جستجو در مقالات منتشر شده
مهدی دادخواه تهرانی،
دوره ۱۳، شماره ۵۰ - ( ۳-۱۳۹۹ )
چکیده
«خواندیدنی» شعری است که با هنرهای تجسمی و گرافیک پیوندی جدانشدنی دارد. مهرداد فلاح، شاعر معاصر، بهجای وجه بیانی/ گفتاری در این شعر، برآن بوده است وجه نوشتاری/ اجراییِ شعر را کانون توجه خود قرار دهد. این توجه ویژه که از نوعی هدفمندی یا نیتمندی بیرون میآید، درنهایت در خود شعر و فرم اجرامحورِ آن تجلی و بروز بیرونی مییابد. فلاح «خواندیدنی» را «کشف مجدد نوشتار و علائم نوشتاری» در شعر دانسته است که در فرایند خواندن و دیدن شعر، به شعر «صحنهای» تبدیل میشود. به عبارت دیگر، برهمکنش زبان و تصویر طی مناسباتی پیشاندیشیده، اجرای نهایی شعر را بر کاغذ یا صفحۀ نوری رقم میزند. فرض بنیادین مقالۀ حاضر این است که ایدۀ اولیۀ شعر «خواندیدنی» تحت تأثیر شعر جهانی و بهویژه شاعری همچون گیوم آپولینر بوده که به شکل نوشتاری شعر و هنرهایی همچون نقاشی و سبک کوبیسم توجهی ویژه داشته است. گذشته از این، اگر در شعر کلاسیک فارسی بنگریم، برخی از شگردهای شعر «خواندیدنی» در صنعت توشیح مسبوق به سابقه است. در این مقاله، نسبتهای هنری، بینامتونیِ تأثیری و تطبیقیای که منجر به شکلگیری ایدۀ شعر «خواندیدنی» در ذهن مهرداد فلاح گردیده، تحلیل و روشن شده است که فرایند خواندن و دیدن در هر دو قطب شاعر/ خواننده چگونه است و شعر در چه فرایندی خوانده و دیده (خواندیده) میشود.
نگین بی نظیر،
دوره ۱۳، شماره ۵۲ - ( ۱۰-۱۳۹۹ )
چکیده
صورتبندیهای مدرنیته و پیامدهای پارادوکسیکال تجربه مدرن، در الگوی همگنسازی با جماعت/ مجموعهسازی و تحمیل زندگی تودهای/ فلهای، بشر را از فردیت، هویت و زیست انفسی دور کرده است. بهرهگیرندگانِ قربانیِ امر مدرن سوژهها و ابژههای محکوم به زیستن در وضعیت تجزیه و پراکندگی اجتماعی و حتی وجودی هستند. فلسفه اگزیستانسیالیسم و داستان موقعیت هرکدام با استلزامات و امکانات فلسفی و ادبی خویش، با توجه به انسان بهمثابه هستیِ موقعیتمند، به غرابت، تنهایی، اضطراب، ترس، پوچی و سرگردانی او در هزارتوی پیچیده و گریزناپذیر امر مدرن واکنش نشان دادهاند.
جستار حاضر با رویکرد/ مؤلفههای داستان موقعیت و با توجه به جهان داستانی کافکا، به تحلیل و بازخوانی رمان ملکوت و دو داستان کوتاه «کلاف سردرگم» و «با کمال تأسف» بهرام صادقی پرداخته و نشان داده است که چگونه شخصیتهای داستانهای بهرام صادقی در روزمرگیها و میانمایهگیها دستوپا میزنند و در حصار موقعیتهایی اسیر میشوند که نه توانایی فهم موقعیت موجود را دارند و نه امکان و قدرت برونرفت از آن را. تقلاهایهای عبث و بیمایه شخصیتها در هزارتوی زندگی مدرن در جستوجوی خویش، معنای زندگی، عشق و آرامش، از عکاسخانهای به عکاسخانهای دیگر، از روزنامهای به روزنامهای دیگر، از شهری به شهری دیگر، از زنی به زنی دیگر و... تصویرگر رنج و گیرافتادگی بیپایان آنها در موقعیتهای داستان است. این موقعیت غیرقابل فهم و پایانناپذیر بر همه ابعاد زندگی شخصیتها سیطره دارد و شاید انتخاب آگاهانه مرگ، تنها راه رهاییشان باشد.
