جستجو در مقالات منتشر شده
مهدی جاویدشاد،
دوره ۱۱، شماره ۴۲ - ( ۶-۱۳۹۷ )
چکیده
یکی از تمردهایی که جستهوگریخته با آن مواجه میشویم، ترجمه کردن مقالات منتشرشده به زبانی دیگر و انتشار آن بهعنوان مقالهای جدید در مجله دیگر است. این امر ممکن است با تغییراتی در عنوان، کلیدواژهها، ساختار مطالب و محتوی صورت گیرد و نهایتاً این تغییرات کاذب، تحقیق دوم را دچار خطاهای علمی کند. در شماره نوزدهم از دوفصلنامه علمی ـ پژوهشی نقد زبان و ادبیات خارجی، دانشگاه شهیدبهشتی، مقالهای با عنوان «ایدئولوژی و فراخواندن جامعه سیاهپوستان آمریکا در شعر «به یاد رادیو» امیری باراکا: خوانشی آلتوسری» (پاییز و زمستان ۱۳۹۶، صص۱۸۷ ـ ۲۰۸)، نوشته سیدشهابالدین ساداتی و علیرضا جعفری بهچاپ رسیده که شباهت بسیاری به مقالهای انگلیسیزبان با عنوان «تأثیر ابزارهای ایدئولوژیک حکومتی در شکلگیری هویت: خوانشی آلتوسری از شعر «به یاد رادیو» امیری باراکا»، منتشرشده در مجله بینالمللی انگلیسی و ادبیات (دسامبر ۲۰۱۳، صص۴۸۰ ـ ۴۸۵) دارد. نویسنده مقاله انگلیسی، سیدشهابالدین ساداتی، یکی از نویسندگان مقاله فارسی است که با اضافه کردن نویسنده همکار، اِعمال تغییرات در عنوان و کلیدواژهها و افزودن مطالب تازه، سعی در تولید مقالهای جدید داشته که در این راه، تحقیق او دچار سرقت علمی شده است.
ابوالفضل حری،
دوره ۱۲، شماره ۴۷ - ( ۸-۱۳۹۸ )
چکیده
این مقاله جایگاه اقتباس فرهنگی آرنولد از داستان رستم و سهراب شاهنامه را در نظامگان ادبی عصر ویکتوریا در انگلستان بحث و فحص میکند. طبق نظریۀ نظامگان پیشنهادی اون ـ زهر، ادبیات مترجَم میتواند بسته به اینکه فرهنگ مقصد جوان، ضعیف، یا بحرانزده باشد، نوعاً از دو جایگاه اصلی/ برتر و ثانوی/ حاشیهای در فرهنگ مقصد برخوردار شود. بهنظر میرسد ترجمۀ وفادارانۀ شاهنامه به زبان انگلیسی از جایگاهی ثانوی برخوردار باشد؛ لیکن اقتباس توانسته پا را از حد اثر اقتباسی صرف فراتر بگذارد. این جستار به این پرسش میپردازد که چگونه اقتباس فرهنگی آرنولد توانسته در عصر ویکتوریا جایگاه آثار برتر را ازآنِ خود کند. برای پاسخ به این پرسش، به جایگاه آرنولد در مقام مترجِم/ اقتباسگر اشاره میشود و سپس، ضمن بررسی تطبیقی اقتباس آرنولد با داستان اصلی شاهنامه و منابع در دسترس آرنولد، وجوه تفاوت و شباهت متمایز میان دو بوطیقای ادبی فارسی و انگلیسی در پرتوِ نظریۀ نظامگان بحث و فحص میشود. بهنظر میرسد اقتباس آرنولد توانسته از منظر دگرنویسی و نوآفرینی خلاقانۀ آرنولد و با لحاظ کردن ویژگیهایی بوطیقایی سنن ادبی مغربزمین، به جایگاه آثار برتر در نظامگان ادبی این عصر ارتقا یابد.
