جستجو در مقالات منتشر شده
مهدی سعیدی،
دوره ۱۳، شماره ۴۹ - ( ۱۰-۱۳۹۹ )
چکیده
در چند دهه گذشته، تحولات جامعه ایرانی و دگرگونیهای جامعۀ جهانی در پیدایش جریان داستاننویسی زنان در مهاجرت مؤثر بوده است. در داستانهای نویسندگان زن مهاجر، زنان شخصیت محوری داستانها هستند. در این داستانها، در تقابل با ساختارهای فکری گذشته، ساختارشکنی صورت گرفته است و زن در ارتباط با مرد تعریف نمیشود؛ بلکه ذهنیت زنان به ذهنیت محوری و اصلی داستان تبدیل میگردد و داستان از زاویه دید آنها و شناخت و آگاهیشان از مردان و دنیا نوشته میشود. از دیگر سو آنها توانستهاند میان ورود دنیای زنانه به داستان و حفظ زیباییشناسی آن رابطهای منطقی برقرار کنند. برخی از زنان اقسام مسائل سیاسی را از منظر روایتهای زنانه بازتاب دادهاند. بخشی از آثار زنان نیز زمینۀ هویتاندیشانه دارد و در آنها موقعیت زن بهمثابه سوژه گمشده و فاعل شناسا و یابنده است. از این رو عموماً زاویه دیدی که زنان در داستانهایشان بهکار میبرند، اولشخص است. انتخاب این زاویه دید به ایشان مجال میدهد در نوشتن اغلب از خودشان بگویند. درواقع خود نویسنده در راوی اولشخص تجلی پیدا میکند. بخش دیگری از داستانهای زنان، شرح تجربهها و آگاهیهای آنها از مسائل جنسیتی است. روایتهای دیگری از آنها نیز شرح زندگی معمولی و روزمرۀ آنهاست. این داستانها به ژانر داستانهای عامهپسند نزدیک میشوند و هرچند از حیث روایت داستانی ساختار محکمی ندارند، با استقبال خوانندگان مواجه شدهاند.
شناسنامه شناسنامه،
دوره ۱۳، شماره ۵۲ - ( ۱۰-۱۳۹۹ )
چکیده
هاشم صادقی محسن آباد،
دوره ۱۳، شماره ۵۲ - ( ۱۰-۱۳۹۹ )
چکیده
رمان رئالیستی میکوشد تصویری عینی از واقعیت های زندگی معاصر به دست دهد. استفاده از راوی غیرشخصی و بیطرف، سهم ویژهای در عینیت رمان رئالیستی دارد. در دیگر سو، حضور و مداخله راوی، تصنعی بودن روایت را آشکار ساخته و حقیقتمانندی آن را کاهش میدهد. هدف این مقاله بررسی انواع مداخله راوی در رمانهای نگاشته شده در فاصله سال های ۱۳۰۰ تا ۱۳۲۰ش. و نسبت آن با واقعگرایی آثار داستانی است. به این منظور، در گام نخست، نشانههای مداخله راوی از رمان ها استخراج و دستهبندی شده اند. سپس، نسبت مداخله راوی با مؤلفههای رئالیستی بررسی و ارزیابی شده است. خوداظهاری راوی و توضیح کنش روایی، قضاوت در باب شخصیت و کنشهای داستانی، تعمیم حالات و کنش شخصیت و ایراد خطابههای اجتماعی و سیاسی راوی/ نویسنده، عمدهترین گونه های مداخله راوی در رمانهای مورد بررسی این پژوهش بوده است. نتایج تحقیق نشان میدهد که پارهای از مداخلههای راوی، بهویژه خوداظهاری راوی و تبیین و توضیح فرایند روایت، در نوپایگی ژانر رمان ریشه دارد و از الگوهای روایی مرسوم در ژانرهای سنتی؛ همچون نقالی و دیگر آثار عامیانه تأثیر پذیرفته است. توضیح کنش روایی با