دوره ۱، شماره ۱ - ( ۶-۱۳۸۲ )
چکیده
اینکه ادبیات کودکان شاهکاری است که با نگاهی به فراسوی آن درمییابیم که با طرح اساسیترین پرسشهای هستیشناسانه، فراخوانی به چونان"پدران کودک شده" – به باور جلالالدین رومی – زیستن و همانند آنان دیدن و به ملکوت آسمانها رسیدن، بنیاد این نوشتار است. دو دیگر اینکه میتوان میان گزارههای به ظاهر خبری امّا پرسشگر این داستانهای به ظاهر ساده و نمادهای آن و حکمتهای قرآنی و آموزههای عرفانی پلی زد. از چنین چشماندازی و بر بنیاد نگاهی تحلیلگرایانه، این نوشتار تلاشی است که در خلال آن نگارنده به ایجاد پیوند میان داستان "هانسل و گرتل" (از مجموعه داستانهای برادران گریم) و کشف اعماق نمادین به ظاهر کودکانه امّا شگفتانگیز و حکمتآمیز آن و آموزههای قرآن کریم و عرفان جلالالدین رومی میپردازد.
دوره ۲، شماره ۵ - ( ۶-۱۳۸۳ )
چکیده
این مقاله به بررسی ساختار داستانی زال و رودابه (در جلد ۱ شاهنامه فردوسی) می پردازد. به این منظور، ابتدا تعریفی از داستان و ساختار داستان ارائه می کند و سپس، ضمن بررسی عناصر این ساختار و تعیین مناسبات بین این عتاصر به جستجوی این ویژگیها در متن «زال و رودابه» می پردازد و با ارائه شواهدی به این نتیجه دست می یابد که متن مورد نظر، روایی- نمایشی است و در آن عناصر داستانی بخوبی در خدمت پیشبرد داستان به کار گرفته شده است و طرحی مبتنی بر روابط علیّ، آن را از آغاز تا پایان، استحکام و انسجام می بخشدد.
دوره ۶، شماره ۲۳ - ( ۳-۱۳۸۸ )
چکیده
در این مقاله، نظریه رقیه حسن درباره پیدایش و تکوین زیباییشناسی کلامی در کودکان مورد بررسی قرار گرفته است. در این نظریه، کودک ناآگاهانه و به صورت غیر ارادی با شنیدن لالاییها و شعرهای کودکانه، ادبیات را میآموزد. او الگوهای زبانی از جمله الگوهای آوایی، معنایی و نحوی را در شعرها تشخیص میدهد و توانایی در ذهن او شکل میگیرد که پایه زیباییشناسی کلامی را در سالهای آینده برای او شکل میدهد. در اینجا از میان گونههای ادبی ما فقط به بررسی شعر میپردازیم. از میان الگوهای ادبی نیز فقط به بررسی الگوهای آوایی میپردازیم؛ زیرا از میان ویژگیهای زیباییشناختی اشعار کودکان، الگوهای آوایی خوشایند و دلنشین، اهمیت ویژه دارد. شایان توجه است که در این نوشته، جستجو درباره همپوشیها و در عین حال تفاوتهای «زبان» و «ادبیات» به عنوان دو حوزه از حوزههای ذهن همواره در پسزمینه تمام مباحث مطرح است. نتایج این تحقیق نشان میدهدکه هرچند زبان و ادبیات ماهیت یکسانی دارد از لحاظ منشأ و همچنین نوع پردازش با همدیگر تفاوتهای اساسی دارد و این تفاوت آنها را به حوزههایی جدا از ذهن مربوط میکند. در بخش پایانی این تحقیق الزامات و پیامدهای نظری را، که این تلقی از یادگیری ادبیات برای آموزش ادبیات به کودکان در بر دارد، بررسی میکنیم. بر اساس یافتههای این تحقیق در تلقی کودکان از ادبیات شکل بر محتوا غلبه دارد و پرورش این تلقی در شکوفایی توانش ادبی آنها در سالهای آینده نقش عمده ایفا میکند. از این رو بهتر است که در تهیه و نگارش اشعار کودکانه بویژه در سالهای اولیه کودکی به جای طرح مضامین پیچیده و آموزشی به زیبایی شکل و چگونگی بیان اشعار توجه خاصی مبذول شود.