ندا سادات مصطفوی، رضا روحانی،
دوره ۱۳، شماره ۵۰ - ( ۳-۱۳۹۹ )
چکیده
مولوی، صاحب اثر عظیم مثنوی، از عارفان آزاداندیشی است که صلح و تسامح با دیگراندیشان را یکی از مبانی فکری و رفتاری خود قرار داده یا معرفی کرده است. او در آثار متعدد خود، به زبان و شیوههای مختلف اندرز، تمثیل و حکایت، در ترویج این اندیشه کوشیده و همگان را به پیروی از این سلوک فردی و اجتماعی فراخوانده است. اندیشۀ تسامح مولوی، مانند بسیاری دیگر از دیدگاههای وی، با نقد و انکار همراه شده است. در نوشتار حاضر، با رویکردی تحلیلی ـ انتقادی و با استفاده از شیوههای علمی تحلیل متن و استناد، نقدهای واردشده به این اندیشۀ مولوی بررسی شده است. هدف از این ارزیابی، علاوهبر معرفی و نقد دیدگاههای منکران اندیشه تسامح در عصر حاضر، رسیدن به شناختی روشن و حقیقیتر از کمّوکیف این اندیشه مولوی است. براساس بررسیهای انجامشده، چنین برداشت میشود که همزیستی مسالمتآمیز پیروان ادیان مختلف در جامعه (پلورالیسم اجتماعی) در اندیشۀ مولوی، به پیروی از منابع و مبانی اسلام، جایگاه ویژهای دارد؛ اما تکثرگرایی (پلورالیسم) دینی، علیرغم برخی مشابهتها و همگونیها، مورد قبول و تأیید مولوی نیست. همچنین با تحلیل و استناد به اصل حکایتها و ابیات مولوی مشخص میشود که درواقع پلورالیست خواندن او درک ناقصی است که برخی روشنفکران یا منتقدان، با خلط یا مغالطه در افکار و اندیشهها و استناد نامناسب به ابیات و حکایتهایی از مثنوی، بهدست آوردهاند.
علیرضا محمدی کله سر،
دوره ۱۴، شماره ۵۶ - ( ۱۰-۱۴۰۰ )
چکیده
اگرچه مضمونیابی جایگاهی مهم در نقد و پژوهش ادبی و هنری دارد، کمتر بهعنوان فرایندی روشمند مورد بحث قرار گرفته است. پژوهشهای زبان فارسی بیشتر متوجه شرح و معرفی مضمون آثار است تا بررسی فرایندها، روشها و راهبردهای کشف و فهم مضمون. در مقاله حاضر، با تکیه بر نمونههایی از نقد آثار ادبی و سینمایی، دو فرایند مستقیم و غیرمستقیم در مضمونیابی شناسایی و معرفی شده است. اولین و رایجترین فرایند، مضمون را با تکیه بر نشانههای آشکار و معانی صریح متن بهدست میآورد. سه مورد از این نشانههای آشکار عبارت است از: گفتههای مستقیم متن، عناصر فابیولا و قراردادهای ادبی. این فرایند معمولاً مضمونهایی آشنا و بینیاز از توجیه و تبیین ارائه میدهد. درمقابل، فرایند غیرمستقیم با تکیه بر معانی ضمنی و برساخته، به مضمون اثر دست مییابد. مهمترین راهبردهای مورد استفاده در فرایند غیرمستقیم عبارت است از: مفاهیم نهفته در نظریههای ادبی، توجه به شگردهای فرمی، استخراج موتیفهای غیرعینی، یا ترکیب این موارد. مضمونهای بهدستآمده از فرایند دوم بهدلیل غرابت، به توجیه دقیق منتقد نیازمند است؛ توجیهاتی که نشانه آگاهی منتقد از راهبردهای مورد استفاده خود است.
فریده آفرین،
دوره ۱۵، شماره ۵۷ - ( ۴-۱۴۰۱ )
چکیده
هدف از این پژوهش روشن کردن معانی نقد و فرانقد در نقد هنری است. در تحقیق حاضر، فعالیتهای منتقدان و درنتیجه کاربردهای نقد و فرانقد را دستهبندی کرده و با تحلیل و جهتدهی مطالب دربارۀ نقد هنری، آنها را با مسائل محوری فرانقد انطباق دادهایم. با اتخاذ روش توصیفی ـ تحلیلی در مباحث نظری مربوط به فلسفه و زیباییشناسی، این تعاریف و کارکردهای برای نقد بیان شده است: ارزیابی محاسن یا معایب اثر؛ حکم صادر کردن برمبنای معیارها و ارزشها همراه با استدلال؛ ارزیابی و قضاوت برمبنای ذوق و سلیقۀ شخصی؛ به کلام درآوردن نشانههای ملموس و بصری در اثر هنری یا انتقال نشانههای تصویری به نشانههای زبانی؛ کشف معنای واحد و نهایی برای اثر؛ تجزیه کردن چیزی به اجزا و عناصر آن و تحلیل کردن هریک از اجزا در خودش؛ ترکیب روابط متقابل اجزا و عناصر با هدف درک کردن ساختار کلی اثر؛ برقراری رابطۀ جزء و کل در اثر هنری بهمنظور جستوجوی معنای اثر؛ انطباق افق فهم و انتظارات خواننده با متن؛ تأکید بر ارزش دریافت، فهمیدن اثر هنری و ورود به فرایند تفسیر؛ ورود به بازی مواجهۀ اثر با حقیقت؛ تأکید بر عنصر حاشیهای، پیشپاافتاده، غیرمرکزی و البته مؤثر برای بازگشایی فرایند تفسیر و دستیابی به معانی چندگانه و بعضاً متناقض. فرانقد جنبهها و کارکردهای متفاوتی دارد که مهمترین آنها عبارت است از: تعیین کردن تناقضهای اثر هنری؛ مشخص کردن محدودیتهای نظامهای هنری چون نظام بصری و پیشنهاد فراروی از آن؛ بهپرسش کشیدن ارزشهای صُلب و بیرون کشیدن هنجارها؛ تأملی در کنش نقد، روندها، انگیزشها و اصول آن، بررسی روششناسیها و مطالعۀ نقصان آنها.