برجستهسازی برساختگی اثر ادبی، توهم واقعیت را فروکاسته و حقیقتمانندی را تضعیف می کند. از دیگر سو، اعتقاد به کارکرد آموزشی ادبیات و ایراد خطابههای عقیدتی طولانی، تداخل رسالت ژورنالیستی با معیارهای روایت رمان رئالیستی را در پی داشته و اصل بیطرفی و غیابرمان رئالیستی میکوشد تصویری عینی از واقعیتهای زندگی معاصر بهدست دهد. استفاده از راوی غیرشخصی و بیطرف سهم ویژهای در عینیت رمان رئالیستی دارد. در دیگر سو، حضور و مداخله راوی تصنعی بودنِ روایت را آشکار میکند و حقیقتمانندی آن را کاهش میدهد. هدف این مقاله بررسی انواع مداخله راوی در رمانهای نگاشتهشده در فاصله سالهای ۱۳۰۰ تا ۱۳۲۰ و نسبت آن با واقعگرایی آثار داستانی است. به این منظور، در گام نخست، نشانههای مداخله راوی از رمانها استخراج و دستهبندی و سپس نسبت مداخله راوی با مؤلفههای رئالیستی بررسی و ارزیابی شده است. خوداظهاری راوی و توضیح کنش روایی، قضاوت درباب شخصیت و کنشهای داستانی، تعمیم حالات و کنش شخصیت و ایراد خطابههای اجتماعی و سیاسی راوی/ نویسنده عمدهترین گونههای مداخله راوی در رمانهای مورد بررسی این پژوهش بوده است. نتایج تحقیق نشان میدهد پارهای از مداخلههای راوی، بهویژه خوداظهاری راوی و تبیین و توضیح فرایند روایت، در نوپایگی ژانر رمان ریشه دارد و از الگوهای روایی مرسوم در ژانرهای سنتی، همچون نقالی، و دیگر آثار عامیانه تأثیر پذیرفته است. توضیح کنش روایی با برجستهسازی برساختگی اثر ادبی، توهم واقعیت را فرومیکاهد و حقیقتمانندی را تضعیف میکند. از دیگر سو، اعتقاد به کارکرد آموزشی ادبیات و ایراد خطابههای عقیدتی طولانی، تداخل رسالت ژورنالیستی با معیارهای روایت رمان رئالیستی را درپی دارد و اصل بیطرفی و غیاب راوی را نادیده میگیرد. راوی را نادیده میگیرد.
وجیهه مصباح، فرزانه فرخ فر،
دوره ۱۴، شماره ۵۴ - ( ۴-۱۴۰۰ )
چکیده
این مقاله برآن است تا با استخراج، طبقهبندی و تحلیل کارکردهای توصیف بناهای موجود در رمان سال بلوا از عباس معروفی به واکاوی این کارکردها در شکلگیری ساختار، و بنابراین تأثیرات آن بر متن و رابطۀ آن با مخاطب بپردازد. نتایج پژوهش نقش معماری و حضور ابنیه را بهعنوان عناصری فعال در ابعاد مختلف این رمان نشان میدهد. این کارکردها را میتوان بدین شکل دستهبندی کرد: ۱. کارکرد حقیقتنمایانۀ ابنیه در داستان؛ ۲. تأثیر ابنیه بر پیرنگ داستان؛ ۳. نقش ابنیه در فضاسازی و صحنهپردازی؛ ۴. تأثیر سمپاتیک و نوستالوژیک توصیف بنا؛ ۵. تأثیر در پرورش شخصیتها و شخصیتپردازی؛ ۶. معماری عنصر نظامبخش رویداد و رویداد عنصر هویتبخش معماری. این مطالعۀ موردی درعین حال که به استنطاق شیوۀ روایتگری نویسندهای چون معروفی و نقش معماری در آثار او میپردازد، واگشایندۀ پیوند معماری با ادبیات خواهد بود که در اثر داستانی فارسی بهشکل گستردهای نمود یافته است.
