوهش با بسط نظریۀ مرلوپونتی و لاندوفسکی، تن‌نگاشتۀ نوشتاری را با رویکرد نشانه ـ معناشناسی مکتب پاریس مطالعه می‌کنیم و به فرایند کشف، تولید و دریافت معنا خواهیم پرداخت. این پژوهش از نوع کیفی است و به روش توصیفی ـ تحلیلی صورت پذیرفته است. در‌نهایت، در پژوهش حاضر مشخص شد که تن‌نگاشتۀ پدیداری نظام معنایی زبان را به‌سوی کشف تجربۀ زیسته حضور سوق می‌دهد و لایه‌های پنهان معنا را هویدا و معناهای آشکار را غایب می‌کند. این ویژگی فراگفتمانی است که برای دستیابی به قدرت و جاودانگی در درون گفتمان متجلی می‌شود و نظام معنایی گفتمان را استعلا می‌دهد.

دوره ۱۲، شماره ۶ - ( ۱-۱۴۰۰ )
چکیده

«وَ» به‌مثابۀ تکواژی عطفی که سازه‏های مختلفی اعم از واژه‏ها و جملات را به‌هم پیوند می‏دهد، از دیرباز از منظر منطقی و دستوری موردتوجه منطق‏دانان و دستورنویسان بوده است. بررسی معنایی این تکواژ در پژوهش حاضر با تکیه بر پیکره‏ای گفتاری صورت گرفت که از مجموع جملات بیان‏شده در سه سریال ایرانی در نمایش خانگی، شامل سریال‏های هیولا، مانکن و کرگدن به‌دست آمده است. در این پژوهش، با درنظر گرفتن عملکرد هر واحد نشانه‏ای درون نظام زبان و برخورداری‏اش از ارزشی خاص خود و درنظر گرفتن روابط هم‌نشینی سازه‏ها به بررسی این تکواژ پرداختیم. مطالعه «ارزش‏های معنایی» «وَ»، یعنی امکانات جایگزینی «وَ» با سایر واحدها روی محور جانشینی ازیک‌سو و «رفتارهای معنایی» این واحد روی محور هم‌نشینی از سوی دیگر نشان داد که اولاً، «وَ» می‏تواند روی محور جانشینی دارای ارزش‏های «وَ»، «به این دلیل»، «اما»، «درحالی که»، «با»، «واحد آغازین» و «درنتیجه» باشد؛ ثانیاً، این واحد در سطح واژه، در قالب ترکیب عطفی آزاد و مقید، و نیز در قالب نام‏آواها به‌شکل تکرار عطفی قوی و ضعیف، نقش معنایی ایفا کند. «وَ» در سطح جمله با توجه به واحدهای همنشین، یعنی گزاره‏های p و q می‏تواند رفتارهای گوناگونی از خود نشان دهد که گویای وابستگی‏اش به مؤلفه‏های زمان، جهان‏های ممکن، شرطی‏سازی، نتیجه‏یابی و الگوهای واقع در جهان‏های ممکن است. به این ترتیب، رفتار معنایی «و» کاملاً به رفتارهای معنایی گزاره‏های p و q وابسته است.    

دوره ۱۲، شماره ۶ - ( ۱-۱۴۰۰ )
چکیده

نقش‌های دستوریِ فعل لزوماً با نقش‌های معنایی آن، تناظر یک‌به‌یک ندارد. برخی زبان‌شناسان برای تعیین رابطۀ میان نقش‌های معنایی و دستوری، از مفهوم «سلسه‌مراتب تلویحی» استفاده کرده‌اند. در این پژوهش که ماهیتی توصیفی دارد ابتدا براساس «پیکرۀ گزاره‌های معنایی زبان فارسی»، «پیکرۀ نقش‌های معنایی زبان فارسی» و «پیکرۀ وابستگی نحوی زبان فارسی» که حجمی حدود سی‌هزار جمله و نیم‌میلیون کلمه دارند، سلسله‌مراتب روابط معنایی برای نقش‌های دستوریِ «فاعل»، «مفعول»، «متمم حرف‌اضافه‌ای/ مفعول غیرصریح»، «مسند» و «تمیز» مشخص شده ‌است. نتایج نشان می‌دهد که فاعل به‌لحاظ معنایی بیشتر به‌صورت «کنشگر» ظاهر می‌شود و پس از آن «پذیرا»، «تجربه‌گر» و «سبب» در رتبه‌های بعدی هستند؛ تمایلِ غالب مفعول برای حضور در جمله، به‌صورت «پذیرا» و پس از آن به ترتیب، «نتیجه»، «دربارگی» و «پذیرنده» است؛ جایگاه متمم حرف‌اضافه‌ای بیشتر با «مکان» پر می‌شود و پس از آن «پذیرا»، «پذیرنده» و «مقصد» در رتبه‌های بعدی هستند؛ و نهایتاً جایگاه مسند و تمیز، در میان نقش‌های معنایی، عمدتاً با «نسبت» پر می‌شود. در گام بعدی، سلسله‌مراتب روابط دستوری برای نقش‌های معنایی، شامل «کنشگر»، «تجربه‌گر»، «سبب»، «پذیرا»، «محرک» و «نسبت» تعیین شده ‌است. نتایج نشان می‌دهد که «فاعل» بیش از «مفعول» تمایل دارد که «کنشگر» و «تجربه‌گر» باشد؛ «فاعل» و بعد از آن «افزوده»، بالاترین تمایل را برای «سبب»بودن دارند. سه‌گانۀ حرف اضافه بیش از «فاعل» تمایل دارد که محرک باشد؛ «مفعول» و بعد از آن «فاعل» بیشترین تمایل را برای «پذیرا»بودن دارند و در نهایت «مسند» بیش از «تمیز» تمایل دارد که نقش «نسبت» را ایفا کند. علاوه‌بر تمایل غالبِ نقش‌های معنایی، برخی از هم‌وقوعی‌ها جالب‌توجه بودند که از جملۀ آن‌ها می‌توان به حضور «کنشگر» به‌منزلۀ افزوده، حضور «تجربه‌گر» در جایگاه مفعول و در مقابل آن حضور «محرک» در جایگاه فاعل اشاره کرد.

