جستجو در مقالات منتشر شده


۱۱ نتیجه برای یوسفیان کناری


دوره ۱، شماره ۲ - ( ۷-۱۳۹۲ )
چکیده

ادبیات کهن و عامیانه که یکی از بارزترین جلوه‌های فرهنگ غنی ایران است، سرشار از مضامین بکر و ایده­های ناب برای اقتباس در سینما و تلویزیون است؛ اما با وجود چنین سرمایه عظیم فرهنگی، سینماگران، درام‌نویسان و سریال­سازان ایرانی تاکنون نتوانسته­اند به‌درستی از این توان و ظرفیت بالقوه استفاده کنند. مقاله حاضر با تکیه بر جلوه‌های نمایشی و ظرفیت‌های فرهنگی نهفته در مجموعه‌آثار ادبیات عامیانه و کهن ایران، قابلیت‌های آن‌ها را در تولیدات رسانه‌ای معرفی می‌کند و با روشی توصیفی- تحلیلی و رویکردی آسیب‌شناسانه به گسست‌های تاریخی در روند ارتقاء سطح نمایشی روایت‌های کهن فارسی، به ارزیابی کیفی این آثار و اثبات فرضیات تحقیق می‌پردازد. نگارنده پس از بازنگری مهم‌ترین جلوه‌های روایی ادب کهن و عامیانه، چالش­های فرارو در روند اقتباس از آن‌ها را به همراه برخی راهکارهای مناسب انطباق‌سازی در تولیدات رسانه‌ای بیان می‌کند. در پایان مقاله نیز با نقل و نقدِ نمونه‌هایی از ادب کهن، شیوۀ اقتباس از آن‌ها بیان خواهد شد.
ابراهیم خدایار، محمدجعفر یوسفیان کناری، مریم الهامیان،
دوره ۴، شماره ۱۶ - ( زمستان ۱۳۹۰ )
چکیده

یکی از گونه های ادبی منثور رایج در زبان فارسی، مناظره است. در مناظره¬های منثور، دو یا چند شخصیت به شیوۀ گفت وگونویسی، موضوعات گوناگون را به میان می کشند و در نهایت، نگارنده با نوعی جمع بندی از زبان آن ها به نتیجۀ مورد نظر می رسد. ساختار این نوع مناظره‏ها بیشتر بر گفت¬وگونویسی استوار بوده و از توصیف و تحلیل های داستان گونه به دور است. در دورۀ مشروطه، به این نوع مناظره ها واژۀ «چیزنویسی» یا شیوه «تئاترنویسی» اطلاق شده است. نزدیکی ساختار ظاهری و اسلوب گفت وگونویسی در این گونۀ ادبی و گونۀ نمایشنامه، این سؤال را به ذهن متبادر می کند که آیا امکان خوانش نمایشی از مناظره¬های منثور وجود دارد؟ لحن و زبان نمایشی، کنش نمایشی گفت¬وگومحور، کشمکش، زمان و مکان از جنبه های نمایشی قابل شناخت از گفت وگوست که در این مقاله بررسی شده¬اند. دستاورد این مقاله، معرفی الگویی گفت وگومحور برای بررسی جنبه¬های نمایشی مناظره‏هاست. این الگو بر اساس مقایسۀ تطبیقی دیالوگ در نمایشنامه و گفت¬وگو در مناظرۀ منثور و شناخت نقاط مشترک این دو گونه ادبی با یکدیگر پیشنهاد شده است.

