جستجو در مقالات منتشر شده


۸ نتیجه برای حسام پور


دوره ۰، شماره ۰ - ( مقالات پذیرفته شده در نوبت انتشار ۱۴۰۲ )
چکیده

گفتمان روایی و چینش اجزای آن که جهان روایت را بازنمایی می‌کند، شرایط دسترسی به جهان‌بینی و ارزش‌های نهفته در متن را فراهم می‌سازد؛ به همین دلیل در شناخت چندجانبهٔ متن ادبی، اهمیت فراوان دارد. گفتمان روایی، از یک نمونه‌ٔ روایی به نمونه‌ی روایی دیگر تغییر می‌یابد؛ زیرا تجارب و دریافت‌هایی که نویسندگان در تعامل با جهان پیرامون خود دارند، تأثیر یکسانی بر شناخت آن‌ها ندارد. در «بیرون از گذشته میان ایوان» اثر «مهری بهرامی»  جهان‌های مختلف با یکدیگر هم‌زیستی دارند و مرزی میان واقعیت و خیال وجود ندارد. ایده‌ٔ چندجهانی به فهم گفتمان روایی داستان کمک می‌کند. هدف اصلی این نوشتار آن است تا با بررسی گفتمان روایی رمان، گزینش عناصری که از طریق آن نویسنده، داستان و جهان‌بینی حاکم بر متن را می‌سازد، نشان داده شود. این پژوهش متن‌محور است و با روش تحلیل محتوا انجام گرفته است. مسئله‌ٔ اصلی این نوشتار بررسی مؤلفه‌هایی چون نوع روایت، انواع راوی و پیوند آن با شخصیت‌ها، تجارب بدن‌مند راوی و شخصیت‌ها و همسو با آن شکل‌گیری اشیاء زیبایی‌شناختی و نمادین و موقعیت‌های مکانی نهفته در روایت است. در این رمان، عملکردهای ذهن راوی و ارتباط او با سایر عناصر سازنده‌ٔ متن، کارکرد هویتی دارند و جهان‌بینی متن را در راستای به تصویر کشیدن زنی که می‌خواهد از گذشته‌ٔ فرهنگی و تاریخی‌اش عبور کند و خویشتنی تازه از خود بیافریند، بازتاب می‌دهند.
 

دوره ۲، شماره ۷ - ( بهار ۱۳۸۴ )
چکیده

 خیام نیشابوری از اندیشمندان و سخنسرایان نامدار ایرانی است که با سروده هایی اندک، ولی پرمایه، آوازه جهانگیر یافته و نام خود را در همه زبانهای زنده دنیا در گسترده است.
درباره خیام، تاکنون نوشته‌های فراوان پدیدآمده‌است. امادرنگ اندیشمندانه او در راز و رمز هستی و پرسشهای حیرت‌آلود او در پیوند با وجود آدمی و آغاز و انجام او،توجه خیام پژوهان را آن قدر به سوی خود درکشیده‌است که آنها را به یکباره از بررسی‌زیبایی‌شناسانه رباعیات خیام بازداشته‌است. این بی‌توجهی تا آنجاست که بسیاری به اشتباه می‌پندارند، سروده‌های خیام از ارزشهای زیباییشناسی بی‌بهره یا از آن دید، کم مایه است.
در این جستار، کوشش‌شده تا پیوندهنری واژگان ‌و تصاویررباعیات‌خیام برای هماهنگی‌ صورت‌ و معنادرآنها بازنموده، وعناصرزیباییشناسی‌سروده‌های اودراین‌سه‌قسمت‌واکاوی‌شود:       الف. پیوند هنری واژگان          ب. تصویرسازی           ج. تأکید، تکرار


 

