دانشگاه گلستان ، amankhani27@yahoo.com
چکیده: (636 مشاهده)
رابطۀ دموکراسی و نظریههای ادبی چگونه است؟ برخی این رابطه را علت و معلولی دانسته، از بیواسطه بودن رابطۀ این دو گفتهاند؛ علت و معلولی به این جهت که یکی (دموکراسی) علت دیگری (نقد/ نظریۀ ادبی) است و بیواسطه به این معنا که هیچ واسطه/ میانجیای میان آنها وجود ندارد. اما بهنظر میآید که نسبت این دو پیچیدهتر از آن باشد که در وهلۀ نخست بهنظر میآید، چراکه نهتنها رابطۀ نظریۀ ادبی و دموکراسی پیچیده و چندوجهی است، بلکه واسطه/ میانجیهایی چون اقلیتها نیز در آن نقشی تعیینکننده دارند. دموکراسی بهعنوان یک نظام سیاسی سابقهای طولانی دارد. علیرغم این پیشینۀ طولانی و تحولِ پیوستۀ آن در طول تاریخ، هنوز بسیاری از مسائل آن حلناشده باقی مانده و راهحلی قطعی برای آن پیدا نشده است. یکی از این مسائل اقلیتها هستند. آرمان دموکراسی ادارۀ جامعه بهوسیلۀ همۀ مردم است، اما وجود اقلیتها ـ که معمولاً بهدلیل سرکوب، مشارکتی در جامعه ندارند ـ تحقق چنین آرمانی را دور از دسترس و دشوار ساخته است. حلّ این مسئلۀ دشوار دغدغۀ بسیاری از نظریهپردازان و بهویژه نظریهپردازان دموکراسی بوده است؛ وضع قوانینی برای حمایت از اقلیتها و ... یکی از این راهحلهاست. نظریههای ادبی نیز یکی از این راهحلها برای حل مسئلۀ اقلیتها هستند. نظریههای ادبی ـ که هر کدام به یک یا چند گروه از اقلیتها مانند زنان، مهاجران، «بَدَویان» و ... میپردازند ـ تلاش میکنند تا با رهایی اقلیتها از انقیاد دیگران، زمینه را برای مشارکت آنها در جامعه فراهم سازند و از این طریق دموکراسی را تعالی بخشند.
نوع مقاله:
پژوهشی اصیل |
موضوع مقاله:
نظریه ادبی دریافت: 1402/9/2 | پذیرش: 1402/12/15 | انتشار: 1402/12/10