جستجو در مقالات منتشر شده


۳۴ نتیجه برای غلامحسین زاده


دوره ۰، شماره ۰ - ( مقالات پذیرفته شده در نوبت انتشار ۱۴۰۲ )
چکیده

استفاده از روش­های آماری مبتنی بر پیکره­ ها در پژوهش­های علوم انسانی و ادبیات رو به گسترش است. این روش­ها در مطالعات سبک ­شناسی، نقد ادبی و ادبیات تطبیقی قابل استفاده هستند. یافتن الگوی تغییرات زبان در گونه ­های مختلف زبانی و بررسی وجود تشابه و تفاوت زبان در سیاق­ های مختلف زبانی از دید دانش زبان­ شناسی اهمیت زیادی دارد. مسئله اصلی ما در این پژوهش آن است که از جهت واژگانی و نحوی چه تفاوت­ هایی بین چهارگونه کاربردی(سیاق) زبان فارسی امروز وجود دارد و چگونه می ­توان آنها را تحلیل و تبیین کرد. برای این کار چهار پیکره از گونه ­های زبان ادبی، خبری، علمی و اداری ایجاد و برچسب ­گذاری شد. کار شمارش و آمارگیری به کمک برنامه ­های نرم ­افزاری انجام شد و نتایج کَمّی بدست آمد. در انتها این نتایج با کمک بافت موقعیتی، از دیدگاه سیاق بررسی و تحلیل شدند. یافته­ های این پژوهش، نشان می­ دهند که برخی ویژگی ­های زبانی در گونه ­های مختلف، تفاوت واضحی دارند. بعنوان مثال بسامد وقوع فعل­ها، ضمایر و قیدها در گونه ادبی و بسامد وقوع صفت­ها در گونه علمی بوضوح بیشتر از سایر گونه­ ها هستند. کنار هم قراردادن این ویژگی­ های شاخص می­ تواند معیاری برای تمایز گونه­ های زبانی باشد.

دوره ۱، شماره ۱ - ( ۶-۱۳۸۲ )
چکیده

حمدالله مستوفی و دولتشاه سمرقندی کنیه خواجه ابویعقوب یوسف همدانی را به اشتباه ابویوسف نوشته‌اند که این اشتباه به سایر آثار پس از آنها نیز راه یافته است؛ به خلاف مشهور ، امروز زادگاه او به نام بیزنی جَرد (نام قدیم: بوزنجرد) در همدان وجود دارد و مدفن وی نیز هم‌اکنون در داخل خرابه‌های شهر قدیم مرو زیارتگاه مردم است، بنابراین ذکر شهر بایرامعلی به عنوان مدفن اوتسامحی است که در اثر نوشته سعید نفیسی به تمام آثار محققان امروز ایران راه‌ یافته است. در آثار محققان از عبدالله جوینی در شمار مشایخ خواجه نام برده شده که خطاست و باید به ابوعبدالله جوینی اصلاح گردد. اگرچه محققان درباره سمت شاگردی سنایی نسبت به خواجه تردید روا داشته‌اند، ولی امکان ملاقات و دیدار آن دو با یکدیگر محتمل است. تاکنون تنها اثر باقیمانده خواجه کتاب رتبـهالحیات بود، ولی اخیراً بخشی از نسخه خطی کتاب «الکشف عن منازل السائرین الی الله عزوجل» خواجه به دست آمده؛ همچنین رساله خطی «انوار حکمت» که در کتابخانه ملی به نام خواجه ثبت شده است، بنا به شواهد موجود دو نسخه متعلق به وی نیست.
 


دوره ۲، شماره ۱ - ( ۱-۱۳۹۰ )
چکیده

منظومه عاشقانه ورقه و گلشاه از نخستین منظومه های داستانی فارسی در قرن چهارم و اوایل قرن پنجم است که موضوع آن داستان، دلدادگی عاشق و معشوق، با زبانی ساده است. مضامین گیرا و جذاب عاشقانه این داستان، حاکی از قوت جنبه عاطفی آن است. هرچند عیوقی اصل این داستان را از اخبار و کتب عربی گرفته و به نظم درآورده است، اما با افزودن جنبه های حماسی و مضامین و تصاویر جدید، آن را از اصل متمایز کرده است. موضوع این مقاله استخراج و بررسی تطبیقی مضامین عاشقانه این داستان و اصل روایت عربی (عروه و عفرا)، بر مبنای مهم ترین ویژگی های عشق عذری (عفیف) است. نتایج به دست آمده نشان می دهد که حضور اندیشه و تفکر خردگرا - که ریشه در فرهنگ و تمدن دیرینه ایران دارد - در انتخاب شخصیت ها و جایگاه آنان و همچنین شیوه پردازش ماجراها بر تمایز متن فارسی نسبت به عربی تأثیر آشکار گذاشته است. به عنوان نمونه، در روایت فارسی، عشق دو عاشق از مکتب آغاز می شود که نشانگر فرهنگ و تمدن است، درحالی که در اصل روایت عربی، این عنصر وجود ندارد؛ به بیان دیگر، «آشنایی در مکتب» را راوی ایرانی افزوده است. بر همین اساس، سایر مضامین این دو روایت، بررسی شده و ضمن ترسیم جدول تطبیقی مضامین عاشقانه، به مقایسه و تحلیل نقش مایه های هر دو روایت، در حوزه شخصیت، زمان، مکان و پیرنگ پرداخته شده است.

