جستجو در مقالات منتشر شده


۲۸ نتیجه برای شعیری


دوره ۰، شماره ۰ - ( مقالات پذیرفته شده در نوبت انتشار ۱۴۰۲ )
چکیده

متاورس یا فراجهان، محیطی شامل جهان واقعی و جهان‌های مجازی است که افراد برای حضور در آن از بازنمودی دیجیتال و مجازی به نام آواتار بهره می‌گیرند. این فضا که بستر ارتباطی آینده برای تبلیغات تجاری بشمار می آید از لحاظ جذب مخاطب و آگاهی‌بخشی به جامعه نقشی اساسی خواهد داشت. در این پژوهش با تأکید بر رویکرد نشانه-معناشناختی، نحوه مهیا شدن سوژه و شکل‌گیری آواتار در تبلیغات تجاری متاورس بررسی شده و از میان ده مورد تبلیغات تجاری برندهای مطرح در پلتفرم‌های گوناگون، بعنوان نمونه آماری، فضای متاورسی برند هیوندای که دارای جهان‌های مجازی متعدد و فعالیت‌های متنوع بوده انتخاب گشته است. این پژوهش به روش توصیفی-تحلیلی و با تکیه بر روش مشاهده مشارکتی، بصورتی که پژوهشگر با ورود به میدان به تجربه آن پرداخته، صورت گرفته و در پی پاسخ به دو پرسش‌ می‌باشد: ۱) تعامل سوژه و ابژه در متاورس در قالب چه گفتمانی صورت می‌گیرد؟ ۲) تبدیل تن حقیقی به تن آرمانی چگونه خواهد بود؟ یافته‌های پژوهش نشانگر آنست که گفتمان حاکم بر متاورس را باید بوش‌محور دانست که سوژه در هر لحظه خود را در چاله‌ای معنایی حس کرده و با نفی «بودن» به « نه- بودن» و در نهایت به «بودن استعلایی» دست می‌یابد که این چرخه پیوسته تکرار می‌شود. از سویی آواتار را باید تن آرمانی و فانتزی دانست که تن سومی تحت عنوان جسمانه در میان تن فیزیکی و تن مجازی قرار می‌گیرد که پایگاه اصلی جریان‌های حسی-ادراکی و هدایت‌کننده کنش‌های سوژه است.
 

دوره ۰، شماره ۰ - ( مقالات پذیرفته شده در نوبت انتشار ۱۴۰۲ )
چکیده

Cette recherche, qui s’inspire particulièrement du « nudge », une approche innovante en stratégie comportementale, ainsi que de la sémiotique tensive, trouve sa motivation dans les incitations à consommer moins d’énergie. Tout au long de cette étude, nous cherchons à répondre à la question fondamentale de savoir si, en matière d'écologie, les « nudges » peuvent encourager les individus à adopter des modes de vie plus respectueux de l'environnement en modifiant les discours et en faisant ressurgir des situations éthiques oubliées. L’objectif de cette étude est de comprendre comment l'univers du discours est lié aux pratiques de vie et de fournir des solutions simples et pratiques en exploitant le pouvoir du langage et en analysant l'impact du discours indirect sur les mentalités, dans le but de guider les individus vers des choix énergétiques optimaux pour la création d'une ville durable. Étant donné que cette recherche est analytique, la méthode de présentation adoptée repose sur une étude de cas. Dans cette approche, nous avons commencé notre analyse par une description théorique de notre exemple choisi, puis l’avons analysé à travers les approches sémiotiques et la structure tensive. Les résultats des analyses ont démontré que l'approche du nudge peut créer une dynamique éthique, encourageant les individus à s'organiser pour contribuer à une meilleure forme de vie. En orientant subtilement les choix sans contrainte, cette méthode favorise des comportements responsables et solidaires, tout en renforçant la prise de conscience collective

حمید رضا شعیری،
دوره ۲، شماره ۸ - ( زمستان ۱۳۸۸ )
چکیده

دیدگاه گفتمانی با رویکرد نشانه- معناشناختی معتقد است که تولیدات زبانی تابع فرآیندی پیچیده هستند که عوامل نشانه- معنایی بسیاری در آن دخیل می باشند. در چنین دیدگاهی، بر خلاف روش های مطالعه ساختگرایی که تولیدات زبانی را ابژه هایی بیرونی و مستقل از تولید کننده آن می دانستند، آنچه که دارای اهمیت است نوعی حضور و موضع گفتمانی است که پویا و دینامیک بودن آن همواره ما را با نوعی جهت گیری گفتمانی، بسط روابط، تعامل بین نیروهای هم سو یا هم گرا و نا هم سو یا واگرا سوق می دهد. آنچه که سبب عبور از نظام سیستمیک مبتنی بر رابطه دالی و مدلولی نشانه ها به سوی نظام فرآیندی می گردد چیست ؟ به نظر می رسد که نظامی فرآیندی که متکی بر رابطه بین پلانهای زبانی (پلان صورت و محتوا) است جانشین رابطه دالی و مدلولی می گردد. چه ویژگی هایی سبب می گردند تا پلانهای زبانی بتوانند مرزهای معنایی را جابجا نموده و منجر به تولید جریانی نشانه- معنایی گردند ؟ هدف ما از ارایه این مقاله علاوه بر پاسخ به این پرسش، بررسی شرایطی است که ما را از نشانه شناسی ساختگرا، که معناهای از پیش تعیین شده در آن از اهمیت زیادی برخوردارند، به نشانه- معناشناسی گفتمانی، که در آن معنا تابع مذاکره و کشمکش بین پلانهای زبانی است، سوق می دهد.

