۴۵۹ نتیجه برای ادبیات
دوره ۰، شماره ۰ - ( ۸-۱۴۰۲ )
چکیده
شعر کودک، بستری مناسب و مؤثر برای پرورش اخلاقی، اجتماعی و افزایش قوای ذهنی و شناختی او به شمار میآید. از این حیث و به دلیل اهمیت محتوای آثار ادبی کودک در نظام تعلیم و تربیت، شناخت شعر کودک از زوایای مختلف ضرورت دارد. فرهنگ مردم مجموعه ای گسترده از عناصر مربوط به زندگی مادی و معنوی مردمان یک سرزمین است که حفظ و انتقال آن به مخاطب کودک و تقویت جایگاه آن در اندیشه سرایندگان این حوزه سبب تأثر و بهره وری خلاقانۀ از این فرهنگ غنی است. در این میان سنتهای مادی مسائل روزمره مردم نظیر ابزارها، خوراک، پوشاک و وسایل نقلیه است. جستار حاضر به بررسی بازتاب این سنت های مادی در اشعارافسانه شعبان نژاد می پردازد. شیوه بررسی؛ تحلیلی- توصیفی براساس منابع کتابخانه ای است. نتایج نشان میدهد؛ شعر شعبان نژاد به عنوان منبعی اصلی در تحقیقات؛ پیوند روشن و آگاهانه ای با فرهنگ مردم دارد. وی با استفاده از مصادیق مادی فرهنگ مردم، فضای گذشته و حال را به یکدیگر پیوند زده، به کمک روایت، ریتم و آهنگ، گستردگی دایرۀ واژگان، تصویرگری وصنایع ادبی برای کودک دنیای مدرن ریشه های کهن او را به نمایش میگذارد و به شکوفایی و ثبات ادبیات کودک و نوجوان در زبان فارسی می پردازد.
دوره ۱، شماره ۱ - ( ۱-۱۳۸۹ )
چکیده
شناخت شرق و دنیای ادب و هنر شرقیان بیش از هر چیز مرهون شرقشناسان و نویسندگانی است که در شناساندن فرهنگهای شرقی پیشتاز بودند و این امر مهم از سدههای هفده و هجده میلادی شروع شده و در قرن نوزدهم و بیستم رنگ و بوی علمی، تطبیقی و آکادمیک به خود گرفت. از میان این ادیبان شرقنگار، ویکتور هوگو، پیشوای مکتب رُمانتیسم، شاعر و نویسنده قرن نوزده فرانسه، از ورای نوشتهها و ترجمههای شرقشناسان، بهویژه با شناختن آیین زرتشتی و شاعران و ادیبان ایرانی همچون سعدی، فردوسی و حافظ، توانست مفاهیم و اندیشههای شرقی را در قالب اشعار حماسی و تاریخیِ خود به شکل منظوم بسراید. ذهن خیالپرداز و رُمانتیک ویکتور هوگو در بیان تصویر زیباییِ هنر و سُنتهایِ مشرق زمین، در طول اشعار وی موج زده و خوانندۀ معاصر را همچون خوانندۀ قرن نوزده مجذوب روشناییهای اهورایی میکند. در این مقاله سعی بر آن داریم تا با نشاندادن تأثیر و الگوپذیریِ هوگو از افکار زرتشتی، هنر و فرهنگ شرق و خالقان شاهکارهای ادبی زبان فارسی، اُفق جدیدی در درک و واکاویِ دنیای خیال و تحلیل اندیشههای استنباطی وی از تاریخ، جامعه و انسانیت ترسیم کنیم.