رامین محرمی، چیمن فتحی،
دوره ۱۴، شماره ۵۳ - ( ۱-۱۴۰۰ )
چکیده
گذار نیهیلیستی در شعر اخوان مسئلۀ اصلی این پژوهش است. شعر اخوان با داشتن جانمایههای فلسفیِ مدرن، دربردارندۀ معانی ژرفی است که آن را درخور تحلیلهایی فراتر از مرز معمول میکند. یکی از بارزترین این معانی دیالکتیک امید و ناامیدی است. آشنایی اخوان با اندیشههای جریانساز عصر مدرن اروپا، ازجمله اندیشههای فلسفی فریدریش نیچه، نگارندگان را برآن داشت تا در تحلیل این دیالکتیک، گرایشهای گذار نیهیلیستی شعر او را در رهیافت «گذر از نیهیلیسم منفعل به نیهیلیسم فعال» نیچهای بررسی کنند. این واکاوی نشان میدهد اندیشۀ شعری اخوان در این مقوله بهطرزی شگفت بازتاب شیوههایی از رهیافت گذار نیهیلیسم نیچهای، همچون انکار گرایش متافیزیکی و تکیه بر ارادۀ انسانی، نگرههای اخلاقی، صیرورت، عدم جزمیت و بازگشت جاودان است که راه آفرینش ابرانسان و تصدیق همهجانبۀ زندگی است. براساس یافتههای پژوهش، شعر اخوان اگرچه ابتدا بازتاب گونهای نیستانگاریِ منفعل بهنظر میرسد، در تحلیلی ژرفتر معلوم میگردد که اشعار او از ویژگیهای فرمی و معنایی خاصی برخوردارند که عاطفۀ یأس و اندیشۀ نیهیلیستی را از چشماندازی منفعل به ساحتی فعال میکشاند تا مخاطب نکتهسنج آن را از جریان گذاری نیهیلیستی درمقابل جمودِ یأسی ساکن آگاه سازد. روش تحقیق کیفی و رویکرد ناظر بر تحلیلها رویکرد نقد فلسفی از گونۀ فلسفۀ غیرمفهومی و گاهی رویکرد توصیفی با تکیه بر گزارههای شاعرانۀ آن دو است.
فواد مولودی،
دوره ۱۴، شماره ۵۵ - ( ۷-۱۴۰۰ )
چکیده
در مقالۀ حاضر کوشیدهایم از منظری فلسفی، نسبت اسطوره و داستان مدرن ایرانی را نشان دهیم. هگل در صورتبندیِ ایدئالیستی خود از تاریخ فلسفۀ هنر نشان داد که در مراحل آغازین تمدن، هنر نتیجۀ پیوند «مطلق» با «کل جوهری» بوده است، اما در مراحل متأخر، مطلق از وحدت خلسهآور خود با کلیت به درآمده است و بهتبع این، هنر نتوانسته است یگانگی مطلق با کلیت را نشان دهد. هایدگر و لوکاچ نیز متأثر از هگل بودند و گسست هنر معاصرشان از ذات را نشانۀ زوال میدانستند، اما اعضای مکتب فرانکفورت آرای جدیدی طرح کردند و نشان دادند که هنر و ادبیات مدرن به انحای مختلف از واقعیت فاصله گرفته و برای پیوند با ذات، کلیت و وحدت کوشیده است. در داستان مدرنیستی یکی از راههای برقرای نسبت با وحدت و کلیت، نمایش اسطوره در داستان است. در این داستانها به موازات فرمزدایی و نمایش ازهمگسیختگی جهان معاصر در فرم تازه، شاهد حرکت به گذشته نیز هستیم و وحدت اساطیری در قالب آوانگاردیسم فرمی نشان داده میشود. این دیالکتیک خود متضمن وحدت است. از این منظر، در داستان مدرن ایرانی، از سال ۱۳۰۰ تا ۱۳۵۷ش، هدایت و گلشیری نمایندۀ اصلی دو گسست بنیادین هستند که همزمان با فرمزدایی مدرن از فرمهای رایج زمانۀ خود، رجعت به گذشته نیز داشتند و اسطورههای ایرانی را در قالب استحاله و واسازی، در آثار خود گنجاندند. در مقالۀ حاضر، نشان دادهایم که این دو نویسنده در حرکتی دیالکتیکی، هم روح امر مدرن و هم ضرورت بازنمایی و بازخوانی امر تاریخی را نشان دادهاند.