دوره ۳، شماره ۲ - ( ۴-۱۳۹۱ )
چکیده

بینامتنیت و بینارسانه هر دو پدیده‎های گفتمانی هستند که نظام‎های نشانه-معنایی را با آشنایی‎زدایی یا تعامل متن و رسانه، تحت تأثیر قرار می‎دهند. کاربست بینامتنیت از زمان ظهور آن تا به حال بیشتر در مورد ادبیات و خط تمایز آن تنها رمان‎های چندرسانه‎ای بوده‎ است؛ اما در مورد هنرهای گوناگون خصوصا سینما، تئاتر و فضای سایبری به نظر می‎رسد به‌خوبی نتوانسته است -خصوصا در حوزه نقد- وضعیت تراگفتمانی تکنیکی و رسانه‎ای را توجیه کند تا این‎که بینارسانه در ادامه آن ارائه شده است. بینارسانه حکایت از تعامل خصوصیات مختلف رسانه‎های گوناگون در کنار یکدیگر با حفظ همه‎ی ویژگی‌های نشانه‌ای آن‎ها و سپس تراموقعیتی دارد که ویژگی های اولیه به حالت تعویق و تعلیق درمی آیند. مهم‎ترین ویژگی این تلاقی رسانه‎ای استقرار یک ماده‎ و فرم بیان در کنار ماده‎ و فرم بیانی دیگر است. هدف این مقاله علاوه بر بررسی گفتمان بینارسانه‎ای، مطالعه‎ی نقش آن در نشانه‎-معناشناسی و هنر می‎باشد. به همین منظور پس از بازخوانی بینامتنیت، مرزهای تمایز متن و رسانه و در نهایت جلوه‎های حاصل از تعامل رسانه‎ها، جهت دست‎یابی به نظریه‎ی منسجمی در مورد بینارسانه مورد بررسی قرار می‎گیرد.
دینا آریانا، حمیدرضا شعیری،
دوره ۴، شماره ۱۴ - ( تابستان ۱۳۹۰ )
چکیده

مقاله حاضر براساس گفتمان کتاب چهل نامه ی کوتاه به همسرم، از نادر ابراهیمی با رویکرد نشانه- معنا شناسی نگاشته شده است. چنین رویکردی با نشانه ها به صورت منفرد سروکار ندارد، بلکه هر نشانه در تعامل با مجموعه ای از نشانه ها قرار گرفته و این تعامل جریان معناسازی گفتمان را رقم می زند. موضع اصلی در این نگرش این است که نشانه و معنا هیچ کدام به تنهایی کارآیی ندارند. همان گونه که نشانه به حضور معنا هویت می بخشد، معنا نیز حضور نشانه را تقویت می کند. نکته مهم این است که نشانه ها در فرآیندی تعاملی به معناآفرینی منجر می شوند. نظام های گفتمانی که چنین نشانه هایی را در خود می پرورانند پویا و دارای معناهایی از پیش تعیین نشده هستند. تداوم معنا در این گفتمان ها تابع چه کارکردهایی است ؟ اعتقاد ما بر این است که تداوم معنا در چهل نامه ی به همسرم تابع کارکردهای حافظه ای، واسطه ای و جسمانه ای است. اما این کارکردها همواره از ویژگی هایی تنشی، عاطفی زیبایی شناختی و نمودی برخوردارند. نقش این ویژگی ها در تداوم معنا چیست ؟ هدف اصلی این پژوهش بررسی کارکردهای نشانه- معنایی است که سبب تداوم معنا در گفتمان مورد نظر می گردند. همچنین این پژوهش نشان خواهد داد که مطالعه معنا بدون در نظر گرفتن همه ابعاد گفتمانی که جریان معناسازی در آنها شکل می گیرد، غیرممکن خواهد بود. کلید واژه ها: تداوم معنا، نشانه – معنا شناسی گفتمانی، چهل نامه ی کوتاه به همسرم، کارکرد حسی – ادراکی

دوره ۵، شماره ۱۲ - ( ۱-۱۳۹۶ )
چکیده

برای تبیین چگونگی شکل­گیری دروغ از دیدگاه نشانه- معناشناختی ابتدا به تعریف آیکون و کارکرد آن در حوزۀ گفتمان می­پردازیم. در این رابطه نشان خواهیم داد اگرچه آیکون به معنای بیشترین میزان شباهت بین یک چیز و بازنمون آن است؛ ولی همواره امکان ایجاد فاصله بین این دو وجود دارد که می­تواند از صفر تا بی­نهایت در نوسان باشد. این فاصله سبب می­شود تا چیزی با عنوان توهم و سپس دروغ در زبان شکل گیرد. بر این اساس، آیکون می­تواند از کم- آیکون۱ تا بیش- آیکون۲ در نوسان باشد. با توجه به این توضیحات، دروغ امری نشانه­ای است که در آن آیکون قدرت انطباق خود را با موضوعی که قرار است بازنمون آن باشد، از دست داده است. نگارندگان در این جستار به بررسی علل و عوامل کاستی و یا نیستی انطباق در فرایند نشانه- معناشناختی خواهند پرداخت. هدف اصلی این مقاله با تکیه بر رویکرد نشانه- معناشناختی و فرایند آیکونیک، کشف علل سرپیچی نشانه­ای و سقوط انطباق آیکونیک و نوسان­پذیری آن است. فرضیۀ اصلی تحقیق این است که دخالت فرایند حسی- ادراکی و هیجانات عاطفی به­عنوان امری فعال در کنش­های انسانی سبب تغییر دریافت ما و جابه­جایی زاویۀ دید می­گردند و به همین دلیل مانع از لنگراندازی آیکون به­عنوان نشانۀ تطبیق­یافته با موضوع و زمانیت و مکانیت آن می­شوند که نتیجۀ آن می­تواند دروغ گفتمانی باشد.

