جستجو در مقالات منتشر شده
۶ نتیجه برای محمدی کله سر
علیرضا محمدی کله سر،
دوره ۶، شماره ۲۳ - ( پاییز ۱۳۹۲ )
چکیده
بسیاری از پژوهش¬های ادبی، با روش¬های گوناگون به بررسی و تحلیل یک یا چند متن از متون ادبیات فارسی می¬پردازند. در این میان نکته¬ای که چندان مورد توجه قرار نمی¬گیرد، مسالۀ گزینش متن است؛ چنانکه اغلب آن را به عنوان مادۀ پژوهش¬، امری جدا از چهارچوب نظری و روش¬شناسی تحقیق در نظر می¬گیرند. این در حالی است که نگاهی جدی و مسأله¬وار به گزینش متن می¬تواند نتایجی در جهت تقویت وجوه پژوهشی تحقیق به همراه داشته باشد. مقالۀ حاضر نیز با هدف نشان دادن اهمیت این مسأله به عنوان مؤلّفه¬ای روش¬شناختی در مطالعات ادبی نگاشته شده است. به نظر می¬رسد تأکید بر وجوه روش¬شناختیِ گزینش متن، در گرو آگاهی پژوهش¬گر از نسبت متن مورد نظر با دیگر متون و شباهت¬ها و تفاوت¬های آنها با یکدیگر است. این تلقی از سویی نشان دهندۀ ابتناء پژوهش¬ بر آگاهی¬ها و پیش¬فرض¬های محقق، و از سوی دیگر نمایان¬گرِ نقش متن و گزینش آن در شکل¬گیری بنیان¬های نظری و نتایج تحقیق است.
علیرضا محمدی کله سر،
دوره ۸، شماره ۳۰ - ( تابستان ۱۳۹۴ )
چکیده
در این مقاله تلاش شده است تا با تأکید بر تأویل بهعنوان ویژگیای بنیادین در زبان عرفان، یکی از پرکاربردترین الگوهای روایی در حکایات عرفانی معرفی شود. این الگو نیز، همسو با بسیاری از حکایات تعلیمی حاصل خطا و مجازات است، با این تفاوت که خطای آشکار رخ داده از سوی یک کنشگر، با تبدیل شدن به کنشی قانونی، به مجازات مورد انتظار نمیرسد بلکه در لایهای دیگر با تعریف خطایی نو مجازاتی نو نیز رخ میدهد. در این الگوی روایی، تأکید بر خطای دوم، محصول حرکتی تأویلی و باطنگرایانه است به همین دلیل خطای نخست نیز دیگر خطا محسوب نمیشود. از این رو میتوان گفت این الگو توصیفی روایی از کارکرد تأویل در متون عرفانی ارائه میدهد. با این نگاه، برجسته شدن برخی خطاها در حکایات عرفانی و چشمپوشی از برخی دیگر، میتواند نقش قوانین حاکم بر سنت عرفانی در شکلگیری این حکایات را نیز آشکار کند. این روش و الگوی برآمده از آن اگرچه بر ویژگیهای ساختاری و روایی متون عرفانی مبتنی است، پیوندی آشکار با عناصر زبانی و فکری سنت عرفانی دارد. این مقاله تلاشی است محدود در جهت سبکشناسی روایت در حکایات کهن.
علیرضا محمدی کله سر،
دوره ۹، شماره ۳۴ - ( تابستان ۱۳۹۵ )
چکیده
فرضیهسازی یکی از مراحل مهم تحقیق خوانده شده است؛ ولی بهنظر میرسد در مطالعات ادبی نقش چندانی در فرایند تحقیق ندارد. در مقاله حاضر، با بررسی جایگاه و مفهوم فرضیه، به این سؤالها پاسخ داده شده است: مشکل فرضیهپردازی در مطالعات ادبی چیست؟ چه رابطهای میان نظریه ادبی و فرضیه برقرار است؟ در چه شرایطی میتوان نوعی از فرضیه را برای این مطالعات تصور کرد؟ بهنظر میرسد عینی نبودن مسائل ادبی از مهمترین عوامل ناکارآمدی فرضیه در این مطالعات است. همچنین، تفاوتی روششناختی میان مفهوم نظریه ادبی و نظریه در روشهای تجربی موجب شده تا فرضیههای ادبی فاقد ویژگیهایی همچون آزمونپذیری باشد. به عبارت دیگر، ابتنای پژوهش و نظریه ادبی بر خوانش متن، فرضیهپردازی را کاری بیفایده و گاه ناممکن کرده است. تکیه بر خوانش موجب میشود تا مطالعات ادبی با دوری از عینیت درپی یافتههایی ذهنی باشند که رد و پذیرش فرضیه را ناممکن میسازند. کارآمدی فرضیه در مطالعات تجربی ادبیات میتواند مؤید این ویژگی مهم باشد. در پایان نیز پیشنهادی برای معرفی فرضیههایی منطبق بر ویژگیهای روششناختی مطالعات ادبی داده شده است.
