جستجو در مقالات منتشر شده



نجم‌الدّین جبّاری،
دوره ۱۳، شماره ۴۹ - ( ۱۰-۱۳۹۹ )
چکیده

بیهقی، دبیر نامدار دربار غزنوی، با فردوسی هم‌عصر بود. او در تاریخی که پس از ۳۷ سال دبیری نوشت و در آن بسیاری از جزئیات رفتارها و اندیشه‌های درباریان غزنوی را آشکار کرد، هیچ نشانی از فردوسی و تعاملش با دربار محمود را به‌دست نمی‌دهد. از سوی دیگر او برای اثرگذاری بیشتر کلام بر خواننده، در تاریخش به شعرهای شاعران استناد می‌کند؛ اما در شواهد شعری او، یادی از شاهنامه نیست و باوجود سازگاری تام ابیاتی از شاهنامه با پایان‌بندی رویدادهای تاریخ بیهقی، از استناد به آن می‌پرهیزد. این موضوع در تحلیل‌های پژوهشگران با طرد فردوسی از دربار محمود مرتبط دانسته شده و گمانه‌زنی‌هایی را موجب شده که تکیۀ بیشتر آن تحلیل‌ها به‌شیوۀ برون‌متنی بر بازخوانی زندگی فردوسی (هرکسی از زاویه‌ای) متمرکز بوده و نگاه درون‌متنی بر شاهنامه را فروگذاشته‌اند. نقد و ارزیابی آن تحلیل‌ها نشان می‌دهد پژوهشگران خواست‌های درونی خود را بر تحلیل‌ها تحمیل کرده‌اند و همین هم ضعف بزرگ آن پژوهش‌ها را آشکار می‌کند. بررسی نگاه افسانه‌ستیزانه‌ای که ادیبان و نویسندگان زمانۀ بیهقی داشتند، نگاه تازه‌ای را پیش می‌کشد که نویسنده این جستار به‌شیوۀ توصیفی ـ تحلیلی آن را موضوع پژوهش خود قرار داده و به این نتیجه دست یافته که بیهقی در منظومۀ فکری خود، ژانر افسانه را خِردآشوب و غیرجدی می‌پنداشته و شاهنامه را هم از این قاعده جدا نمی‌دانست؛ به همین دلیل یاد آن را در تاریخ خود فروگذاشته است.
 

محمدجعفر میلان نورانی، مجید کیهانفر،
دوره ۱۶، شماره ۶۲ - ( ۷-۱۴۰۲ )
چکیده

یکی از بخش‌های داستان‌های هزارویک شب، ماجرای «خیاط یهودی و گوژپشت» است. در این بخش چنین نقل شده، که فردی یهودی از اینکه ناخواسته موجب مرگ یک گوژپشت شده، نگران شده و ترسیده است که اگر مسلمانان از کار او مطلع شوند، «نسل یهود را از زمین بردارند». در این فراز می‌توان به‌گونه‌ای «خشونت» را مشاهده کرد. این نوشتار در رویکردی تطبیقی، به‌دنبال ریشه‌یابی این عبارت، نسخه‌ها و ترجمه‌های متعدد داستان‌های هزارویک‌شب را تورق کرده و به این نتیجه رسیده که جملۀ مزبور در ریشۀ فارسی آن قبل از ترجمه به عربی وجود نداشته و هنگام برگردان مجدد آن از عربی به فارسی، به آن افزوده شده ‌است. زمانی که نسخۀ داستان‌های هزارویک‌شب در تسلط عرب بوده و هارون‌الرشید در آن تصرفاتی انجام داد، این جمله نیز دیر یا زود به آن افزوده شده ‌است؛ یعنی در نسخۀ اصلی آن، چنین جمله‌ای وجود نداشته‌ است.
 