دوره ۵، شماره ۱۶ - ( ۷-۱۳۹۶ )
چکیده

در این مقاله با بهره‌گیری از رویکرد نشانه-‌معناشناسی که گفتمان را فرآیندی جهت‌مند در راستای ایجاد سازه‌های معنایی و تاثیر بر نظام تعاملی کنش‌گران می‌داند و با تکیه بر نظریات هایدگر، آستین، بودواَن، گرمس و تاراستی به مطالعه و تحلیل سره و نا سره در گفتمان می‌پردازیم. دراین راستا، جهت تبیین رابطۀ زبان با سره و یا ناسره بودن آن به بررسی یکی از روایت‌های عامیانه فارسی به نام "سزای نیکی بدی است"، می‌پردازیم تا نشان دهیم چگونه روایت عامیانه می‌تواند فرآیند بروز و تجلی سره یا ناسره را جابجا نموده و جریان تولید معنا را دستخوش تغییر نماید. منظور از سره در این پژوهش گفته‌ای است که از لحاظ زبانشناختی و معنا‌شناختی و با توجه به بافت و موقعیت گفتمان و نگاه هستی‌شناسانه گفته‌پرداز مناسب‌ترین گزینه است و گفتمان را در جهت صحیح پیش می‌برد. و منظور از ناسره هر آن چیزی است که جریان صحیح تولید و دریافت معنا را دچار تاخیر یا آسیب جدی کند. هدف پژوهش پیش رو کشف شرایط تحقق سره و ناسره در زبان از طریق مطالعه پیکره یک داستان عامیانه و چگونگی شکل‌گیری و تغییر آن در گفتمان است. پرسش اصلی مقاله حاضر این است که چه عواملی سبب شکل‌گیری سره و ناسره در زبان می‌شود و در طول روایت عامیانه مورد نظر چگونه سره و ناسره سبب استحکام نظام گفتمانی و یا اختلال و تغییر در روند روایی تحقق معنا می‌گردند.
مجید رحیمی جعفری، سید مصطفی مختاباد امرئی، حمیدرضا شعیری،
دوره ۵، شماره ۲۰ - ( زمستان ۱۳۹۱ )
چکیده

در ورود مطالعات بینامتنی در هنر توجه برخی اندیشمندانِ بینامتنیت در تحلیل‎های بینامتنی از مطالعات ژرار ژنت به سازوکارهای مختلف متن جلب شده است. ژنت خود با طرح ترامتنیت ۵ قسم از این روابط را پیش‎روی تحلیل‎گران متن گذاشت. این مطالعات به مرور زمان به سینما نیز راه یافت. هدف این مقاله بررسی ابرمتن‎ها و پیرامتن‎ها -دو جزء ترامتنیت- در سینمای ایران است. در مواجهه با برگرفتگی‎های سینمایی متوجه خواهیم شد یک متنِ فیلمی از متون دیگر چه ادبی و چه دیگر متون، به صورت‎های مختلف برمی‎گیرد. یکی از مسائل این پژوهش شناخت انواع برگرفتگی‎های سینمایی و ویژگی‎های آن‎هاست. در روابط پیرامتنی، متنی در آستانه متن دیگر قرار می‎گیرد و به نظر می‎رسد نسبت آن با زمان اکران مهم‎ترین مسئله در این رابطه است. هدفی که در راستای این مسائل دنبال می¬شود معرفی الگویی از روابط بینا-متنی است که انواع این برگرفتگی‎ها و روابط زمانی پیرامتنی را در سینمای ایران مشخص ¬کند. برای رسیدن به مناسبات ابرمتنی و پیرامتنی در سینمای ایران؛ برخی از فیلم‎های سینمای ایران در دو دهه ۱۳۷۰ و ۱۳۸۰ مورد مطالعه قرار گرفته است.