مهرداد زارعی،
دوره ۱۵، شماره ۵۷ - ( ۴-۱۴۰۱ )
چکیده
در هر پژوهش علمی، روش پژوهش در کسب نتایج دقیق و درستی آن پژوهش اصلیترین نقش را دارد. به همین دلیل پژوهشگران علوم مختلف میکوشند تا تحقیقات خود را در چارچوب روشهای تعریفشده در دانش خود انجام دهند. تاریخنگار تصویرگرا یا شاعر فرمالیست کتابی است که مؤلف آن قصد داشته تا در آن، با بهکارگیری سه روش نقد تاریخی، نقد جامعهشناختی و نقد فرمالیستی به بررسی اشعار محمدرضا شفیعی کدکنی بپردازد. در مقالۀ پیشِرو، به قصد سنجش دقت رویکردهای این کتاب، ابتدا به بررسی نام آن که نشاندهندۀ نگاه مؤلف به اثر مورد پژوهش است، پرداخته شده و سپس کیفیت بهرهگیری مؤلف از رویکردها با استفاده از کتب نظریه و روش تحقیق بررسی شده است. طبق نتایج پژوهش، نویسندۀ کتاب مورد بحث در بهکارگیری هر سه رویکرد اصلی اثر بهخطا رفته و از روشهایی که بهعنوان رویکرد پژوهش برگزیده، شناخت کامل و درستی نداشته است؛ بنابراین کتاب مذکور از هرگونه روش که به نتایج دقیق و علمی بینجامد، بیبهره است. از دیگر ایرادهای وارد بر کتاب که در این پژوهش به آن پرداخته شده، موضع ستایشگرانۀ ناقد و وجود منابع دکوراتیو در آن است.
شناسنامه شناسنامه،
دوره ۱۵، شماره ۵۷ - ( ۴-۱۴۰۱ )
چکیده
علیرضا محمدی کلهسر،
دوره ۱۵، شماره ۵۸ - ( ۵-۱۴۰۱ )
چکیده
گرایشهای مصوب رشته زبان و ادبیات فارسی در کنار برخی فایدهها، اشکالاتی بنیادین نیز دارند. مهمترین اشکالشان فقر مبانی نظری در تعریف این گرایشهاست. همین فقدانِ بنیانهای نظریِ مشخص و روشمند، موجب دخالت برخی مبانی و پیشفرضهای ناآگاهانه در هدفگذاری این گرایشها و تعریف برنامههای درسی آنها شده است. در مقاله حاضر با مرور برخی از این گرایشها به بحث درباره این مبانی غیرروشمند و مشکلات و آسیبهای آنها پرداختهایم. مهمترین این موارد عبارتاند از: فهم متعارف از ادبیات و مفاهیم وابسته، تغییر ماهیت برخی دروس و گرایشها در اثر سلطه ادبیات عامیانه، تقلیلگرایی در نگاه به متون و موضوعات بهسبب تأکید سطحی بر بومیسازی، و تکیه بر رویکرد تکرشتهای. این موارد پیوندی نزدیک با یکدیگر دارند؛ یعنی وجود یکی از آنها (بهویژه تکیه بر فهم متعارف از ادبیات) در یک گرایش، کموبیش دیگر اشکالات را نیز در آن گرایش ایجاد کرده است. این مبانی غیرروشمند، بیش از همه بر ضعف نگاه پژوهشی در ادبیات دانشگاهی اثرگذارند و به فاصله گرفتن از نگاه انتقادی و مسئلهمحور در این گرایشها دامن زدهاند. در این مقاله بر برخی دیگر از معیارها همچون توجه به رویکرد میانرشتهای برای گسترش روشمند و پژوهشمحور رشته ادبیات نیز تأکید شده است.
