جستجو در مقالات منتشر شده


۳ نتیجه برای میردار رضایی


دوره ۱۳، شماره ۶۱ - ( فروردین و اردیبهشت ۱۴۰۴ )
چکیده

پیشینۀ هنر ـ صنعت سفال‏گری در مازندران به هزارۀ هشتم پیش از میلاد می‏رسد و سطح گستردگی و پراکندگی این فن را می‏توان در جای‏جای این استان مشاهده کرد. کوزه یکی از بایسته‏ترین فراورده‏های سفالی است که بیشتر با هدف رفع نیاز‏های ضروری زندگیِ روزمره تولید و تکثیر می‏شود. یکی از راه‏های مطالعۀ فرهنگ جوامع، بررسی ادبیات عامه (فولکوریک) به‏ویژه ادبیات شفاهی آن جامعه، خاصه مطالعۀ ضرب‏المثل‏هاست. جستار حاضر که با روش توصیفی ـ تحلیلی و با بهره‏گیری از امکانات کتابخانه‏ای نوشته شده ‏است، می‏کوشد تا به بررسی کارکرد «کوزه» (کلا، پیلک یا پلیکا و گمی در زبان مازندرانی) در ضرب‏المثل‏های مازندرانی و نوع مواجهۀ مردم این استان با آن فراوردۀ سفالین از منظر هنری ـ ادبی بپردازد. نتایج این جستار نشان می‏دهد که وجود ضرب‏المثل‏های ساخته‏شده از کوزه‏های سفالی، با لهجه‏های مختلف (از شرق تا غرب استان مازندران) نشان‏گر حضور و وفور این محصول هنری و کاربردی در سراسر استان است. همچنین بررسی مَثل‏های مازندرانی که عمدتاً موجز و دولختی‏اند، نشان می‏دهد که آفرینندگان امثال علاقه‏ای به ذکر جنس و نوع خاک و همچنین به تکنیک ساخت و پرداخت (طرح‏ها، تصویرها، رنگ‏ها، نقش‏ها و لعاب‏ها) کوزه‏ها ندارند و به‏جای آن، تأکید و تمرکز را خود برای تولید مفاهیم، بیشتر بر محور هم‏نشینیِ کوزه با دیگر عناصر (غالباً مایعات و غلات) که در دل آن ریخته می‏شده، نهاده‏اند‏.
 

مصطفی میردار رضایی،
دوره ۱۷، شماره ۶۶ - ( تابستان ۱۴۰۳ )
چکیده

بلاغت فارسی پس از اسلام، نخست از آبشخور قرآن و بلاغت عربی سرچشمه می‏گیرد و در ادامه، توأمان با ترجمۀ آثار حکمای یونانی، بلاغت اسلامی و به تبع آن بلاغت فارسی به‏طور عمیق تحت تأثیر آثار و بلاغت غربی قرار می‏گیرد. از این‏رو، هنرسازه‏های ادبی، خاصه ابزارهای زیبایی‏شناختیِ دانش بیان در بلاغت فارسی متأثر است از دستگاه بلاغی عربی و غربی؛ و یا دست‌کم مشترک با آن‏ها. اما با غور و وارسی سامان بلاغت و مداقه در صناعات ادبی فارسی درمی‏یابیم که گونه‏ای از این شگردها، یعنی هنرسازه‏های ترکیبی علی‏رغم وابستگی و هم‏بستگی با شگردهای بلاغی عربی و غربی، از استقلال و انحصار ویژه‏ای برخوردارند که مانند آن را در سایر دستگاهای بلاغی نمی‏بینیم. این جستار که با شیوۀ توصیفی ـ تحلیلی نوشته شده‏است، می‏کوشد تا با بررسی شباهت‏های شگردهای دستگاه بلاغت فارسی با دستگاه‏های بلاغی عربی و غربی، نشان دهد که هنرسازه‏های ترکیبی مختص مختصات بلاغت فارسی است و سایر دستگاه‏های بلاغی محروم از این گونه از ابزارهای زیبایی‏شناسی‏اند. نتیجۀ این جستار تأیید می‏کند که بلاغت فارسی با توجه به قابلیت‏ بازتابندگی عناصر فرهنگی و قومی شگرد کنایه و نیز دوگانه‏خوانی ابعاد لازمی و ملزومی آن، و همچنین به سبب مختصات ذاتی‏ زبان فارسی در حوزۀ ترکیبپذیری، با امتزاج شگردهای منفرد، صناعات مستقل و منحصری می‏سازد که خاص بلاغت فارسی است و به نظر می‏رسد که در دیگر دستگاه‏های بلاغی (عربی و غربی) نشانی از آن نمی‏بینیم. البته این موضوع بیش از آنکه ادعایی باشد، دعوتی است از متخصصان حوزه‏های مزبور، که درنهایت، چه نظر نگارنده رد شود و چه پذیرفته، دستاورد جدیدی برای حوزۀ بلاغت محسوب خواهد شد.

فرزاد بالو، مصطفی میردار رضایی،
دوره ۱۸، شماره ۶۹ - ( بهار ۱۴۰۴ )
چکیده

برخلاف سنت غربی که همواره نزاع آشتی‏ناپذیر میان فلسفه و شعر، ذهن و زبان پاره‏ای از فیلسوفان را به خود مشغول داشته، در سنت ما اگرچه غالباً از فلسفه به ذمّ و نکوهش یاد شده ‏است، اما فیلسوفان ما غالباً مواجهه‏ای ایجابی با شعر داشته‏اند؛ از آن جمله، در دورۀ معاصر و فیلسوفی به نام محمود هومن، که این پژوهش با شیوۀ توصیفی ـ تحلیلی، به بررسی و تحلیل دیدگاه‏های هومن دربارۀ شعر و مسائل مرتبط به آن می‏پردازد؛ امری که در پژوهش‌های معاصر به آن اهتمام و توجهی صورت نگرفته ‏است. نتایج این جستار نشان می‏دهد که هومن در دورۀ اول فکری خود با الهام از دستاوردهای فیلسوفان غربی (کانت و شوپنهاور) و ایرانی ـ اسلامی (شمس قیس رازی) و تأملات خود دربارۀ ماهیت و چیستی شعر، موزون، مقفی و متساوی بودن را از شمس قیس، خیال‏انگیز بودن را در توسعی که از لحاظ مفهومی به آن می‏بخشد از کانت و شوپنهاور، و دو شرط لطف و اختصار را نیز خود بدان می‏افزاید. واضح است که این تعریف از شعر با فضای شعر کلاسیک مناسبت بیشتری پیدا می‏کند. همچنین او نکته‏سنجی‏های قابل تأملی را دربارۀ علت تأثیر شعر در نسبت با ارکان شعری، ویژگی‏های شاعر، بنیادهای معنایی شعر توصیفی و رمزی، تحلیل فلسفی قوۀ خیال و .... مطرح می‏سازد. هومن به تبعِ کانت برای شعر ابعاد معرفت‌شناختی قائل نمی‌شود. اما هومن در دورۀ دوم فکری خود، با میل به سمت پدیدارشناسی هوسرلی، با امعان نظر به شعر امروز در تعریف پیشین خود از شعر تجدید نظر می‏کند و ویژگی‏هایی چون مقفی‏بودن و متساوی‏بودن را از مقومات شعر خارج می‏کند و به زیبایی شعر وجه سوبژکتیو ـ ابژکتیو می‏بخشد.
 


صفحه ۱ از ۱