دوره ۸، شماره ۳۳ - ( ۹-۱۳۹۰ )
چکیده
این پژوهش میکوشد با استفاده از روش تحلیل انتقادی گفتمان نورمن فرکلاف و تکیه بر آرای مایکل هلیدی در دستور نقشگرا به بیان چگونگی تحول گفتمان عشق در غزل جامی بپردازد. در این راستا به فراخور قالب شعری غزل و به طور کلی ادبیات غنایی از میان فرانقشهای زبان، «فرانقش اندیشگانی» مدّ نظر قرار داده شده است. سیر تحول گفتمان عشق در غزل جامی بیش از هر چیز در قالب تحول فرایندهای مادی و ذهنی و شیوه نامدهی معشوق «تو» و عاشق/شاعر«من» به عنوان مشارکان اصلی گفتمان عاشقانه تحقق یافته است.
دوره ۸، شماره ۳۳ - ( ۹-۱۳۹۰ )
چکیده
یکی از بخشهای جالب توجه در تاریخ جهانگشا «ذکر خروج تارابی» است. تحلیل چگونگی پردازش روایت این بخش بخوبی روح حاکم بر این اثر را نشان میدهد. جوینی خود در مقدمه، هدف تاریخ خود را « تخلید مآثر مغول » دانسته است؛ این اعتراف بدان معناست که مخاطب با روایتی یکسویه روبهرو است؛ با این همه، نویسنده با به کار گرفتن ترفندهایی در درون متن میکوشد خود را در روایت تاریخ بیطرف نشان دهد و انتظار مخاطب را از
«تاریخ» براورده سازد. البته این هدف به دو دلیل امکانپذیر نمیشود: نخستین عامل به ذات روایت برمی گردد؛ چراکه روایت نمیتواند خنثی باشد. عامل دیگر هدف جوینی است که روایت تاریخ را نهایتا به اثری مدحی فرو کاسته است. «ذکر خروج تارابی» از جمله بخشهایی است که در رویکردی شالوده شکن، ساختارش شکسته میشود و نه تنها غرض نویسنده را از روایت ناکام میگذارد که حتی آن را به قیام علیه خود تحریک میکند. این مقاله میکوشد با بازخوانی خلاقانه این واقعه به خوانش جدیدی از متن و تصویری تازه از تارابی دست یابد؛ خوانشی که حتی میتوان آن را به کل متن تسری داد.
دوره ۸، شماره ۳۳ - ( ۹-۱۳۹۰ )
چکیده
این پژوهش بر آن است تا با ادغام نظریات ساختارگرایانۀ کلود لوی-استراوس و نورتروپ فرای، قالبی نقادانه برای بررسی صوری و محتوایی دو داستان گذر سیاوش از آتش و سرگوین و شوالیه سبز، برای رسیدن به همسانیهای مشترک آنها فراهم سازد. مراد از همسانیها، همان کهن الگوها و اسطورکهایی است که در پیرنگ روایی رمانس دو داستان در تقابل دوگانی طبیعت و فرهنگ بیان شده است. برپایۀ این تقابل دوگانی اساسی دو قهرمان از آزمونهای کهن الگویی «ور باطنی» و «ور ظاهری»، برای اثبات حقانیت خود میگذرند؛ همچنین دو داستان بازگوکنندۀ دو کهن الگوی اساسی مرگ و حیات دوباره و مادر بد گوهر نیز هست.
