جستجو در مقالات منتشر شده
۵ نتیجه برای زنجانبر
دوره ۸، شماره ۳۶ - ( بهمن و اسفند ۱۳۹۹ )
چکیده
گِرمَس در نشانهشناسی روایی خود دو نظام معنایی «برنامهمدار» و «مُجابی» را مطرح میکند. لاندوفسکی، علاوهبر این دو نظام، قائل به دو نظام معنایی ـ تعاملیِ «تطبیقی» و «تصادفی» نیز هست. نظامهای چهارگانۀ مذکور (برنامهمدار، مجابی، تطبیقی، و تصادفی) بهترتیب مبتنی بر نظم، نیتمندی، تعامل حسی، و شانس هستند. با توجه به اینکه نشانه ـ معناشناسی اجتماعی نظریۀ تولید و دریافت معنا در کاربرد است، پژوهش پیشِرو بر آن است که در چارچوب نظامهای چهارگانۀ لاندوفسکی، با شیوۀ تحلیلی ـ توصیفی نشان دهد که قصههای طنز کودکِ معاصر بهمثابۀ خردهبافتهای موقعیتیِ خندهداری هستند که راهبردهای معناسازِ بیناسوژهایِ خود را از کلانبافتهای تاریخی ـ فرهنگیای مانند قصهها، مثلها و لطیفهها به ارث میبرند. مسئلۀ پژوهش چگونگی کاکرد روابط بیناسوژهای (روابط میان شخصیتها) در تسرّی این شگردهای خندهمعنایی است. منظور از «شگردهای خندهمعنایی» راهبردهای شکلگیری فرایند خنده در چارچوب یک نظام معنایی است. این پژوهش برای نخستینبار نظامهای معنایی طنز را معرفی و ردهبندی میکند.
دوره ۱۱، شماره ۴ - ( مهر و آبان ۱۳۹۹ )
چکیده
«دگردیسی جسمانه» تغییر هویتِ عنصر کنشپذیر یا کنشگر داستان است از یک نمود جسمانی به نمودِ جسمانی دیگر. از آنجا که در داستانهای کودک «دگردیسی جسمانه» یا بهمثابۀ شگرد گرهافکنی، خالق فضای تنشی است یا بهمثابۀ شگرد گرهگشایی، حاصل فضای تنشی؛ از همین رو رویکرد «گفتمانِ تنشی» برای بررسی این شگردِ روایی اختیار شده است. هدف پژوهش حاضر، دستهبندی داستانهایی در گسترۀ کودک است که گِرد شگرد «دگردیسی جسمانه» بسط یافتهاند. در این راستا، با توجه به اینکه فرایندِ معنا بر سه عنصرِ تنش، حضور و جسم استوار است، پژوهش پیشِرو با روش تحلیلی ـ توصیفی درصدد پاسخ به سه پرسش است: در داستانهای کودک، بر اساس سبکشناسی تنشیِ زیلبربرگ، سبکهای حضورِ عناصرِ دخیل در دگردیسی جسمانه کداماند؟ سبکشناسی تنشیِ دومؤلفهای چگونه سبکشناسی تکمؤلفهایِ زیلبربرگ را بسط میدهد؟ وفقِ الگوی تنشیِ دومؤلفهای، دگردیسی جسمانه در داستانهای کودک به چه طبقاتی قابلردهبندی است؟ با توجه به بسامد کاربرد شگرد «دگردیسی جسمانه» در داستانهای کودک و فقدان پژوهش نظری درخصوص آن، ضرورت رفع این خلأ انکارناپذیر است و از سوی دیگر، غنیسازی نظریههای ادبی بدون نگاههای بینرشتهای، امکانناپذیر.
امیر حسین زنجانبر،
دوره ۱۴، شماره ۵۳ - ( بهار ۱۴۰۰ )
چکیده
از شگردهای داستانهای کودک جهت عینیسازیِ روابط انتزاعی، استفاده از استعارۀ «رنگ» است. از آنجا که از یک طرف استعارۀ «تغییر رنگ» در سه داستانِ قرمز: داستان یک مدادشمعی، روزی که مدادشمعیها دست از کار کشیدند و مداد بنفش بر «انقلاب هویت» دلالت دارد و از طرف دیگر دو داستان اولی امریکایی و داستان مداد بنفش ایرانی است، لذا این مقاله داستانهای مذکور را انتخاب کرده تا دیدگاه دو گفتمان فرهنگی مذکور را دربارۀ معنای «هویت آرمانی» مقایسه کند. در همین راستا، برآن است که بهروش تحلیلیتوصیفی و در چارچوب «نظامهای معنایی لاندوفسکی» به سه پرسش پاسخ دهد: با توجه به اینکه سه مـــتن مذکور کودک را به هویتیابی تشویق میکنند، هرکدامشان چه تفسیری از هویت ایدئال دارند؟ و چگونه کودک را به آن فرامیخوانند؟ ایدئولوژیِ پنهان در هر متن کدام نهادهای مرتبط با سوبژکتیویته را غیریتسازی و کدام را غیریتزدایی میکند؟ پژوهش حاضر برای نخستینبار در ایران، پارادایم هویتیابی را در داستانهای کودک بررسی میکند. از منظر نـشــانهشناسیِ فرهنگی هر متن بهمثابۀ یک فرهنگ است و ترجمهها ایدئولوژیِ نهفته در متون را از سپهر نشانهایِ مبدأ به سپهر نشانهایِ مقصد انتقال میدهند. بیتوجهی مترجمان متون کودک به تسرّی شیوۀ هستی ـ در ـ جهانِ دو متن ضرورت تحقیق را انکارناپذیر مینماید.