دوره ۱، شماره ۱ - ( ۱-۱۳۹۲ )
چکیده
یکی از مباحث مهم در ادبیات شفاهی، مقایسة روایتهای شفاهی یک متن با روایتهای کتبی همان متن است. در این مقاله، روایتهای شفاهی و کتبی داستان بهمن مقایسه شدهاند. از میان روایتهای کتبی، داستان بهمن در شاهنامه فردوسی، داستان بهمن در تاریخ ثعالبی و منظومه بهمننامه سروده ایرانشاهبن ابیالخیر و از میان روایتهای شفاهی، شانزده روایت انتخاب شده است. نگارنده کوشیده است تفاوت زبان و نوع روایت را در روایتهای شفاهی و کتبی این داستان نشان دهد. در این زمینه تاکنون هیچ مقالهای منتشر نشده است؛ ازاینرو مقاله حاضر نخستین پژوهش درباره این موضوع است.
دوره ۱، شماره ۱ - ( ۱-۱۳۹۲ )
چکیده
در داستانهای منثور عامیانه، زنان نقشهایی گوناگون برعهده دارند. در مقایسه با نقش منفعل و تزیینی زن در ادبیات رسمی و غنایی؛ نقش زنده، پویا، اثرگذار و گاه محوری زن در قصههای عامیانه تأملبرانگیز است. زنان فعال با شخصیت مثبتشان، آغازگر عشق، عیارپیشه، یاور قهرمان، پاسدار آزادی و آبروی خویش، جنگجو، طبیب و پرستار قهرمان، مخالف ازدواج اجباری، ثابتقدم در عشق، اهل مکر زنانه، فداکار، مهربان، خردمند، گرهگشا، رایزن قهرمان و اهل عیش نهانیاند. اما زنان فعال با شخصیت منفیشان، حیلهگر، جادوگر، بداندیش، بدکار، زشتروی، خائن، حسود و ازنظر اخلاقی فاسد و تباهاند. زنان منفعل- که بهمنزلۀ جایزهای برای پهلوان هستند- سادهدل، معشوق یا همسر محض، تسلیم دربرابر چندهمسری و ستمدیدهاند. این مقاله با روش توصیفی- تحلیلی، انواع نقشآفرینی زنان فعال و منفعل را در ۲۲ داستان عامیانۀ بلند و مشهور بررسی و تحلیل میکند.
دوره ۱، شماره ۱ - ( ۱-۱۳۹۲ )
چکیده
اسطورهشناسی تطبیقی، از زمینههای پژوهشی نسبتاً جدیدی است که از نیمه دوم قرن نوزدهم، به طور گسترده کاربرد یافته است. ارتباط این رویکرد، از یک سو در زمینه ادبیات تطبیقی و از سوی دیگر، در حوزه نقد اسطورهای پیوستگی و انسجام مییابد. با اینکه ضرورت شناخت اساطیر ملل و اقوام جهان، بهصورت گسترده و تطبیقی، نخست از سوی پژوهندگان اروپایی احساس شد و پژوهشهای گستردهای انجام دادند که بیشتر محدود به اساطیر اقوام اروپایی (یونان و روم) بود، اما گستره کاربرد این رویکرد، در شناختگی اساطیر ملل اسلامی، از کاوشهای جزئی یا موردی برخی مضامین اسطورهای، فراتر نرفت. حسین مجیب المصری، در سال ۲۰۰۰ با شناخت این فقر پژوهشی، با تحقیقی با نام «دراسة مقارنة للأسطورة بین الأدب العربی و الفارسی و الترکی»، نخستین گام را در تطبیق اسطورههای ایرانی، عربی و ترکی برداشت و شگفتا که هنوز پس از گذشت یک دهه، حتی اشارهای نیز بدانها نشده است. مجیب المصری در این پژوهش تطبیقی، هریک از اساطیر ایرانی، عربی و ترکی را در سه بخش جداگانه مورد بررسی قرار میدهد. هرچند این اثر، هماهنگ با رویکرد نقد اسطورهای قرن بیستم نیست، اما در نقد و سنجش اسطورههای ایرانی، دستاوردهای نوینی را در عرصه اسطورهشناسی تطبیقی، ارائه می کند و اسطورههای ناشناختهای از اساطیر عربی و ترکی را، با نمونههای مشابه ایرانی تطبیق می دهد که تاکنون در هیچ پژوهشی، مورد بررسی قرار نگرفته اند. در این مقاله می کوشیم ارتباط اسطوره و کارکرد اسطورهشناسی در ادبیات تطبیقی را نمایان و سپس دستاوردهای حسین مجیب المصری را معرفی کنیم و در حوزهای محدودتر، بهنقد آرای حسین مجیب المصری در خوانش و دریافتی که از اساطیر ایران داشته است، بپردازیم و در پایان، وجوه اشتراک اساطیر فارسی با اسطورههای تطبیقی عربی و ترکی را، در دو بخش اسطورههای دینی و تاریخی نشان دهیم. هدف از این پژوهش نشان دادن تواناییهای بالقوه اساطیر ملل اسلامی، تأکید بر پژوهش در بستر اسطورهشناسی تطبیقی و ضرورت تغییر توجه یک سویه اسطورهشناسان ایرانی و غیر ایرانی است.
