خراسان رضوی. مشهد. دانشگاه فردوسی. دانشکده ادبیات و علوم انسانی. گروه زبان و ادبیات فارسی
چکیده: (۷۳۵۹ مشاهده)
در این مقاله با استفاده از نظریه شناختی استعاره معاصر، کارکردهای استعاره نور و خوشه های تصویری مرتبط بدان یعنی خورشید، آفتاب، شمع، چراغ و... در غزل های مولوی تبیین می شود. از رهگذر بررسی نور در دیوان شمس در می یابیم که شناخت و معرفت مقوله ای بصری است و به عنوان انگاره استعاری اولیه در ژرف ساخت این اثر نمودار می شود؛ مولوی با توجه به این انگاره و انگاره ثانوی«جهان غیب، نور است»، نور را به مثابه خدا، انسان کامل، مکان، خوراک و شراب، وجود،هدایت و امید و نیز وسیله ای برای تبیین مقوله فنا و بقا بر شمرده است. این انگاره های استعاری بستری مناسب برای تحلیل و تبیین مقولات انتزاعی مورد نظر مولوی محسوب می شود و انسجام درون متنی غزل ها را در پرتو ایده ای واحد و انگاره ای نخستین به تصویر می کشد. واژه های کلیدی: نور، مولوی، استعاره مفهومی، انگاره، کلان استعاره
دریافت: 1388/11/19 | پذیرش: 1389/3/22 | انتشار: 1390/1/24