الهام عربشاهی کاشی، رضا شجری،
دوره ۱۶، شماره ۶۱ - ( ۴-۱۴۰۲ )
چکیده
اسماعیل فصیح از نویسندگان صاحبنام و پرکار در زمینۀ ادبیات داستانی بهویژه ادبیات پلیسی و کارآگاهی است که شماری از آثار وی مانند شهباز و جغدان، شراب خام، درد سیاوش، دل کور و... بیشتر جنبۀ پلیسی و کارآگاهی دارند. با وجود شهرت این نویسنده، همان طور که نتایج این پژوهش نشان میدهد، او تا حد زیادی تحت تأثیر آگاتا کریستی و رمانهای جنایی او بوده است؛ بهطوری که با مقایسۀ تطبیقی آثار پلیسی این دو نویسنده میتوان به بسیاری از مؤلفههای مشترک در زمینۀ ادبیات پلیسی در آثار ایشان دست یافت. اسماعیل فصیح نهتنها در انتخاب زبان راوی و نوع شخصیتپردازی بلکه حتی در انتخاب پیرنگ برخی داستانها نیز تحت تأثیر آگاتاکریستی بوده است. این ادعا را میتوان از طریق مقایسۀ متن آثار هر دو نویسنده اثبات کرد. نویسندگان کوشیدهاند در این پژوهش به صورت توصیفی ـ تحلیلی و با شیوۀ اسناد کتابخانهای میزان تأثیرپذیری فصیح را از آگاتا کریستی تبیین و اثبات کنند. کاری که تاکنون از سوی پژوهشگران و ناقدان ادبیات داستانی صورت نگرفته است و در نوع خود تازگی دارد.
حمیده دهقانی، آرمان حیدری، رضا رضایی، رامین مرادی،
دوره ۱۶، شماره ۶۲ - ( ۷-۱۴۰۲ )
چکیده
ضمن آنکه کیفیت زندگی زنان و مقام و منزلت آنان میتواند یکی از نشانهها و ضوابط برجستۀ ویژگیهایِ فرهنگی و تمدنی آن جامعه باشد، در بیشتر جوامع و بهخصوص جوامع مردسالار، شاهد نوعی برزخی، بلاتکلیفی و «جاماندگیِ» زنان بین برخوداری از فرصتهای عینی و مواجهه با محدودیتهای انگارهای و ایماژی هستیم. از آن جایی که ژانر رمان یکی از مهمترین خاستگاههایی است که بهصورت غیرمستقیم نمود و نمادهای این وضعیت را بازتاب میدهد، مطالعۀ حاضر با منظری جامعهشناختی و با استفاده از رویکرد تحلیل گفتمان انتقادی، نحوۀ بازنمایی زنان و پیشفرضهای غالب اما ضمنی را در رمانهای منتخب دورۀ پهلوی اول (سهگانۀ محمد حجازی) واکاوی میکند. تحلیل دادهها به شیوۀ تماتیک، واحد تحلیل «جمله» و تطبیق و بهرهگیری از پیشینۀ تحقیق، شیوۀ اعتباریابی پژوهش حاضر بوده است. نتایج این مطالعه نشان داد که زنان داستانهای حجازی حولِ دالِ برتر و سهگانۀ دین ـ سنت ـ مدرنیته، در دستهبندیهایِ دوگانه و سهگانه، بازنمایی میشوند و برخلاف انگارۀ ذهنیِِ رایجِ «زنِ تحت ستم»، از کلیگویی و انتسابِ فقط یک صفت، نقش، کارویژه و روایت واحد برای همۀ زنان، صرفنظر شده است. براین اساس ما در متون شاهد نوعی پایبندی به الگوهایِ گفتمانیِ هماین و همآنگرا، فازیگونه و میانهرو مابین دین و تجدد، اُبژگی و سوژگی هستیم که گاهی نیز به «تخاصم گفتمانی» منجر شده است.