دوره ۸، شماره ۳۳ - ( ۹-۱۳۹۰ )
چکیده
نفثهالمصدور نوشته شهابالدین محمد خرندزی زیدری نسوی (درگذشته ۶۴۷ه.ق) از جمله متون کمیابی است که به لحاظ دارا بودن برخی ویژگیهای ادبی و استفاده از شگردهای داستانی به متنی خلاق و تصویری بدل شده است. این مقاله درصدد است تا با بررسی برخی از عناصر و شاخصهای نمایشی، ظرفیتهای نمایشی و عناصر تصویرساز در این متن را اثبات کند و با اشاره به ویژگیهای چون نمود داستانی و روایتگونه، وجود شخصیتهای نمایشی، بویژه تعلیق، و در نهایت گوناگونی کشمکشها، نشان دهد که این اثر، فراتر از سطح گزارش صرف حوادث تاریخی، از مرز رویکردهای توصیفی متون تاریخی گذر کرده و از ظرفیتهای نمایشی قابل توجهی برخوردار است.
دوره ۸، شماره ۳۳ - ( ۹-۱۳۹۰ )
چکیده
در این پژوهش انسجام، عوامل انسجام و نقش عنصر بلاغت در ایجاد آن در متون نثر فنی بررسی میشود. انسجام متن در گرو وجود عواملی درون متن است که با ایجاد پیوندهای ساختاری و معنایی باعث یکپارچگی آن میشود. به نظر میرسد که صناعات بلاغی از جمله تشبیه و استعاره در کنار عوامل زبانی در انسجام بخشیدن به متون نثر فنی مؤثر است. در بررسی نمونهها ابتدا متن از نظر میزان و چگونگی توزیع عوامل انسجامی در آن، بررسی و نقش هر یک از عوامل صوری انسجام در پیوند دادن اجزای آن بر اساس دیدگاههای هالیدی و حسن درباره انسجام تحلیل شده است. پس از آن به نقش صناعات بلاغی و از آن میان تشبیه و استعاره در ایجاد پیوندهای معنایی و در نتیجه انسجام بخشیدن به متن پرداخته شده است. در پایان، این نتیجه بهدست آمد که در متون نثر فنی افزون بر عوامل صوری انسجام، عوامل بلاغی چون اقسام تشبیه و استعاره، بویژه تمثیل و استعاره مرکبکه در سطح کلام و فراتر از جمله محقق میشود، نیز در ایجاد پیوند میان اجزای متن و درنتیجه انسجام آن دخالت دارد.
دوره ۸، شماره ۳۳ - ( ۹-۱۳۹۰ )
چکیده
در این پژوهش شعر «دود، فقط نامهای مختلفی دارد» از گروس عبدالملکیان، بر مبنای نقد نو تحلیل و بررسی میشود. نقد نو در راستای دستیابی به قرائت تنگاتنگ از متن، به بررسی روابط میان عناصر درونمتنی و درونمایهی آثار میپردازد. معیار سنجش در این رویکرد مبحثی به نام وحدت انداموار، به معنای کارکرد تمامی اجزا در کنار یکدیگر برای ایجاد یک کلیت تجزیهناپذیر، است و چهار رکن مورد توجه آن در اثر عبارتند از: تنش محتوایی، متناقضنما، کنایه (آیرونی) و ابهام. در راستای چنین قرائتی ، معانی قاموسی و فراقاموسی واژگان، نمادها، تصاویر، آرایهها، علایم سجاوندی و شکل نوشتاری آن مورد بررسی قرار گرفت و حاصل آن کشف وحدتی انداموار میان عناصر شکلی اثر با هم و با کلیت اثر است که حول تنش محتوایی شعر، تقابل میان دو مقوله «فنا و بقا»، شکل گرفته است. این تنش محتوایی با بنمایهی «گذرندگی» و «دگردیسی هویتی» تقویت میشود و با غلبه فنا بر بقا به اتمام میرسد. بنابراین شعر «دود، فقط نامهای مختلفی دارد» یک کلیت منسجم از عناصر سازندهای است که در ارتباطی منظم و متقابل اثری با معیارهای ادبیت متن آفریدهاند.