دوره ۱۲، شماره ۶ - ( ۱-۱۴۰۰ )
چکیده

جستار ­پیش­رو می­کوشد تا با اتکا بر رویکرد نشانه  ـ معناشناسی به تحلیل گفتمان ادبی به تحلیل تعامل سازه‌های وجهی و مؤلفه‌های تنشی ِ گفتمان به‌منزلۀ مؤلفه‌های بُعد عاطفی گفتمان داستان کوتاه «میعاد» اثر گلی ترقی بپردازد. ­روش ­تحقیق ­توصیفی تحلیلی ­است.­ درواقع نگارنده سعی دارد با تکیه بر گفتمان ادبی نویسنده و به شیوۀ تحلیل نشانه ـ معناشناختی و با اتکا به حضور پدیداری سوژۀ داستان و همچنین تعامل سازه‌های وجهی و تنشی نشان دهد چگونه مؤلفه‌های عاطفی در بطن گفتمان شکل می‌گیرند و فرایند تولید ­و دریافت معنا را تحت‌تأثیر قرار می‌دهند و در این میان گاه کنش روایی را به حاشیه می‌رانند و گاه در راستای احیای کنش قدم برمی‌دارند. .هدف اصلی جستار پیش رو پاسخ‌گویی به پرسش­های زیر است: ۱. ساختار عاطفی گفتمان داستان کوتاه میعاد دارای چه مؤلفه‌ها، کارکردها و سازوکارهای نشانه ـ معنایی و گفتمانی است؟ ۲. چگونه می‌توان جایگاه کنش را در کلیت نظام گفتمانی اثر موردمطالعه و با لحاظ ساختار سلسله‌مراتبی بعد عاطفی گفتمان تبیین کرد؟ نتایج نشان دادند که ساختار عاطفی گفتمان برونداد و تابع حضور پدیداری سوژه در  گفتمان داستان است که ­به­نوبۀ خود و در ابتدا  کنش روایی را از طریق برهم ریختن نظم و ایجاد آشفتگی در افعال مؤثر به حاشیه رانده و در ادامه با ثبات نشانه ـ معنایی افعال وجهی و شکل‌گیری درونۀ عاطفی امیدواری بار دیگر کنش در مرکزیت میدان گفتمانی قرار می‌دهد. بی‌شک این تعاملات با سبک­های حضور نشانه ـ معناشناختی پیوندی تنگاتنگ دارند.

دوره ۱۲، شماره ۵۶ - ( ۳-۱۴۰۳ )
چکیده

این مقاله رویکرد نشانه ـ معناشناسی را به‌مثابۀ رویکردی پساپراپی به قصه‌های عامیانه از رهگذر تحلیل قصۀ «حاجی لُواس» بررسی و تبیین می‌کند. برخلاف رویکرد پراپ که فقط به عناصر ثابت و متغیر و خویشکاری سی‌و‌یک‌گانۀ شخصیت‌ها و هفت حوزۀ کنش اشاره می‌کند، در رویکرد نشانه‌ ـ معناشناسی که عمدتاً از گرماس-۲ ریشه می‌گیرد و دیگر رویکردها ازجمله شمایلی ـ نشانه‌ای و برسازه‌ای را نیز شامل می‌شود، بررسی از سطح عناصر صوری صرف فراتر می‌رود، و معناها و مفاهیم پس پشت عناصر را نیز دربرمی‌گیرد. از این حیث، مربع معنایی با نحو بنیادی در سطح ژرف‌ساخت متون روایی سر‌و‌کار دارد که در قالب نحو روایی در سطح روساخت متجلی می‌شود. ژرف‌ساخت و روساخت، در نحو گفتمانی بروز می‌یابند و نحو گفتمانی، ساختارهای گفتمان روایت را برمی‌سازد که به معنای گفتمانی منجر می‌شود. معنای گفتمانی نیز همان است که گرماس دوم می‌کوشد ضمن پذیرش نقایص نشانه‌شناسی ساختارنگر گرماس اول، چنان‌که خود آن را به «نقصان معنا» تعبیر می‌کند، آن را از رهگذر نشانه ـ معناشناسی ایجاد کند. این مقاله، می‌کوشد به شیوه تحلیلی و تبیینی به این پرسش پاسخ دهد که ویژگی‌های متمایز رویکرد نشانه‌ ـ معناشناسی در بررسی قصه‌های عامیانه کدام است و چه وجه تمایزی از رویکرد صرفاً توصیفی و ساختارنگر پراپی دارد.