ابوالفضل حری،
دوره ۱۷، شماره ۶۷ - ( ۸-۱۴۰۳ )
چکیده

این مقالۀ کیفی به شیوه‌ای تحلیلی‌ ـ ‌تبیینی و براساس منابع کتابخانه‌ای، نسبت میان ادبیات جهان، ادبیات جهان‌شمول و ادبیات جهان‌میهنی را از منظر ادبیات تطبیقی بررسی می‌کند. هدف پژوهش، روشن‌سازی تمایزها و پیوندهای این سه مفهوم است تا جایگاه ادبیات ایران در ادبیات جهانی از این رهگذر بهتر درک شود. در اینجا، چند پرسش مطرح می‌شود: آیا ادبیات جهان با ادبیات جهان‌شمول یکسان است یا از آن متمایز است؟ با ادبیات جهان‌میهنی چطور؟ چه نسبتی با ادبیات تطبیقی دارند؟ برخی ادبیات جهان و ادبیات جهان‌شمول را مترادف می‌دانند. برخی ادبیات جهان را متشکل از بهترین آثار معیار ادبیات‌های بوم‌محلی می‌دانند که یا از طریق ترجمه یا به زبان اصلی خود در سطح فراملی و بین‌المللی انتشار یافته‌اند. یافته‌ها نشان می‌دهد ادبیات جهان، گذشته‌نگر و ناظر به آثار معیار تاریخی است، اما ادبیات جهان‌شمول حال‌نگر بوده و محصول فرآیندهای جهانی‌سازی معاصر است. همچنین، مفهوم ادبیات جهان‌میهنی، با تقویت حس تعلق جهانی و تأکید بر تعاملات فرهنگی، پیوند نزدیکی با این‌دو دارد. ادبیات تطبیقی می‌تواند به‌مثابۀ چهارچوبی برای تحلیل این روابط و تقویت ارتباط ادبیات فارسی با جریان‌های جهانی عمل کند.

امیرافشین فرهادیان،
دوره ۱۷، شماره ۶۷ - ( ۸-۱۴۰۳ )
چکیده

از آنجا که بسیاری از سروده‌های حافظ شرایط زمانه‌ و رویدادهای زندگی او را بازتاب می‌دهد؛ شناخت تاریخ عصر حافظ و آگاهی از چند و چون مناسبات وی با رجال عرصۀ قدرت، نقش مؤثری در فهم شعر او دارد. اساساً دریافت بخش قابل‌توجهی از سروده‌های حافظ در گرو آگاهی از شرایط روزگار و رویدادهای زندگانی اوست. غفلت از رویۀ تاریخی شعر حافظ، می‌تواند به برداشت نادرست از معنای سروده‌ها و مفاهیم و تعابیر مدرج در آن‌ها و نیز گسست پیوند منطقی ابیات بینجامد. غزلی مشهور از حافظ که با مطلع «طالع اگر مدد دهد دامنش آورم به کف» آغاز می‌شود یکی از نمونه‌های شاخصی است که بی‌توجهی به رویۀ مذکور، فروپاشی کامل پیوند میان ابیات آن را در پی داشته و ناگزیر مفاهیم و تعابیر نهفته در آن را دچار تعلیق و درنتیجه بدفهمی کرده است. در این جستار با روش تحلیل محتوا و به شیوۀ توصیفی ـ تحلیلی، به مدد انطباق غزل مذکور بر زمینۀ تاریخی‌اش، به بازشناسی اشارات نهفته در شعر و بازنمایی پیوند منطقی میان ابیات آن می‌پردازیم. در پرتو توجه به دلالت‌های عناصر غزل مذکور، می‌توان درخصوص تاریخ تقریبی سروده شدن آن به گمانه‌زنی پرداخت.
 

سعید رادفر،
دوره ۱۷، شماره ۶۷ - ( ۸-۱۴۰۳ )
چکیده

موضوع مقالۀ حاضر بررسی، تحلیل و صورت‏بندی انگیزه‏های تذکره‏نویسان فارسی است. سعی نگارنده برآن بوده تا انگیزه‏ها و نیت‏های تذکره‏نویسان فارسی را با توجه به تحولات ادبی و سیاسی ایران بررسی کند و فزونی و کاستی انگیزه‏ها را در دوره‏های مختلف نسبت به شرایط حاکم بر آن دوره‏ها تحلیل نماید. علاوه بر انگیزه‏ها، نیت‏هایی که تذکره‏نویسان با نگارش اثرشان، بدان‏ها تجسم بخشیده‏اند نیز محل بحث بوده است. درنهایت می‏توان گفت فهم و صورت‏بندی انگیزه‏های تذکره‏نویسان، از طریق ابزاری همچون وجه/شخصیت تذکره‌نویس، قسمتی از راه تاریخ‌نگاری ادبیات فارسی را روشن و این پژوهش را نسبت به تحقیقات پیشین جامع‏تر و دقیق‏تر خواهد ساخت.


صفحه ۱ از ۱