دوره ۵، شماره ۱۲ - ( ۱-۱۳۹۶ )
چکیده

این پژوهش برآن است تا شیوۀ ­­قصه­ گویی را در داستان سمک ­عیار، با سه داستان عامۀ داراب­نامۀ بیغمی، ابومسلم ­نامه و اسکندرنامۀ نقالی بررسی و مقایسه کند. برای این کار با استفاده از الگوی چتمن، میزان مشارکت راوی در داستان سمک­ عیار و همچنین برخی از ویژگی­ های سبکی خاص در این اثر (زبان و فضای عامیانه و طنز و مطایبه) تحلیل و با آثار دیگر مقایسه می ­شود. نتایج نشان می­ دهد مشارکت و حضور راوی هنگام وصف مکان، خلاصه­ های زمانی و وصف اشخاص در سمک­ عیار و داراب ­نامه پررنگ ­تر از دو اثر دیگر است. همچنین شیوۀ مشارکت قصه­ گو در داستان سمک ­عیار گزاره­های قالبی آغازین، گزاره­ های قالبی بین­ متنی و میان­ متنی متفاوت­ تر از داراب­ نامه، ابومسلم ­نامه و اسکندرنامۀ نقالی است. البته از این نظر می­توان شیوۀ داراب­ نامه را حدفاصل شیوۀ سمک­ عیار و ابومسلم ­نامه و اسکندرنامه قرار داد.
 

دوره ۹، شماره ۴ - ( زمستان ۱۴۰۰ )
چکیده

موتوس (mythos) یا افسانه مضمون تراژیک از نگاه ارسطو اجزایی دارد که در این مقاله با ابزار اسنادپژوهی مبتنی بر روش تحلیل محتوا بررسی و مؤلفه‌های آن در داستان جمشید و نمایش‌نامه اودیپوس شهریار تحلیل و تطبیق شده است. مهم‌ترین نتایج: اجزای سه‌گانه موتوس داستان – دگرگونی، بازشناخت و کاتاستروفی – از نوع وصفی یعنی متکی بر وصف سیرت قهرمان است و در نمایش‌نامه‌ در دو نوع مختلط – مبتنی بر وجود دگرگونی و بازشناخت – و دردانگیز – بر مبنای نوع کاتاستروفی – می‌باشد. پیچیدگی موتوس که مبتنی بر وحدت کردار و رابطه آن با دگرگونی و بازشناخت است، در داستان موتوسی ساده‌ – به دلیل گسستگی کردارها و فقدان بازشناخت – و در نمایش‌نامه‌ موتوسی مرکب – متکی بر وحدت کردار با تسلسل کردارهای تابع به همراه دگرگونی‌ و بازشناخت – دارد. داستان چون بر مبنای قبل از خود و پیش‌گفتاری برای بعد از خود یعنی سلطنت ضحّاک است، موتوس تام ندارد ولی نمایش‌نامه‌ تام است. داستان به عکس نمایش‌نامه‌ چون حماسه است و روایت می‌شود، از جهت مخاطب‌محوری مطابق بوطیقا که نمایشی‌بودن را شرط موتوس می‌داند نمی‌باشد. هر دو اثر شروط اعجاب موتوس را دارند که بر اساس آن حوادث نباید قابل پیش‌بینی و غیرمنطقی باشد. مطابق بوطیقا فرجام هر دو اثر به شیوه عالی یعنی نتیجه حوادث خود است. افسانه مرجع آن دو که مطابق بوطیقا درباره طبقه بالای اجتماعی است، بکر نمی‌باشد ولی چون خوب تألیف یافته‌اند سرمشق آثار بعدی شده‌اند. در کل، نمایش‌نامه نسبت به داستان مطابقت بیشتری با بوطیقا دارد.
 
