۹ نتیجه برای صالحی نیا
دوره ۱، شماره ۱ - ( ۶-۱۳۸۲ )
چکیده
برعکس شعر کلاسیک، شکل مصرعبندی شعر نو براساس هیچ قالب مشخص و از پیش تعیینشدهای نیست و در واقع شاعر با سروردن شعر، ساختار نوشتاری آن را نیز طراحی میکند . براین اساس شاید بتوان گفت به تعداد شعرهایی که سروده میشوند ساختار نوشتاری وجود دارد.
در این نوشتار تلاش شده است تا ضمن یادآوری این بعد از هنجارگریزی شعر امروز به تحلیل پارهای از کارکردهای زیبایی آفرین آن پرداخته شود.
نقش شیوه نوشتار در درست خواندن شعر، انتقال احساس و اندیشه، برجستهسازی تصاویر و نشان دادن فاصلههای زمانی و مکانی از جمله محورهای مورد توجه نویسنده است.
مریم صالحی نیا، محمد جواد مهدوی،
دوره ۴، شماره ۱۵ - ( پاییز ۱۳۹۰ )
چکیده
محتشم کاشانی(۹۳۵-۹۹۶) را به سبب قصایدش که در استواری به قصاید انوری و خاقانی میماند، «خاقانی ثانی» و به واسطۀ ترکیببند پرشوری که در مرثیۀ امام حسین(ع) سروده، «حسانالعجم» نامیده¬اند، اما وجه خلاقۀ سبک محتشم که چندان مورد توجه سبک شناسان و مورخان ادبی قرار نگرفته نه در غزل¬ها و قصاید بلکه در دو رساله «جلالیه» و «نقل عشاق» اوست. این دو رساله که به لحاظ ساخت روایی تغزلی و بیان تجربه های وقوعی و واسوختی منحصربه¬فردند، در تبیین مکتب وقوع و واسوخت نیز آن گونه که باید مورد توجه محققان قرار نگرفته اند. محتشم روایت منثور عشق واقع¬گرا را با غزل¬های بالبداهه (و گاه نیز برای تکمیل مطلب با قالب¬های شعری دیگر) درآمیخته و گونۀ ادبی متفاوتی ابداع کرده است. موضوع این مقاله معرفی این گونۀ ناشناخته و تبیین ویژگی-های ساختاری و سبکی این نوع روایت تغزلی در این دو رسالۀ محتشم است.
دوره ۵، شماره ۴ - ( ۱۰-۱۳۹۶ )
چکیده
راوی مفهومی بنیادی در تحلیل متون روایی است و کانونیسازی به عنوان عنصری بینابینی، از یکسو به داستان و شخصیّتهای داستانی مربوط میشود و از سوی دیگر به کلام راوی. لیلی و مجنون پری صابری در ادبیّات نمایشی فارسی و مجنون لیلی احمد شوقی در ادبیّات نمایشی عرب، همچون سایر متون نمایشی شامل دو جزءِ گفتوشنود و توضیحات صحنهای هستند. صابری و شوقی در گفتوشنود، خود را پشت گفتار شخصیّت-هایی که میآفرینند، مخفی میکنند و برخلاف آن در توضیحات صحنهای مستقیماً با خوانندگان خود صحبت کرده و اطّلاعات مختلفی به ایشان میدهند تا کنش را بهتر بفهمند و بهتر مجسّم کنند. به این ترتیب میتوان گفت هر دو نوع کانونیسازی بیرونی و درونی در لیلی و مجنون و مجنون لیلی یافت میشود: در توضیحات صحنهای، خود نویسنده، کانونیسازی بیرونی را انجام میدهد و در گفتوشنودها به وسیلهی شخصیّتهای نمایشنامه کانونیسازی درونی صورت میپذیرد. با وجود این، تفاوتهایی در نحوهی کانونیسازی بیرونی و اختلافهای قابل ملاحظهای در الگوی کانونیسازی درونی و گزارههای کانونیشدهی این دو اثر وجود دارد که به مدرن و کلاسیک بودن نمایشنامهها و ایدئولوژی و جنسیّت نمایشنامهنویسان باز میگردد.
دوره ۶، شماره ۲۰ - ( خرداد و تیر ۱۳۹۷ )
چکیده
خاقانی شروانی از شاعران سبک ارانی (آذربایجانی) است. از ویژگیهای برجسته این سبک استفاده از ابزارهای گوناگون جهت دشوار ساختن کلام است. او با بهرهگیری از پشتوانۀ عظیم فرهنگی و نیز با استفاده از دانشها و علوم و فنون زمان خود، تصاویر بدیع خلق کرده و کلام خود را از دام ابتذال رها کرده است. به دیگر سخن، شاید بتوان این تنوع و گونهگونی در تصاویر شاعرانه را ناشی از وسعت اطلاعات خاقانی و تتبع و مداقۀ او در مطالعۀ کتب تفسیری و تاریخی دانست. از ابزار و وسایلی که خاقانی برای پروراندن تصاویر خود از آن بهره میبرد تلمیح است که بهدلیل بسامد بالای کاربرد آن در دیوان میتوان آن را از خصایص سبکی خاقانی به حساب آورد. خاقانی گاه در تلمیحات خود به سراغ اشاراتی میرود که در ادبیات رسمی و مکتوب نمیتوان منشأ و مأخذی برای آن پیدا کرد، لذا باید سراغ روایتهای عامیانه و شفاهی رفت و در آن روایات، مأخذ اشارۀ او را یافت. در این جستار بر آنیم تا به بررسی مأخذ چند تلمیح شاهنامهای خاقانی بپردازیم که بر اساس روایات شفاهی و عامیانه بنا نهاده شده و در روایات رسمی و مکتوب از آنها یاد نشده است.