دوره ۶، شماره ۲ - ( شماره ۲ (پیاپی ۲۳)- ۱۳۹۴ )
چکیده

در این مقاله، کارکردهای نشانه-  معناشناختی «رنگ» و «نور» را در داستان «مری کردن چینیان و رومیان در علم نقاشی و صورتگری»[۱]، از دفتر اوّل مثنوی، بررسی کردیم. در این گفتمان، مولانا با معرفی نگاه پدیدارشناختی خود، چگونگی تجلی وجه دموکراتیک عرفان شرق را نشان داده است. پرسش اصلی مقاله این است که چگونه و براساس کدام شرایط و کارکردهای گفتمانی و فرهنگی، گذر از فضای فیزیکی- کنشی به فضای نمادین و استعلایی فراهم می­شود. هدف از پژوهش، مطالعۀ ویژگی­های تعاملی و برهم­کنشی رنگ و نور و نشان­ دادن جایگاه سمیوسفرهای فرهنگی در گفتمان مولانا­ است. فرض ما این است که حضور هستی‌محور و پدیدارشناختی نور، فضای گفتمانی رنگ را از انحطاط هستی­محور نجات و آن را در وضعیت استعلایی قرار می­دهد؛ بنابراین، نور و رنگ در یک فضای بی­رنگی سبب استعلای معنا می­شوند. در چنین فضایی، ما با دیگری و هستی حضور یکی می­شویم و همه چیز به محتوایی از موسیقی زیبایی‌شناختی روح جهان تبدیل می­شود.



[۱] نقاشان چینی و رومی، برای اثبات ادّعای خود در داشتن هنر برتر، در حضور پادشاه به رقابت پرداختند و در دو سرای مقابل هم به صورت­گری پرداختند. چینیان با کاربرد رنگ­ها و رومیان با صیقل­زدن دیوارها، هنر خود را عرضۀ کردند. نقّاشی چینیان زیبا به نظر می­رسید، امّا با انعکاس هنر آنان بر روی دیوارهای صیقلی رومیان، تصاویر به گونه­ای زیباتر و با شکوهمندی بیش­تر آفریده شد. عارفان نیز همان رومیان اهل صیقل هستند که با رستن از هر نوع رنگ، در دل خود نقش معشوق خود را انعکاس داده­اند. (ر.ک. زمانی، ۱۳۹۲: ۱۵۴- ۱۵۵)
 

دوره ۶، شماره ۴ - ( شماره ۴ (پیاپی ۲۵)- ۱۳۹۴ )
چکیده

هدف این مقاله پیاده‌سازی نشانه‌شناسی تنشی در تحلیل فرآیندهای گفتمانی سوره‌های قرآن کریم است و از این جهت، نخستین کوشش محسوب می‌شود. یک «کلّ معنادار» از دو منظر قابل مطالعه است: ازمنظر «زایشی» که ناظر به مطالعة«فرآیند»تولیدآن است و ازمنظر «تأویلی» که ناظر به تحلیل «ساختار» شکل‌یافته کل معنادار است. نشانه‌شناسی «گفتمان» یا تعبیر تفصیلی «فرآیند گفتمان» به هردو منظر توجه می‌کند؛ زیرا در ساحت تحلیل گفتمان، فرآیند تولید یا «گفته‌پردازی» هم‌پیوند با فرآورده تولیدشده یا «گفته» است. در مقاله حاضر، از چنین منظری به گفتمان سوره‌های قرآن می‌نگریم و برای نمونه، فرآیندهای گفتمانی در سوره «قارعه» را تحلیل می‌کنیم. در روش تحلیل، روشن است که این رویکرد کل‌گرا به گفتمان، از فروکاست و تقلیل‌گرایی در روش فاصله دارد و مسیری تکثرگرا را برگزیده است. بستر نظری روش تحقیق، الگوی تنشی دلالت، از دستاوردهای نشانه‌شناسی پساگریماسی است. این الگوی نظری در بخش اول روش‌شناسی معرفی شده است. بخش دوم روش‌شناسی به تبیین «ساختارهای تنشی گفتمان» و «میدان عملیات گفتمان»، به‌مثابه ابزارهای تحلیلی متناظر و مکمل، اختصاص دارد. «ساختارهای تنشی» شاکله گفتمان را درقالب تنش و هم‌پیوندی فشاره- گستره (قبض- بسط) تحلیل می‌کنند و «میدان عملیات گفتمان» جریان تولید گفتمان را در تحلیل فرآیند‌های گفتمانی گسست- پیوست بازمی‌نماید. فرآیندهای گفتمانی سوره قارعه در کلیت آن، مطابق ساختار تنشی نزولی و در جهت گسست گفتمانی پیش رفته است؛ اما گفتمان آیه ۱۰ با ساختار تنشی صعودی و پیوست به فضای گفته‌پردازی، همچون رویدادی خلاف انتظار در فرآیند نزولی- گسستی گفتمان سوره است.
حمیدرضا شعیری، شبنم رادمنش،
دوره ۶، شماره ۲۴ - ( زمستان ۱۳۹۲ )
چکیده