رضا نکوئی، کاووس حسنلی، سعید حسام پور،
دوره ۱۲، شماره ۴۶ - ( تابستان ۱۳۹۸ )
چکیده

کانونی­سازی­ها با امکانات و محدودیت­های روایی خود از مهم­ترین عناصر در ایجاد تعلیق و غافل‌گیری به­شمار می­­روند. نویسندگان مقاله با رویکردی مبتنی ‌بر سنت­های صوری و محتوایی در تحلیل گفتمان روایی، به‌دنبال بررسی و یافتن امکانات و محدودیت­های روایی انواع کانونی­سازی در ایجاد تعلیق و غافل‌گیری و بیان دلیل زیبایی­شناسی استفاده از یک کانونی­سازی غالب در رمان بامداد خمار هستند. نتایج پژوهش نشان می­دهد کانونی­سازی­های بیرونی و درونی به‌صورت متناوب از امکانات و محدودیت­های روایی خاص و مشترکی در توزیع اطلاعات روایی استفاده می­کنند که تعلیق و غافل‌گیری را در این رمان به‌وجود می‌آورد. بر این ‌اساس، امکانات روایی آغاز از میانه، تعلیق اشیا، روایت درونه­ای و پی‌رنگ باز مختص کانونی­سازی بیرونی، و امکانات و محدودیت­های روایی روایت رمان به‌شیوه داستان­های موازی، نقض نهی، کشمکش درونی، کانونی­سازی درونی چندگانه، تک­گویی نمایشی، محدودیت مکانی کانونی­ساز و تعلیق پس از غافل‌گیری مختص کانونی­سازی درونی هستند. همچنین طرح پرسش‌های تلویحی در صحنه آغازین رمان و بخش­های دیگر آن، هم‌سازه‌اندیشی، پیشواز زمانی، بازگشت به گذشته، کشمکش بیرونی و کشمکش در مکالمه امکانات روایی مشترک کانونی­سازی­­های بیرونی و درونی در ایجاد تعلیق شمرده می‌شوند. در این رمان، غافل‌گیری فقط در حوزه کانونی­سازی درونی صورت می‌گیرد؛ زیرا فقط این کانونی­ساز با تغییر ناگهانی فرایند توزیع اطلاعات روایی به خواننده‌ یا هریک از کنشگرهای رمان اطلاعات اضافی می‌دهد. همچنین کمک به تسریع غلبه جهت­گیری ایدئولوژیکی کانونی­ساز درونی با همکاری شگردهایی مانند فرایند همدلی یکی از مهم‌ترین دلایل زیبایی‌شناسی استفاده بیشتر از کانونی­سازی درونی در رمان بامداد خمار است.
 
سعید حسام پور، فهیمه حیدری جامع‌بزرگی،
دوره ۱۳، شماره ۵۲ - ( زمستان ۱۳۹۹ )
چکیده

رستم در قرن بیست‌ودوم نوشته صنعتی‌زاده کرمانی نخستین رمان علمی‌تخیلی ایران است. از آنجا که ژانر علمی‌تخیلی در ایران بیشتر متعلق به ادبیات کودک و نوجوان شمرده می‌شود، نگارندگان برآن شدند تا جایگاه این رمان را در ژانر مذکور مشخص کنند و مخاطب اولین متن علمی‌تخیلی ایران را بازشناسند. بدین منظور، مؤلفه‌های اصلی ژانر علمی‌تخیلی یعنی علم، تخیل، ماده‌گرایی، نُووم، پیشگویی و نوستالوژی از میان کتب و مقالات استخراج شد و با افزودن سه مؤلفه دیگر، یعنی تابوشکنی، امیدبخشی و توانمندسازی که حاصل پژوهش نگارندگان است، به بررسی متن پرداخته شد. نتایج پژوهش نشان داد این رمان به‌دلیل پرداختن به مباحثی همچون جست‌وجوی خوشبختی در مدرنیته، اثبات توانایی و قدرت انسان مدرن و حتی زنده ‌کردن مردگان به‌منظور قیاس بین سنت و مدرنیته که بیشتر ذهن انسان بزرگ‌سال را هدف گرفته، در زمان انتشار متن، یعنی قرن بیستم، برای مخاطب بزرگ‌سال نگاشته شده؛ ولی در قرن بیست‌ویکم که زندگی مخاطب نوجوان با تکنولوژی عجین است و حتی گاه به قیاس رفاه حاصل از تکنولوژی‌ زمان خود با سنت‌های زندگی پدران خویش می‌اندیشد، برای مخاطب نوجوان نیز مناسب است. از سوی دیگر با پرداختن به وجه علمی و تخیلی اثر مشخص شد گرچه این رمان توجیه علمی مشخصی برای امر ممکن‌الوقوع ندارد و از روش علمی بهره‌مند نیست، از آنجا که تخیل خود را به یکی از دشوارترین حوزه‌های خارج از توان و قدرت بشر برده، نُوومی خلق کرده که مخاطب را به‌نوعی از بیگانگی و شناخت رسانده است؛ بنابراین نمی‌توان آن را از حیطه علمی‌تخیلی خارج دانست.