مریم صالحی نیا، سرو رسا رفیع زاده،
دوره ۶، شماره ۲۴ - ( زمستان ۱۳۹۲ )
چکیده
چکیده نامههای حکومتی و آثار مرتبط با آن (کتاب های انشا و ترسل) ، از مهمترین منابع و اسناد تاریخی هستند. دقت مؤلفان و دبیران در بازنمایی جایگاه و تعریف روابط میان کارگزاران اجتماعی (مردم و دستگاه حاکم) این متون را تابعی از نظام معنایی و فرهنگی زمان خود ساخته است. این متون آگاهانه گونهای از «مواجههی نابرابر» را بازنمایی میکنند و از این روی برای مطالعهی عناصر بازنمایی قدرت در گفتمان بسیار مناسباند. در این پژوهش دستورالکاتب فی تعیین المراتب بر اساس چهار مؤلفهی گفتمانمدار نامدهی، ساختار گذرایی، کاربرد الگوهای مختلف جمله و وجهیت به منظور تبیین چگونگی بازنمایی مناسبات قدرت، بررسی شده است. نتایج نشان میدهد که مؤلفههای یاد شده در گفتمان دستورالکاتب نقشی کارآمد دارد، و نویسنده در بازنمایی مناسبات قدرت عملکردی دوسویه داشته است و شرع و دین به عنوان منابع قدرت پشتوانهی این گفتمان دوسویه بوده و در عین حال باعث هژمونیگرایی در متن شده است.
فاطمه رضوی، مریم صالحی نیا،
دوره ۷، شماره ۲۶ - ( تابستان ۱۳۹۳ )
چکیده
بررسی آثار ادبی براساس رویکرد پساساختگرایی یکی از روشهای نوین تحلیل متن است که، به منظور داشتن دیدگاهی انتقادی به دانش بدیهی انگاشته شده، به دنبال تناقضهایی درون متن میگردد تا بدین وسیله تقابلهای دوگانهای که متن را شکل میدهد شالودهشکنی کند و نشان دهد این تقابلها بر بنیاد استواری قرار ندارد. بر اساس مطالعات بسیار گسترده-ای در گفتار و نوشتار زنان در سالها و فرهنگهای مختلف، شاخصههایی بهعنوان سبک زنانه به آثار زنان نسبت داده شده است که، خارج از معنای ارزشگذارانهای که در تقابلهای دوگانه وجود دارد، سبک زنان را در تقابل با سبک سخنِ مردان قرار میدهد. این ویژگیها عبارتند از: کاربرد فراوانِ صورتهای بیانگر، صورتهای مبهمِ زبان، کاربرد فراوان منادا، جملات معترضه و عاطفی، بسامد زیاد جملات ناتمام، گرایش به سادهنویسی و جزئینگری، سخن گفتن از موضع ضعف و عدم اقتدارگرایی، کاربرد فرایندهایی که فعالیت ذهنی زیادی نمیطلبد. در این مقاله برآنیم بر اساس بررسی شالودهشکنانۀ سبک زنانه در خاطرات تاج-السلطنه که در شمارِ اولین روایتهای تاریخی و داستانهای زندگینامهای از زبان زنان محسوب میشود، و مقایسۀ آن با روایت زندگینامهایِ مردانه که در بافت و موقعیت یکسان توسط عزیزالسلطان نوشته شده (خاطرات ملیجک)، نشان دهیم که نسبت دادن برخی از این شاخصهها به سبک زنانه اساس محکمی ندارد و با تغییر عوامل اجتماعی و فرهنگی تغییر میکند. شواهدی که ما را به این مهم رهنمون میشود عبارتاند از سخن گفتن از موضع قدرت، وجود صدای فعال، کاربرد پر بسامدِ فرایندهای پیچیدۀ ذهنی در خاطرات تاج-السلطنه.