دوره ۸، شماره ۳۳ - ( ۹-۱۳۹۰ )
چکیده
این پژوهش ضمن اشاره به ویژگیهای قصههای عامیانه، سیر پژوهش قصههای عامیانه و نقد آن با اشاره به قصههای عامیانۀ مشترک کرهای و ایرانی، به بررسی و تحلیل ساختار سه قصه عامیانه کرهای پرداخته است، که مشابه آنها در کلیله و دمنه دیده میشود. دو مورد از قصههای مشترک از نظر درونمایه و بسیاری از کنشها، همانند است و قصّۀ سوم که مفصّلتر بدان پرداخته شده در روایت کرهای و کلیله، آنقدر شبیه است که به نظر میرسد منشأ واحد دارد. تحلیل و مقایسه این داستانها، ضمن نشان دادن همانندیها و تفاوتهای آنها، دگرگونیها و تغییرات ساختاری روایت را در متن کلیله در مقایسه با روایت عامیانۀ آن آشکار میسازد.
دوره ۸، شماره ۳۴ - ( ۳-۱۳۹۱ )
چکیده
در این پژوهش، بیانیه شعر حجم از سه دیدگاه ساختگرایی، نقشگرایی و شناختی مورد مطالعه قرار گرفت. از وجه ساختگرایی این بیانیه با خلط دو نقش ادبی و ارجاعی زبان از هدف غایی نگارش بیانیه به مثابه بخشی از مباحث نقد علمی دور شده است. از وجه نقشگرایی، این بیانیه با نادیده گرفتن یکی از دو عنصر اصلی تشکیل دهنده متنیت، یعنی انسجام مانع تشکیل متنیت و متعاقبا انتقال معنا به ذهن خواننده شده است. از وجه شناختی نیز بیانیه مورد نظر با رعایت نکردن اصول گشتالتی تشکیل دهنده استعارههای مفهومی، مانع ایجاد تفکر منطقی شده است که زیر بنای نقد را میسازد. در نهایت نویسندگان مقاله، متن مورد نظر را با محوریت وجود استعاره شامل دو استعاره ادبی و معمولی و یا نبود استعاره مورد بحث و بررسی قرار دادهاند.
دوره ۸، شماره ۳۴ - ( ۳-۱۳۹۱ )
چکیده
هدف این جستار، سیری در بررسی اندیشه کیهانی بودن موسیقی به خاستگاه آن بویژه از دیدگاه عرفانی است. روش تحقیق در این مقاله، تحلیلی- توصیفی است و از طریق منابع کتابخانهای و اسنادی به جمعآوری دادههای تحقیق پرداخته شده است. مهمترین دستاوردهای تحقیق در این نکته است که برخی از نغمهها و الحان موسیقی، حالتی نمادین و معنوی یافته و اذهان را متوجه دنیایی ماورای جهان مادی کرده است. با نسبت دادن موسیقی به هارمونی افلاک به آن جنبهای روحانی بخشیدهاند؛ همچنین بسیاری از آلات موسیقی نمادی از معنویت بوده است. عارفان و اهل دل در پردهها و نغمات موزون موسیقی رموز جمال حق و تجلیات او را نگریستهاند و سماع را نمونهای از نوای خوش بهشت و خطاب ازلی دانستهاند.
دوره ۸، شماره ۳۴ - ( ۳-۱۳۹۱ )
چکیده
شعر رئالیسم سوسیالیستی، یکی از جریانهای مهم ادبی افغانستان در چند دهه اخیر است که دردهه سی و چهل خورشیدی در افغانستان رواج پیدا کردهاست. زمان اوج آن سالهای اواخر ۵۰ و اوایل ۶۰ ش است. شاعران این جریان غالباً نوگرا هستند و بیشتر در قالب شعرنو و سپید و پس از آن در قالب چهارپاره شعر سرودهاند؛ اگرچه در بین آنها شاعرانی هم هستند که همچنان به سرودن شعر در قالبهای کلاسیک ادامه دادهاند. در مجموع شعر شاعران این جریان به لحاظ محتوا، اصلاحطلبانه، اجتماعی و گاه تبلیغی و شعاری است و به لحاظ عناصر شعری متوسط است. شاعران برجسته این جریان عبارتند از محمدحسن «بارق شفیعی»، اسدالله حبیب، عبدالله نایبی، سلیمان لایق و دستگیر پنجشیری.