دوره ۱۳، شماره ۵۳ - ( ۹-۱۳۹۵ )
چکیده

در پژوهش پیش رو با رویکردی تحلیلی-توصیفی، شتاب روایت در رمان سنگ صبور بررسی شده است. ژرار ژنت برای سنجش شتاب روایت، زمان خوانش متن روایی را بر زمان تقویمی مورد نیاز برای رویدادن رخدادهای آن در واقعیت تقسیم می­کند. در سنگ صبور، که رمان­ جریان سیال ذهن شمرده می­شود، آینده پیشاپیش به گذشته دگرگونی یافته است؛ از این نگاه، آنچه به این رمان موجودیت بخشیده، گذشته­نگریهای پیاپی همراه با چند نمایشواره بلند است. در این رمان، بازه زمان داستان چندان روشن نیست؛ از این رو اندازه­گیری شتاب روایت در این رمان بر پایه حدس و گمان واقع­بینانه نخواهد بود. از آنجا که محورهای داستانی سنگ صبور، جز نمایشواره­ها برایند تک­گویی دو یا چند شخصیت است برای بررسی شتاب روایت در هر یک از این محورهای داستانی، باید شتاب روایت را در بخش تک­گویی­ راویهای آن خط داستانی پیش چشم داشت. با توجه به اینکه سنگ صبور متنی صحنه­ای شمرده می­شود، انتظار می­رود، شتاب روایت در این رمان ثابت و خنثی باشد؛ اما سنگ صبور انباشته از درنگ توصیفی و توضیحی، گذشته­نگری، بازنمایی دنیای درونی شخصیت­ها و روایتهای برون­داستانی است و همین عناصر، کندی نسبی شتاب روایت را در پی داشته است.

دوره ۱۴، شماره ۵۸ - ( زمستان ۱۳۹۶ )
چکیده

این نوشتار بر آن است تا نمادینگی و دیگرسانی پدیده­های شگرف و افسونگرانه شبدیز و گلگون را در خسرو و شیرین نظامی به روش تحقیق کیفی از نوع تحلیلی ـ توصیفی و شیوه متن­پژوهی واکاوی کند. نتایج نشان می‌دهد این دو اسب با ظرفیّت سرشار و پایان­ناپذیر اساطیری، هنری و ادبی تغییر جنسیّت می­دهند؛ با استحاله خود در ساختار مرکزی داستان نقش­ورزند و با هنرنمایی شاعر در حسّاسترین صحنه­های این ماجرای پرکشش عشق و عاشقی، مرکب عشق­اند. در صحنه­هایی که عاشق و معشوق با هم رویارو می ­شوند؛ آنها را تداعی و آینگی می­ کنند و نیروهایی غیربشری، فراطبیعی و فراتر از هیأت حیوانی­ اند که به عنوان عنصری مکمّل و تعالی­ بخش در رسیدن به مقصد عشق پدیدار می ­شوند.

صفحه ۱ از ۱