دوره ۱، شماره ۱ - ( ۶-۱۳۸۲ )
چکیده
اقسام شمول ادبیات داستانی نزد ملل گوناگون کمی متفاوت است. در ادبیات فارسی، مقامه و حکایت هم میتواند جزءادبیات داستانی به شمار آید و در ادب اروپایی ادبیات داستانی (ficticn) فقط شامل قالبهای خاص داستانی به مبنای جدید میشود.
در این نوشتار، نویسنده پس از بیان تفاوت عصر جدید و دوره معاصر؛ با توجه به حوادث اثر گذار تاریخی، ادبیات عصر جدید و معاصر را به هفت دوره تقسیم کرده که در این گفتار تنها دو دوره ابتدایی بررسی شده است. دوره اول یا دوران مدرنیته (۱۲۸۵ – ۱۲۰۶) دوره دوم: پس از مشروطه تا حکومت رضاخان (۱۲۹۹ – ۱۲۸۵).
دوره ۱، شماره ۱ - ( ۶-۱۳۸۲ )
چکیده
اینکه ادبیات کودکان شاهکاری است که با نگاهی به فراسوی آن درمییابیم که با طرح اساسیترین پرسشهای هستیشناسانه، فراخوانی به چونان"پدران کودک شده" – به باور جلالالدین رومی – زیستن و همانند آنان دیدن و به ملکوت آسمانها رسیدن، بنیاد این نوشتار است. دو دیگر اینکه میتوان میان گزارههای به ظاهر خبری امّا پرسشگر این داستانهای به ظاهر ساده و نمادهای آن و حکمتهای قرآنی و آموزههای عرفانی پلی زد. از چنین چشماندازی و بر بنیاد نگاهی تحلیلگرایانه، این نوشتار تلاشی است که در خلال آن نگارنده به ایجاد پیوند میان داستان "هانسل و گرتل" (از مجموعه داستانهای برادران گریم) و کشف اعماق نمادین به ظاهر کودکانه امّا شگفتانگیز و حکمتآمیز آن و آموزههای قرآن کریم و عرفان جلالالدین رومی میپردازد.
دوره ۱، شماره ۲ - ( ۷-۱۳۹۲ )
چکیده
رستم و کوراوغلو دو قهرمان ملی و حماسی- که سرنوشت آنها با سرنوشت ملتشان گره خورده است- نماد تخاصم قدرتها، مبارزه نور و تاریکی، خیر و شر، راستی و کاستیاند. اگرچه طبقه اجتماعی این دو قهرمان از هم متفاوت است؛ اما داشتن روح حماسی و جنبه اسطورهای، دلاوری و فداکاری، شرافت، گذشت و جوانمردی، عشق، کینخواهی از دشمنان، عدم تسلیم در برابر ظلم و ستم و خودکامگی و ناجوانمردی، و برخورداری از عنایت ایزدی از خصوصیات مشترک آندو است. صفات و خصوصیات پهلوانان، عناصر و موجودات افسانهای همچون اسبهای فهیم که منشأ اسطورهای دارند، چگونگی حضور زنان در داستان و مضمون پسرکشی در داستان رستم و کوراوغلو آنچنان شبیه هم است که گویی منشأ واحدی دارند.