دوره ۲، شماره ۳ - ( ۷-۱۳۹۰ )
چکیده

داستان پیامبران، بیان معجزات و سرگذشتِ پر‌ماجرا و آموزنده آنان از دیر‌باز به عنوان عناصری مؤثر به صفحات شعر و ادب راه ‌یافته و اسباب زیبایی اثر و توجه خواننده را موجب شده است. یکی از زیباترین، مؤثرترین و مورد‌توجه‌ترین این داستان‌ها، داستان عیسی مسیح (ع) است. در ادبیات گذشته، بیشتر برداشت‌های شاعرانه از ایشان، برگرفته از نگرش اسلامی به این شخصیت الهی بوده و نگرش مسیحی که در موارد مهمی با نگرش اسلامی در تضاد و تقابل است کمتر بروز یافته است. اما در ادبیات جدید و به‌ویژه شعر معاصر عربی و فارسی، این تلقی از مسیح (ع) با چرخشی قابل‌ملاحظه، سویه‌ای مسیحی به خود گرفته و مفاهیمی هم‌چون رنج‌های مسیح (ع)، مصلوب‌شدن ایشان، قربانی‌شدن ایشان برای پرداخت کفاره گناهان بشر و رستاخیز مسیح (ع) پس از مرگ، از انجیل به ابیات شاعران راه یافته است. این مفاهیم که امروزه به مفاهیمی اسطوره‌ای و نمادین در هنر مسیحی تبدیل شده‌اند، شاعران را در بیان آنچه از اضطراب‌های درونی، رنج ملت‌های ستمدیده، جور حاکمان و حکومت‌های بیدادگر و... می‌بینند، بسیار یاری می‌رسانند. ادونیس و احمد شاملو از شاعران نوپرداز و متجددی هستند که بخشی از اشعار خود را به ترسیمی نمادین و اسطوره‌ای از مسیح (ع) اختصاص داده‌اند. این پژوهش تطبیقی می‌کوشد با تکیه بر مکتب آمریکایی در ادبیات تطبیقی، به تحلیل و بررسی تطبیقی اشعار ادونیس و شاملو، با موضوع مسیح (ع) بپردازد و جلوه‌های مسیحی یا اسلامی این شخصیت دینی در شعر دو شاعر، نوع اسلوب دو شاعر در این‌گونه شعرها، نقاط اختلاف و اشتراک میان آن دو در برداشت‌های نمادین از مسیح (ع) میزان موفقیت یا ناکامی هر‌یک در استخدام این نماد را به بوته تحلیل و بررسی بسپارد.

دوره ۴، شماره ۱۵ - ( بهار ۱۳۸۶ )
چکیده

معمولا در طول تاریخ نام بعضی از شهرها و مکانهای جغرافیایی تغییر می کند و به تدریج از یادها فراموش می شود، به گونه­ای که محققان را در تعیین جایگاه اصلی آنها با دشواری مواجه می‌سازد، و سبب می‌شود مصححان متون کهن، از جمله متون تاریخی و ادبی، گاهی در تصحیح متون دچار لغزشها و اشتباهاتی بشوند؛‌ همین سردرگمی‌ها و اشتباهات نیز، خود خطاهای تحقیقی و تحلیلی دیگری را در پی می­آورد که بعضاً به استدلالها و استنتاجهای نادرستی می‌انجامد. در این مقاله به پاره‌ای از این گونه اشتباهات که در خصوص نامهای تاریخی منطقهبلخ در تاریخ بیهقی روی داده، اشاره شده و با استناد به کتب مهم ادبی و تاریخی، و مشاهدات محلی اصلاحاتی برای آنها پیشنهاد شده است. این اصلاحات مربوط است به پیروز(و)نخچیر، منجوران (میخواران)، دستگرد (دشت کتر- دشت کرد) راون (پروان) و رباط کرزوان (کروان).
 