دوره ۱۲، شماره ۵۹ - ( ۹-۱۴۰۳ )
چکیده

پژوهش حاضر بر آن است تا با تمرکز بر وجوه عامیانه در نگارۀ بهزاد و داستان گنبد فیروزۀ نظامی، به تبیین معناشناختی عناصر معماری در روایتگری منقوش و منظوم ایرانی بپردازد. برای رسیدن به این هدف، نخست با ارائۀ تعاریف اجمالی و کاربردی از مفاهیم کلیدی مورد نظر ـ مشتمل بر عناصر معماری، روایت، وجوه عامیانه، معناشناسی ـ حدود نظری و محتوایی پژوهش تعیین می‌شود. سپس با تکیه بر نقاط اشتراک، دو اثر محوری ـ نگارۀ کمال‌الدین بهزاد و داستان گنبد فیروزۀ نظامی ـ مورد بررسی و بازخوانی قرار خواهد گرفت. در ادامه، نقشۀ راه پژوهش براساس پرسش کلیدی بحث مبنی بر چگونگی یافتن نقش و جایگاه عناصر معماری ـ مشخصاً گنبد و رنگ ـ در فرایند روایتگری ترسیم و برای پاسخ‌ دادن به آن، فرایندی سه‌مرحله‌ای، براساس آرای نشانه‏معناشناختی شعیری و کوتس، تدوین و اجرایی می‌شود. در مرحلۀ اول، ادبیات و معماری به‌مثابۀ دو دستگاه روایتگر تعریف می‌شوند. سپس، هم‌زمان با خوانش نگاره و داستان، وجوه عامیانۀ هر اثر استخراج می‌شود و مورد بررسی قرار می‌گیرد. در گام سوم، یافته‌های پژوهش به صورت موازی بررسی و ارزیابی می‌شود. نتایج پژوهش شاخص‏های دوازده‌گانۀ معماری روایی و شاخص‌های هشت‌گانۀ ادبیات عامه را به دست داده است. همچنین، با توجه به محتوای روایی و نمادین، فضا، تداعی، تداعی تخیل، ساختن حال یا خلق اکنون، بهره‌مندی از تنش، در سه ساحت زمینه، استفاده و شیوۀ روایت، می‏توان وجوه مرتبط با ادبیات عامه را در گسترۀ مورد بررسی پژوهش دریافت و تحلیل کرد.
 

دوره ۱۳، شماره ۱ - ( ۱۱- )
چکیده

فارسی زبانی ضمیر انداز با ترتیب فاعل، مفعول و فعل است که در آن همه گروههای نحوی اصلی به جز گروه فعلی، هسته ابتدا هستند. فعلها در این میان رفتار دوگانه‌ای از خود نشان می‌دهند به‌طوری که در حالت بی‌نشان متممهای غیر فعلی آنها پیش از هسته فعل و متممهای جمله‌ای آنها پس از هسته فعل قرار می‌گیرد (سمیعیان ۱۹۸۳، کریمی ۱۹۸۹، درزی ۱۹۹۶). گروههای اسمی در این زبان دارای حالت آشکار نیستند. اما مفعولهای مشخص نشانه «را» دارند که به پیروی از کریمی (۱۹۸۹) آن را نشانه آشکار حالت مفعولی در نظر می‌گیریم. وجود را بر روی گروههای اسمی فاعل یا متمم منجر به ساختی غیر دستوری می‌شود. در این مقاله در پی آنیم که ثابت کنیم گروه اسمی با نشانه ‌«را» در جملات موسوم به ساخت تمیز همچون «من بهرام را عاقل می‌پندارم» در واقع فاعل یک خرده جمله است. از این رو، ضمن اثبات وجود این مقوله در زبان فارسی نشان می‌دهیم که فاعل نیز در این زبان می‌تواند به شرط وقوع در جایگاه نحوی مناسب نشانه «را» را بپذیرد. در بخش یک این مقاله به مجادله بر سر خرده جمله می‌پردازیم. در بخش دو، خرده جمله را در ساخت تمیز در فارسی نشان می‌دهیم.در بخش سه تحلیلی کمینه‌گرا از این ساخت ارائه می‌دهیم و در نهایت بخش چهار پایان مقاله خواهد بود.

دوره ۱۳، شماره ۱ - ( ۱۱- )
چکیده

از سؤالاتی که اغلب ذهن گیرندگان و معلمان زبان را به خود مشغول می‌کند می‌توان به چگونگی یادگیری واژگان یک زبان خارجی و چگونگی حفظ یاد گرفته‌ها در حافظه اشاره کرد. در این مقاله تلاش می‌شود تا تأثیر دو نوع عمده از تمرینهای یادگیری لغت یعنی تمرینهای تولیدی - نوشتاری و تولیدی- گفتاری را بر یادگیری معانی لغتها کشف کرده و نیز آثار این دو رویکرد را در کوتاه مدت (۲۴ ساعت و یک‌هفته) و در بلند مدت (یک ماه) بر یادآوری معانی لغات بررسی کنیم. بدین منظور دو گروه همگون از زبان آموزان زبان انگلیسی به‌عنوان زبان دوم انتخاب و به مدت ۱۰ هفته در معرض آموزش حدود ۱۰۰ کلمه جدید زبانی با استفاده از روشهای دوگانه فوق قرار گرفتند. یافته‌های مطالعه بر تأثیر بیشتر تمرینهای تولیدی- گفتاری بر یادآوری بلند مدت معانی کلمات دلالت دارد. در حالی که هر دو روش تأثیر یکسانی در کوتاه مدت از خود نشان دادند.