دوره ۱، شماره ۲ - ( ۷-۱۳۹۲ )
چکیده
ادبیات کهن و عامیانه که یکی از بارزترین جلوههای فرهنگ غنی ایران است، سرشار از مضامین بکر و ایدههای ناب برای اقتباس در سینما و تلویزیون است؛ اما با وجود چنین سرمایه عظیم فرهنگی، سینماگران، درامنویسان و سریالسازان ایرانی تاکنون نتوانستهاند بهدرستی از این توان و ظرفیت بالقوه استفاده کنند. مقاله حاضر با تکیه بر جلوههای نمایشی و ظرفیتهای فرهنگی نهفته در مجموعهآثار ادبیات عامیانه و کهن ایران، قابلیتهای آنها را در تولیدات رسانهای معرفی میکند و با روشی توصیفی- تحلیلی و رویکردی آسیبشناسانه به گسستهای تاریخی در روند ارتقاء سطح نمایشی روایتهای کهن فارسی، به ارزیابی کیفی این آثار و اثبات فرضیات تحقیق میپردازد. نگارنده پس از بازنگری مهمترین جلوههای روایی ادب کهن و عامیانه، چالشهای فرارو در روند اقتباس از آنها را به همراه برخی راهکارهای مناسب انطباقسازی در تولیدات رسانهای بیان میکند. در پایان مقاله نیز با نقل و نقدِ نمونههایی از ادب کهن، شیوۀ اقتباس از آنها بیان خواهد شد.
دوره ۱، شماره ۲ - ( ۷-۱۳۹۲ )
چکیده
«جهانبینی هندواروپایی» به دلایل غنای محتوایی و ادبی آن از دیرباز، بازتاب چشمگیری در شکل گیری متون نظم و نثر فارسی داشته و آثار بسیاری را از جنبههای مختلف تحت تأثیر قرار داده است؛ بهگونهای که آثار برجستهای چون شاهنامة فردوسی و حماسه قرقیزی ماناس از کهنالگوهای آن بهره بردهاند. هدف اصلی این مقاله، بررسی تأثیر پذیری دو متن حماسی شاهنامه و ماناس از این جهان بینی است؛ به این منظور، براساس نظریه «سه کنشِ ژرژ دومزیل» رفتار قهرمانان هر دو اثر، بررسی و توصیف شده است. پژوهش حاضر نشان میدهد سه کنشی که در این نظریه مورد تأکید قرار میگیرد، در تمام سطوح داستانهای این دو حماسه به کار رفته است؛ بنیاد نظریه «سه کنش»، بر تقابل و هماهنگی نیروهای دوگانه نهاده شده، همان گونه که پایه اصلی تفکر شاهنامه و ماناس نیز براساس مبارزه خیر و شر قرار گرفته است که جلوههای آن را در قهرمانانی چون سیاوش/ رستم (در شاهنامه) و ماناس/ باکایی (در ماناس) بهخوبی میتوان دید. قهرمان اول، نمونه ای از خرد، روشنفکری، رستگاری، حمایت، اراده، کمک و آرامش است که بهصورت پیری فرزانه در هنگام ناتوانی قهرمان دوم ظاهر میشود تا او را از مخمصه برهاند. قهرمان دوم نیز نماد خشونت، سختگیری، خونگرمی و جنگجویی است که در عین حال نظام عناصر اربعه را تنظیم میکند و با نیروی جسمانی و روانی خود بهزندگی مردم صلح و سامان میبخشد.