مجید هوشنگی، مهدیه طهماسبی،
دوره ۱۶، شماره ۶۲ - ( ۷-۱۴۰۲ )
چکیده
محوریت نقد روانکاوانه، تعامل میان حوزۀ هنر، بهویژه ادبیات با موضوعات روانکاوی است که در این روش، سوژۀ متن به بستری برای شناخت نشانهها، ریشهها و عوامل رواننژندی در سه محور مؤلف، متن (ساختار و شخصیتها) و مخاطب است؛ و در مواردی نادر به روش عبور از بحران و ابزاری برای رواندرمانگری تبدیل خواهد شد. در این حوزه، مقولۀ اضطراب و وسواس از موضوعات مهمی است که در روانشناسی با رویکردهای شناختیِ متفاوتی بدان پرداخته شده است و میتواند یکی از موضوعات کاربردی در تحلیل متنمحورانۀ آثار ادبی قرار گیرد. از سویی، آثار گلشیری بهسبب آگاهی او از دانش روانشناسی و کاربست آگاهانۀ تکنیکها و شاخصههای مهم آن در پردازش و تقویت شخصیت، از ظرفیت بالایی در جهت تحلیل روانکاوانه برخوردار است. لذا این پژوهش با روش توصیفی ـ تحلیلی به بررسی مقولۀ اضطراب در مجموعه داستان نمازخانۀ کوچک من پرداخته و نتیجه گرفته است که ریشۀ اضطراب در شخصیتهای این داستانها، ترس از وقوع یک حادثۀ ناگوار در آینده است و شخصیتها اغلب به پاسخ ابتدایی اجتناب و گریز از موقعیت و مکانیسمهای دفاعی ابتدایی روی میآورند. اکثر شخصیتها در مواجهه با اضطراب، مبتلا به افسردگی، خشم و انزوا شده که در نشانههای رفتاریِ متعددی چون مصرف الکل، بیخوابی و بیقراری، پرخاش کردن و جیغ و فریاد کردن این بحران را بازنمایی خواهند کرد. درمجموع میتوان اضطراب و افسردگی را در این مجموعه بهعنوان وجه غالب در نظر داشت.
هادی دهقانی یزدلی،
دوره ۱۶، شماره ۶۲ - ( ۷-۱۴۰۲ )
چکیده
اسطورهها و آیینها از عناصر بنیادین زیست و فرهنگ بشریاند که آرزوها و هراسهای آدمی را بازتاب میدهند. مواجهه با مرگ و مرگآگاهی یکی از بنیادیترین درونمایههای اسطورهای و آیینهای آن است. از برجستهترین قالبهایی که میتواند محملی برای درونمایههای اسطورهای و آیینی ازجمله مرگآگاهی قرار گیرد، روایتهای داستانی معاصر است. نوشتار حاضر براساس رویکرد اسطورهشناسی، با روشی توصیفی ـ تفسیری و با هدف آشکارگی تأثیر درونمایۀ مواجهه با مرگ و رسیدن به مرگآگاهی، که از خلال آیین پاگشایی شکل میگیرد، به بررسی ساختار و ژرفساخت داستان «فال خون» نوشتۀ داوود غفارزادگان میپردازد. داستان «فال خون»، برای برجسته کردن درونمایۀ مرگآگاهی، آشکارا براساس ساختار پاگشایی: جدایی، رازآموزی و رازآموختگی شکل میگیرد. شخصیت اصلی داستان که سربازی نوآموز است، در مأموریت خود با پدیدار و رویدادهای گوناگونی در رسیدن به مقصد خویش روبهرو میشود. این رخدادها زمینهای را فراهم میکنند تا سرباز نوآموز دشوارترین و نهاییترین آزمون خویش را پشت سر بگذارد. دشوارترین آزمون شخصیت اصلی داستان «فال خون»، رسیدن به مرگآگاهی و پذیرفتن مرگ بهسان جزئی از هستی خویش است. این درونمایه که از دغدغههای نخستین و همیشگی بشر بوده است، در داستان «فال خون» در کنار عناصر اسطورهای همچون کوه، درخت، عدد، گاو، نام و کلبه مینشیند تا به روایت داستانی مدرن، رنگ اسطورهای و آیینی کهن ببخشد. بدینترتیب، هنر، ادبیات و اندیشههای مدرن امروزی نهتنها از سویههای اسطورهای و آیینی کهن نمیتوانند جدا شوند، بلکه این سویهها با درآمیختن با تأملات همیشگی آدمی، ازجمله مرگآگاهی، زمینۀ غنا و پرتوشگی روایتهای داستانی امروزین را مهیا میسازند.