علیرضا محمدی کله سر،
دوره ۱۱، شماره ۴۲ - ( تابستان ۱۳۹۷ )
چکیده
بهرهگیری غیرروشمند از نظریههای ادبی یکی از مهمترین آسیبهای پژوهشهای ادبی در زبان فارسی است. این ضعف بیش از آنکه به فهم درست نظریه مرتبط باشد، برآمده از اشکالات روششناختی مربوط به استفاده از نظریه ادبی است. در این نوشتار، به معرفی و تحلیل اصلیترین اشکالات کاربرد این نظریهها و عوامل و پیامدهای آن با تأکید بر مقالات علمی ـ پژوهشی منتشرشده در حوزه روایتشناسی ساختارگرا پرداخته شده است. نتایج این بررسی نشان میدهد که سهلانگاری در کاربرد نظریهها، موجب راهیابی خطاهایی روششناختی در اغلب این مقالات شده است. مواردی همچون نگاه آموزشی و سطحی به نظریهها، بیتوجهی به مبانی نظریهها و برخورد تقلیلگرایانه با آنها از مهمترین این ایرادها هستند. در پایان با تحلیل و بررسی آماری بیش از نود مقاله علمی ـ پژوهشی منتشرشده بین سالهای ۱۳۹۰ تا ۱۳۹۶ نشان داده شده است که بهدلیل اشکالات یادشده، این مقالات نه از نتایج مقالات پیشین تأثیر پذیرفتهاند و نه چندان نقشی در شکلگیری مقالات بعد از خود داشتهاند.
علیرضا محمدی کله سر،
دوره ۱۲، شماره ۴۵ - ( بهار ۱۳۹۸ )
چکیده
هدف مقاله حاضر تحلیل الگوهای دوتایی روایت، بهویژه دو اصطلاح مهم فرمالیستیِ فابیولا و سیوژت، است. در این نوشتار، پس از نگاهی به تعاریف اولیه و تحلیل نقدهایی که روششناسی این الگوها را هدف گرفتهاند، کارکردهای فابیولا و سیوژت در نقد داستان برشمرده شدهاند. چهار موضوعِ «موهوم و دستنیافتنی بودن فابیولا»، «بیتوجهی به بافت اجتماعی روایت»، «تردید در تقدم فابیولا» و «تردید در فابیولا بهعنوان مادّه خام روایت» مهمترین محورهای نقدهایی هستند که بر فابیولا و سیوژت و الگوهای مشابه وارد شدهاند. باوجود این انتقادات، توجه به الگوی فابیولا/ سیوژت و تفاوتهای آن با الگوهایی مشابه، همچون داستان پایه/ گفتمان، در نقد داستان کارکردهایی مفید بههمراه دارد. توجه به متون منفرد ادبی، پرورش خلاقیت منتقد در کشف شگردهای ادبی و تقویت جنبههای ادبی نقد داستان مهمترین کارکردهای عملی این مفاهیم فرمالیستی هستند. بازاندیشی در این میراث فرمالیستی میتواند رشد خلاقیت در نقدهای دانشگاهی ادبیات فارسی را درپی داشته باشد.
علیرضا محمدی کله سر،
دوره ۱۴، شماره ۵۶ - ( زمستان ۱۴۰۰ )
چکیده
اگرچه مضمونیابی جایگاهی مهم در نقد و پژوهش ادبی و هنری دارد، کمتر بهعنوان فرایندی روشمند مورد بحث قرار گرفته است. پژوهشهای زبان فارسی بیشتر متوجه شرح و معرفی مضمون آثار است تا بررسی فرایندها، روشها و راهبردهای کشف و فهم مضمون. در مقاله حاضر، با تکیه بر نمونههایی از نقد آثار ادبی و سینمایی، دو فرایند مستقیم و غیرمستقیم در مضمونیابی شناسایی و معرفی شده است. اولین و رایجترین فرایند، مضمون را با تکیه بر نشانههای آشکار و معانی صریح متن بهدست میآورد. سه مورد از این نشانههای آشکار عبارت است از: گفتههای مستقیم متن، عناصر فابیولا و قراردادهای ادبی. این فرایند معمولاً مضمونهایی آشنا و بینیاز از توجیه و تبیین ارائه میدهد. درمقابل، فرایند غیرمستقیم با تکیه بر معانی ضمنی و برساخته، به مضمون اثر دست مییابد. مهمترین راهبردهای مورد استفاده در فرایند غیرمستقیم عبارت است از: مفاهیم نهفته در نظریههای ادبی، توجه به شگردهای فرمی، استخراج موتیفهای غیرعینی، یا ترکیب این موارد. مضمونهای بهدستآمده از فرایند دوم بهدلیل غرابت، به توجیه دقیق منتقد نیازمند است؛ توجیهاتی که نشانه آگاهی منتقد از راهبردهای مورد استفاده خود است.