دوره ۴، شماره ۱۶ - ( تابستان ۱۳۸۶ )
چکیده

شخصیت یکی از عناصر اصلی داستانپردازی است و انواع مختلفی دارد که یکی از آنها شخصیتهای تاریخی است. در داستانهای مثنوی از اشخاص تاریخی زیادی یاد شده است، اما همان‌طور که حکایات تاریخی با «گزارشهای تاریخی» و گزارشهای تاریخی با «رویدادهای تاریخی» فرق دارد، شخصیتهای تاریخی مثنوی نیز با شخصیت داستانی آنها متفاوت است. یکی از این اشخاص، ابراهیم بن ادهم، سرسلسله عرفای خراسان است که حکایت ترک امارت او بسیار مشهور است.
اگرچه دربارۀ پیشینه زندگی ابراهیم ادهم اطلاعات تاریخی چندانی در دست نیست در بعضی از داستانهایی که از منطقه آسیای میانه به دست آمده است، حکایاتی دربارۀ سابقه تاریخی زندگی وی می‌توان یافت، اما این حکایت بیش از سایر حکایات مربوط به او با خیالپردازیهای راویان در آمیخته است؛ چنانکه درباره حکایت ترک امارت او نیز روایات گوناگونی وجود دارد که خود قابل تقسیم به سه گروه اصلی «اشتر، رباط و صید» هستند. این سلسله روایات اگرچه از نظر حوادث با هم متفاوت است از نظر آغاز و انجام حکایت و خط سیر کلی حوادث آن با هم یکسان است. مولانا از بین این  سه روایت، روایت جستن اشتر را برگزیده و در مثنوی نقل کرده است. از بین سایر کسانی که این روایت را نقل کرده‌‌اند و از نظر زمانی و فکری به مولانا نزدیکترند، می‌توان از عطار و شمس و سلطان ولد یاد کرد. روایات این چهار نفر(۱+۳) اگرچه از نظر شباهت در یک گروه قرار می‌گیرد در عین حال از نظر چگونگی داستانپردازی و بخصوص چگونگی پیش بردن گفتگوها با هم متفاوت است که نتایج نقد و بررسی‌ آنها نشان می‌دهد شیوه حکایت‌پردازی شمس از شیوه روایت سه نفر دیگر قویتر و با اصول داستانپردازی سازگارتر است.

 

دوره ۴، شماره ۱۶ - ( تابستان ۱۳۸۶ )
چکیده

مولوی از بزرگترین داستانپردازان عرفانی ادب فارسی است که به قصد بیان نکات تعلیمی و عرفانی به داستانسرایی روی آورده است. تیز هوشی او در درک دغدغه­ها و زوایای روح آدمی و آشنایی او با رفتارهای اجتماعی مخاطبان و چیره­دستی وی در به کارگیری اصول دقیق فنون داستانپردازی، باعث شده است که مثنوی او به عنوان یک اثر مشهور، در جهان زنده و پایدار بماند. اشراف و تبحر او در هفت قرن پیش بر انواع شگردهای داستانپردازی، که ظرایف و فنون آن به تازگی بر منتقدان مکشوف شده، حیرت­آور است. یکی از این شگردها چگونگی به­کار گرفتن عنصر« زمان» در روایت است. یکی ازمحققانی که در چند دهه اخیر به چگونگی زمانمندی در روایت پرداخته، ژنت فرانسوی است که نظر خود را در قالب سه مبحث «نظم، تداوم و بسامد» مطرح کرده و در این زمینه به شهرت رسیده است.
 نگارندگان در این مقاله کوشیده­اند براساس نظریه ژنت، نشان دهند که مولانا عنصر زمان را در روایت «اعرابی فقیر و زنش» چگونه به­کار برده و به­عنوان یک داستانپرداز در مسیر حرکتش از زمان تقویمی به زمان متن، چگونه و تا چه حد در عرصه زمان و کنش به گزینش­های مختلفی دست یازیده است و این گزینش­ها و نوع خاصی از زمانمندی که مولوی آن را در روایت اعرابی به کار بسته است از نظر اصول داستانپردازی چه ارتباط مستقیم و معناداری با محتوای حکایت دارد. 
 

دوره ۴، شماره ۱۷ - ( پاییز ۱۳۸۶ )
چکیده

کرامات به اعمال خارق‌ عادتی گفته می‌شود که از اولیا سر می‌زند. از روزگاران گذشته تا امروز، حکایات فراوانی درباره کرامات از اولیا نقل و شایع شده که یکی از دلایل عمده آن، کرامت خواهی و کرامت‌جویی کسانی بوده است که داستانهای کرامتی را با آرزوها و خواسته‌های خود هماهنگ دیده‌‌اند. از دلایل دیگر رواج آن می‌توان به بیان کرامات در قالب داستانهای جذاب اعتقادی مردم به مشایخ و بزرگان اهل معنا اشاره کرد. فریدون بن احمد سپهسالار که چهل سال مرید و ملازم مولانا بوده، چهل حکایت از کرامات مولانا در بخش کرامات رساله خود آورده است. نقد و بررسی این حکایات نشان می‌دهد که هرچند حدود یک چهارم آنها فاقد درونمایه‌های کرامتی است، دارای ویژگیهای دیگری است که به اهداف کرامت‌ نامه‌نویسی کمک شایانی می‌‌کند. سایر حکایات نیز غالباً از نظر موضوع و ساختار با اصول و معیارهای داستانپردازی و نقد ادبی مطابقت دارد و از ارزش ادبی ویژه‌ای برخوردار است. از سوی دیگر چون در حکایات کرامتی رساله سپهسالار تا حد امکان، اصول واقعگرایی رعایت شده، کرامات نقل شده در این کتاب واقع‌نما و باورپذیر شده و از نظر اصول و شگردهای داستانپردازانه نیز ارزش و اهمیت ویژه‌ای یافته است. تطبیق بعضی از حکایات سپهسالار با قواعد ریخت‌شناسی داستانهای پریان نشان می‌دهد که این حکایات با ساختار حکایات پریان نیز سازگار است. همین ویژگیها سبب شده است که مناقب‌نامه‌نویسان بعدی مولانا همه از حکایات رساله سپهسالار بهره بجویند.
 