دوره ۵، شماره ۱۵ - ( ۵-۱۳۹۶ )
چکیده

مقاله حاضر سعی دارد تا با ردیابی شاخص های فرهنگ عامه در روند تولید متون نمایشی ایران به راهکارهای بومی سازی ادبیات نمایشی توجه نشان دهد. این مطالعه به شیوه میان رشته ای سعی دارد نقش تأثیرگذار فرهنگ عامه را در پردازش الگوهای بومی نگارش خلاق برای هنرهای نمایشی بررسی کند. حمید امجد به عنوان یکی از نمایشنامه نویسان نسل متأخر ایرانی به دلیل بهره گیری از وجوه متنوع فرهنگ عامیانه در خلق و بازنمایی جهان نمایشی آثارش نمونه پژوهشی مناسبی تلقی می شود تا شاخص هایی نظیر زبان گفتار، باورها و آداب و رسوم، رفتارها یا نشانه های رایج در فرهنگ عامیانه ایران مورد تحلیل قرار گیرند.
این تحقیق با گردآوری اطلاعات کتابخانه ای و به شیوه مواجهه مستقیم با متن های نمایشی تدوین شده و با اتخاذ روش توصیفی- تحلیلی تلاش می‌کند تا ظرفیت های بالقوه فرهنگ عامه ایران را در سازماندهی ایده و تحقق آنها به کمک شگردهای نمایشنامه نویسی را موکد سازد. یافته‌های این تحقیق نشان می‌دهد پاره‌ای از مهم‌ترین شاخص‌های فرهنگ عامه ایران نظیرداستان‌های عامیانه، ضیافت‌های عامیانه، زبان عامیانه به ‌طرق گوناگون در روند خلق نمایشنامه‌های حمید امجد مورد توجه واقع شده است. مقایسه‌ای تطبیقی با برخی مفاهیم و عناصر نمایشی نظیر شخصیت‌پردازی، موضوع نمایشی، خلق فضاهای اقلیمی و نیز لحنی فرهنگی، کاربرد وجوه غالب متفاوتی از این حیث را نشان می‌دهد. در نهایت این مقاله نشان می‌دهد که بکارگیری عناصری از فرهنگ عامه در نحوۀ سازماندهی اطلاعات نمایشی به نحو قابل توجهی نشان از تمایل این نویسنده برای خلق یک الگوی درام بومی دارد.
محمد مهدی فیاضی کیا، سید مصطفی مختاباد امرائی، محمد جعفر یوسفیان کناری،
دوره ۵، شماره ۲۰ - ( زمستان ۱۳۹۱ )
چکیده

مقاله حاضر سعی دارد با مقایسه الگوی داستانگویی ادبی و نمایشی روضه المجاهدین (واعظ هروی) و سریال مختارنامه (میرباقری)، مسئله اقتباس مستند از اصل یک واقعه مذهبی در تاریخ اسلام و حدود پردازش زیباشناختی آن را برای رسانههای جمعی مورد سنجش قرار دهد. ادبیات عامیانه در زبان فارسی گاه به توصیف و تشریح روایت های تاریخِ دین پرداخته است که همین موجب شده تا روایتی داستان پردازانه و خیال آمیز از وقایع و شخصیت های تاریخی دین در میان عامه رواج پیدا کند. نکتۀ مهم دربارۀ این گونۀ ادبیات فارسی، درآمیختنِ روایتِ تاریخی با تخیل مولف برای رسیدن به تأثیری خاص بر مخاطب است؛ شیوه ای که امروزه با ظهورِ تلویزیون به نحوی متفاوت از سوی درام نویسان برای نمایشی کردنِ متونِ تاریخی دین اسلام مورد استفاده قرار گرفت. سریالِ مختارنامه یکی از آخرین تلاش ها برای استفاده از تخیل در روایتِ متنِ تاریخی است. تلاشی که نمونۀ مشابهِ آن در دوران صفویه و توسط واعظ هروی منجر به خلقِ روضه المجاهدین شده بود. مقایسۀ تطبیقی میانِ این دو اثر، کارکردهای خیال آمیز بودنِ این دو و تفاوت در نحوۀ به کارگیریِ تخیّل برای پرداختِ روایتِ ادبی و نمایشی از متنِ تاریخی را روشن می کند. نمونۀ معاصرِ مختارنامه با به کارگیری تخیل قصد دارد به یک تحلیلِ سیاسی تاریخی برسد در حالی که روایتِ واعظِ هروی بیشتر به دنبال تجسمی از یک جهان آرمانی است که ریشه در نگاهی متفاوت به هستی دارد.