دوره ۱۳، شماره ۱ - ( ۱-۱۴۰۱ )
چکیده

تحلیل گفتمان انتقادی رویکردی است که زبان را به‌عنوان عملی اجتماعی در ارتباط با عواملی همچون قدرت و ایدئولوژی موردمطالعه قرار می‏دهد. با توجه به این رویکرد، پژوهش حاضر کوشیده است تا با کاربست مؤلفه‏های جامعه‏شناختی ـ معنایی، نشان دهد که جلال آل‏احمد از طریق بازنمایی شخصیت‏های «درۀ خزان‏زده»، چگونه به بیان ایدئولوژی خود پرداخته و در پساسقوط رضاشاه، به چه نحو کنشگران اجتماعیِ آن دوره را به‌تصویر کشیده است. در این داستان کوتاه، ساخت‏های ‏زبانی در خدمت مؤلفه‏های جامعه‏شناختی ـ معنایی قرار دارند و از این نظر، الگوی ون لیوون ابزار مناسبی برای تحلیل متن و کشف رابطه میان زبان و ایدئولوژی نویسنده است. پرسش اصلی در این پژوهش، آن است که آیا نویسنده به‌وسیلۀ بازنماییِ کنشگران اجتماعی، توانسته است از ایدئولوژی پنهان خود پرده بردارد؟ یافته‏های تحقیق نشان می‏دهد که این امر، به وقوع پیوسته و آل‏احمد با استفاده از شیوه‏های کتمان، پس‏زمینه‏سازی، فعال‏سازی، منفعل‏سازی تشخص‏بخشی و تشخص‏زدایی، ایدئولوژی و دیدگاه‏های خود را در داستان بیان کرده است. وی با استفاده از راهبرد کلّی «حذف»، هویت مقامات عالی‏رتبۀ دولت پهلوی را پنهان می‏کند و با «پس‏زمینه‏سازی»، آن‏ها را کاملاً نادیده می‏گیرد. نهادهای «دولت» و «ارتش» در گفتمان فعال‏نمایی شده، و «کارگران» و «نخبگان»، منفعل‏نمایی شده‏اند تا با برجسته کردن ستمی که به آن‏ها روا داشته شده است، در کانون توجه مخاطب قرار گیرند.


دوره ۱۳، شماره ۲ - ( ۳-۱۴۰۱ )
چکیده

جستار حاضر در چارچوب نظریۀ نمود معنایی ـ واژگانی لیبر (۲۰۰۴) به مقایسۀ بررسی نقش معنایی پیشوندهای منفی‌ساز «نا» و «بی» در فارسی می‏پردازد. پایه‌گذار این نظریه با استفاده از شـش مشخصۀ معنـایی، نقش معنایی عناصر واژی ازجمله وندها و عملکـرد آن‌ها را در فرایندهای ترکیب، اشتقاق و تغییر مقوله بررسی می‏کنـد. در این پژوهش داده‌های موردبررسی از نسخۀ ۲ پیکرۀ همشهری استخراج شده‌اند و براساس نوع و معنای مقولۀ پایۀ چندمعنایی وندهای «نا» و «بی» موردبررسی قرار گرفته‏اند و با یکدیگر مقایسه می‏شوند. بررسی داده‏های پژوهش حاکی از آن است که معانی متفاوت نفی در کلمات دارای پیشوند «نا» به‌دلیل اصل هم‏نمایگی است. البته، این اصل درمورد برخی از کلمات منفی پاسخ‌گوی معنای حاصل، نیست و برای توجیه معانیِ منفیِ این کلمات باید اصل هم‏نمایگی را کنار بگذاریم و به مشخصه‏های معنایی پایه توجه کنیم؛ البته این موضوع درمورد وند «بی» صدق نمی‏کند و معانی حاصل از آن از طریق اصل هم‏نمایگی توضیح داده می‏شود. همچنین، مشخص شد که هر دوی این وندها به‌جز در مواردی معدود، وندهای صفت‏ساز هستند.
 

دوره ۱۳، شماره ۲ - ( ۳-۱۴۰۱ )
چکیده

پژوهش حاضر با موضوع «جهت میانه در زبان فارسی» با به‌کارگیری آرای موجود در رویکرد کمینه‌گرای بوورز (۲۰۱۰, ۲۰۱۸) شکل گرفته ‌است. این رویکرد از تازه‌ترین تعدیل‌های شکل‌گرفته در چارچوب برنامه کمینه‌گراست که در آن کاستی‌های موجود در نظریات پیشین ازمیان رفته است و مهم‌ترین دستاورد آن ارائه ترتیب جهانی ادغام است؛ ترتیبی که از منظر بوورز با کمک آن می‌توان فرایند ادغام نحوی در زبان‌های گوناگون را سامان‌دهی کرد. پیش‌تر بوورز (۲۰۰۲) در چارچوب برنامه کمینه‌گرا تحلیل ساخت‌های متعدی معلوم، میانه و مجهول را با استفاده از دو مقوله «اِسناد» و «گذرایی» ممکن می‌دانست. با حذف گره گذرایی از تحلیل‌های متأخر وی و نیز جایگزین شدن مقوله نقشی «جهت»، ویژگی‌های هسته این گروه عامل تمایز چنین ساخت‌هایی است. پژوهش حاضر ضمن پذیرش کارآمدی رویکرد بوورز، به مقایسه «جهت میانه» در زبان فارسی و ساخت‌های تک‌موضوعی نامفعولی و ناکُنایی پرداخته است. در این مقاله با استناد به بررسی‌های نحوی صورت‌گرفته بر روی داده‌های مستخرج از «پایگاه اینترنتی دادگان: پیکره وابستگی نحوی زبان فارسی» نشان خواهیم داد که نه‌تنها در زبان فارسی امروز جهت فعل «میانه» کاربرد دارد، بلکه ترتیب جهانی مطرح‌شده توسط بوورز در فرایند ادغام ساخت‌های نحوی موسوم به «ترتیب جهانی ادغام» در زبان فارسی نیز رعایت می‌شود. مطابق با چنین ترتیبی جایگاه ادغام موضوع فعل با نقش معنایی کنش‌گر پایین‌ترین جایگاه در نمودارهای درختی خواهد بود و سایر موضوع‌های فعل پس از گروه کنش‌گر و با ترتیب ویژه‌ای ادغام می‌شوند. تحلیل شیوه ادغام موضوع‌های فعل در قالب گِره‌های نحوی و نیز بازنمایی شیوه ادغام نحوی سه ساخت تک‌موضوعی میانه، نامفعولی و ناکنایی در زبان فارسی دستاوردهای این پژوهش در چارچوب برنامه کمینه‌گراست. 
 