 

دوره ۵، شماره ۱۹ - ( بهار ۱۳۸۷ )
چکیده

در فلسفه پدیدار‌شناسی، کل عالم، فرایندی هستی‌شناسانه دارد و انسان دارای آگاهی استعلایی است و غایت آن نموداری پدیده‌ها نسبت به هم و شناخت حسی و عینی از یکدیگر است. نیچه در بررسی دوران اساطیری و تاریخ کهن بشری معتقد است که انسان یونان باستان، نوعی شناخت هستی‌شناسانه داشته و طبیعت و فرایند آن را چنانکه بوده، می‌شناخته و زندگی وی با آن هماهنگ بوده و به واسطه آن معنا پیدا می‌کرده است. او زندگی را تراژدی می‌داند و با خلق خدایان، الهه‌ها و رب‌النوعها و انتساب حوادث هولناک به آنها و یاری جستن از آنها، زندگی را تحمل‌پذیر ساخت و در این زمینه از تلفیق دو عنصر بهره‌جست: یکی، عنصر دیونوسوسی که به دیونوسوس، خدای بی‌نظمی و آشفتگی، رقص و شادی و شراب و مستی منسوب بوده و دیگری، عنصر آپولونی که به آپولون، خدای نظم و آرامش، عقل و فرهنگ، شعر و موسیقی و زیبایی منسوب بوده است. بنابر‌این، نیچه هنر تراژدی را به عنوان اولین آفرینش هنری یونانیان باستان،زاده دو عنصرتقابلی‌ دیونوسوسی و آپولونی‌می‌داند و فلسفه هنر و زیبایی‌شناسی خود را بر آن دو بنامی‌نهد. در این مقاله، غزلیات‌حافظ براساس این نظریه بررسی، و خوانشی نیچه‌ای، اما متناسب با مقتضیات‌هنری، فرهنگی، دینی و آیینی ایرانیان ارائه می‌شود. عنصر دیونوسوسی در بیتهایی از غزلیات حافظ، که رابطه انسان با دنیا، آشوب زمانه، بی‌اعتباری و ناامنی کار و بار جهان را تشریح می‌کند، حضور دارد و عنصر آپولونی در بیتهایی که به تبیین رابطه انسان با خدا و پناه بردن به عشق و عرفان و رندی می‌پردازد، حافظ را به شادی فرا می‌خواند و اعتبار یار به عرفان. بدین‌ترتیب، میان آن بی‌نظمی(دیونوسوسی= بی‌اعتباری‌دنیا)و این نظم(آپولونی= عاشقی) اعتدال و ارتباط ایجاد می‌کند.
 
 

دوره ۵، شماره ۱۹ - ( بهار ۱۳۸۷ )
چکیده

ارتباط‌جمله‌های هر متن با یکدیگر در دریافت مفهوم‌نهایی‌آن نقش‌اساسی‌دارد. به همین دلیل برخی از نظریه‌های زبانشناسی بخش مهمی از نظریه خود را به تحلیل این ارتباط اختصاص‌می‌دهند. یکی از این‌نظریه‌ها نظریه نقشگرای هالیدی است. وی‌ در این نظریه ارتباط معنایی، لفظی، نحوی و منطقی جمله‌های هر متن را با یکدیگر انسجام نامیده ‌است. از این دیدگاه انسجام عواملی دارد که عبارت است از: ۱) ارجاع ۲) جایگزینی و حذف ۳) انسجام واژگانی ۴) ربط. به دلیل گستردگی مطلب، نگارندگان این مقاله تنها به بررسی یکی از این عوامل، یعنی ارجاع، می‌پردازند. ارجاع رابطه‌ای است که طی آن تعبیر یکی از طرفین ارجاع، یعنی عنصر پیش‌انگار بر اساس ویژگیهای معنایی آن عنصر انجام نمی‌شود، بلکه برای این منظور به طرف دیگر رابطه، یعنی مرجع، رجوع می‌شود. ارجاع سه گونه دارد: شخصی، اشاره‌ای و مقایسه‌‌ای. در این مقاله تنها به انواع شخصی و اشاره‌ای آن پرداخته می‌شود. ارجاع شخصی به مقولۀ شخص ارجاع می‌دهد. ارجاع اشاره‌ای به محل و میزان نزدیکی یا دوری اشاره می‌کند. ارجاع شخصی در زبان فارسی شامل‌ضمایر شخصی و اختصاصی است و ارجاع اشاره‌ای شامل ضمیر اشاره و قیدهای اشاره‌ای است.