سیدعلی سراج،
دوره ۱۴، شماره ۵۵ - ( ۷-۱۴۰۰ )
چکیده
ادبیات و بهطور اخص رمان آینۀ تمامنمای تحولات فکری، فرهنگی و سیاسی جوامع مختلف ازجمله دنیای غرب بوده است. مسئلۀ پیچیده و غامض دنیای غرب موسوم به مدرنیته و عصر روشنگری و پیامدها و دستاوردهای آن طی چند سدۀ اخیر، محور ادبیات، داستانها، رمانها و صنعت فرهنگ بوده است. جریان مدرنیته و حاکمیت پارادایم پوزیتویسم، بازخوردهای فکری، فلسفی و معرفتی مثبت و منفی در ساحات زندگی بشری ایجاد کرد. در پاسخ به مهمترین پیامد تحولات فکری ـ معرفتی مذکور، یعنی نسبیتانگاری معرفتی و کمرنگ شدن امور قدسی و فرابشری در زندگی انسان مدرن، راهبردهای مختلفی در دنیای غرب بهکار گرفته شد. الگوهای عرفانی ـ تعلیمی ازجمله رویکردهایی است که در جهت آسیبشناسی و ارائۀ راهکار برای وضعیت بحرانزدۀ بشر در حوزههای فرهنگی، فکری و اجتماعی، بازتولید آرامش روحی ـ روانی، تحکیم پایههای معرفتی و رفع عطش معنوی انسانها، از سوی برخی نویسندگان بهکار گرفته شد. در پژوهش حاضر با روش توصیفی ـ تحلیلی، ده اثر عرفانی ـ تعلیمی جهان شامل لبۀ تیغ، سیذارتا، جاناتان پرندۀ دریایی، کوه جادو، جهان سوفی، سلحشور نور، شازده کوچولو، سهشنبهها با موری، راز و پیشگویی آسمانی بررسی شد. یافتههای پژوهش با رویکرد تفسیری حاکی از آن بود که درونمایهها و محتوای آثار منتخب در دو سطح مقابله و منتقد نظام سرمایهداری و ارائۀ راهکار جهت برونرفت از وضعیت بحرانگونۀ انسان مدرن و دیگری دفاع از نظام سرمایهداری و ارزشهای فرهنگی و اجتماعی آن بود که به نگارش آثار عرفانی و شبهعرفانی منتهی و منجر شد.
مهدی دادخواه تهرانی،
دوره ۱۵، شماره ۵۷ - ( ۴-۱۴۰۱ )
چکیده
رضا قلیخان هدایت، ملقب به للهباشی، ادیب، شاعر و تذکرهنویس سده سیزدهم در دوران حکومت محمدشاه و ناصرالدینشاه قاجار بود. گذشته از کتابهای ریاضالعارفین، مجمعالفصحا و اصولالفصول، سه مجلد کتاب روضهالصفای ناصری او در تاریخ قاجار مشهور است. این کتاب درواقع ملحقات روضهالصفا خوانده میشود که بهدنبال کتاب روضهالصفای خواندمیر نگاشته شد. رساله ایراد، نوشته میرزا فتحعلی آخوندزاده، گفتوگویی انتقادی است میان رضاقلیخان هدایت و آخوندزاده درباره متن تاریخی روضهالصفای ناصری و بعضی مسائل تاریخنگارانه آن. عمده انتقادهای آخوندزاده به هدایت متوجه رویکرد و روشِ تاریخنگاری اوست. در این گفتوگوی جدلی، بهسبب شاعر بودن رضاقلیخان هدایت و استفاده از شعرهای خود در روضهالصفای ناصری، از نوع ادبی پوئزی (شعر) سخن بهمیان میآید. تنش جدلی شکلگرفته میان آخوندزاده و هدایت در رساله ایراد، از حیث در بر گرفتن بعضی گزارههای بنیادین، از مهمترین تنشهای جدلی در تاریخ نقد ادبی و نقد تاریخنگاری در ایران است. از طرف دیگر رساله ایراد ارتباط شگفتانگیزی با دیگر آثار آخوندزاده دارد که بنا به ضرورت به آنها پرداختهایم. مقاله حاضر ضمن تحلیل چگونگی رویارویی ژنریک شعر و تاریخ در ساحتی نظری و عملیِ، نشان داده امکانات درونی این جدل ژنریک تا چه اندازه در شناخت بنیادهای نقد ادبی و نقد تاریخنگاری فارسی راهگشا و سودمند است.