نرگس رئوف زاده، راضیه اسلامیه، مرتضی لک،
دوره ۱۶، شماره ۶۴ - ( ۱۰-۱۴۰۲ )
چکیده
در دهههای اخیر بهدلیل بحرانهایی که بشر در طبیعت ایجاد کرده، بازنگری در رابطۀ انسان و طبیعت اهمیت ویژهای یافته و در این میان ادبیات نیز سهم بسزایی داشته است. شکاف موجود بین آسیبهای زیستمحیطی و پیامدهای آن، سبب بیتوجهی انسانها به عواقب تخریبهای زیستمحیطی شده است. مطالعۀ حاضر با بهرهگیری از نقد بومگرا و تکیه بر مفاهیمی چون انسانمداری، بومشناسیژرفنگر، بومشناسیسطحینگر و زیستمداری، برای نخستینبار به بررسی تطبیقی دو رمان اهل غرق اثر منیرو روانیپور و رؤیاهای حیوانی اثر باربارا کینگس الور میپردازد. پژوهش فوق با معرفی اخلاق زیستمحیطی پستمدرن که بومشناسی ژرفنگر است، سیطرۀ ایدئولوژی انسانمداری را بهطور کامل رد کرده است و تنها راه نجات از بحرانهای زیستمحیطی را خودشناسی و همذاتپنداری با طبیعت میداند. روانیپور و کینگسالور هر دو از ترومای زیستمحیطی که رنج ناشی از تخریبهای زیستمحیطی را شامل میشود رنج میبرند و سعی دارند در بهبود اوضاع طبیعت گامی مؤثر بردارند. ترومای زیستمحیطی هر دو نویسنده را ترغیب میکند تا با آسیبهایی که انسانها آگاهانه یا ناآگاهانه به طبیعت وارد میسازند مقابله کنند. این تحقیق بر آن است تا نشان دهد چیرگی ایدئولوژی انسانمداری که نگرشی سودجویانه و منفعتطلبانه را به همراه دارد، به شدت سبب تخریب طبیعت میشود. این در حالی است که بومشناسیژرفنگر با تکیه بر زیستمداری ضمن خودداری از آسیب به محیط زیست با هدف کسب منفعت، دغدغهای جز حفظ محیط زیست و منابع موجود در آن را ندارد.
بهزاد پورقریب،
دوره ۱۶، شماره ۶۴ - ( ۱۰-۱۴۰۲ )
چکیده
از کارکردهای آثار ادبی بهویژه رمان رواندرمانگری است. روانشناسان بسیاری به آثار ادبی روی آورده و شخصیتها و کنش و واکنشهایشان را از این حیث بررسیدهاند. تروما یکی از مشکلات روانی آدمی بر اثر حادثه است و به هر گونه ضربه روحی گفته میشود که ناراحتی، استرس و ازدست رفتن احساس امنیت را درپی داشته باشد. جودیت هرمان در نظریه روایتدرمانی خود معتقد است شخص درگیر تروما، هوشیاری خود را ازدست میدهد و قادر به یادآوری جزئیات نیست یا به عمد به فراموشی روی میآورد و حتی به سوگواری نیز نمیپردازد. درمان تنها با روایت کردن واقعه و سپس پذیرش و بازگشت به زندگی عادی ممکن است مؤثر باشد. در این مقاله رمان خانه ارواح اثر ایزابل آلنده، که در قالب شرح حال خانوادهای به وجه نمادین اوضاع آن کشور تصویر میشود، از منظر تروما و روایتدرمانی هرمان بررسی شده است. پرسش اصلی مقاله این است که شخصیتهای این داستان با چه تروماهایی مواجهند و برای رهایی از آن چگونه عمل میکنند؟ هدف این است که ظرفیتهای این رمان در تصویر تروما در قالب رمان نشان داده شود. نتایج نشان میدهد که با مشخص شدن تروماهای اشخاص داستان از طریق گفتوگوها و کنش و واکنشهایشان و نیز گفتار دانای کل رنجهای روانی و بهبود آنها در قالب روایت و خاطرهدرمانی نشان داده میشود. روایت کردن تروماهای شخصیتهای داستان، سرانجام به رهایی آنها از درد و رنج منجر میشود. در این داستان سه مرحله درمان یعنی ایمنی، یادآوری و سوگواری، و تماس مجدد با زندگی عادی در زندگی شخصیتهای داستان دیده میشود.
