جستجو در مقالات منتشر شده
۷ نتیجه برای پارسانسب
دوره ۱، شماره ۱ - ( ۱-۱۳۹۲ )
چکیده
بنمایهها از مهمترین عناصر قوامبخش حکایتهای سنتی فارسیاند که علاوهبر ساختار، جهات معنایی و زیباییشناختی آنها را نیز تقویت میکنند. خاستگاه بنمایههای داستانی، متعدد و گاه نامشخص است: برخی از آنها از عناصر اسطورهای و بعضی دیگر زادۀ فرهنگ مردماند؛ تعدادی وجه تاریخی دارند و شماری نیز وجوه دینی و اعتقادی و... . بنمایهها طی قرنها، هم تغییر کارکرد میدهند و هم از حوزهای به حوزۀ دیگر نقل مکان میکنند. یکی از این بنمایههای پرکاربرد در فرهنگ ایرانی، «کلاغ» است که بهسبب خصلتها و کارکردهای متنوع و گاه متضادش، پرندهای چندوجهی بهشمار میآید و ردپای او را در اسطوره، دین و فرهنگ عامه میتوان سراغ گرفت. برای حضور کلاغ در متنها و روایتهای داستانی، دو خاستگاه مهم میتوان برشمرد: اساطیری و دینی. این پرنده در خاستگاه اساطیریاش با خورشید و روشنایی پیوند دارد، پیامآور خدای خورشید است، خوشیمن است و نماد عقلانیت و دوراندیشی؛ اما در خاستگاه دینیاش، با نخستین داستانهای دینی، یعنی برادرکشی قابیل وارد باورهای مردم و ادبیات شده و جایگاهش بهعنوان نماد مرگ، گورکنی و تاریکی تثبیت شده است. با اینهمه، این بنمایه در حوزههای اسطوره و دین محدود نمانده و حضوری چشمگیر در فرهنگ عامه نیز داشته است. هدف این پژوهش، مطالعه کارکرد بنمایۀ کلاغ و چگونگی تطور آن از اسطوره تا فرهنگ دینی و فرهنگ مردم است. بررسی کارکرد این بنمایه از گوناگونی حضور و سیر تطور آن پرده برمیدارد و بخشی از تفاوت اسطوره، دین و فرهنگ عامه را بهنمایش میگذارد. این مقاله دستاورد بخشی از طرح پژوهشی «مهمترین بنمایههای داستانی فارسی» است که در صندوق حمایت از پژوهشگران کشور در حال اجرا است.
محمّد پارسانسب،
دوره ۲، شماره ۵ - ( بهار ۱۳۸۸ )
چکیده
اختلاف در فهم و کاربردِ اصطلاحات رایج در حوزۀ ادبیات داستانی، از مشکلاتی است که گاه مانع از فهم درست و مشترک داستان و تحلیل دقیق آن می شود. با اینکه بسیاری از این اصطلاحات به فرهنگ ها راه یافته و بر زبان اهل تحقیق جاری است، هنوز در کاربرد آن اجماعی وجود ندارد. همین امر، تشخیص و تمایز عناصر داستانی و در نتیجه، تحلیل داستان ها را در عمل با مشکل روبه رو ساخته است. نویسنده در این گفتار، قصد دارد یکی از پرکاربردترین اصطلاحات حوزۀ روایت شناسی، یعنی بن مایه را با تأکید بر «نقش مایۀ آزاد» و «نقش مایۀ مقیّد» بازنگری کند. برای این منظور، اهمّ تعاریف موجود در فرهنگ ها را نقد می کند، درجۀ رسایی و نارسایی آن ها را نشان می دهد و تعاریف مورد نظر خود را عرضه می کند. همچنین، انواع بن مایه را در داستان های سنّتی فارسی طبقه بندی، و کارکردهای چهارگانۀ آن را در روایت تبیین خواهد کرد. بن مایه، اصطلاحی است ساختاری-معنایی که بیشتر با عناصر ساختاری داستان ارتباط می یابد نه صرفاً با جنبه های معنایی آن.
دوره ۴، شماره ۱۰ - ( ۱۰-۱۳۹۵ )
چکیده
یکی از مهمترین ساکنان سرزمین ایران قوم ترکزبان قشقایی هستند. این قوم ادبیات و فرهنگ غنی دارند که به نظر میرسد در جریان یکسانسازی و فرایند مدرنیتۀ جامعۀ ایران در حال اضمحلال است. قصهها بخشی از ادبیات و فرهنگ شفاهی قشقایی است. تاکنون مطالعهای با رویکرد ساختاری بر روی قصههای قشقایی صورت نگرفته، لذا در این پژوهش ده قصه برای نمونه بررسی شده است. روش بررسی براساس خویشکاریهای پیشنهادی خدیش است که خود برگرفته از الگوی ریختشناسانۀ ولادیمیر پراپ، محقق فرمالیست روسی، است. برای این کار ابتدا قصهها تجزیه و تحلیل شدهاند و سپس الگوی هر قصه به همراه ترکیب حرکتهای آن ذکر شده است. این بررسی نشان میدهد که قصههای قشقایی قابلیت بررسی ساختاری را دارند و تا حد زیادی با الگوی دیگر قصههای ایرانی همخوانی دارند.