جواد ستاری، حسن حیدری، محسن ذوالفقاری، مهرداد اکبری گندمانی،
دوره ۱۵، شماره ۵۷ - ( ۴-۱۴۰۱ )
چکیده
«زشتی» مفهومی فلسفی است که در طول تاریخ، رویکردهای مختلفی به آن اتخاذ شده است. برخی آن را عدم و بعضی منفی، شر بنیادین، بیارزش و بدشکل میپنداشتند؛ عدهای نیز آن را روی دیگر زیبایی و بخشی از هستی که قادر است وجوهی جدید از کل هستی را برملا سازد، میانگاشتند و بر نقش مثبت زشتی در برجسته کردن زیبایی تأکید میکردند. موضوع این مقاله ضرورت پرداختن به مفهوم زشتی در تحقیقات ادبی در قالب الگوی منسجم است. در این پژوهش، دلایل فقدان زشتیشناسی در تحقیقات ادب فارسی واکاوی و سپس فواید و کاربردهای زشتیشناسی توضیح داده شده و برای نمونه یک غزل حافظ بررسی شده است. نتیجۀ تحقیق نشان میدهد هرچند تاکنون حضور زیباییشناسی در عرصۀ تحقیقات ادبی، غیبت زشتیشناسی را بهدنبال داشته، درواقع زشتیشناسی روی دیگر سکۀ زیباییشناسی است و بررسی این دو مفهوم جدا از هم نیست. در زشتیشناسی غزلیات حافظ، بسیاری از حقایق از دید شارحان و محققان پنهان مانده است؛ برای مثال کاربست زشتیشناسی در یک غزل حافظ گویای این است که غزل مورد بررسی برخلاف گفتۀ برخی محققان، انسجام و یکپارچگی دارد. درنتیجه کاربرد نظریۀ زیباییشناسی زشتی در بازنگری این اثر الزامی است.
محمود فتوحی رودمعجنی،
دوره ۱۵، شماره ۶۰ - ( ۵-۱۴۰۱ )
چکیده
فلسفه و شعر اگرچه همواره از قلمروهای پرطرفدار معرفت بشری بودهاند، اما میان آن دو ستیز و ناسازگاری دیرینهای در جریان بوده است. این جستار در پی آن است تا نشان دهد که نسبت فلسفه و شعر از قرن بیستم به این سو از دشمنی به جانب خویشاوندی گراییده است؛ هر چه به روزگار کنونی نزدیکتر میشویم فیلسوفان ـ بهویژه در فلسفۀ قارهای ـ از نگاه ستیزهجویانۀ افلاطونگرا به شعر فاصله میگیرند و به خویشاوندی شعر و فلسفه بیشتر توجه دارند. بر پایۀ این خویشاوندی، مقاله چهار شباهت میان دو قلمرو شعر و فلسفه را مطرح میکند و نشان میدهد که دگرگونی نگاه به منسابات شعر و فلسفه، نتیجۀ تغییر نگرش معرفتشناختی به شعر بوده است.