 

دوره ۶، شماره ۲۵ - ( پاییز ۱۳۸۸ )
چکیده

در نظریه زبانی هالیدی یکی از عواملی که سبب پیوند جمله‌های متن می‌شود مقایسه است. این عامل در کنار ارجاع شخصی و اشاره‌ای سه نوع ارجاع را در این نظریه شکل می‌دهد؛ زیرا از نظر هالیدی وقتی دو چیز با هم مقایسه می‌شود در واقع به هم ارجاع می‌دهد. ارجاع مقایسه‌ای، ارجاع غیرمستقیمی به یکسانی، تفاوت یا شباهت عوامل ارجاعی است. این نوع ارجاع به دو بخش تقسیم می‌شود: عام وخاص. ارجاع مقایسه‌ای عام به سه بخش یکسانی، شباهت و تفاوت تقسیم می‌شود. به دلیل اهمیت و بررسی دقیق تشبیه در زبان فارسی سعی شده‌است در حد امکان به نقاط مشترک این مقوله در ادب فارسی و نظریه هالیدی اشاره شود. هالیدی ارجاع مقایسه‌ای خاص را نیز به شمارشی و وصفی تقسیم می‌کند. اما نگارندگان به تبع مقایسه عام و امکانات تشبیه در زبان فارسی، نوع تشبیهی را نیز به آنها افزوده‌اند. در نظریه هالیدی انسجام علاوه بر ارجاع عوامل دیگری نیز دارد که عبارت است از: ۱) جایگزینی و حذف
۲) انسجام واژگانی ۳) ربط. البته نگارندگان به دلیل اینکه زبان ادبی را بررسی می‌کنند، عامل انسجام دهنده توازن نحوی را نیز به این فهرست اضافه کرده‌اند. به دلیل گستردگی مطلب، نگارندگان این مقاله تنها به بررسی یکی از این عوامل، یعنی ارجاع مقایسه‌ای، می‌پردازند.

 

دوره ۷، شماره ۲ - ( تابستان ۱۳۹۸ )
چکیده

اندرزنامه‌های سیاسی، یک مرحله مهم توسعه اندیشه سیاسی و ارائه کارویژه‌های سنتی دستگاه حکومت در جهان هستند که قرن‌ها نگارش آن‌ها تداوم یافت. ریشه پیدایش اندرزنامه‌های سیاسی وجود شکل سنتی حکومت، یعنی حکومت‌های استبدادی و خودکامه بود، لذا با شکل‌گیری کشورهای مدرن در جهان، تاریخ مصرف این سبک نگارشی نیز پایان یافت. اندرزنامه‌های سیاسی متونی در زمینه آیین‌های عملیاتی کشورداری و روش‌های مطلوب اداره حکومت هستند. در ایران و جهان اسلام این سنت ادبی از محبوبیت ویژه‌ای برخوردار بود. تاکنون مقالات و کتاب‌های زیادی در ارتباط با این سنت ادبی به ویژه از دیدگاه اندیشه سیاسی به نگارش در آمده است؛ اما مقاله فوق تلاش دارد تا با روش توصیفی- تحلیلی و با استفاده از منابع کتابخانه‌ای به بررسی تحلیلی این منابع و نیز فلسفه پیدایش و توسعه، ماهیت، اهداف، ویژگی‌ها و کارکردهای اندرزنامه‌های سیاسی بپردازد. همچنین نشان داده می‌شود، مهم‌ترین کارویژه اندرزنامه‌های سیاسی ارائه طرح‌های عملیاتی کشورداری به حکومت‌ها بوده است.

دوره ۷، شماره ۳ - ( پاییز ۱۳۹۸ )
چکیده

در این مقاله به معرفی حماسۀ «سونجاتا یا حماسه ماندینگ» و مقایسه جنبه‌های حماسی آن با نبرد رستم و اسفندیار در کتاب شاهنامه فردوسی پرداخته‌شده است. این دو داستان تفاوت و تشابهاتی باهم دارند که در حوزه مشترکات می‌توان به ناتوانی از شکست رقیب در نبرد آغازین و پی بردن به راز رویین‌تنی، خیانت عامل مشترک مرگ دو پهلوان، دل‌بستگی به قدرت و تخت و تاج ضدقهرمانان، رویین‌تن بودن آن‌ها، پیش‌بینی مرگ پهلوان رویین‌تن، انتخاب فرزندان برای ملاقات با رقیب و کشته شدن به‌وسیله تیری از جنس چوب، اشاره کرد. قوم ایرانی و آفریقای غربی، تفاوت فرهنگی و فاصلۀ جغرافیایی با هم دارند. مقایسه داستان رزمی رستم و اسفندیار با سونجاتا و سوماورو، ازلحاظ جنبه حماسی چه شباهت و تفاوت باهم دارند؟ روش تحقیق در این مقاله اسنادی و از نوع توصیفی-تحلیل محتواست.
 


