جستجو در مقالات منتشر شده
۵ نتیجه برای هوشنگی
قدرتاله طاهری، مجید هوشنگی،
دوره ۱، شماره ۴ - ( زمستان ۱۳۸۷ )
چکیده
در تاریخ ادبیات جهان، همیشه نویسندگانی بودند که آثار ادبی را جایگاهی برای بیان موقعیت انسان در جامعه خود می پنداشتند و سعی آنان بر این بود که موقعیت انسان را در طبیعت و جهان پیرامونش تبیین، و او را از خطر های احتمالی باخبر کنند. از سویی جهان امروز، به واسطه تحولات فناورانه پرشتاب و ناپایداری های ایدئولوژیک، دنیایی است مضطرب، پرتنش و بی هویت. هجوم عناصر عالم ماشینی در زندگی بشر و همچنین همراهی انسان با شاخصه های سرد جهان امروز، بین او و اخلاقیات و معنویات فاصله انداخته و آرام آرام او را در فضای بحرانی شدیدی وارد کرده است. در اینجاست که برخی نویسندگان آثار ادبی سعی می کنند با بیان این واقعیت و نیز استفاده از شگردهای هنری در بحرانی تر نشان دادن موقعیت انسان در اوضاع کنونی، او را به فطرت خود بازگردانند و از خطر حاکم بر جامعه آگاهی بخشند. از میان این نویسندگان بزرگ، کافکا، یونسکو و ساراماگو به بحران انسان کنونی در جهان مدرن و پسامدرن آگاهی یافته و آن را در آثار خویش، یعنی مسخ، کرگدن و کوری تبیین کرده اند. این مقاله با رهیافت بینامتنی، این سه اثر را در ساختار و درون مایه بررسی می کند و ارتباط نشانه شناسیک آن ها را نشان می دهد.
دوره ۲، شماره ۲ - ( تابستان ۱۳۹۳ )
چکیده
از مهمترین مباحثی که از دیرباز مورد توجه اندیشمندان زبانشناس قرار گرفته است، تأثیر نظام اندیشگانی بر جامعه نشانهها و رابطه ذهن و قراردادهای زبانی است. اهمیت این رابطه در نگرشهای تطبیقی جلوه بیشتری مییابد و در نهایت، پژوهشگران با بررسی و تحلیل تطبیقی طرحوارههای اصلیِ ذهن چند متفکر و هنرمند، به استفاده همسو و تاحدودی مشترک نشانههای زبانی آنان دست یافتهاند. مولانا و نیچه متفکرانی هستند که نخست، نظام اندیشگانی خویش را با زبان شعر و سپس با جامعه نمادها و سمبلها بیان داشتهاند و دیگر اینکه در شناخت خود از هستی، انسان، حقیقت، اخلاق و زندگی با یکدیگر اشتراکاتی دارند؛ بنابراین با توجه به مفاهیم یادشده، هر دو از جامعۀ نشانهها و رمزگان خویشاوند و همسو بهرهمند میباشند.
این جستار درصدد آن است تا میزان زیستمایههای معرفتشناختی و بنلایههای حرکت استعلایی انسانی را در نگرش مولانا و نیچه، با توجه به روایتهای تمثیلی آنان، مورد بررسی قرار دهد؛ بنابراین در این راستا، به بررسی سه نماد برجسته «شتر»، «شیر» و «کودک» در حوزه اندیشه نیچه و مولانا، بهعنوان مراحل تکوّن، صیرورت و تعالی انسانی پرداخته و این نتیجه حاصل شده است که هستیشناسی مشترک هر دو، منتج به کاربرد نشانههای ذکرشده در توصیف مراحل سلوک و تعالی انسانی است؛ اما تمایز آنان در مقصدشناسی، به چینش متفاوت این نشانهها منتج خواهد شد.
دوره ۳، شماره ۲ - ( شماره ۲ (پیاپی ۶)- ۱۳۹۴ )
چکیده
یکی از مهمترین عناصر مورد بحث در تاریخ تصوّف و عرفان اسلامی، موسیقی و سماع است که از بدو شکلگیری این نهضت تا دوران شکوفایی و درنهایت، ساختار کنونی آن، موضوع موسیقی، سماع و رابطه آن با سلوک معنوی بوده است که مورد تحلیل و بررسی و نقد واقع شده و بهصورت گستردهای در ترازوی امر و نهی، تأیید و تکذیب و نیز انفعال قرار گرفته است. در این میان، مولوی با رویکردی نزدیک به اصحاب سکر و با خوانشی مؤیّدانه و تبلیغی، از این موضوع بهعنوان یکی از مهمترین ارکان سلوک و سیر الیالله یاد میکند.