عباس واعظ زاده، ابوالقاسم قوام، عبدالله رادمرد، مریم صالحی نیا،
دوره ۷، شماره ۲۸ - ( زمستان ۱۳۹۳ )
چکیده
گونهشناسی ادبی یا نظریۀ انواع ادبی یکی از نظریات مطرح در حوزۀ نظریۀ ادبی است که در حیات حدوداً دوهزار و چهارصد سالۀ خود محمل مناقشات، رد و قبولها و جرح و تعدیلهای فراوانی بودهاست. در این مناقشات و مجادلات مسائل و مباحث مختلفی مطرحشده که سبب گسترش، تعمیق و امروزه تثبیت این نظریه شدهاست. این مقاله بر آن است تا از انبوه مباحث مطرح در این نظریه به مسائلی بپردازد که توجه به آنها در مطالعات گونهشناسانۀ ادبیات فارسی ضروری است؛ مسائلی چون: تعریف نوع ادبی، رابطۀ نوع ادبی با آثار ادبی، انواعِ انواعِ ادبی (انواع بنیادی)، قراردادهای نوع، نوع ادبی و ایجاد انتظارات، میزان رعایت قراردادهای نوع، نوع ادبی و بینامتنیت، زمانمندی انواع ادبی، نوع ادبی و فرهنگ، نوع ادبی و تاریخ ادبیات، دور در گزینش انواع ادبی، و تعریف و نامدهی انواع ادبی. این مقاله ضمن طرح این مباحث، به نقد رویکرد سنتی نظریۀ انواع ادبی فارسی پرداخته و ضرورت اتخاذ رویکرد جزئینگرانه به انواع ادبی را متذکر می-شود.
دوره ۱۰، شماره ۴ - ( زمستان ۱۳۹۹ )
چکیده
اهداف: سلسلهمراتب نوری موضوعی فرعی اما بسیار تاثیرگذار در ادراک فضا و خلق تجربهای ناب در معماری است. سلسلهمراتب نوری به درجهبندی نور در فضای معماری اشاره دارد. درجهبندی نور، اولویتهای محتویات فضا را مشخص و رتبهبندی میکند و بدینگونه چشم مخاطب را در فضا هدایت مینماید. این موضوع در معماری ایرانی- اسلامی نیز بسیار اهمیت داشته و در ساخت بناها به شیوههای گوناگون از این عامل برای ایجاد فضای خوشایند بهره گرفته میشده است.
ابزار و روشها: بهمنظور شناسایی عواملی که به ایجاد سلسلهمراتب نوری کمک میکردند، از متخصصین حوزه معماری ایرانی- اسلامی به روش دلفی نظرسنجی شد تا در درجه اول عوامل سازنده و سپس نقش آنها را بهطور دقیق بهعنوان عامل بنیادی، اصلی یا مکمل شناسایی کنند. همچنین در انتها از متخصصین خواسته شد که نقش عوامل را در ایجاد سلسلهمراتب نوری با طیف لیکرت ۵درجهای رتبهبندی نمایند و نتایج با آزمون ویلکاکسون تحلیل شدند.
یافتهها: عوامل سازنده سلسلهمراتب نوری به سه دسته "عناصر نورگیر" (بازشو معمولی و بازشو مشبک)، "ارتباط با واسطه با فضای بیرون" و "تزیینات" قابل تقسیم هستند.
نتیجهگیری: متخصصین معتقد به تاثیر چشمگیر "بازشو معمولی" بهعنوان "عامل بنیادین" در سلسلهمراتب نوری هستند. همچنین "بازشو مشبک" و "فضای معماری" بهعنوان عوامل کنترلگر نور، هر دو بهعنوان "عامل اصلی" و تزیینات بهعنوان "عامل مکمل" برای شناسایی عوامل موثر در سلسلهمراتب نوری قابل شناسایی هستند.
رویا یدالهی شاهراه، محمد جواد مهدوی، مریم صالحی نیا، امیر امین یزدی،
دوره ۱۰، شماره ۳۷ - ( بهار ۱۳۹۶ )
چکیده
در این مقاله، ابتدا کوشیدهایم زمینههای موجود در نظریه پردازی ادبیات کودک را بر مبنایی عینی و منطقی در سه حوزه طبقهبندی کنیم. این حوزهها عبارتند از: نظریات مربوط به وجود ادبیات کودک، نظریات مربوط به ماهیت و مسائل خاص ادبیات کودک و بازنگری در مفاهیم و مقولات نظریههای ادبی و روابط آنها بر مبنای ماهیت و مسائل خاص ادبیات کودک و از هر مورد، نمونههایی ارائه کردهایم. سپس بر مبنای نمودار نقاط کانونی نظریات ادبی واندرگریفت، وضعیت نظریات ادبیات کودک را در این نمودار معین کردهایم. با مشخص کردن رابطۀ دیالکتیکی نظریه و نقد ادبی نشان دادهایم که تولید نظریۀ ادبی متکی بر نقد ادبی نیز هست و در انتها با طرح ضرورت اندیشۀ پیچیده، به امکانهای پیش روی نظریهپردازان آینده نیز اشاره کردهایم. به این ترتیب، فرانظریۀ توصیفی نظریات ادبیات کودک را ترسیم کردهایم که نمایی کلی از مسیرها و زمینههای پژوهشی حوزه ادبیات کودک را نشان میدهد.