جستجو در مقالات منتشر شده


۲ نتیجه برای شیرکوند


دوره ۱۳، شماره ۲ - ( ۷-۱۳۸۹ )
چکیده

هدف: ناشنوایی شایع‏ترین نقص حسی عصبی در انسان است. جهش در دو ژن GJB۲ و GJB۶، عامل ۵۰ درصد موارد ناشنوایی غیرنشانگانی اتوزوم مغلوب (ARNSHL) است. در این مطالعه فراوانی جهش‏های دو ژن GJB۲ و GJB۶ و سه حذف بزرگ Del(GJB۶-D۱۳S۱۸۳۰)، Del(GJB۶- D۱۳S۱۸۵۴) و ۹۲۰< کیلوباز در ژن GJB۶ در ناشنوایان غیرنشانگانی اتوزوم مغلوب مراجعه کننده به مرکز ژنتیک انسانی کوثر بررسی شد. مواد و روش‏ها: در این تحقیق ۹۴ بیمار از ۶۳ خانواده با ناشنوایی غیرنشانگانی اتوزوم مغلوب بررسی شدند. برای تشخیص جهش شایع ۳۵delG، از روش ARMS-PCR استفاده شد. بیمارانی که برای جهش ۳۵delG مثبت بودند کنار گذاشته شدند و بقیه افراد با استفاده از روش تعیین توالی ژن GJB۲ و GJB۶ بررسی شدند. همچنین سه حذف بزرگ ژن GJB۶ با استفاده از روش Real-Time PCR بررسی شد. نتایج: در این مطالعه در ۱۳ خانواده (از ۶۳ خانواده)، جهش در ژن کانکسین ۲۶ (۶/۲۰ درصد) مشاهده شد. در جمعیت مورد مطالعه، شایع‏ترین جهش ۳۵delG بود (۵/۶۱ درصد). جهش‏های دیگر ژن GJB۲ عبارت بود از:delE۱۲۰ ، R۱۲۷H، W۲۴X، V۳۷I. افراد هتروزیگوت جهش ژن GJB۲ یا افراد فاقد جهش در این ژن برای جهش ژن GJB۶ با روش تعیین توالی بررسی شدند و هیچ جهشی دیده نشد. سه حذف بزرگ در ژن GJB۶ نیز بررسی شد و هیچ حذفی مشاهده نشد. نتیجه‏گیری: فراوانی پایین جهش ژن GJB۲ در این جمعیت احتمالاً گویای این واقعیت است که ژن‏های دیگری در بروز ناشنوایی غیرنشانگانی در کشورمان نقش دارد.
رضا نکوئی، آسیه گودرزی نژاد، ویدا شیرکوند،
دوره ۱۷، شماره ۶۶ - ( تابستان ۱۴۰۳ )
چکیده

در روایت‌های کلامی و تلویزیونی، دامنۀ اطلاعات داستان نقش مهمی در حفظ توجه خواننده و بیننده دارد. نویسندگان این مقاله با شیوۀ تطبیقی، دامنۀ اطلاعات داستان و نحوۀ حفظ توجه خواننده و بیننده در داستان کوتاه «ژاکت پشمی»، نوشتۀ هوشنگ مرادی کرمانی را با اقتباس تلویزیونی آن («ژاکت») به کارگردانی کیومرث پوراحمد براساس نظریۀ روایت‏شناسی رابرت مک‏کی، بررسی و مقایسه می‌کنند. نتایج پژوهش نشان می‌دهد که کانونی‏سازی داستان کوتاه «ژاکت پشمی» از نوع درونی یا دید همراه است که باعث غلبۀ عنصر تعلیق در آن می‌شود. این کانونی‏سازی برای تنوع دامنۀ اطلاعات داستان و جذابیت بیشتر روایت، از عنصر معما نیز استفاده می‌کند. این کار به‌کمک شگردهایی مانند پیشواز زمانی، روایت درونه‏ای، حذف و ... انجام شده است. در این فرایند، غافلگیری نیز به‌کمک معما می‌آید؛ چون با هربار غافلگیری کانونی‏سازی درونی و خواننده، به معماهای داستان افزوده می‌شود. اقتباس تلویزیونی داستان نیز از منظر یک کانونی‏ساز درونی غالب روایت می‌شود؛ با این تفاوت که دقایق زیادی از فیلم به کانونی‏سازی کنشگرهای دیگر نیز اختصاص دارد. این موضوع باعث افزایش کنشگرهای فیلم و درنتیجه، برجسته شدن آموزش توجه به حضور دیگری و گفتمان‌های متفاوت در آن می‌شود. این گفتمان‌ها اغلب با استفاده از شگرد روایت درونه‏ای وارد فیلم می‌شوند که این ورود نیز افزایش عنصر معما را درپی دارد. اگرچه روایت کلامی عنصر تعلیق را فقط می‌توانست با عنصر معما ترکیب کند، تعلیق فیلم با توجه به امکانات دوربین و خلاقیت کارگردان برای غنی‌تر کردن روایت با هردو عنصر معما و کنایۀ دراماتیک ترکیب می‌شود. همچنین، به‌دلیل همراهی رویدادها با موسیقی و به‌صورت چندبُعدی از زاویه‌های مختلف، تعلیق‌ها و غافلگیری‌های قدرتمندتری ایجاد می‌شود. در این شکل از روایت، ما با کانونی‏ساز درونی احساس همدلی و هم‏ذات‏پنداری بیشتری می‌کنیم. به این ترتیب، نتیجه می‌گیریم که اقتباس تلویزیونی داستان از امکانات و تکنیک‏های چندرسانه‌ای متنوع‌تر و پیچیده‌تری برای تقسیم اطلاعات داستان و حفظ توجه بیننده استفاده می‌کند.


صفحه ۱ از ۱