دوره ۱، شماره ۲ - ( ۷-۱۳۹۲ )
چکیده
معرفت بشری در هر دوره و با توجه به روح یا پارادایم آن دوره، به صورتبندیهایی در عرصۀ خود دست میزند. یکی از این تقسیمبندیها و صورتبندیها که در قرن نوزدهم شکل گرفت، دانشهای تطبیقی بود. دانشهای تطبیقی، مجموعه ای از دانشهایی است که دو یا چندین پیکرۀ مطالعاتی داشته باشند. این دانشها با ویژگیهایی، خود را هم از مطالعات تطبیقی و هم از دانشهای ناب متمایز میکنند.
موضوع این نوشتار، بررسی کلان اینگونه از دانشها و به ویژه فلسفۀ وجودی آن ها است. متأسفانه جامعۀ علمی ما فاقد اینگونه نگرش کلان است. یکی از آسیبهای مطالعۀ دانشهای تطبیقی همچون ادبیات تطبیقی یا هنر تطبیقی، نبود چنین نگرش کلانی در خصوص دانشهای تطبیقی است. در این مقاله میکوشیم تا تصویری کلان از ویژگیها و چگونگی تکوین این دانشها ارائه کنیم.
دوره ۱، شماره ۲ - ( ۱۰-۱۳۸۲ )
چکیده
از آنجا که مثنوی مولوی ،اثری تعلیمی ـ عرفانی است ،سعی شاعر بر این بوده است که در قالب داستانها، حکایتها و تمثیلها به بیان پند و اندرز و گوشزد کردن مسائل اخلاقی و همچنین تشریح افکار و اندیشههای عرفانی خود بپردازد. لذا داستانها، حکایتها و تمثیلهای مثنوی از شمول و تنوع بسیاری برخوردار است. بهترین نمونه از تداخل حکایات مثنوی در دفتر سوم در ضمن «قصه اهل سبا و یاغی کردن نعمت، ایشان را» نمود یــافته است. این حکایت با بیت «۲۸۲» آغاز، ولی دنبالهاش رها میشود و مجددا در بیت «۳۶۴» بدان باز میگردد. بار دیگر دنباله داستان رها میشود که پس از ابیاتی نسبتا طولانی ، سرانجام در بیت «۳۶۰۰» بدان باز میگردد و نقل آن به پایان می رسد.
این پراکنده گویی در بیان حکایت، باعث کثرت و تنوع کاربرد شخصیتها در مثنوی میشود؛ چه پایه و اساس هر داستانی را شخصیتهای آن تشکیل میدهد که خود عامل یا معمول رخدادها هستند.
مولوی در مثنوی از سه شیوه در پردازش شخصیتها سود جسته که عبارت است از :
الف) شیوه مستقیم که در این شیوه با صراحت در مورد افراد اظهار نظر میکند.
ب) شیوه غیر مستقیم : در این روش این تنها به نمایش کردار شخصیتها میپردازد و خواننده خود از خلال نقشی که آنها ایفا میکنند به حقیقت وجود آنها پی میبرد.
ج) شیوه تلفیقی که آمیزهای از روش مستقیم و غیرمستقیم است.
همچنین در این مقاله به ابزارهای شخصیت پردازی مولانا، ویژگی شخصیتها در مثنوی و دستهبندی نام اشخاص در داستانهای مثنوی پرداخته شده است.
دوره ۱، شماره ۲ - ( ۱۰-۱۳۸۲ )
چکیده
پرکاربردترین معنی واژه «طنز» در زبان فارسی طعنهزدن، خردهگیری، مسخره و انتقاد کردن است.
طنــز یکی از شیوههای بیانی است که در زبان فارسی با «هجو»، «هجا»، «هزل» و «فکاهه» و . . . از دیرباز در میان مردم، رواج داشته و بخشی از آثار ادبی را به خود اختصاص داده است.
پایه طنز در آثار ادبی فارسی،بیشتر بر ناسازگاری «لفظ» و »معنی» در کلام بنا شده است و از این رو تا حدودی میتواند در مقوله «مجاز» جای گیرد. ولی بیشتر آثار مکتوب طنزآمیز فارسی با «هجو» ، «هزل»، مطایبه و لطیفه ،همراه بوده است.