دوره ۶، شماره ۲ - ( شماره ۲ (پیاپی ۲۳)- ۱۳۹۴ )
چکیده

ضربان‌های گفت‌وگویی، به‌عنوان بنیادی‌ترین واحدهای قابل تشخیص کنش‌های زبانی، بخش عمده‌ای از یک متن نمایشی را تشکیل می‌دهند. در مقاله حاضر، قصد داریم با مطالعۀ ویژگی‌های این تمهیدات زبانی، پاسخی برای سؤال اصلی خود، مبنی‌بر نحوه عملکرد آن‌ها در توسعه سبک نمایش‌نامه‌نویسی تجربی محمد یعقوبی، بیابیم. چارچوب نظری بحث، تلفیقی از مطالعات زبان و سبک‌شناسی درام «پُل کاستانیو» و «ویمالا هرمان» است. روش انجام این تحقیق از نوع توصیفی– تحلیلی و نمونه‌کاوی است و با بررسی مستقیم متون، امکان تحلیل کیفی نمونه‌های مطالعاتی، به‌کمک شاخص‌های عملیاتی تعریف‌شده مهیا شده است. یافته‌های این تحقیق نشان می‌دهد که در سبک تجربه‌گرایانه نمایش‌نامه‌های یعقوبی، توجه عمده‌ای به زبان و کارکردهای متنوع دلالتگرهای زبانی شده است. او با بهره‌گیری از تمهیدات متفاوتی در نگارش گفت‌وگو، ضربان‌های گفت‌وگویی را در سطوح گسترده‌ای از دلالت‌های زبانی و فرازبانی به‌کار برده و از آن‌ها به‌عنوان عاملی برای «تأکید»، «تعلیق»، «انقطاع» و «تأثیر» بر شیوه‌های پایان‌بندی آثار خود استفاده کرده است؛ با این تفاوت که رفته‌رفته، کارکرد و نحوۀ به‌کارگیری این تمهیدات زبانی مشخص‌تر و با مضمون اثر نیز همسازتر شده‌اند. 

دوره ۶، شماره ۷ - ( شماره ۷ (پیاپی ۲۸)- ۱۳۹۴ )
چکیده

این مقاله سعی دارد با تکیه بر روش تحلیل گفتمان فِرکلاف و تأکید او بر تعامل میان پدیده‌های زبانی، متن‌ها و بافت‌های اجتماعی نشان دهد که چگونه ترجمه آثار نمایشی از فرهنگ مبدأ می‌تواند تحت تأثیر گفتمان‌های غالبِ زبان مقصد قرار گرفته و برداشت‌های متفاوتی را تولید کند. برگردان فارسی نمایش‌نامه‌های برتولت برشت به دلیل وجود تلویحات تاریخی متناسب با وضعیت اجتماعی ایران در فاصله دو دهه پرآشوب پنجاه و شصت خورشیدی بهترین نمونه‌های مطالعاتی برای اثبات فرض بالا محسوب می‌شوند.
این تحقیق به روش نمونه‌کاوی توصیفی- تحلیلی انجام پذیرفته و داده‌های اولیه آن به شیوه‌های کتابخانه‌ای و یا مواجهه مستقیم با متون زبان اصلی گردآوری شده‌اند. مقاله حاضر نشان می‌دهد که مترجمان ایرانی آثار برشت به شکلی خودآگاه یا ناخودآگاه دلالت‌های فرهنگی مستتر در زبان مبدأ را به تبع گرایش‌های سیاسی خود و یا روحیه انقلابی توده مخاطبانشان در هر دوره تاریخی تغییر داده و متناسب با تقاضای گفتمانی جامعه خود ساخته‌اند. به این منظور، از میان چهل برگردان متون نمایشی برشت در ایران، ترجمه‌های متعددی از چهار نمایش‌نامه «ارباب پونتیلا و نوکرش، ماتی»، «بعل»، «در جنگل شهر» و «رؤیاهای سیمون ماشار» مورد بررسی قرار گرفته‌اند. یافته‌های این پژوهش نشان می‌دهد بخش عمده‌ای از آثار نمایشی برشت در ایران متناسب با بسترهای سیاسی- اجتماعی تأثیرگذار و یا گفتمان‌های غالب هر دوره– دست‌کم تا‌حدی در سطح واژگانی و مفهومی- مشمول تحریف فرهنگی شده‌اند.
 