دوره ۷، شماره ۴ - ( شماره ۴ (پیاپی ۳۲)- ۱۳۹۵ )
چکیده

در سبک‌شناسی گفتمانی، ادبیات ظرفی است برای بیان اندیشه­ها و عقایدی که فقط به پدیدآورنده آن مربوط نیستند؛ بلکه با محیط و بافتی ارتباط دارند که متن مورد نظر در آن تولید شده است. با این وصف، ادبیات محصول گفتمانی است که در آن بالیده است و محیط، بافت، مسائل فرهنگی و ایدئولوژی مسلط بر دورانی که مولد آن متن خاص است، همگی در رشد و پیدایی آن تأثیرگذار هستند. در ادبیات فارسی، سبک خراسانی محصول گفتمانی است که وجه غالب آن وفور اندیشه­های فلسفی و به‌ویژه خردگرایی است. این دوره با نفوذ اندیشه­های عقلانی و خردورزی همراه است و اشعار ناصرخسرو به‌عنوان یکی از شاعران شاخص و تأثیرگذار و یکی از نمایندگان برجسته ادبیات قرن پنجم، نمونه برجسته­ای از این شاخصه­های فکری محسوب می­شود. نکته قابل توجه در اشعار این شاعر، نفوذ اندیشه­های فلسفی و دینی است؛ به‌طوری که بخش اعظمی از دیوان قصاید او به این مضامین اختصاص داده شده است. در سبک­شناسی لایه­ای قصاید ناصرخسرو، با توجه به وفور مضامین فلسفی و دینی، می­توان سبک خاص این شاعر را تبیین کرد و به این نکته دست یافت که آثار این شاعر نتیجه گفتمان غالب فرهنگی دوره سبک خراسانی بوده که بسامد مفاهیم فلسفی و عقلانی در آن کاملاً چشمگیر است. در این پژوهش، با تکیه بر سبک­شناسی لایه­ای، دو لایه واژگانی و نحوی در تعدادی از قصاید دیوان وی بررسی می­شود تا روشن شود که گفتمان غالب فکری و فرهنگی آن دوره، در نوع سبک واژگانی و نحوی این آثار چه نمودی داشته است. هدف این پژوهش دست یافتن به رمزگان­های مسلط قصاید ناصرخسرو به‌منظور تبیین تأثیر شرایط گفتمانی بر آن‌ها است؛ بنابراین، با بررسی لایه واژگانی، رمزگان­های این قصاید ارائه خواهند شد. این پژوهش در لایه نحوی و بررسی وجوه به‌کاررفته در قصاید مذکور نیز به‌دنبال همین تأثیر است و طبق این بررسی روشن می‌شود که رمزگان­های برجسته اشعار ناصرخسرو و همچنین وجوه به‌کاررفته در آن‌ها تحت‌تأثیر گفتمان فرهنگی عقلانی و خردگرایی دوران مؤلف است.

دوره ۸، شماره ۲ - ( شماره ۲ (پیاپی ۳۷)- ۱۳۹۶ )
چکیده

زبان کشمیری از گروه زبان‌های «داردی» از خانواده زبان‌های هندوایرانی است که در دره کشمیر و نواحی آن رواج دارد.. به دلیل تماس طولانی‌مدت این زبان با زبان فارسی از سده چهاردهم تا سده نوزدهم میلادی، زبان فارسی هم از لحاظ ادبی و هم از نظر زبانی تأثیری عمیق بر آن گذاشته است. این تأثیر را می‌توان در سه بخش وام‌گیریواژگانی، تغییراتواجی و وام‌گیریدستوری مورد بررسی قرار داد. هدف پژوهش حاضر، بررسی میزان نفوذ زبان فارسی از لحاظ عناصر دستوری و وام‌واژه‌‌ها در زبان کشمیری بوده است که با استفاده از منابع موجود و پژوهش‌های پیشین برای تأیید و آشکار کردن پیوندهای فرهنگی ایران و کشمیر از زمان‌های کهن و در دوره‌های تاریخی مختلف انجام شده است. نوآوری این پژوهش در این امر نهفته است که نفوذ و تأثیر بنیادین زبان فارسی بر کشمیری را مورد بررسی قرار می‌دهد و اشاره می‌کند که این تأثیر به دلیل نفوذ اسلام در این سرزمین توسط عارفان و مبلّغان مسلمان صورت گرفته است. دستاوردهای پژوهش حاکی از آن است که نفوذ زبان فارسی علاوه بر وام‌گیری واژگانی، در ژرف‌ساخت زبان کشمیری باعث تحولاتی در ساخت‌های دستوری شده است و اگر این تأثیر با توجه به دلایلی که ذکر شده است، ادامه پیدا می‌کرد، چه‌بسا جایگزین زبان کشمیری می‌گردید. هدف از انجام این پژوهش، بررسی وام‌واژه‌های زبان فارسی در زبان کشمیری، تحولات معنایی این واژه‌ها و همچنین تغییرات واجی وام‌واژه‌ها و بررسی میزان نفوذ زبان فارسی در عناصر و ساخت‌های دستوری این زبان است.
 