بنابراین ، میتوان گفت که طنز، نوعیژرفکاوی و غایتاندیشی است و بر نوعی دگرگونی و استحاله درونی، دلالت میکند . واژه «لطیفه» نیز در فرهنگ و ادب ما ،همیشه با گونهای طنز و خوش طبعی همراه بوده است؛ با این تفاوت که روح غالب در «لطیفه»، مضحکه، لذت و تفریح آفرینی است، ولی در «طنز» با اینکه رویه سخن به ظاهر مزاحآمیز و غیر جدی است،در آخر به «تَعّقّل»، تنبیه و سیاست میانجامد . از این روست که میتواند «طنز» را در زبان فارسی در قلمرو ادب تعلیمی به حساب آورد.
دوره ۱، شماره ۲ - ( ۱۲-۱۳۹۵ )
چکیده
در میان شاعران معاصر عرب، احمد مطر از لحاظ شعرهای زیادی که با درونمایۀ اعتراض سروده به چهرهای شاخص و پیشرو بدل شده است. در میان شاعران ایرانی نیز علیرضا قزوه یکی از پیشروان اصلی جریان شعر اعتراض در ادبیات معاصر به شمار میرود. بررسی شعر این دو شاعر حاکی است که اشعار اعتراضی آنان عمدتاً در دو جهت سیاسی و اجتماعی است. البته لبۀ تیز تیغ اعتراضهای شعری احمد مطر علیه حاکمان عرب بوده، بیشتر اعتراضهایش سیاسی است حال اینکه اعتراضات قزوه بیشتر جنبۀ اجتماعی دارد. اعتراض نسبت به فقر و بیعدالتی، فراموش شدن مسأله فلسطین، غفلت و بیخبری جامعه، ظلم و ستم دولتهای استکباری، فراموش شدن ارزشهای دینی و ملی از درونمایههای اعتراضی مشترک بین دو شاعر است.
دوره ۱، شماره ۲ - ( ۱۲-۱۳۹۵ )
چکیده
این نوشتار انعکاس درونمایههای ادبیات پایداری را در آثار سلمان هراتی و «أنشوده المطر» بدر شاکر السیّاب به صورت تحلیلی- توصیفی مورد بررسی قرار میدهد. این دو شاعر به وطن خویش عشق ورزیده و آن را ستودهاند و سلمان هراتی عقل و عشق و دین را در ستایش وطن در هم آمیخته است. بدر شاکر السیّاب و سلمان هراتی به فردایی بهتر امیدوار هستند و این باور را در اشعارشان انعکاس دادهاند. سلمان هراتی با زبانی تند و شدید از غفلت و رفاهطلبی مردم انتقاد میکند و السیاب با بهرهگیری از نماد و مظاهر طبیعی به توصیف جامعه ظلمتزده خود میپردازد.
دوره ۱، شماره ۲ - ( ۱۲-۱۳۹۵ )
چکیده
بازتاب حملۀ مغول به سرزمینهای اسلامی از جمله بغداد، حزن و اندوه بسیار عمیقی را در جانهای مسلمانان بر جای نهاد که در این جستار ضمن بررسی بازتاب این فاجعه در شعر دو شاعر (سعدی شیرازی و شمسالدین کوفی)، کوشش میشود تا با رویکردی تاریخی- تطبیقی، بنمایههای سوگسرودههای این دو شاعر مورد تحلیل قرار گیرد تا از این رهگذر به همگونیها و ناهمگونیهای بنمایۀ سوگسرودههای آن دو در رثای بغداد دست یافت. برایند پژوهش نشان میدهد که هر دو شاعر در بنمایههایی همچون گریه و افسوس، گلایه از ستمپیشگی روزگار، گرایش به سبک ادبیات پیش از اسلام، زبان عربی و ذکر مفاخر پیشینیان با یکدیگر مشترک هستند و هر دو با زبانی ساده و بیآلایش و در عین حال سرشار از اندوه و حسرت در رثای این شهر و خلیفۀ آن، مستعصم به نوحهسرایی پرداختهاند.