دوره ۷، شماره ۵ - ( شماره ۵ (پیاپی ۳۳)- ۱۳۹۵ )
چکیده

در این پژوهش تلاش برآنست تا سازوکار دریافت زاویه‌دید در حوزۀ داستان و نمایش بررسی شود. برای این منظور دو نمونۀ داستانی («حلزون‌شکن عدن» از شهریار مندنی‌پور) و نمایشی («سپنج رنج‌شکنج» از محمود استادمحمد) بررسی می‌شوند. وجه اشتراک نمونه‌های برگزیده در این است که زاویه‌دید شخصیت‌های غایب در هردو اثر، از خلال اظهارات افراد حاضر در جهان داستانی و نمایشی خلق می‌شود. برای درک این فرایند، تلفیقی از رویکرد زبان‌شناختی دانیل مک‌اینتایر مبنی‌بر رهیافت «انتقال اشاره» و آراء ماری لار رایان پیرامون «جهان‌های‌ممکن» به‌عنوان چارچوب نظری پژوهش اتخاذ شده‌اند. مسئلۀ اصلی این پژوهش کشف قابلیت‌های روایت‌شناسانۀ زاویه‌دید در فضاهای داستانی یا نمایشی بیرون از قاب اصلی ماجراست؛ به‌این‌معنا، هدف اساسی مقالۀ حاضر ارزیابی روند خلق یا بازتولید زاویه‌دید اشخاص غایب در صحنۀ وقوع ماجراست. داده‌های این پژوهش براساس شاخص‌های روایت‌شناختی مک‌اینتایر و رایان تحلیل می‌شوند؛ بنابراین، نمونه‌ها با انتخاب روش پژوهش تحلیلی‌ـ توصیفی بررسی می‌شوند. نتایج به‌دست‌آمده از پژوهش نشان می‌دهد که به‌رغم تمایزات ماهوی جهان داستانی و نمایشی، اشخاص اصلی ماجرا اغلب به‌کمک نشان‌گرهای زبان‌شناختی که در روند مکالمه مؤثرند، فرصت می‌یابند تا با گسترش دامنۀ دلالت‌های کلامی و عمق میدان‌دید روایی، زاویه‌دید شخصیت‌های غایب ازصحنه را هدایت کنند و برنحوۀ ادراک تماشاگر فرضی (خواننده) اثرگذار باشند.

دوره ۱۱، شماره ۶ - ( بهمن و اسفند ۱۳۹۹ )
چکیده

مقالۀ حاضر می‌کوشد بر اساسِ ایدۀ فراتاریخ‌نگاری، به تحلیل عملکرد ظرفیت‌های زبان از منظرِ آیرونی کلامی در بازنماییِ رویدادهای تاریخی در دو نمایشنامۀ جنگنامۀ غلامان و فتح‌نامۀ کلات بپردازد. بر این اساس، ابتدا می‌کوشیم تعریفی از فراتاریخ‌نگاری و اهمیت آیرونی به­عنوان یک مؤلفۀ مهم در فراتاریخ‌نگاری ارائه دهیم و سپس انواع آیرونی کلامی و عملکرد آن در متن نمایشی را شرح و بسط داده و به تحلیلِ مؤلفه‌ها در نمونه‌های مطالعه بپردازیم. بنابراین، چارچوب بحث تلفیقی از مطالعاتِ زبان‌شناسی و سبک‌شناسیِ «دیردر ویلسون» و «هایدن وایت» است. روش انجام این پژوهش، توصیفی و تحلیلی بوده و با نمونه‌کاوی، امکان تحلیلِ مؤلفه­ها فراهم شده است. یافته‌های این پژوهش نشان می‌دهد در دو نمایشنامۀ بهرام بیضایی، آیرونی کلامی به­مثابۀ تمهیدی زبانی در جهتِ بهره‌گیری از ظرفیت‌های بالقوۀ زبان و ابزاری در جهتِ دلالت‌گری‌های تاریخی است. این ظرفیتِ زبانی گاه خود را در گزاره‌های پارودیک و کلامی و گاه در بافتِ تفسیری و تحلیلیِ متن آشکار می‌سازد، با درنظر گرفتن این نکته که سازوکارِ ایجاد آیرونی و معنا در متن نمایشنامه بدونِ درنظر گرفتنِ فرامتنِ تاریخ ممکن نیست.
 
 