امیر حسین زنجانبر،
دوره ۱۵، شماره ۶۰ - ( زمستان ۱۴۰۱ )
چکیده
ادبیات ضدّجنگ زیرمجموعهای از ادبیات صلح است. صلح به دو صورت سلبی و ایجابی بازنمایی میشود. صلح ایجابی، بر پایۀ مفهوم جهانوطنگراییِ اخلاقی تعریف میشود و صلح سلبی، در تضاد با مفهوم جنگ. بر همین اساس، داستانهای جهانوطنگرا، آرمانشهر را بازنمایی میکنند و داستانهای ضدّجنگ، ویرانشهر را. دادههای این پژوهش کتابهای تصویری ضدّجنگ گروه سنی «ب» و «ج» است. مقالۀ پیشِرو با روش تحلیلی ـ توصیفی و براساس رهیافتی صورتگرا، در پی پاسخ به چگونگی تمهیدات مشترک (الگوهای صوری مشترک) در داستانهای ضدّجنگ کودک است. نتیجۀ پژوهش نشان میدهد، بسته به اینکه عنصر غالبِ داستان مبتنی بر کدام بخش از فرایند سهگانۀ «آغاز، میان و پایان جنگ» باشد، داستانهای ضدّجنگ به سه دسته تقسیم میشوند: آغاز ـ محور، میان ـ محور، پایان ـ محور. هر یک از این سه دسته براساس تمهیداتی که بهکار میگیرند، به زیرمجموعههایی دیگر تقسیم میشوند. استقبال از ژانر نوظهور ادبیات ضدّجنگ و خلأ پژوهشهای داخلی و خارجیِ بسنده دربارۀ ادبیات صلح کودک، ضرورت پژوهش را مسجل مینماید. مقالۀ حاضر برای نخستین بار ادبیات جنگستیز کودک را با رهیافتی صورتگرا ردهبندی میکند و در این زمینه نگارنده تاکنون، چه در پژوهشهای داخلی و چه خارجی، دستهبندی مشابهی را رؤیت نکرده است.
امیر حسین زنجانبر،
دوره ۱۷، شماره ۶۵ - ( بهار ۱۴۰۳ )
چکیده
روایتشناسی شناختی به مطالعۀ عوامل تداعیکننده و تفسیرساز متن میپردازد. یکی از شناختارهای تفسیرگر متن، تفکر خلافواقع است. هنگامی که کنش یکی از شخصیتهای داستان به پیامدی ناگوار یا خوشایند میانجامد؛ پیام اخلاقی داستان از مقایسۀ واقعیتِ موجود با سناریوی خلافواقع، استخراج میشود. یعنی خواننده بهطور خودکار سناریوی خلافواقعی را تصور میکند که میتوانست بهجای واقعیتِ حاضر اتفاق بیفتد و مانع وقوع حادثۀ مطلوب یا نامطلوبِ موجود شود. این پژوهش با روش تحلیلیـتوصیفی و با مطالعۀ موردیِ چهار کتاب قصه در گروه سنی «الف» و «ب» انجام شده است: «عموگرگه» از مجموعۀ افسانههای ایتالیاییِ دست اسکلت (کالوینو، ۱۴۰۱)، تربچهخانم (سرمشقی، ۱۳۹۴)، یخی که عاشق خورشید شد (موزونی، ۱۳۹۸) و بز زنگولهپا (شاملو، ۱۳۹۸). این قصهها بهصورت هدفمند و بهخاطر انطباقشان با انواع تفکر خلافواقع انتخاب شدهاند. مقالۀ پیشِرو بر آن است که با رهیافت روایتشناسیِ شناختی به چگونگی کارکرد تعلیمی طرحوارۀ تفکر خلافواقع در قصهها پاسخ دهد. این طرحواره از منظر جهت به دو جهتِ «بهسوی بالا» و «بهسوی پایین» و از منظر ساختار به دو ساختارِ «افزایشی» و «کاهشی» و از منظر معیار ارجاع به سه معیار «خودارجاع»، «دیگرارجاع» و «بدون ارجاع» دستهبندی میشود. پژوهش حاضر ضمن دستهبندی قصهها براساس انواع تفکر خلافواقع نشان میدهد جهت روبهبالا با رویکرد سلبی و ادبیات تعلیمیـتحذیری همبستگی دارد و جهت روبهپایین با رویکرد ایجابی و ادبیات تعلیمیـترغیبی.