دوره ۸، شماره ۴ - ( زمستان ۱۳۹۹ )
چکیده

                 «عدم» یکی از موضوعات پیچیده فلسفی و عرفانی است که معنای آن می‌تواند به یکی از مسائل مهم هستی‌شناسی یعنی آغاز و انجام جهان پاسخ دهد. بازتاب معانی عدم در عرفان اسلامی و آیین بودایی قابل تأمل است. مولانا در مقام یکی از عرفای بزرگ اسلامی، با بهره‌گیری از گستره دانش خویش در زمینه متون حِکمی و عرفانی و خلاقیت‌های شاعرانه‌، واژه عدم را در معانی بسیاری به کار برده است. در متون بودایی پراجنیاپارمیتا و مادیامیکاکاریکا که از متون مهم تعلیمی آیین بودا به شمار می‌روند، عدم و معنای آن، یکی از موضوعات اصلی و محوری است.
    در این پژوهش به شیوه توصیفی ـ تحلیلی، تلاش شده است ضمن معرفی دو متن مهم بودایی، دیدگاه مولانا درباره عدم در مثنوی با معانی آن در این دو متن بررسی و تطبیق شود. نتیجه نشان می‌دهد عدم خواندن ماهیت پدیده‌های جهان هستی بدون هیچ تفاوتی در مثنوی و متون بودایی آمده است؛ اما تلقی عدم از آغاز و انجام پدیده‌ها، حق یا حقیقت مطلق و غایت فنای سالک معانی دیگری است که با اختلاف و تفاوت در متون مورد نظر آمده است. ریشه این تفاوت‌ها را می‌توان در نوع معرفت و هستی‌شناسی اسلام و آیین بودایی یافت. در عرفان اسلامی حق‌تعالی، پدیدآورنده هستی و غایت فنای سالک است؛ در حالی که در متون بودایی جهان از عدم آمده و به عدم می‌رود و غایت سالک، رهایی از رنج و رسیدن به نیروانا است.
معین کاظمی فر، غلامحسین غلامحسین زاده،
دوره ۸، شماره ۳۰ - ( تابستان ۱۳۹۴ )
چکیده

تحلیل کارکرد "ذهن" در صورت‌بندی "تجربه‌های عرفانی" روزبهان چکیده در مواجهه با مسئله نسبت "ذهن" عارف و "تجربه‌های عرفانی" او، دو دیدگاه عمده وجود دارد. دیدگاهی که با نام "ذاتگرایی" شناخته می‌شود بر این باور است که تجربه‌های عرفانی، دارای ذات مستقل از ذهنِ عارفِ تجربه‌گر هستند و در مقابل دیدگاهی که به "ساختگرایی" معروف است می‌پندارد که تجربه‌های عرفانی مانند دیگر وجوه شخصیتِ عارف از جهانِ ذهنی او متاثر است. این تحقیق در پی آن است که با ارائه نشانه‌های فراوان از تجربه‌های عرفانی روزبهان -که وی آنها را در کتاب کشف الاسرار خود گزارش کرده است- صحت دیدگاه ساختگرایان را در مورد متاثر بودن تجربه‌های عرفانی عارف از جهانِ ذهنی را نشان دهد. برای این منظور کارکرد "گرایش به امر محسوس و انسانی" بعنوان یکی از بنیادی‌ترین مولفه‌های سازنده جهانِ ذهنی روزبهان در صورت بندی تجربه‌های عرفانی و کیفیت رویت‌های وی مورد تحلیل قرار گرفته است. کلیدواژگان: روزبهان، تجربه عرفانی، کشف الاسرار، ساختگرایی، ذهن، امر محسوس و انسانی.