دوره ۱۲، شماره ۴ - ( مهر و آبان ۱۴۰۰ )
چکیده

فضای گفتمان از‌جمله کلیدی‌ترین عناصر موجود در انتقال مفاهیم در هر متن نمایشی است. این مقاله بر آن است به این پرسش پاسخ دهد که استعاره‌ها چگونه می‌توانند زمینۀ گفتمان دربارۀ مسائل اجتماعی و تاریخی باشند و چه کارکردی در نمایشنامه به‌منزلۀ یک فُرم زبانی دارند. بر این اساس از نظرات جورج لیکاف و زولتان کوچش استفاده کرده و نشان داده‌ایم که چگونه استعاره‌ها، که ریشه در زبان ‌و فرهنگ دارند، به شکل‌گیری فضای گفتمان کمک می‌کنند. لیکاف و کوچش فضای گفتمان را حاصل تعامل میان ذهن، بدن و بافت فرهنگی که کنشگران در آن حضور دارند، می‌دانند. بنابراین، در یک متن نمایشی ما با ترکیبی از تعامل میانِ ذهن نویسنده و مخاطب و همچنین، تجربه‌ها و انتزاع‌هایِ جسمی و ذهنی هر دو روبه‌رو هستیم. همچنین، بافتی که در آن نمایش‌نامه شکل می‌گیرد و بافتی که در آن نمایش‌نامه فهم می‌شود عنصری اساسی است. نتایج به‌دست آمده در این مقاله نشان می‌دهد که اکبر رادی با استفاده از استعاره‌ها و زمینه‌های فرهنگی و تاریخیِ متن، فضای گفتمانی چندگانه و استنباطی را در نمایشنامۀ افول پدید آورده است. به این شکل که در یک سطح با استعاره‌هایِ زبانی روبه‌رو هستیم که در ساختار متن (دیالوگ‌ها، اتمسفر و شخصیت‌پردازی) عمل می‌کنند و در سطحِ بالاتر با استعاره‌های مفهومی روبه‌رو هستیم که از طریقِ برقراری روابط میانِ عینیتِ نمایش‌نامه و تجربه‌های مخاطب عمل می‌کند و فضایِ گفتمان متن را در فضایِ ذهن مخاطب ادغام و فضای گفتمانِ تازه‌ای را پدید می‌آورد
نسرین کاظم زاده، کبری روشنفکر، فرامرز میرزایی، محمدجعفر یوسفیان کناری،
دوره ۱۲، شماره ۴۵ - ( بهار ۱۳۹۸ )
چکیده

تفسیر روان‌شناختی ادبی، به‌عنوان خوانشی معتبر، بیشتر به انگیزه‌های روانی خالق اثر می‌پردازد و در تحلیل روان‌شناختی داستان، غالباً به شخصیت و تفسیر جنبه‌های روانی وی توجه می‌کند. اما به دیگر عناصر داستان، همچون مکان که عنصری تأثیرگذار در سیر حوادث داستان و تکامل آن است، پرداخته نمی‌شود. موضوع اصلی این پژوهش ارائه الگویی برای خوانش روان‌شناختی مکان داستانی است؛ چراکه مکان هنری داستان عنصری پویا و زنده تلقی می‌شود که هم اثرگذار است و هم اثرپذیر و هنرمندانه مکان واقعی را بازنمایی می‌کند و می‌تواند همچون شخصیت مورد تحلیل روان‌شناختی قرار گیرد. این مقاله برآن است تا با روش توصیفی ـ تحلیلی و تکیه بر رویکرد روان‌شناسی محیطی که نگاه خاصی به مکان و انسان دارد و دارای مؤلفه‌هایی برای تحلیل روان‌شناختی مکان است، الگویی جهت تحلیل روان‌شناختی مکان داستانی به‌دست دهد. براساس نتایج، خوانش روان‌شناختی مکان داستانی با استفاده از مؤلفه‌های روان‌شناسی محیطی، آن را از عنصری ثابت، بی‌روح  و واقع‌نما به عنصری پویا، هنری و واقع‌گرا و اثربخش در داستان تغییر می‌دهد که از جایگاه ارزشمندی در شبکه روابط عناصر روایت برخوردار است.
 

دوره ۱۷، شماره ۲ - ( ۳- )
چکیده

سینمای کیارستمی، به مثابه نمونه بارزی از ظرفیت جهانی شدن فرهنگ نمایشی ایران و با تأکید خاص بر نقش مشارکت تماشاگران در فرایند معناسازی فیلم، تأملاتی پسامدرن را برمی‌انگیزد. برخی ازمهم‌ترین وجوه خاص این نوع سینمای نیمه-برساخته عبارتند از: سبک خود-بازتابنده ، بعدنمایی‌های نمودارگونه، روایت‌های بینا بین و کمینه‌گرایی فردی. ارزشمندترین دستاورد پسامدرن این نوع سینما، برجسته سازی فرایند معناسازی در حین تجربه بی‌واسطه فیلم است. به‌علاوه، نماهای نزدیک فیلم‌های اخیر او، واحدهای معناساز مستقلی هستند که به نحوی فزاینده عامل تکثیر و تولید بی‌وقفه احساس و عاطفه‌ای شرقی است. از این حیث، سبک خلاقانه کیارستمی قابل تفسیر و تطبیق با برخی از مهم‌ترین آرای متفکران سینمای پسامدرن نظیر ژیل دلوز است. فیلم‌های اخیر او، در حقیقت، با بهره‌گیری از جلوه‌هایی واقعگرا وعناصری بومی، روایتگر میکرو درام‌های نوینی است که در بینا بین شکاف میان نماهای نزدیک و دریافت فعال مخاطبان خود شکل می‌گیرد.

صفحه ۱ از ۱