دوره ۱۳، شماره ۲ - ( ۳-۱۴۰۱ )
چکیده

وام‌واژه‌ها که از برخورد دو جامعۀ زبانی متولد می‌شوند، می‌توانند کاربردهای گسترده‌ای در گفتار بومیان یک زبان پیدا کنند. گسترش کاربرد وام‌واژه‌ها بسته به عوامل گوناگون زبانی و غیرزبانی متفاوت است. پژوهش حاضر بر آن است تا برمبنای روشی تحلیلی ـ توصیفی کاربرد وام‌واژه‌ها در گونۀ گفتاری زبان فارسی را از سه منظر معنایی، کاربردشناختی و جامعه‌شناختی بررسی کند. بدین منظور ۶۰۰ دقیقه از پیکرۀ گفتاری فارسی دانشگاه الزهرا (س)، شامل ۱۴۰۰۰ جمله به زبان فارسی در ۱۰۰ موقعیت و موضوع مختلف که توسط ۲۴۰ گویشور زن و ۸۰ گویشور مرد به‌کار رفته‌اند، با در نظر گرفتن «حوزۀ معنایی»، «انتزاعی و غیرانتزاعی بودن» وام‌واژه‌ها‌، بسامد کاربرد یا میزان «نفوذپذیری» آن‌ها، و دو متغیر جامعه‌شناختی زبان شامل «انگیزۀ استفاده» از وام‌واژه‌ها و «جنسیت» گویشوران بررسی شده است. نتایج حاصل از مقایسۀ تنوع وام‌واژه‌ها و بسامد کاربرد آن‌ها بر اساس حوزه‌های معنایی مختلف نشان می‌دهد وام‌واژه‌های مربوط به «فعالیت‌های پایه و فناوری»، «روابط اجتماعی و سیاسی» و «گفتار و زبان» بیشترین سهم را در حوزه‌های معنایی وام‌واژه‌‎ها دارند. به‌علاوه، داده‌های پژوهش نشان می‌دهد درصد بیشتری از وام‌واژه‌ها مربوط به مفاهیم و پدیده‌های انتزاعی‌اند و میزان کاربرد این واژه‌ها نیز در مقایسه با مفاهیم و پدیده‌های مادی بیشتر است. از منظر جامعه‌شناختی نیز نتایج پژوهش حاکی از آن است که زنان در مقایسه با مردان بیشتر از وام‌واژه‌هایی که دارای معادل رایج فارسی‌اند استفاده می‌کنند و «پر کردن خلأهای ارتباطی در زبان قرض‌گیرنده» و «ارزش و اعتبار اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و علمی زبان قرض‌دهنده» مهم‌ترین انگیزه‌های کاربرد وام‌واژه‌ها توسط گویشوران زبان فارسی هستند.

 

دوره ۱۳، شماره ۴ - ( ۷-۱۴۰۱ )
چکیده

در این مقاله با بهره‌گیری از رویکرد نشانه‌معناشناسی، به تحلیل فرایند انتقالِ معنا در نظام‌های نشانه‌ای خطبۀ الزّهراء پرداخته‌ایم. گفتمان این خطبه، در مسیر شکل‌گیری خود برای تولید معانی «قدرت الهی»، «سرای آخرت و دل‌بستگی‌های دنیایی»، «جان کندن»، «چگونگی مردن» و «مرگ»، به ترتیب از نشانه ـ معناهای متفاوتی عبور می‌کند که به فرایند شکل‌گیری معنا منجر می‌شود. نظر به اینکه در روند انتقال معنا، با نظام‌های نشانه‌ای مختلفی مواجه هستیم و فرایند شکل‌گیری معنا، تابع یک نظام نشانه‌ای خاص در گفتمان خطبۀ الزّهراء نیست، هـدف جستار پیش رو با تکیه بر روش توصیفی ـ تحلیلی و نظریات نشانه ـ معناشناسی نوین، مشخص کردن نظام‌های گفتمانی حاکم بر گفتمان و بررسی شرایط انتقال معنا، چه از لحاظ صورت و چه از لحاظ معناست. پرسش اصلی مقاله این است که عملیات انتقال معنا از یک نظام نشانه‌ای به دیگر نظام‌های نشانه‌ای در یک خطبه، چگونه و براساس کدام کارکردها صورت می‌پذیرد؟ به‌عبارتی، فرایند استحالۀ معنا در گفتمان، تحت چه شرایطی نمود پیدا می‌کند؟ فرض نگارندگان، بر این است که فرایند استحالۀ معنا در گفتمانِ خطبه، تابع فرایندهای شَوِشی و مسائل عاطفی است که تکانه‌های معنایی و گسست‌های گفتمانی، به تقویت این فرایندها منجر می‌شود. مهم‌ترین دستاورد پژوهش حاضر، این است که فرایند استحالۀ معنا در انتقال از حضور استعلایی خداوند در ابتدای گفتمان، به حضور ناموزون و فناپذیر انسان در پایان گفتمان براساس کارکرد شَوِشی رخدادی گفتمان که شریک گفتمانی را با دو نوع حضور متفاوت مواجه می‌کند، رخ می‌دهد.