این جریان به دو دوره قبل و بعد از۷ ثور۱۳۵۷ش قابل تقسیم است. اشعار دوره قبل از۷ ثور۱۳۵۷ش از لحاظ محتوا، دارای دو رویکرد اصلی«بیان اوضاع نامناسب اقتصادی و اجتماعی» و «تبلیغ حکومت سوسیالیستی» است و اشعار بعد از ۷ ثور تا فروپاشی دولت کمونیستی(۱۳۷۱ش)، مضامین نسبتاً متفاوتی دارد که مهمترین آنها عبارتند از: تبلیغ و دفاع از حکومت سیاسی، سرودن اشعار مناسبتی، توجه به جایگاه زنان، چرخش به سوی اصلاح و سرخوردگی و ندامت.
دوره ۸، شماره ۳۴ - ( ۳-۱۳۹۱ )
چکیده
شخصیت بازیگر و پیشبرنده حوادث داستان است. میتوان شخصیت را رکن اصلی داستان دانست که وقایع و حوادث داستان حول کردار و گفتار و افکار او شکل میگیرد. در بررسی انتقادی هر داستانی، اولین عنصر سازنده داستان که مورد تحلیل و ارزیابی قرار میگیرد، شخصیت است. در واقع، داستان همان شخصیت و اعمال و افکار اوست که در پیرنگ داستان بسط یافته و به تصویر کشیده شده است. در داستان معاصر ایران، گونهای شخصیت چندبعدی و همهجانبه در دو داستان بوف کور و سه قطره خون هدایت خلق شده و به وسیله نویسندگان بعد از هدایت تقلید شده است. در عموم آثاری که تحت تأثیر بوف کور نوشته شدهاند، که کم هم نیستند، کم و بیش این شیوه شخصیتپردازی به چشم میخورد. این گونه شخصیتها را به دلیل چندوجهی بودن و اینکه هر وجه، فردیت و تشخص مستقلی در هیئت یک فرد مییابد، میتوان شخصیت منشوری یا چندبعدی نامید. در بررسی حاضر به تحلیل این نوع شخصیتها در «بوف کور» و «سه قطره خون» نوشته صادق هدایت، «شازده احتجاب» نوشته هوشنگ گلشیری و «ملکوت» نوشته بهرام صادقی پرداخته شده است.
دوره ۸، شماره ۳۴ - ( ۳-۱۳۹۱ )
چکیده
در شعر فارسی گاه دو قالب، در هم آمیخته میشود که در این پژوهش، مقصود از «درهمآیی قالبها» آمیختگی بین دو قالب و منظور از «تعاملات بیناگونهای» میزان اثربخشی اقناعی است که از این درهم آمیختگی به دست میآید. این تلفیق قالبها بر سه الگوی کلی مبتنی است: ۱. دگرسازی قالب در بستر شعر، بدون تغییر وزن ۲. دگرسازی وزن در بستر قالب ۳. دگرسازی وزن و قالب در پیکره شعر. مسئله بنیادی این مقاله، تحلیل و بیان چرایی این نوع بازی با گونهها، بایستگی این درهمآیی، تأثیر متقابل دو گونه بر یکدیگر و نقش اقناعی آن در بافت اثر است؛ برای این منظور با بررسی آثاری که در تاریخ ادب فارسی به صورت قالب تلفیقی موجود و نمونههایی از آن با تلخیص و به تناسب مجال، در طول مقاله آورده شده است، نتایج قابل توجّهی از چگونگی، چندی و چرایی تعامل متعادل بعضی شعرهای مرکّب و ناهمگونی بعضی دیگر به دست آمد که بدنه اصلی این مقاله را تشکیل میدهد. مقاله در راستای اثبات فرضیه به این نتیجه ختم میشود که هنر شاعر در شناخت توان عاطفی هر قالب و بستری که پیش از آوردن گونهای دیگر در پیکره هر قالب فراهم میکند بر پذیرش قالب جدید و اثربخشی اقناعی آن تأثیر مستقیم دارد.