دوره ۱، شماره ۲ - ( ۱۲-۱۳۹۵ )
چکیده
این پژوهش بر آن است تا با روش توصیفی- تحلیلی و با تکیه بر مکتب امریکایی ادبیات تطبیقی، بنمایههای همگون ادبیات پایداری را با محوریت دیوان «مرایا الیاسمین» از صالح محمود هُواری- شاعر معاصر و در قید حیات فلسطینی- و سه مجموعه شعری از طاهره صفارزاده- مهین بانوی ادبیات پایداری ایران- که هر دو از شاعران متعهد در برابر سرزمین و مردم خود هستند با هم مقایسه کند و بیش از پیش، زوایای پنهان و ناگشوده ادبیات پایداری را در ایران و فلسطین معاصر بنمایاند. یافتههای این پژوهش نشان میدهد که بنمایههای اشعار این دو شاعر، وطندوستی، آزادیخواهی و عدالتطلبی، یاد قهرمانان و مبارزان وطن، اعتراض به اختناق، امید به آینده و دعوت به مبارزه و پایداری است. «صالح محمود هواری» از اوضاع داخلی و ظلم اسرائیل مینالد و شکوه سر میدهد و در این میان از زبانی نمادین بهره گرفته و صفارزاده نیز از حاکمان داخلی قبل از انقلاب و متجاوزان بعثی به ستوه آمده است.
دوره ۱، شماره ۳ - ( ۷-۱۳۸۹ )
چکیده
یافتن وجوه مشترک میان اسطورههای اقوام همریشه، امری بدیهی است. این مقاله اسطورۀ آرش را از ادبیات باستانی ایران با فیلوکتتس از ادبیات باستانی یونان مقایسه میکند. براساس این اسطورهها، قهرمان هر دو داستان با پرتاب تیری، به دو جنگ فرسایشی نسبتاً طولانیمدت در برابر دشمنانشان پایان میبخشند؛ بدین معنی تا زمانیکه تیر و کمان آرش به کار نمیافتد، جنگ و گریز بیفرجام دوازدهسالۀ ایران و توران به سرداری منوچهر و افراسیاب به سرانجام نمیرسد و تا وقتی که تیر و کمان فیلوکتتس به میدان نمیآید، نبرد دهسالۀ یونانیان برای تسخیر تروا پایان نمیپذیرد. نویسندگان در این تطبیق، با توجه به اسطورهشناسی تطبیقی ، شباهتهای دو روایت را در دو بخش ساختاری و معنایی ذیل نه محورِ «نوع سلاح دو قهرمان و ارتباط آن با نیروهای مافوق بشری، دخالت خدایان در پرتاب تیر، ارتباط دو قهرمان با امر قدسی و پیوند آن دو با مکانهای مقدس، فرجام کار قهرمانان از منظر مینوی، پایاندادن به دو جنگ فرسایشی، نقش محاصره در دو داستان و تأثیر اسطورهها بر ادبیات پس از خود» و تفاوتهای ساختاری و معنایی آن دو را ذیل هفت محور «مکان، زمان و ویژگیهای آن، قالب روایت، انگیزۀ قهرمانان، ارزشهای ملی، پایان کار دو نبرد و تفاوت در پایان کار قهرمانان از لحاظ مرگ و زندگی»، بررسی میکنند. نتایج بررسی، خویشاوندی و تجربههای مشترک اقوام همخانواده هندو اروپایی را، که در حماسهها و قصههای آنها تجلی یافته است، نشان میدهند.
دوره ۱، شماره ۳ - ( ۱۲-۱۳۸۲ )
چکیده
با تحلیل مقایسهای اصول مکتبهای ناتورالیسم و رئالیسم در این مقاله، موارد تمایز و تشابه اصولو روشهای ایندو مکتب روشن شده است. این موارد به صورت خلاصه عبارت است از:
ناتورالیسم از علم یا فلسفه طبیعی مشتق شده است و روش دستیابی به واقعیت را توصیف میکند؛ اما رئالیسم از فلسفه مشتق شده است و هدف دستیابی به واقعیت را، توصیف میکند.