چکیده نقاشی عنوانگذاری¬شده در گذر از تصویر به "نامش" بعنوان لایه¬ای کلامی بسیاری از معناها و مفاهیم را منتقل می¬سازد. بر این اساس، عنوان نقش مهم و بسزایی در فهم مخاطبان و رمزگشایی تصویر ایفا کرده و تاثیر مسلم و قابل¬توجهی در برداشت ذهنی بیننده از اثر را داراست. نقاشی¬های نامگذاری¬شده نظام گفتمانی چندرسانه¬ای متشکل از دو نظام نشانه¬ای تصویری و کلامی هستند که در آن¬ها دو لایۀ تصویر و کلام در تعاملی ترکیبی، بینامتنی و معنادار با یکدیگر قرار گرفته و در این تعامل معناسازی و معنارسانی می¬کنند. بنابراین، بدیهی است که میان نقاشی¬ها و عناوینشان روابط گوناگونی برقرار می¬شود که این تعاملات معنادار هستند و نظام گفتمانی کلامی-دیداری اثر هنری، یعنی یک نقاشی عنوان¬دار، از طریق این روابط معنارسانی می¬کند. از سوی دیگر، این روابط یا اتصالات کاکردهای گوناگونی می¬یابند که بواسطۀ آن¬ها نظام گفتمانی ویژۀ اثر هنری تشکیل می¬شود. در همین راستا، برآنیم تا از گذر تحلیل گفتمانی دو نقاشی تحت عناوین "تداوم خاطره" و "جیغ" که به روشی نظری-کتابخانه¬ای گردآوری شده¬اند دو کارکرد از کارکردهای متنوع رابطۀ عنوان-تصویر در تولید نظام¬های گفتمانی یعنی کارکردهای پدیداری و حسی-ادراکی را مورد بررسی قرار دهیم. به منظور تحقق این بررسی از روش توصیفی- تحلیلی جهت پاسخ به سؤالات و حل مسئلۀ پژوهش استفاده می¬شود. در مجموع هدف از این تحقیق بررسی رابطۀ نقاشی¬ها و عناوینشان از دیدگاه نشانه-معناشناختی جهت بررسی کارکردهای پدیداری و حسی-ادراکی رابطۀ بین عنوان و تصویر می¬باشد.

دوره ۶، شماره ۲۵ - ( پاییز ۱۳۸۸ )
چکیده

در این مقاله بر اساس رویکرد نشانه معناشناختی تحلیل گفتمان،‌ فرضیه اساسی این است که عناصر کلامی و تصویری متن جز در فضایی گفتمانی نمی‌توانند با یکدیگر تعامل معنادار ایجاد کنند. بنا به این فرض می‌توان گفت این رابطه نوعی رابطه تنشی خواهد بود که عناصر و نیز کنشگران متن، جایگاه گفتمانی «خود» را در مقابل «دیگری» و در فضای جبر گفتمانی و بیناذهنی باز خواهند یافت.
مهمترین دستاورد این مقاله به‌کارگیری نظریه نظامهای گفتمانی لاندوفسکی در زمینه مطالعاتی جدید و ارائه طرحواره‌ای نشانه معناشناختی از نظام گفتمانی تحت عنوان «نظام گفتمانی مرامی»‌ بود که فرایندهای آن از درون متنها استخراج و روی محور تنشی ارائه شد. همچنین در بررسی جوانب متعدد رابطه میان عناصر کلامی و تصویری، ملاحظه گردید که در عبور از متن نوشتاری یا کلامی به تصویر، ما با اتفاقاتی نشانه- معناشناختی به این ترتیب روبه‌رو می‌شویم: تغییر کارکرد روایی به نمادین و اسطوره‌ای و برعکس، تغییر کارکرد مرامی به روایی و برعکس، ادغام نظامهای نشانه‌ای: کلام و تصویر، فرصت تجلی نمادین برای مدلولها و ارزش‌سازی از طریق رابطه تنشی، تکثر دالهای هم شکل در نظامی هندسی، ایجاد فرصت خوانش چند جهتی یا چند سویه، تجلی لایه‌های زیرین در روساخت متن به طوری که مدلولها کارکردی صوری بیابند. .
 
 

دوره ۹، شماره ۳ - ( مرداد و شهریور ۱۳۹۷ )
چکیده

داستان­سرایی در رساله­الطیرها به‌عنوان آثاری تعلیمی- ارشادی جایگاهی ویژه دارد. در هر داستانی، ارزش/ارزش­هایی تعریف می­شوند که کنشگران به‌دنبال دستیابی به آن‌ها هستند. راوی برای رساندن کنشگران به نظام ارزشی داستان،­ دوره­های روایی را خلق می­کند. منظور از دورۀ روایی این است که از دهۀ شصت (اوج ساختارگرایی) تاکنون، روایت­ها بر الگوهایی منطبق هستند که هر دوره را از دورۀ دیگر از بُعد نظریه و نگرش نشانه‌معناشناختی متمایز می­کند. کشف و شناسایی دوره­های روایی رساله­الطیرهای فارسی و عربی با تمرکز بر بررسی نظام ارزشی گفتمان باعث می‌شود که به الگویی برای دوره­بندی روایی بخشی از متون ادبی دست یابیم و زمینه­ برای خلق شیوه­های تحلیل متون فراهم شود. هدف اصلی این پژوهش بررسی دوره­های روایی براساس منطق­الطیر عطار به‌منظور تبیین الگویی مناسب برای مطالعۀ نظام­های روایی است. دوره­های روایی ما را با سیر تحول تفکر روایت مواجه می­کند. نتایج این تحقیق نشان می‌دهد که رساله­الطیرها درمجموع از هفت دورۀ روایی «کنش­محور برنامه­مدار»، «تعاملی مبتنی‌بر مذاکرۀ گفت‌و‌گومحور»، «کنشی مبتنی‌بر توانش»، «تنش منفعلانه»،­ «دورۀ شوشی مبتنی‌بر تطبیق سوژه با هستی»، «انجذاب و هم­آمیختگی» و «ارزیابی» تشکیل شده­اند. دوره­های اول و دوم با عنوان توانش مطرح شده‌اند و مقدمه­ای برای دوره­های کنش، تنش، شوش، استعلا و ارزیابی هستند. تنها در منطق­الطیر عطار، همگی این دوره­ها به‌صورت بارز دیده می‌شود. در باقی ­رساله­ها، تنها بعضی از این دوره­ها حضور دارند. در سه مرحلۀ اول و مرحلۀ ارزیابی، ارزش چیزی خارج از کنشگران و در دوره­های تنش، شوش و انجذاب، ارزش در درون سوژه است.
 