قدسیه رضوانیان، جعفر رضاپور،
دوره ۱۶، شماره ۶۲ - ( ۷-۱۴۰۲ )
چکیده
اگر زبان را نه آینۀ منعکسکنندۀ مبارزهها، بلکه موضوع مبارزهها و ابزار مبارزه تلقی کنیم، دیگر به جای آن باید از دال گفتمان استفاده کرد که مفاهیم قدرت و زبان را در یک درهمتنیدگی مداوم و تفکیکناپذیر مفهومی، قابل فهم میسازد. درهمین راستا این مقاله بر آن است تا با روشی گفتمانی و با اتخاذ دیدی انتقادی متن تاریخ بیهقی را بهعنوان یکی از تأثیرگذارترین متون کلاسیک ادبیات فارسی بفهمد و بخواند. به عبارت دیگر با قرار دادن این متن در بافت گفتمانیاش و رابطۀ دیالکتیکش با قدرت و فهمیدن این متن بهعنوان میدان مبارزۀ قدرتها و گفتمانهای متضاد و متخاصم جامعه بتوان به فهمی نو از آن دست پیدا کرد. برای رسیدن به این هدف از روش تحلیل گفتمان انتقادی فرکلاف برای انجام تحلیلهای خرد متنی، و از نظریۀ گفتمان لاکلاو و موف برای انجام تحلیلهای کلان گفتمانی عصر بیهقی، بهطور همزمان و ترکیبی بهره میگیرد تا بتوان به نوعی تحلیل گفتمانی خرد و کلان رضایتبخش از متن و عصر تاریخ بیهقی دست پیدا کرد. متن تاریخ بیهقی چنان که نشان داده میشود، نه منعکسکنندۀ راستین مبارزات بلکه خود بخشی از فرایند مبارزه است. این متن تحت تأثیر زنجیرۀ گفتمانهای حاکم است و علیه گفتمانهای پیرامونی بهکار گرفته میشود. تاریخ بیهقی، تحت تأثیر گفتمان که ذهن دوقطبی متن را به یک بازنمایی جهتدار از جریان امور و واقعیتها میکشاند، گفتمانهای حاکم را برجسته مسسازد و گفتمانهای پیرامونی را به حاشیه میراند.
غلامرضا پیروز،
دوره ۱۶، شماره ۶۳ - ( ۱۰-۱۴۰۲ )
چکیده
بحثهای افلاطون پیرامون جایگاه شعر به جدالی درازدامن میان فلسفه و شعر انجامید. افلاطون معتقد بود شعر در مقابل فلسفه، حقیقت را بیان نمیکند و اساساً نمیتواند به حقیقت دست یابد، دروغ میگوید و میتواند موجب گمراهی شود. دیدگاهی که تا قرنها به دفاع شعر از ماهیت خود انجامید و منجر شد شعر، ابزاری برای بیان مسائل اخلاقی، عقیدتی و سیاسی شود و بدینترتیب نشان دهد اگر نمیتواند به حقیقت دستیابد، حداقل میتواند موجب تعلیم و تربیت گردد.
اما در دوران جدید، زمانی که ماهیت «حقیقت» و «واقعیت» مورد پرسش واقع شده، دفاع فلسفه از شعر، به دفاع از جایگاه اندیشگیِ شعر انجامیده است. امروزه شعر، در کنار فلسفه و علم، رسانهای است که روایتی از واقعیت را بازتاب میدهد، روایتی که همچون سایر رسانهها، نوعی بازنمایی از واقعیت است. این پژوهش در نظر دارد با بررسی آراء افلاطون و نقدهایی که در دهههای اخیر بر مبانی اندیشگی او وارد آمده و نیز نقد دیدگاه برخی پژوهشگران ایرانی در زمینۀ تعامل جدید فلسفه و شعر، به تبیین نسبت شعر و فلسفه با حقیقت و واقعیت و بحث در زمینۀ جایگاه شعر در دنیای فکری امروز بپردازد.
نقد ادبی نقدادبی،
دوره ۱۶، شماره ۶۳ - ( ۱۰-۱۴۰۲ )
چکیده
هاله کیانی،
دوره ۱۶، شماره ۶۳ - ( ۱۰-۱۴۰۲ )
چکیده
رشتۀ ادبیات در دانشگاه های معتبر دنیا با سرفصلهایی بهروز و کاربردی پیش میرود. دانشگاه در عصر جدید به نهادی تبدیل شده است که بر کارآفرینی، تولید فکر، نوآوری، ایدهمحوری و خلاقیتمحوری، استفاده از ظرفیتهای بینارشتهای و برخوردار از تفکری در تعامل با جهان تأکید دارد. در این میان رشتۀ دانشگاهی ادبیات نیز در بسیاری از دانشگاههای پیشرفته در تلاش است خود را به رویکردهای جدید دانشگاه نزدیک کند؛ موضوعی که بررسی سرفصلهای ادبیات در این دانشگاه نمایانگر آن است.