 

دوره ۱۳، شماره ۴ - ( ۷-۱۴۰۱ )
چکیده

هدف مقالۀ حاضر معرفی رویکردی تازه به ساخت‌واژه با عنوان «ساخت و تعبیر» بوده است. برای تحقق این هدف بخش‌هایی از نظریۀ نقش و ارجاع، به ساخت‌واژه تسری داده شده، با دیدگاه تازه‌ای تلفیق یافته و رویکرد جدیدی با عنوان «ساخت و تعبیر» را شکل داده است. این رویکرد جدید برای تحلیل چگونگی مفهوم‌سازی در زبان و نحوۀ کارکرد دو پدیدۀ چند‌معنایی و هم‌معنایی و علت هم‌بستگی میان آن‌ها در قالب ساخت‌واژۀ اشتقاقی و بسیط و براساس تحلیل تعدادی وند و واژه که به‌صورت تصادفی انتخاب شده‌اند، ارائه و در سه مرحله اجرا شده است: در مرحلۀ اول، دیدگاه‌های ساخت‌واژی متفاوتی در زمینۀ چند‌معنایی موردنقد و بررسی قرار گرفته، در مرحلۀ دوم رویکرد پیشنهادی ارائه شده و در مرحلۀ سوم موارد مشکل‌ساز رویکردهای پیشین در چارچوب پیشنهادی، موردتحلیل قرار گرفته و به نتیجه رسیده است که کاربرد با معنا تفاوت دارد. کاربرد بنیاد زبان و محور مفهوم‌سازی است. کاربرد به‌صورت هم‌زمان و پیوسته هم با معنا و هم با صورت سازه‌ها در حال تعامل است و همین تعامل هم‌زمان و دائمی علت شکل‌گیری چند‌معنایی و هم‌معنایی هم‌بسته و در رقابت است. همچنین توانش کاربردی در ذهن گوینده است، بنابراین گوینده در بستر شناخت فرهنگی و بافت، با ایجاد تعامل میان کاربرد، معنا و صورت، ارجاع می‌دهد و شنونده واحد ارجاعی یا «ساخت» را تعبیر و استنباط می‌کند و بدین گونه مفهوم‌سازی صورت می‌گیرد.
 

دوره ۱۳، شماره ۴ - ( ۷-۱۴۰۱ )
چکیده

جستار‏ پیش‏رو می‏کوشد تا در چارچوب رویکرد نشانه ـ معناشناسی به تحلیل گفتمان ادبی به واکاوی ابعاد پدیداری معنا  در داستان کوتاه «درخت گلابی» اثر گلی ترقی بپردازد. ‏روش ‏تحقیق ‏توصیفی ـ تحلیلی ‏است. ‏درواقع نگارنده سعی دارد تا با تکیه بر گفتمان ادبی نویسنده و به شیوۀ تحلیل نشانه ـ معناشناختی و با تکیه بر حضور پدیداری سوژۀ داستان‏ نشان دهد چگونه گفته‌پرداز ـ راوی ‏مؤلفه‏های پدیداری را در بطن گفتمان می‌پروراند و فرایند تولید‏ و دریافت معنا را تحت‌تأثیر قرار می‌دهد‏ و در این میان گاه کنش‏ روایی را به حاشیه می‌راند و گاه در راستای احیای ‏آن قدم برمی‏دارد. هدف اصلی جستار پیش‌رو پاسخ‌گویی به پرسش‏های زیر است: ۱. ابعاد پدیداری معنا تابع چه مؤلفه‏های گفتمانی و نشانه­ معنایی است و کارکرد آن‌ها چیست؟، ۲. چگونه می‏توان جایگاه کنش را در کلیت نظام گفتمانی اثر حاضر تبیین کرد؟ بنابراین فرضیه‏های پژوهش حاضر از این قرارند: ۱. ابعاد پدیداری معنا در گفتمان برونداد و تابع شوِش ، تنش  و تطبیق  است که دارای کارکرد زیبایی‌شناختی  است؛ ۲. برهم‌کنش این مؤلفه‏ها کنش روایی  را از طریق برهم‌ریختن نظم ‏و ایجاد آشفتگی ‏در افعال مؤثر  به حاشیه می‌راند و درادامه با ثبات نشانه ـ معنایی افعال وجهی و شکل‌گیری درونۀ عاطفی عشق بار دیگر کنش در مرکزیت میدان گفتمانی قرار می‌دهد. بی‌شک این تعاملات با سبک‏های حضور نشانه  ـ معناشناختی پیوندی تنگاتنگ دارند.
 