دوره ۹، شماره ۳ - ( مرداد و شهریور ۱۳۹۷ )
چکیده

داستان­سرایی در رساله­الطیرها به‌عنوان آثاری تعلیمی- ارشادی جایگاهی ویژه دارد. در هر داستانی، ارزش/ارزش­هایی تعریف می­شوند که کنشگران به‌دنبال دستیابی به آن‌ها هستند. راوی برای رساندن کنشگران به نظام ارزشی داستان،­ دوره­های روایی را خلق می­کند. منظور از دورۀ روایی این است که از دهۀ شصت (اوج ساختارگرایی) تاکنون، روایت­ها بر الگوهایی منطبق هستند که هر دوره را از دورۀ دیگر از بُعد نظریه و نگرش نشانه‌معناشناختی متمایز می­کند. کشف و شناسایی دوره­های روایی رساله­الطیرهای فارسی و عربی با تمرکز بر بررسی نظام ارزشی گفتمان باعث می‌شود که به الگویی برای دوره­بندی روایی بخشی از متون ادبی دست یابیم و زمینه­ برای خلق شیوه­های تحلیل متون فراهم شود. هدف اصلی این پژوهش بررسی دوره­های روایی براساس منطق­الطیر عطار به‌منظور تبیین الگویی مناسب برای مطالعۀ نظام­های روایی است. دوره­های روایی ما را با سیر تحول تفکر روایت مواجه می­کند. نتایج این تحقیق نشان می‌دهد که رساله­الطیرها درمجموع از هفت دورۀ روایی «کنش­محور برنامه­مدار»، «تعاملی مبتنی‌بر مذاکرۀ گفت‌و‌گومحور»، «کنشی مبتنی‌بر توانش»، «تنش منفعلانه»،­ «دورۀ شوشی مبتنی‌بر تطبیق سوژه با هستی»، «انجذاب و هم­آمیختگی» و «ارزیابی» تشکیل شده­اند. دوره­های اول و دوم با عنوان توانش مطرح شده‌اند و مقدمه­ای برای دوره­های کنش، تنش، شوش، استعلا و ارزیابی هستند. تنها در منطق­الطیر عطار، همگی این دوره­ها به‌صورت بارز دیده می‌شود. در باقی ­رساله­ها، تنها بعضی از این دوره­ها حضور دارند. در سه مرحلۀ اول و مرحلۀ ارزیابی، ارزش چیزی خارج از کنشگران و در دوره­های تنش، شوش و انجذاب، ارزش در درون سوژه است.
 

دوره ۱۱، شماره ۲ - ( خرداد و تیر ۱۳۹۹ )
چکیده

یکی از بحث­های مهم زبان­شناسی در قرن اخیر، بحث رده­شناسی و جهانی­های زبان است. در رده­شناسی مؤلفه­های متعددی بررسی می­شوند. یکی از آن مؤلفه­ها، تشخیص حرکت پرسش­واژه­ها در زبان­هاست. رده­شناسان در این زمینه، دو ردۀ اصلی را مشخص کرده­اند: نخست آنکه پرسش­واژه­ها در جای عنصری که از آن در جمله پرسش می­کنند، می­آیند و دیگر آنکه پرسش­واژه­ها به­ناچار در آغاز جملات پرسشی قرار می­گیرند. در این پژوهش قصد داریم حرکت پرسش­واژه­ها در زبان­های فارسی و عربی را بررسی کنیم تا بتوانیم جایگاه آن­ها را در نظام رده‌شناسی زبانی روشن سازیم. روش تحقیق توصیفی ـ تحلیلی است و جملات مورد بررسی و تحلیل، از متون مختلف گونۀ رسمی هر دو زبان جمع­آوری شده است. بر اساس یافته­های این پژوهش، زبان­های فارسی و عربی از لحاظ حرکت پرسش­واژه­ها در دو ردۀ متفاوت قرار می­گیرند. گرایش بیشتر پرسش­واژه­های فارسی این است که در جای عنصری که از آن پرسش می­کنند، می­آیند، در حالی که پرسش­واژه­های زبان عربی، در آغاز جملات پرسشی قرار می­گیرند. همچنین، هر دو زبان با جهانی­های زبانی ارائه شدند و در این زمینه سازگار هستند. از دیگر نتایج این پژوهش آن است که دلایل ساختاری، معنایی و پردازشی بر موضوع حرکت پرسش­واژه تأثیر گذارند.

دوره ۱۱، شماره ۶ - ( بهمن و اسفند ۱۳۹۹ )
چکیده

زیبایی­شناسی شناختی به­مثابۀ یکی از شاخه­های نوین علوم­شناختی، ابزارهای متفاوتی برای تحلیل متن در اختیار منتقد قرار می­دهد. هدف نگارندگان در پژوهش حاضر، بررسی کارکرد نظریۀ
جهان­های متن، به­مثابۀ یکی از ابزارهای زیبایی­شناسی شناختی در تحلیل شعر فارسی است. نظریۀ جهان­های متن ابزارهایی ویژه را برای بررسی عناصر اصلی متن در اختیار منتقد قرار می­دهد و در عین حال، در تحلیل شعر فارسی با محدودیت­هایی مواجه است. در این پژوهش برای نیل به هدف، یک غزل از سعدی و یک شعر آزاد نیمایی را تحلیل و کارکرد نظریۀ جهان­های متن را در آن­ها بررسی کرده­ایم. نتایج پژوهش حاضر نشان می­دهد که این نظریه برای تحلیل شعر نو، ابزار مناسب­تری است و در شعر کلاسیک، خصوصاً شعر غنایی، به­دلیل محدودیت­های ذاتی­ این نوع شعر و نیز عدم روشنی سیر اندیشه، با موانعی مواجه است.


صفحه ۱ از ۲    
اولین
قبلی
۱