دوره ۸، شماره ۳۴ - ( ۳-۱۳۹۱ )
چکیده
محور پژوهش حاضر، این فرض است، که آیات و داستان سلیمان(ع) در سوره نمل، الگو و مبنای حافظ در سرایش غزل ۱۸۹ قرار گرفته به گونه ای که می توان طایر دولت را رمزی از هدهد دانست و تذرو را، نشانی و تأویلی از ملکه سبإ به حساب آورد. مقاله حاضر با روش تحلیلی- توصیفی و مطالعهی کتابخانهای با مقایسهی غزل ۱۸۹ حافظ با داستان حضرت سلیمان در قرآن کریم به ویژه سوره نمل، به این نتیجه دست یافته است که حافظ در سرایش غزل مورد بحث، تحت تاثیر آیات و داستان سلیمان قرار گرفته و ابیات وی تأویلی از مفاهیم قرآنی است. این اثر پذیری پنهان از قرآن کریم و تفاسیر به ویژه تفسیر کشاف زمخشری، آگاهانه و هدفمند بوده و حافظ با اتصال سخن خود با مبدأ وحی، شعر خود را رنگی معنوی و الهی بخشیده است.براین اساس و با ایجاد ارتباط میان متن مقصد(غزل) و متن مبدأ(آیات داستان سلیمان)، در کنار پذیرش معانی ارائه شده از سوی شارحان غزل، معانی و مفاهیم جدیدتری از ابیات دریافت شده است. بدیهی است با این روش، بیشتر می توان به عمق اندیشههای قرآنی حافظ شیرازی پی برد.
دوره ۸، شماره ۳۴ - ( ۳-۱۳۹۱ )
چکیده
این مقاله تحلیلی است از کارکرد فعل در عناصر داستان و روایت. سعی بر این است که علاوه بر نشان دادن اهمیت فعل در نحو و دستور روایت، نسبت آن را با عناصر داستانی مشخص کند. پرداختن به مفاهیم بنیادی این بخش از روایت شناسی بویژه طبقه بندیهای تازه در زمینه فعلهای روایت از اهداف این پژوهش است. در این بررسی، برخی عناصر ساختاری داستان همچون پیرنگ، لحن، شخصیت با محوریت فعل، مورد ارزیابی قرار گرفت و با سنجش آرای صاحبنظران این عرصه، تلاش میشود که به دلیل انواع مختلف فعلهای زبان فارسی، نوعی تازه از رده بندی (ژانر) گونههای داستانی با مخاطبان این مباحث در میان گذاشته شود. شگردهای زمان سازی فعل و نقش دوگانه آن نیز، هم در ساحت نحوی و هم در ساحت روایتی، مورد توجه بوده است. کوشش شده است با عرضه مثالهای داستانی، چگونگی برخورد نویسندگان با نمونههای خاصی از افعال نشان داده، و مزایا و محدودیتهای هر کدام در رابطه با نوع شخصیتهای داستان و لحنهای حاکم بر روایت تبیین شود.