دوره ۱۳، شماره ۶ - ( ۱-۱۴۰۱ )
چکیده

اگرچه مهارت زبانی کودکان کم‏شنوا به کمک سمعک و کاشت حلزون شنوایی و گفتار درمانی ارتقا می‏یابد، اما به علت این‏که آغاز شنوایی در این کودکان با تأخیر صورت می‏گیرد و باتوجه به این‏که آموزش کودکان کم‏شنوا در مدارس عادی انجام می‏شود، لازم است که عملکرد زبان شفاهی این کودکان در مقایسه با هم‌سالان شنوایشان به دقت بررسی شود. لذا پژوهش حاضر به تحلیل و مقایسۀ مؤلفه‏های زبان شفاهی از دو جنبۀ معناشناسی و نحو در کودکان کم‏شنوا دارای سمعک و حلزون شنوایی با هم‌سالان شنوا پرداخته ‏است. به این منظور تعداد ۳۹ کودک ۶ تا ۸ سال، شامل شانزده کودک شنوا، سیزده کودک دارای پروتز حلزون شنوایی و ده کودک دارای سمعک به کمک آزمون Told-p:۳  بررسی شدند. تجزیه و تحلیل داده‏ها از طریق آزمون‏های کروسکال والیس و یومن‏ویتنی نشان ‏داد، میان کودکان کاشت حلزون شده و دارای سمعک، از لحاظ مهارت‏های نحوی و معناشناسی  تفاوت معنی‏داری وجود ندارد و این کودکان در دریافت و درک معانی کلمات و جملات، در ارائۀ تعاریف شفاهی از کلمات و توانایی شناختن و به کارگیری اشکال تک‌واژ، عملکرد یکسانی دارند.  اما بین کودکان شنوا و دو گروه کودکان کم‏شنوا از جنبه‏های نحو و معناشناسی اختلاف معنی‏داری وجود دارد و کودکان شنوا عملکرد بهتری دارند. بنابراین لازم است که کودکان کم‏شنوا تا رسیدن به سطح زبانی کودکان شنوا به‌طور جدی تحت آموزش‏های توان‌بخشی کلامی ـ  شنیداری قرار گیرند. عدم توجه به این موضوع می‏تواند اثر نامطلوبی بر پیشرفت‏ تحصیلی و آیندۀ شغلی کودکان کم‏شنوا داشته باشد.

دوره ۱۳، شماره ۶ - ( ۱-۱۴۰۱ )
چکیده

نشانه ـ معناشناسی ابزاری دقیق در خدمت مطالعه مکانیسم شکل‌گیری و تولید معناست. دو گونه مهم شناختی و عاطفی در جریان سیال گفتمان ادبی باعث تولید معنا می‌شوند. از آنجا که گفتمان حاکم بر  دو شعر «مرثیه الحلّاج» ادونیس و «مرگ ناصری» شاملو، برپایه ارتباط گستره‌ای و فشاره‌ای بنا نهاده شده است، این مقاله در صدد آن است تا با استفاده از روش تحلیلی ـ توصیفی و به شیوۀ تطبیقی به بررسی نظام تنشی ـ عاطفی موجود در این دو شعر بپردازد و ضمن تطبیق اشعار، سازوکارهای شکل‌گیری، تولید، تداوم معنای عاطفی و تعامل آن با سایر معانی را  تبیین کند و چگونگی شراکت نشانه‌معناها در تولید معنا را توضیح دهد. هدف از ارئۀ این مقاله بررسی ویژگی‌های حسّی ـ ادراکی این دو شعر است تا نشان داده شود که چگونه «موضع گفتمانی»، «اتّصال و انفصال گفتمانی»، «تأثیر افعال»، «دورنماسازی»، «ریتم و آهنگ» و «تنش و بر خلاف جریان حرکت کردن» به تعالی و جاودانگی منجر می‌شود و عناصر سازنده گفتمانِ دو گفته‌پرداز در جهت جاودانه کردن نام و خاطره دو شَوِشگر است.  به‌عبارت دیگر این مقاله درپی آن است تا نشان دهد که چگونه حلّاج و ناصری از طریق رابطه احساسی و تنشی از منِ شخصی عبور کرده و سپس در فرایندی ایثارگرایانه، برخلاف جهت معمول حرکت‌کننده و استعلایی به جاودانگان می‌پیوندند. یافته‌های پژوهش حاکی از آن است که عناصر دخیل در سازوکارهای تولید گفتمان عاطفی، درنهایت امر در جهت تثبیت معنای موردنظر دو گفتهپرداز عمل کرده‌اند.
 

دوره ۱۳، شماره ۵۲ - ( ۶-۱۳۹۵ )
چکیده

با توجه به اینکه فهم عمیق داده‌های حسی ـ ادراکی، نقش مؤثری در تحلیل متون عرفانی دارد، این پژوهش تحلیل شطحیات عرفانی را بر پایه نظریه نشانه‌شناسی احساسات وجهه همت خود قرار داد. تقدم ادراک دیداری بر دیگر داده‌های حسی ـ ادراکی و تعامل پایدار این داده‌ها با یکدیگر، به شطحیات عرفانی وجهه‌ای نشانه ـ پدیدارشناختی می‌دهد. سیالیت، پویایی و انعطاف گزاره‌های حاصل از حاسه‌های مختلف و نیز ارتباط پایدار سوژه و ابژه این وجهه دو‌گانه را تقویت می‌کند. با این توصیف در این مقاله سعی می­شود که با تطبیق الگوی نشانه‌شناسی احساسات بر شطحیات، حضور گزاره‌های احساسی و تأثیر پایدار آن در متون ادبی بررسی و تحلیل شود.