حمیدرضا شعیری،
دوره ۹، شماره ۳۶ - ( زمستان ۱۳۹۵ )
چکیده

در پاسخ به گزارش و یادداشتی باعنوان «گریماس یک روش مرده» که در قسمت نقد مقالات در مجله علمی- پژوهشی نقد ادبی شماره ۳۴ تابستان ۹۵ منتشر شده است، درصدد برآمدم تا کوتاه، مطلبی را به سطر آورم. باید بگویم که این یادداشت و گزارش منتشرشده، خود به نقد نیاز دارد و همین عامل مرا واداشت تا کمی سکوت بشکنم.
دانشجوی عزیز، آقای محسن شریفی صحی، مطلب خودشان را باعنوان جنجالی «گریماس یک روش مرده» آغاز کرده‌اند که واژه مرده هم در عنوان اصلی و هم در آغاز متن تکرار شده است. اولین سؤالی که به ذهن بنده خطور کرد، این بود که مگر روش علمی می‌میرد؟ اما وقتی اصل یادداشت و گزارش را خواندم متوجه شدم که عنوان هیچ ارتباطی با متن ندارد؛ زیرا در متن اصلی بحث استفادۀ تکراری و گاهی نادرست و همچنین سرقت نظری مطرح شده است؛ بنابر این دریافتم که عنوان فقط کاربرد جنجالی دارد. اما پرسش مهم‌تر این است که این دوست عزیز تا چه اندازه گرمس را می‌شناسد؟ آیا مقاله، اثر یا کتابی از گرمس را به زبان اصلی خوانده است؟ آیا زبان فرانسه را می‌شناسد‌؟ اگر پاسخ به این سؤالات منفی باشد، چگونه و با اتکا به کدام حکم می‌توان روش گرمس را مرده پنداشت؟

دوره ۹، شماره ۳۶ - ( ۹-۱۳۹۱ )
چکیده

یکی از ویژگیهای مهم گفتمانهای ادبی، به‌ویژه در شرق، کارکرد خلسه‌ای آن است. از دیدگاه نشانه-معناشناختی، در گفتمان ادبی خلسه زمانی شکل می‌گیرد که کنشها در وضعیتی فرعی قرار گیرند و جای خود را به شوِش، یعنی فرآیندی تنشی- عاطفی دهند که در آن شوِشگر در وضعیتی انفعالی از خود رها گردد و تحت عظمت و اراده یک «دیگر» فرا‌سوژه‌ای «شدنی» آنی را تجربه کند. در واقع، خلسه فاصله بین استقرار در مرز کنش و عبور به هاله معنایی جدید را که با تغییر یا استحاله همراه است، آنقدر کاهش می‌دهد که گفتمان ادبی ما را با وضعیتی کوبشی یا تکانه‌ای مواجه می‌سازد. در چنین حالتی، آنچه به طور طبیعی پایان یک فرآیند است، در ابتدای آن رخ می‌دهد. به همین دلیل، خلسه ادبی کارکردی است که همه محاسبات گفتمانی را به هم می‌ریزد، و خارج از هر نوع زنجیره استدلالی و روایی، سبب غافلگیر شدن و ایجاد وضعیتی استعلایی می‌گردد؛ گویا خلسه وضعیتی است که سوژه گفتمان به واسطه آن خود را در انفصال کامل با آنچه حضور ارجاعی و عینی است می‌یابد و در نوعی غیاب قرار می‌گیرد که سرچشمه گریز از ایستایی و تحمل کنشهای زمانمند است. کارکرد‌های نشانه- معناشناختی خلسه ادبی کدام‌اند؟ چگونه خلسه ادبی زمان کنشی را به زمان شوِشی تغییر می‌دهد؟ چگونه خلسه ادبی شرایط استعلای سوژه گفتمان را فراهم می‌سازد؟ با توجه به توضیحات بالا، هدف از این مقاله تحلیل نشانه- معناشناختی خلسه در گفتمان ادبی به منظور تبیین ساز و کار‌های آن برای دستیابی به ‌الگویی است که بتواند فرآیند تولید خلسه ادبی و نقش آن در تبیین معنا را مطالعه کند.

دوره ۱۰، شماره ۲ - ( خرداد و تیر ۱۳۹۸ )
چکیده

یاددهی/ یادگیری مهارت بینافرهنگی امروزه بخش مهمی از آموزش فرانسه به‌عنوان زبان خارجی است. مهارت بینافرهنگی به‌عنوان یک مهارت زیستی، توانایی اندیشیدن به فرهنگ خارجی و فرهنگ خودی با یک نگاه تازه و برخورد گشوده با موقعیت‌های تفاوت فرهنگی را شامل می‌شود. تدریس این مهارت
به­سبب ماهیت ذهنی‌اش با انتقال دانش از مدرس به زبان‌آموز امکان‌پذیر نیست و لازم است که  زبان‌آموز خود در موقعیت تبادل فرهنگی قرار بگیرد تا بتواند این مهارت را درونی­سازی کند. در مورد زبان‌آموزان ایرانی که فرانسه را در کشوری غیر فرانسه­زبان می‌آموزند، فراهم کردن این موقعیت‌ها در کلاس درس یکی از مهم‌ترین چالش‌های مدرسان است.