توحید تیموری،
دوره ۱۷، شماره ۶۵ - ( ۲-۱۴۰۳ )
چکیده
شهریار مندنیپور از نسل نویسندگان معاصری است که به تجربهگرایی در ساختار و فرم پرداخته است. برای همین، خواننده در داستانهای او با فضاهایی مواجه است که درواقع ترکیبی از فضاهای مختلف و در عینحال ناهمگون میباشد. پرداخت به این نوع فضاها را بهصورت نظری و گاه عملی میتوان در رویکرد میشل فوکو مشاهده کرد که او آنها را فضاهای هتروتوپیایی یا دگرسان مینامد. در همین راستا، این مطالعه به شرح این نوع فضاها در آرای فوکو و دیگر متفکران میپردازد که در این زمینه اندیشه ورزیدهاند تا خواننده آگاهی عمیقی از فضاها بهدست آورد. سپس مطالعه حاضر، جستاری به بحث این فضاها در آثار مندنیپور مومیا و عسل، ماه نیمروز، شرق بنفشه و آبی ماورای بحار میزند که از معدود نویسندگان ایرانی است که چنین تجربهای در داستاننویسی داشته است. این مطالعه به این نتیجهگیری میرسد که مندنیپور با مطرح کردن چنین فضاهایی در داستانهای خود به حقیقت مکتوم در ورای ساختار همگن تک فضایی اشاره دارد و چنین فضاهایی به شخصیتها کمک میکنند از محدودیتهای فضاهای همگن فراتر رفته و طرحی نو دراندازند.
امید طبیب زاده قمصری،
دوره ۱۷، شماره ۶۶ - ( ۶-۱۴۰۳ )
چکیده
نخستین فصل از رمانِ ملکوت اثر بهرام صادقی، با کتیبهای آغاز میشود که آیهای است از قرآن: «فَبَشِّر هُم بِعذاب الیم» [آنها را به عذابی دردناک بشارت بده] (انشقاق: ۲۴). میدانیم که از واژۀ «بشارت» در زبان عربی برای بیان اخبار شادیبخش و خجسته استفاده میشود، اما در این آیه از واژۀ «بشارت» برای بیان اخبار دردناک و عذابآور استفاده شده است! در اینجا با آرایهای ادبی سروکار داریم که اصطلاحاً آن را «استعارۀ تَهکّمیه» یا استعارۀ تمسخرآمیز مینامند، و رمان ملکوت را میتوان شکل گسترشیافتۀ همین استعاره دانست که تمثیلوار و با استفاده از برخی تمهیدات رایج در آثار پسامدرن تکرار و تکرار میشود. ما در این مقاله میکوشیم تا با استفاده از رویکرد نقدیِ پسامدرنیستی، این رمان را نقد کنیم و به تکنیکها و ویژگیهای خاص آثار پسامدرن در آن بپردازیم. در اینجا ابتدا رمان ملکوت را معرفی میکنیم و خلاصهای از آن را بهدست میدهیم، سپس دربارۀ پسامدرنیسم در آثار ادبی بحث میکنیم و تکنیکهای ادبی آثار پسامدرن (فراداستان، بینامتنیت، ازهمگسیختگی، طنز سیاه، تقلید ادبی، اعوجاج زمانی، کمینهگرایی، و نیز گروتسک) را معرفی میکنیم، و سرانجام در بخش پایانی مقاله از چگونگی استفاده از آن تکنیکها در ملکوت سخن میگوییم.