دوره ۱۴، شماره ۱ - ( ۱-۱۴۰۳ )
چکیده

اهداف؛ هندسه و تزئینات، از مهم­ترین ارکان معماری مسجد و مسجد نیز مهم­ترین رکن در معماری مسلمین است. با توجه به ابعاد کالبدی و معنایی مسجد، هندسه و تزئینات نیز علاوه بر کارکرد نظام­ دهی هندسی و آراستن فضا، موجب تجلی اسماء و صفات الهی در مسجد می­ شوند. مسئله اساسی، کاربرد دوگانه هندسه و تزئینات در بهبود طراحی معماری شبستان مساجد می ­باشد. ضرورت و اهمیت پژوهش، از اینروست که در معماری مسجد، اهمیت معنا و حسن کمتر از کالبد آن نیست و نباید فقط به کالبد مادی مسجد بسنده نمود. بهبود طراحی معماری شبستان مسجد با بهره­مندی مناسب از هندسه و تزئینات، مهم­ترین هدف پژوهش می­باشد.

روش­ ها؛ مساجد ارزشمند معاصر که میراث ماندگار معاصر تلقی می­شوند، به عنوان نمونه­ های موردی انتخاب و از روش­های تحقیق همبستگی، دلفی و پژوهش موردی و از ابزارهای پرسشنامه، مصاحبه، پیمایش و نرم­افزارهای تحلیل آماری به کار استفاده شده­ است. ابتدا توسط مصاحبه و پرسشنامه از نخبگان دانش، سپس توسط پرسشنامه از متخصصین و در سه مسجد ارزشمند معاصر از کاربران مسجد نظرسنجی و داده­ ها توسط نرم­ افزارهای آماری، آنالیز شده ­اند.

یافته­ ها؛ کاربرد هدفمند هندسه و تزئینات، علاوه بر بهبود طراحی معماری، باعث تجلی معنا و حُسن‌ در شبستان مسجد می ­شود.

نتیجه­ گیری؛ کاربرد مناسب هندسه و تزئینات در مساجد با بیان صحیح و کاربرد مصالح و فناوری­ های نوین، به ارتقاء روحانیت و معنویت شبستان می­ انجامد و مساجد در یک کالبد مادی و مصالح ساختمانی سرد و بی ­روح خلاصه نمی ­شوند و عناصر کالبدی مسجد واجد رمز، راز و نماد­گرایی می ­شود.

دوره ۱۴، شماره ۱ - ( ۱-۱۴۰۳ )
چکیده

اهداف: میراث معماری صنعتی ایران، راوی مکالمه معماری گذشته این سرزمین با جهان صنعتی، امروزه در معرض فرسودگی طبیعی یا تخریب انسانی قرار دارد. در حفاظت از میراث معماری صنعتی غالباً وجوه فیزیکی که زمینه ادراک ملموس داشته مورد تحلیل قرار می­ گیرند، در حالی­که وجوه تأثیرگذار دیگری با ماهیت غیرفیزیکی نیز در روند حفاظت مؤثر هستند. هدف از انجام مقاله حاضر آن است که با تمرکز بر سیلوی تهران، وجوه ناملموس میراث معماری صنعتی به­عنوان ارزش­ها و متغیرهای مغفول در روند حفاظت مورد مطالعه قرار گیرند.

روش­ها: پژوهش حاضر از نوع تحقیقات تاریخی-تطبیقی است و ماهیتی کیفی دارد. به­منظور دستیابی به هدف، نخست از میان گونه شناسی ارزش ­های میراث مدرن با استفاده از تکنیک استدلال منطقی گونه­ شناسی پریرا رودرز پیشنهاد می­ شود. سپس با بازخوانی مستندات تاریخی سیلوی تهران، ارزش­ های این­گونه میراثی واکاوی شده و پس از تطبیق با مؤلفه ­های گونه ­شناسی منتخب، مورد تفسیر و تحلیل قرار می ­گیرند.

یافته ­ها: دانش در زمینه ارزش ­های میراث معماری صنعتی نقش اساسی در جهت برجسته کردن رویکرد حفاظت ارزش­_مبنا دارد. دستاورد پژوهش حاضر، تبیین و دسته­ بندی ارزش­های سیلوی تهران براساس گونه­ شناسی رودرز در هشت  ارزش اولیه اجتماعی، اقتصادی، سیاسی، تاریخی، زیبایی­شناسی، علمی، قدمت و اکولوژیکی و سی ارزش ثانویه است.

نتیجه­ گیری: نتایج تحقیق نشان می­ دهد که سهم عمده­ ای از ارزش ­های میراث معماری صنعتی دارای وجوه ناملموس است. تدقیق وجوه و مقیاس ارزش­ های میراث معماری صنعتی، ضمن تأکید بر لزوم حفاظت معنایی به موازات حفاظت کالبدی، ارزیابی و اولویت­ بندی ارزش ­های این میراث و اتخاذ تصمیمات آگاهانه مبنی بر انتخاب نوع حفاظت بهینه را امکان­پذیر می­ سازد.
 

صفحه ۱۳ از ۱۵