مهدی لونی، پرویز اقبالی، فریده داودی مقدم،
دوره ۱۵، شماره ۵۸ - ( ۵-۱۴۰۱ )
چکیده
نبرد خیر و شر یکی از بنمایههای اصلی شاهنامه است. بنمایهها بهسبب خاصیت تکرارشوندگی و تشخصیافتگی در شبکههای تصویری و رواییِ متن، نقش شاخص و پایهای دارند، به همین جهت، در اضافه کردن لایههای معنایی به متن، یاری میرسانند. عرصۀ رویارویی خیر و شر در شاهنامه و ادب حماسی به زندگی اجتماعی انسانها وارد شده و بهشکل داستانهای حماسی و پهلوانی و در قالب بنمایهها در متن، پدیدار میشود. در فرایند تصویرسازی متن، بنمایهها، دستمایۀ نگارگر، جهت تولید تصویر میشوند و عناصرِ تصویری، مطابق با بنمایههای بهکاررفته در متن ادبی، در ترکیببندی قرار میگیرند و کارکرد نماد و نشانه را مییابند. پرداختن به این مسئله که در فرایند تصویرسازی یک روایت حماسی، بنمایههای ادبی چه نقشی در شکلدهی به روایتِ تصویری دارند، از مسائل مطرحشده در این جستار است. این پژوهش به دنبال یافتن پاسخ به این سؤال است که نقشِ بنمایههایِ ادبی خان هفتم رستم در تصویرسازی نگارههای مصورشده و تبدیل متن شاهنامه به متنِ تصویری چیست؟ و نگارگر از چه شگردهایی جهت ظهور و بروز این بنمایهها در تصویر، بهره برده است؟ این پژوهش با ماهیت تحقیق کیفی و با استفاده از روش توصیفی ـ تحلیلی، انجام خواهد شد و شیوۀ گردآوری اطلاعات بهصورت اسنادی و کتابخانهای خواهد بود. نتایج تحقیق نشان میدهد که نمادها و نشانههای تصویری در نگارهها، همراستا با ظهور و بروز بنمایه در متن آشکار میشوند. این ترجمان تصویری از متن ادبی سبب میشود که نگارگران در ترکیببندی و پلانبندی اثر، براساس اولویت استفاده از بنمایههای بهکاررفته در پیرنگ ادبی، از این عناصر استفاده کنند.
ساسان نجفی، علیرضا مظفری،
دوره ۱۵، شماره ۶۰ - ( ۵-۱۴۰۱ )
چکیده
تقریباً همۀ پژوهشگران حوزۀ نقد ادبی پذیرفتهاند که معنا در تلاقی ذهن مؤلف، متن و ذهن مخاطب شکل میگیرد. اما این حکم بدون درنظر گرفتن مفهوم گفتمان ناقص و غیرقابل دفاع است، چراکه نحوۀ کار و تحلیل ذهن مؤلف، موضوع و سازماندهی متن و همینطور ذهن مخاطب توسط قواعد گفتمانی هر دوره تعیین میشوند. مقالۀ حاضر، از دیدگاه فلسفۀ میشل فوکو و با درنظر گرفتن بیدل دهلوی به عنوان مصداق کار، تلاش میکند یک مدل مفهومی برای مطالعۀ دقیق نسبت گفتمان و معنا طراحی کند. این مدل یک نظام جامع مطالعاتی برای آثار شاعران ادبیات فارسی است و اکثر پژوهشهای پیشین و آینده را ذیل یک روش تحقیقاتی جامع قرار میدهد تا یک نتیجۀ بنیادین پیرامون اشعار ادبیات فارسی اخذ شود.
سخن سردبیر،
دوره ۱۷، شماره ۶۵ - ( ۲-۱۴۰۳ )
چکیده
از آغاز دهۀ هفتاد تا کنون که در آستانۀ قرن پانزدهم شمسی هستیم ادبیاتشناسی فارسی در دانشگاههای ایران در قیاس با نیم قرن پیش از آن، فراز و نشیبهای زیادی را از سرگذرانده است. دیدگاهها و نگرشها به مسائل گوناگون ادبیات، به تنوع و تعدد شاخههای مطالعات ادبی انجامیده است و از سویی پژوهش ادبی با دیگر رشتههای علوم انسانی پیوندهایی ولو سست و ناپایدار پیدا کرده است.
دستاوردهای ادبیاتشناسی در سه دهۀ اخیر بر خلاف آنچه منتقدان و آسیبشناسان طرح میکنند چندان نومیدکننده نیست. در این سالها پژوهشهای زیادی در قالب رسالههای دکتری، مقالات پژوهشی و دانشنامهای، تکنگاریهای دقیق دربارۀ آثار و مؤلفان منتشر شده است. یافتههای پژوهشی اخیر، پارهای از روایتهای مشهور ادبیاتشناسان پیشین را که حکمِ نظریۀ مرجع در ادبیاتشناسی و مطالعات ادبیات فارسی پیدا کرده بود مشکوک ساخته یا از اعتبار انداخته است.