مسعود آلگونه جونقانی،
دوره ۱۷، شماره ۶۷ - ( ۸-۱۴۰۳ )
چکیده
داستان کوتاه «لاتاری» نوشتۀ شرلی جکسون، آیین سالانۀ بختآزمایی را در یک روستای کوچک آمریکایی به تصویر میکشد. داستان بهنحوی غریب و ترسناک به پایان میرسد. این داستان معطوف به آن دسته از هنجارها و آداب و رسوم فرهنگی است که بهمثابۀ آگاهی کاذب عمل میکنند و سوژه را به انجام کنشهایی پیشتأملی هدایت میکند. کنشهایی که بیشتر در متن پراکسیس اجتماعی روی میدهند و بنابراین فاقد عقلانیت لازم هستند؛ چراکه اساساً رانۀ پیشبرندۀ این کنشها ارادۀ کورِ اجتماعی است. بر این اساس، با توجه به ماهیت این داستان و در پاسخ به این پرسش که «ایستادن در صف مرگ» چه ارتباطی با بختآزمایی دارد و علت تداوم این آیین چیست، نگارنده با استخدام الگوی اسطورهشناختی رنه ژرار بهعنوان چهارچوب کلّی نقد ضمن تحلیل و نقد داستان حاضر، به تبیین شاخصهای جامعه ـ روانشناختی اثر میپردازد. در پایان مشخص میشود بنیان این داستان مبتنی بر فراشد قربانی بهمثابۀ امری آیینی است که در مرتبهای «متقدم بر بازنمایی نمادین» عمل میکند. فراشد قربانی ضمن بازنمایی واقعیات مادی، نظام درونی اثر را سروسامان میبخشد.
دوره ۱۷، شماره ۶۷ - ( ۸-۱۴۰۳ )
چکیده
شناسنامه
زهرا جاننثاری لادانی،
دوره ۱۷، شماره ۶۸ - ( ۱۲-۱۴۰۳ )
چکیده
این مقاله به بررسی رمانِ آدمنما، نوشتۀ ضحی کاظمی، از چشمانداز مطالعات حافظه میپردازد و دو هدف کلیدی را در نظر دارد. هدف نخست، کنکاش در تأثیر فناوریهای پیشرفته در جامعۀ پادآرمانشهریِ آدمنما بر حافظۀ شخصیتها و تغییر هویت انسانی آنهاست. هدف دوم بررسی ارتباط عمل روایتپردازی و روایتگری رمان با حافظه و کارکردهای آن و در نگاه گستردهتر ارتباط آن با شکلگیری عمل سیاسی و ایجاد تغییر در اجتماع است. ضرورت این پژوهش در آن است که آدمنما در دورانی نگارش مییابد که پیشرفتِ پرشتاب فناوریهای گوناگون خواهناخواه به دغدغههای بسیاری پیرامون تأثیر این پیشرفتها بر ذهن، حافظه، هویت فردی و جمعی، و فرهنگ دامن میزند، و به این ترتیب، بررسی این دغدغهها در بوتۀ ادبیات یک پاسخ طبیعی و بهنگام است. در این راستا، مطالعۀ حاضر از چارچوب نظری موجود در حوزۀ مطالعات حافظه بهره میبرد و به فراخور نیاز، خوانشی نزدیک از بخشهایی از رمان ارائه خواهد کرد. به این ترتیب، موضوعات کانونی چون حافظۀ آشکار و حافظۀ روندی، ارتباط حافظه با فناوری و شکلگیری هویت، و نیز پیوند حافظه با سیاست و روایت در رمان تبیین خواهد شد. نتایج این پژوهش نشان میدهد که فناوریهای نوین در حوزۀ زیستشناسی در جامعۀ پادآرمانیِ آدمنما ابزاری برای مهار و شکلدهی به هویت انسانی است که او را در مسیر تکوین به سوی وضعیت پساانسان قرار میدهد. در مقابل، روایت میتواند ابزاری برای حفظ هویت انسانی محسوب شود و با خلق نگرش و کنش سیاسی، جامعه را به سوی آگاهی، مقاومت و تغییر پیش برد.