ناتورالیسم معتقد به جبر است. بنابراین اشخاص در اینگونه داستانها ناخواسته در وضعی گرفتار میآیند که نه بر آن اختیاری دارند و نه قادر به تغییر آن هستند. رئالیسم پدیدههای جامعهشناختی اشخاص را در پرتو اصل علیت اجتماعی بررسی میکند.
انسان از نظر ناتورالیستها حیوانی است که سرنوشت او را وراثت و محیط و لحظه تعیین میکند. در چشم رئالیستها آنچه انسان را اشرف مخلوقات میکند، توانایی او در اجتماعی کردن غرایز حیوانی است.
ناتورالیسم معتقد به قانون بقای انسب و پیروزی قوی بر ضعیف است. تأثیر رئالیستها از قانون بقای انسب در حیطه ماتریالسم فلسفی و ایجاد فساد و تباهی طبقه اشراف و فقر و فلاکت طبقه زحمتکش است.
در ناتورالیسم بنابر اصل نزدیکی هر چه بیشتر به واقعیت بر استفاده از زبان محاوره در مکالمه اشخاص داستان تأکید میشود. رئالیسم نیز به دلیل اصل واقعگرایی، استفاده از زبان محاوره را به منظور معرفی هر چه دقیقتر تیپهای مختلف جامعه به کار میگیرد.
دوره ۱، شماره ۴ - ( ۱۰-۱۳۸۹ )
چکیده
تألیف در زمینه ادبیات تطبیقی عربی با عبد الرزاق حمیده، ابراهیم سلامه و نجیب العقیقی آغاز شد. هر یک کتاب هایی را با عنوان الادب المقارن برای تدریس در دانشگاه تألیف کردند. این کتاب ها بر خلاف عنوانشان «الادب المقارن» در محتوا ارتباطی به ادبیات تطبیقی نداشته و نتوانستند اصول این علم را بر اساس مکتب فرانسه ـ مکتب رایج عصر ـ تبیین نموده و تعریف روشنی برای آن ارائه نمایند تا بتوان بر اساس آن به بررسی نمونه های تطبیقی در این عرصه پرداخت؛ زیرا مؤلفان آن ها متخصص این رشته نبودند. تأسیس اصول ادبیات تطبیقی در کشور های عربی با محمد غنیمی هلال (۱۹۱۷-۱۹۶۷) آغاز شد. او با تألیف کتاب الادب المقارن به تبیین قواعد نظری و عملی این رشته پرداخته، ادبیات تطبیقی را بررسی روابط ادبیات ملی در خارج از مرزهای زبان آن ملت و مطالعه ارتباط تاریخی میان آن ها تعریف نموده و پژوهش های تطبیقی خود را بر اساس این اصول بنیان نهاده است. هلال در تألیف این کتاب از استادان فرانسوی اش اثر پذیرفته است.
هلال با تدریس ادبیات تطبیقی در دانشگاه های مصر به تبیین مفاهیم این علم پرداخت و از این رهگذر شاگردان بسیاری تربیت نمود که آثار ارزشمندی را در این زمینه تألیف کردند. با مقایسه آثار آن ها با آثار هلال، شباهت های زیادی میان مباحث کتاب هایشان در دو حیطه نظری و تطبیقی (عملی) مشاهده می شود که بیانگر تأثیر هلال بر پژوهش های آن ها است. هدف این مقاله ، نشان دادن نقش هلال در تأسیس و تبیین مفاهیم نظری و عملی ادبیات تطبیقی عربی است که چگونه با وجود تلاش هایی که پیش از وی صورت گرفته، او بنیانگذار این علم گردیده و فعالیت های پس از خود را در این زمینه سمت و سو داده است.