در فرهنگ اروپای قرن نوزدهم، نیچه با قرائتی خاص از مفهوم تعالی و حرکت تکامل انسانی، بهعنوان فیلسوفی شرقزده، در تلاش برای نجات انسان از غربت و بحران بیخدایی برخاسته از ضعف کلیسا عنصر موسیقی را اصلی مهم در تکامل انسانی و نجات وی برمیشمرد که با نگرش مولوی در خویشاوندی و همسویی نزدیک قرار میگیرد. الگووارههای مشترک اندیشگانی این دو متفکر در مواردی مشتمل بر: الف. آشنایی، همذاتپنداری و منشأ جوشش؛ ب. ارتباط آن با موسیقی ازلی و نوای کائنات؛ ج. ایجاد صفای دل و تزکیه نفس؛ د. ارتباط موسیقی و زبان؛ ﻫ. ارتباط آن با مفهوم شور و وجد و اندیشه «آریگویی»، این نتیجه را دربردارد که خوانش این دو متفکر در منشأ، هستی، کارکرد و نتیجه برآمده از مفهوم موسیقی، عموماً همساز با یکدیگر به نظر میرسد و دارای همسانی و پیوند ماهوی است.
دوره ۱۲، شماره ۴۷ - ( بهار ۱۳۹۴ )
چکیده
در این پژوهش سعی شده است بر اساس علم روایتشناسی و با توجه به نظریه روایت تزوتان تودوروف، انسجام روایی و ساختاری داستان "عقل سرخ" شیخ شهابالدین سهروردی تحلیل و بررسی شود. پس از استخراج الگوها و نظام نحو روایی حاکم بر متن، این نتیجه به دست آمد که سهروردی با بهرهگیری از مفهوم یکسانی راویهای چندگانه و بیان سلسلههای چهارگانه در طرح روایت همسو با رویکرد اشراقی و بهرهگیری از عنصر زمان در خروج از توالی خطی به ساحت روایتپردازیهای مدرن نزدیک شده و در همسانی شیوه بیان با محتوا به ساخت روایتی با شیوه جدید دست یافته است.
مجید هوشنگی، مهدیه طهماسبی،
دوره ۱۶، شماره ۶۲ - ( تابستان ۱۴۰۲ )
چکیده
محوریت نقد روانکاوانه، تعامل میان حوزۀ هنر، بهویژه ادبیات با موضوعات روانکاوی است که در این روش، سوژۀ متن به بستری برای شناخت نشانهها، ریشهها و عوامل رواننژندی در سه محور مؤلف، متن (ساختار و شخصیتها) و مخاطب است؛ و در مواردی نادر به روش عبور از بحران و ابزاری برای رواندرمانگری تبدیل خواهد شد. در این حوزه، مقولۀ اضطراب و وسواس از موضوعات مهمی است که در روانشناسی با رویکردهای شناختیِ متفاوتی بدان پرداخته شده است و میتواند یکی از موضوعات کاربردی در تحلیل متنمحورانۀ آثار ادبی قرار گیرد. از سویی، آثار گلشیری بهسبب آگاهی او از دانش روانشناسی و کاربست آگاهانۀ تکنیکها و شاخصههای مهم آن در پردازش و تقویت شخصیت، از ظرفیت بالایی در جهت تحلیل روانکاوانه برخوردار است. لذا این پژوهش با روش توصیفی ـ تحلیلی به بررسی مقولۀ اضطراب در مجموعه داستان نمازخانۀ کوچک من پرداخته و نتیجه گرفته است که ریشۀ اضطراب در شخصیتهای این داستانها، ترس از وقوع یک حادثۀ ناگوار در آینده است و شخصیتها اغلب به پاسخ ابتدایی اجتناب و گریز از موقعیت و مکانیسمهای دفاعی ابتدایی روی میآورند. اکثر شخصیتها در مواجهه با اضطراب، مبتلا به افسردگی، خشم و انزوا شده که در نشانههای رفتاریِ متعددی چون مصرف الکل، بیخوابی و بیقراری، پرخاش کردن و جیغ و فریاد کردن این بحران را بازنمایی خواهند کرد. درمجموع میتوان اضطراب و افسردگی را در این مجموعه بهعنوان وجه غالب در نظر داشت.