با توجه به این مسئله که نگارش، به‌ویژه انواع خلاق و ذهنی آن، به رشد شخصیتی کمک می‌کند، در این مقاله ما سعی کردیم با طراحی یک سناریوی آموزشی بر اساس رویکرد بینافرهنگی کولتا، در قالب یک کارگاه نگارش خلاق، موقعیت مناسبی برای  شکل‌گیری هویت بینافرهنگی دانشجویان فرانسه فراهم کنیم.
نوشته‌های دانشجویان ازنظر کارکردهای شناختی، عاطفی و تخیلی نمره گزاری شدند. مقایسۀ به‌عمل‌آمده به کمک آزمون T مستقل بین گروه آزمایش و گروه کنترل نشان داد که اگرچه هر دو گروه موفق به ایفای نقش واسطۀ بینافرهنگی در سطح مطلوبی شده بودند، اما اعضای گروه آزمایشی، متن‌های نسبتاً طولانی‌تر و خلاقانه‌تری نوشته بودند.
 

دوره ۱۰، شماره ۴ - ( مهر و آبان ۱۳۹۸ ۱۳۹۸ )
چکیده

کلود ژرمن و یوان نِتِن در سال  ۱۹۹۷ در کانادا، با تکیه بر علوم اعصاب و نظریۀ عصب­شناسی زبان و نظریۀ عصب زبان‌شناسی در دوزبانگی میشل پارادی، روش نوینی در حوزۀ یاددهی/ یادگیری زبان خارجی با نام رویکرد عصب زبان­شناختی ابداع کردند. این روش پس از کسب موفقیت در کانادا از سال ۲۰۱۱ تاکنون در کشور­های دیگر نظیر چین، ژاپن، اسپانیا و فرانسه کاربرد یافت. بر اساس این رویکرد، یادگیری قواعد دستوری در ابتدای یادگیری سبب کندی و یا اختلال در مهارت بیان ­شفاهی می­شود. از این رو، در این رویکرد اولویت اصلی کسب مهارت بیان­ شفاهی در زبان­آموزان بدون فراگیری قواعد دستوری است. در این مقاله ـ که مبتنی بر روش تحقیق توصیفی ـ تحلیلی است ـ ضمن معرفی رویکرد مذکور در پی پاسخ به این پرسش­ هستیم: چگونه مهارت بیان ­شفاهی بدون فراگیری دانش صریح (قواعد دستوری) در این رویکرد شکل می­گیرد؟
برای یافتن پاسخ به این پرسش، فرایند یادگیری زبان خارجی طبق رویکرد مذکور بررسی می­شود. پرسش دیگر این تحقیق این است که رویکرد عصب زبان‌شناختی زبان تا چه اندازه می­تواند در کسب مهارت بیان ­شفاهی در زبان فرانسه نزد زبان­آموزان ایرانی مؤثر باشد؟ برای یافتن پاسخ، یک گروه کنترل و یک گروه آزمایش انتخاب شد. مطالعۀ تجربی ـ مقایسه­ای (تحلیل کمی) و نظرسنجی ( تحلیل کیفی) انجام گرفت. بر اساس نتایج این تحقیق، زبان­آموزانی که با رویکرد مذکور زبان فرانسه را یاد گرفته­اند، نتایج بهتری از نظر میزان دقت در بیان ­شفاهی کسب می­کنند، حین مکالمه اشتباهات زبانی کمتری  را مرتکب می­شوند و خود­تصحیحی نیز در میان این زبان­آموزان بسیار زیاد است.
 

 

دوره ۱۱، شماره ۱ - ( فروردین و اردیبهشت ۱۳۹۹ )
چکیده

این مقاله با هدف ارزیابی تأثیر تعامل کلام و کارتون در روند آموزش اصطلاحات زبان انگلیسی به فارسی­­زبانان گردآوری شده است. مسئلۀ این پژوهش این است که چگونه کارتون در تعامل با اصطلاحات زبانی، فضای معناسازی را از یک فضای معنایی غیر­قابل پیش­بینی به فضایی خلاق تغییر می­دهد و چگونه این تعامل، فضایی خلاق را برای توسعۀ مفهومی اصطلاحات زبانی رقم می­زند. برای ارزیابی فرضیات این پژوهش، با استفاده از رویکرد نشانه ـ معناشناسی دیداری و روش تحلیل گفتمانی، تأثیر قرارگیری کارتون در کنار اصطلاحات زبانی در مورد جامعۀ آماری این پژوهش ـ که شامل ۶۰ زبان­آموز در سطح متوسط زبان انگلیسی و بالاتر، شامل ۳۰ دختر و ۳۰ پسر از مناطق شمال و جنوب شهر تهران بودند ـ بررسی شد. فرضیات این پژوهش عبارت­اند از اینکه کارتون می­تواند از طریق تعامل فضای نشانه­ای، تزریق شناختی جدید و گسترش دامنۀ تخیل، توسعۀ معنایی اصطلاحات زبانی را درپی داشته باشد و کلام و کارتون می­توانند از طریق ایجاد فضای ارجاعی، ورود به ابعاد گفتمانی و توسعۀ بازی زبانی در فضای بین نشانه­ای، سبب کاربرد خلاق اصطلاحات زبانی شوند.
 