با وجود این، این دانشگاهها همچنان بهدنبال کسب مشروعیت آکادمیک بیشتری هستند. بحثهایی که از ۱۵۰ سال پیش در زمینههایی همچون تعریف ادبیات بهمثابه رشتهای آکادمیک و ماهیتِ علمیِ پژوهشهای ادبی آغاز شد، هنوز هم ادامه دارد.
استین هاوگم اولسن استاد ادبیات انگلیسی و نویسندۀ کتابها و مقالات زیادی در مجلات معتبر جهان در زمینۀ فلسفۀ ادبیات، زیباییشناسی ادبی و ... است. او در این مقاله بر آن است که سیرِ تطور «مطالعات ادبی» را بررسی کند و این بحث را از گفتوگوهایی که در دهۀ ۱۸۸۰ در دانشگاههای آکسفورد و کمبریج در زمینۀ ماهیتِ آکادمیک رشتۀ ادبیات و نقد ادبی آغاز شد تا دهههای اخیر دنبال میکند.
تأکید مقالۀ اولسِن بر این است که مطالعات ادبی اگر بخواهد بهدنبال کشف معنای آثار ادبی باشد، این معنا را از هر راهی با هر نظریهای بخواهد بهدست بیاورد، درنهایت چیزی است که هر خوانندۀ خوبی میتواند انجام دهد.
فرزاد بالو، مصطفی میردار رضایی،
دوره ۱۸، شماره ۶۹ - ( ۳-۱۴۰۴ )
چکیده
برخلاف سنت غربی که همواره نزاع آشتیناپذیر میان فلسفه و شعر، ذهن و زبان پارهای از فیلسوفان را به خود مشغول داشته، در سنت ما اگرچه غالباً از فلسفه به ذمّ و نکوهش یاد شده است، اما فیلسوفان ما غالباً مواجههای ایجابی با شعر داشتهاند؛ از آن جمله، در دورۀ معاصر و فیلسوفی به نام محمود هومن، که این پژوهش با شیوۀ توصیفی ـ تحلیلی، به بررسی و تحلیل دیدگاههای هومن دربارۀ شعر و مسائل مرتبط به آن میپردازد؛ امری که در پژوهشهای معاصر به آن اهتمام و توجهی صورت نگرفته است. نتایج این جستار نشان میدهد که هومن در دورۀ اول فکری خود با الهام از دستاوردهای فیلسوفان غربی (کانت و شوپنهاور) و ایرانی ـ اسلامی (شمس قیس رازی) و تأملات خود دربارۀ ماهیت و چیستی شعر، موزون، مقفی و متساوی بودن را از شمس قیس، خیالانگیز بودن را در توسعی که از لحاظ مفهومی به آن میبخشد از کانت و شوپنهاور، و دو شرط لطف و اختصار را نیز خود بدان میافزاید. واضح است که این تعریف از شعر با فضای شعر کلاسیک مناسبت بیشتری پیدا میکند. همچنین او نکتهسنجیهای قابل تأملی را دربارۀ علت تأثیر شعر در نسبت با ارکان شعری، ویژگیهای شاعر، بنیادهای معنایی شعر توصیفی و رمزی، تحلیل فلسفی قوۀ خیال و .... مطرح میسازد. هومن به تبعِ کانت برای شعر ابعاد معرفتشناختی قائل نمیشود. اما هومن در دورۀ دوم فکری خود، با میل به سمت پدیدارشناسی هوسرلی، با امعان نظر به شعر امروز در تعریف پیشین خود از شعر تجدید نظر میکند و ویژگیهایی چون مقفیبودن و متساویبودن را از مقومات شعر خارج میکند و به زیبایی شعر وجه سوبژکتیو ـ ابژکتیو میبخشد.