دوره ۸، شماره ۳۴ - ( ۳-۱۳۹۱ )
چکیده
امام محمد غزالی یکی از بزرگترین اندیشمندان جهان اسلام است و دو کتاب وی، احیاء علوم الدین و کیمیای سعادت از مهمترین کتابها در زمینه اخلاق و تصوّف اسلامی است. کیمیای سعادت در برگیرنده اندیشههای عرفانی و اخلاقی است. اخلاق موردنظر غزالی بر اخلاق دینی متکی است که از تفکر در قرآن نشأت گرفته است. «نفس» از مهمترین مباحث اخلاقی – عرفانی است و غزالی در کتاب کیمیای سعادت به آن پرداخته است. در این پژوهش ضمن تشریح نفس از دیدگاه غزالی در کیمیای سعادت، درصدد مأخذشناسی آرای غزالی و میزان تأثیرپذیری درباره نفس از آثار پیشینیان از جمله اللمع فی التصوف، قوت القلوب، حقایق التفسیر، شرح تعرف، رساله قشیریه و کشف المحجوب است. تأثیرپذیری غزالی از اندیشمندان و عارفانی چون ابنسینا، ابوطالب مکی، قشیری مشهود است. در این جستار به روش تحلیلی - توصیفی آرای غزالی درباره نفس در کتاب کیمیای سعادت و موارد مشابه در این آثار فهرست، و سیر اقتباس غزالی از این آثار نشان داده شده است. مسلم است که جستجوی تمام آبشخورهای فکری هر نویسنده ممکن نیست اما جستجوی در این باره تا حد امکان میتواند زیربنای اندیشههای او را آشکار کند.
دوره ۸، شماره ۳۴ - ( ۳-۱۳۹۱ )
چکیده
در این مقاله، نخست دیدگاههای قدما و متأخران درباره خاستگاه شعر عرضه، و سپس به بررسی اشعار عمعق بخارایی با عنایت به نظریه روانشناسان درباره تأثیر ناخودآگاه از طریق خواب و رؤیا در سرودن شعر و الهام شاعرانه پرداخته شده است. پیشینیان باور داشتند که شعر را موجودات خارجی و غیبی به شاعر الهام میکنند. در روانشناسی و نقد ادبی معاصر، سرچشمه الهام را در ناخودآگاه شاعر میدانند. عوامل الهام شعر، چه بیرونی باشد چه درونی، هنگام خواب و ناهوشیاری فعّالتراست؛ زیرا خواب عرصه فعّالیّت ناخود آگاه است. نیازهایی که به سوی ناخودآگاه رانده شدهاست خود را در قالب رؤیا بروز میدهد و اسرار پنهان ضمیر ناخودآگاه را آشکار میسازد. عمعق چون بسیاری از شاعران مدعی است بسیاری از وقایع شعرش در خواب از سوی خیال به او القا شده است. ضمیر ناخود آگاه عمعق، که میتوان از آن به الهامگر (تابعه) شعر وی تعبیر کرد، نمودهای گونهگونی دارد؛ گاهی به صورت خیال یار ظاهر میشود؛ گاهی نسیم زلف معشوق است که تجسّم مییابد؛ زمانی هم رسول و پیک بخت است. موضوع، فرم و طرح اصلی قصایدی که از زبان الهامگر نقل میشود بسیار مانند هم است.
دوره ۹، شماره ۳۶ - ( ۹-۱۳۹۱ )
چکیده
در آیین زرتشت، جهانی که مرحله کمال را همچون فراگردی ابدی تجربه میکند، با یاری سوشیانت به کمال نهایی دست خواهد یافت و جاودانگانی از تخمه زرتشت یا از نژاد بزرگان و پهلوانان اساطیری ایران، در رستاخیز ابدی یاریگر او خواهند بود. بازگشت بسیاری از جاودانگان و به جاودانگی رسیدن آنها با کوهها، که در اساطیر ایرانی نزدیکترین مکان طبیعی به ماوراءالطبیعهاند، ارتباط مستقیم دارد. شاهنامه فردوسی تعدادی از این جاودانگان را البته با دستکاری در صورت اساطیری آنها در خود متجلی ساخته است. علاوه بر اینها، تعدادی از قلعههای بیمرگی را که بر بلندای کوهها واقعاند و مطابق متون مزدیسنا مرگ و نیستی را در آنها راهی نیست، مورد توجه قرار داده است. این مقاله در نظر دارد با توجه به این دو مقوله، اسطوره جاودانگی و ارتباطش با کوهها را مورد بحث قرار دهد و تغییر شکل این اسطوره را در شاهنامه فردوسی، ارزشمندترین متن پس از اسلام که بسیاری از بنمایههای اساطیری ایران پیش از اسلام را در خود بازتاب داده است، بررسی کند.