دوره ۱۱، شماره ۳ - ( پاییز ۱۴۰۲ )
چکیده

مقالۀ حاضر بر پایۀ مطالعات نقدبنیادِ ادبیات تطبیقی و با رویکرد نشانه- معناشناختیِ گفتمانی به بررسی تطبیقیِ روایت ادبی و موسیقی در داستان کوتاه «مارش الغروب» اثر یوسف ادریس می‌پردازد. در این داستان علاوه بر عنوان‌پردازیِ موسیقایی؛ نوعی موسیقیِ فولک مربوطه به حرفه، در ساختار کلی پیرنگ آن جریان روایت را پیش‌می‌برد. در این گفتمان سه نوع حضورِ کنشی، تنشی و زیبایی‌شناختی شکل می‌گیرد و هستۀ اصلی جریان معناسازی  حضور زیبایی‌شناختی است. سوژه در این مرحله از تمام اهداف و برنامه‌های خود عبور می‌کند و بی‌اختیار آهنگ سنج‌ها را تغییر می‌دهد و موسیقی به جوهر موسیقی تبدیل می‌شود. بنابراین مسأله‌ای که مطرح می‌شود این است که حضور زیبایی‌شناختی مبتنی بر چیست. چگونه گفتگوی بین ادبیات و موسیقی دگردیسی جهان را تضمین می‌کند و سبب تغییر در رابطۀ بین سوژه و هستی  می‌شود. این پژوهش با روش توصیفی- تحلیلی سه نوع حضور را در این داستان بررسی می‌کند و در ضمن آن‌ها به نقش عنوان، مکان و زمان اشاره می‌شود.  نتیجۀ بررسی نشان می‌دهد که سوژه با عبور از دو رابطۀ کنشی و تنشی بر اثر نگاه پدیدارشناختی به یک آنِ حضور و لحظۀ زیبایی‌شناختی می‌رسد و تجلی آن در بداهه‌پردازی و رابطۀ خلسه‌ای و استعلایی او با هستی نمایان می‌شود. در این مرحله درپی اختلال در رابطه کنشی و تنشی، روایت ادبی دچار گسست در مسیر پیشرفت خود می‌شود، از اینجاست که ادبیات و موسیقی وارد  گفتگو می‌شوند و برای رفع گسست، روایتِ ادبی جهانِ موسیقی را گسترش می‌دهد و بازتاب صدای روایت به موسیقی سپرده می‌شود.


 


دوره ۱۲، شماره ۱ - ( فروردین و اردیبهشت ۱۴۰۰ )
چکیده

الگوی SPEAKING هایمز (۱۹۶۷)، یکی از الگوهای مرتبط با نظریه قوم‌شناسی ارتباط است که عوامل مؤثر در تعامل میان افراد را ۸ مؤلفۀ موقعیت/صحنه، شرکت‌کنندگان، هدف، ترتیب‌گفتمان، لحن، ابزارگفتمان، قوانین‌گفتمان و نوع‌گفتمان درنظر می‌گیرد و معتقد است با بررسی این عوامل می‌توان تصویر جامعی راجع‌به فرهنگ و تفکر افراد یک جامعه به‌دست آورد. باتوجه به اینکه در تعاملات روزمره و فرهنگ یک جامعه واژگان و عبارات زبانی دارای بار هیجانی مثبت و منفی هستند و این هیجانات در تفسیر فرهنگی مؤثر هستند و ازآنجاکه رابطۀ مستقیمی میان جهان واژه، جهان مغز و جهان بیرون وجود دارد، به‌نظر می‌رسد این الگو با افزودن بُعد هیجان به E-SPEAKING تغییر یابد و تصویر دقیق‌تری ارائه دهد. نگارندگان در پژوهش حاضر بادرنظرگرفتن رابطۀ میان زبان، فرهنگ و هیجان واژگان، مفهوم «زباهیجان فرهنگی» را با تحلیل قطعۀ زبانی «نازکردن» و واژگان مرتبط با آن معرفی کرده و با توجه به قبض و بسط گفتمانی، قوم‌نگاری ارتباط را به قوم‌نگاری هیجانی ارتباط بسط می‌دهند. از این‌منظر می‌توان گفت افراد نسبت به واژۀ ناز دارای درجۀ هیجانی متفاوتی هستند که با این هیجانات می‌توانند قبض و بسط گفتمانی ایجاد کنند و چشم‌انداز مکالمۀ خود را تغییر دهند. درنظرگرفتن زباهیجان‌های فرهنگی شکاف میان مطالعات جامعه‌شناسی و روان‌شناسی را کمرنگ‌‍ می‌کند و سبب می‌شود با نگاهی سیستمی و کل‌نگر به زبان در فرهنگ پرداخته شود و از مثله‌کردن و تقطیع فرهنگ و هیجان جلوگیری شود.
 

صفحه ۱ از ۲    
اولین
قبلی
۱