دوره ۴، شماره ۱۶ - ( تابستان ۱۳۸۶ )
چکیده
مطالعه در عناصر سازندۀ هر اثر ادبی و کشف قوانین حاکم بر آن، ما را در شناخت ساختارهای درونیِ متن و تعیین عنصرهای سازندۀ آن یاری میدهد. در این مقاله با نگاهی ساختارگرایانه به مثنوی، عناصر سازندۀ طنزهای آن بررسی، و نشان داده میشود که کدام یک از این عناصر، عنصری کاراتر در شکلگیری طنزهای این کتاب به شمار میرود. به علاوه با کشف عامل یا عوامل اصلی زیبایی طنزهای مثنوی، مشخّص میگردد که هنر مولانا در آفرینش طنز در کدام گستره از ساحتهای چهارگانۀ زبانی، محتوایی، ساختاری و بلاغی، قویتر است.
دوره ۱۰، شماره ۳۹ - ( ۳-۱۳۹۲ )
چکیده
این مقاله با بررسی ساختار و محتوای داستانهای عرفانی، الگوهایی درباره درونمایه و بنمایه این داستانها با محوریت شخصیت محمود غزنوی عرضه میکند. در این تحلیل الگوهای دوازدهگانهای برای بررسی شخصیت محمود غزنوی استخراج شده است. روش گردآوری دادهها در این مقاله، بررسی متون عرفانی و استخراج داستانها و حکایاتی است که محمود غزنوی و گاهی ایاز در آنها حضور داشته است؛ سپس داستانها مورد تحلیل قرار گرفت و الگوهایی معرفی شد. دستیابی به این الگوها در شناخت داستانها و نقاط مشترک آنها و میزان تکرارپذیری هر درونمایه و بنمایه از اهمیت ویژهای برخوردار است. در این نوشتار حدود هفتاد حکایت و داستان (منظوم - منثور) تا قرن هفتم بررسی شده است. در نهایت مشخص شد گرایش نویسندگان در پرداختن به ابعاد عاشقانه شخصیت محمود و ایاز بیش از سایر درونمایهها است که بیشتر در آثار عطار نمود یافته است. یافتههای این پژوهش نشان داد که میتوان از دیدهای گوناگون به این شخصیت پرداخت و ویژگیهای داستانی و نکات بسیار دیگری که طی مقاله بیان میشود، نشاندهنده توان نهفته در داستانهای فارسی است.
دوره ۱۱، شماره ۴۶ - ( زمستان ۱۳۹۳ )
چکیده
یکی از پرسشهای بیپاسخ حوزۀ ادبیات عصر مشروطه، چراییِ گرایش نویسندگان این دوره به فرهنگ عامّه و وارد کردن زندگی مردم سطح پایین جامعه در نوشتهها بویژه در داستانهای آن دوران است؛ به تعبیر دیگر، آیا پرداختن به سبک زندگی، زبان، فرهنگ و تمایلات طبقات فرودست جامعه، بعدی تفنّنی و نهایتاً، جنبۀ زیباییشناختی داشته و یا برخاسته از نوع نگاه اجتماعی-سیاسی نویسندگان بوده و ضرورتی ناگزیر به شمار میرفته است. در این مقاله با نگاهی ریزبینانه در یکی از شاخصترین متنهای عصر مشروطه، یعنی چرند پرندِ دهخدا در مسیر تبیین این پرسش و نیز چگونگی تلفیق روایت داستانی با زبان و فرهنگ مردم به این مسئله پرداخته میشود. به یاد آوریم که نویسندۀ چرند پرند در دورههای مختلف زندگی، آثاری کاملاً متفاوت در حوزههای مفهومی مختلف (تاریخ، لغت، ترجمه و ...) پدید آوردهاست که تباین آشکاری را نسبت به دنیای چرند پرند به نمایش میگذارد.
شیوا حیدری تمرآبادی، محمد پارسانسب، بهادر باقری، حسین بیات،
دوره ۱۷، شماره ۶۷ - ( پاییز ۱۴۰۳ )
چکیده
نقد بومگرا که از اواخر قرن بیستم و در مغربزمین ظهور یافته، غالباً به دغدغههای زیستمحیطی نویسندگان میپردازد و میزان و کیفیت توجه آنان به چنین مسائلی را در آثارشان واکاوی میکند. منتقدان و محققان ایرانی نیز با درک بحرانهای زیستمحیطی و با هدف ارائۀ خوانشی نوین و کارآمد از آثار داستانی معاصر به مطالعه در داستانهای کوتاه فارسی پرداختهاند که حاصل کارشان در مواردی با توفیق نسبی و در برخی موارد با کاستیهایی همراه بوده است. در این مقاله به شیوۀ نقدِ نقد و با هدف آسیبشناسی کاربست این رویکرد در ادبیات داستانی معاصر، هفت عنوان مقالهای را که در دهۀ پایانی قرن چهاردهم شمسی، به مطالعۀ بومگرایانه در داستان کوتاه فارسی پرداختهاند، از حیث ساختار، روش و محتوا مورد ارزیابی قرار دادهایم تا دریابیم که این نقدها تا چه میزان با هدف و ماهیّت نقد بومگرا سازگاری دارند؛ منتقدان داستانها تا چه حد توفیق داشته و توانستهاند خوانش یا یافتۀ تازهای از این آثار ارائه دهند و درنهایت اینکه اساسیترین اشکالات نقدهایی از این دست کداماند؟ اهمّ یافتههای پژوهش حاضر که با اتکا به روش توصیفی ـ تحلیلی و به شیوۀ انتقادی انجام شده عبارتاند از: بیتوجهی به ماهیت اصلی نظریه، فقدان برداشت صحیح از نقد بومگرا، عدم مراجعه به منابع اصیل، محدود بودن مقالات بر مطالعات موردی و خردنگر، فقدان نگرش عمیق به مسئلۀ محیط زیست در میان نویسندگان و منتقدان، بیتوجهی به بینارشتهای بودن این شیوه از نقد و بالاخره، نادیده گرفتن ابعاد کاربردی آن.