دانشگاه قم ، asadeghi51@gmail.com
چکیده: (۶۰۵۵ مشاهده)
چکیده
مفهوم «بنیادگرایی» اصالتاً متعلق به حوزه تحقیقات دین و بهویژه دین مسیحیت بوده؛ اما بهتدریج آن را وارد سایر دینها نیز کردهاند. پژوهشگران این حوزه در تلاش بودهاند ضمن بررسی تاریخ ظهور این پدیده، دلایل شکلگیری و وجوه مشترک آن در دینهای مختلف را بکاوند. اما بهدنبال چند واقعه تاریخی، ازجمله انقلاب ایران، قضیه سلمان رشدی و بهویژه اتفاقهای 11 سپتامبر 2002، واژه «بنیادگرایی» در عرصه عمومیِ غرب توسط رسانهها مصادره شد و با استحاله کامل، به یک دال با دلالتهای سیاسی و غیردینی بدل گردید. در این فرایند که در چارچوب کلانروایت نوشرقشناسی تحقق یافت، دو راهبرد نشانهشناسی پیگیری شده است. ابتدا تلاش میشود مدلولهای چندگانه «بنیادگرایی» در دینهای مختلف به یک مدلول واحد و متعیّن، یعنی دین اسلام، تقلیل یابد و در گام بعد مدلولهای گسترده دین اسلام (و به بیان بهتر مسلمانی) به یک مدلول بسیار کوچک یعنی «افراطیهای مسلمان» فروکاسته شود. محسن حمید در رمان جریانساز خود برآن بوده است تا ضمن بازنویسی این روایت/ فرایند، ضمن کمک به تکثیر دلالتهای بنیادگرایی، دلالتهای اصیل دینی آن را احیا نماید، از تحدید مدلولهای آن جلوگیری کند و راه را بر دوقطبیسازی مورد پسند گفتمان نوشرقشناسی یعنی همان دوقطبی شرق ـ غرب یا اسلام ـ لیبرالیسم ببندد. در مقاله حاضر با تکیه بر آرای نظریهپردازان حوزه «بنیادگرایی» و مقایسه آن با چگونگی بازنمایی آن در رمان بنیادگرای مردد، نشان داده شده که چگونه اثر ادبی میتواند ضمن تأیید بخشی از نظریهها، بینشهای جدیدی در این حوزه ارائه دهد و کمک کند تا پیچیدگیهای این موضوع در دنیای جدید واکاوی شود. این جستار درصدد است تا استدلال کند که چگونه رمان بنیادگرای مردد برداشتهای رسانهای و حتی نخبگانی در دنیای غرب از «بنیادگرایی» را بهچالش میکشد و به بازتعریف و بازمصادره آن دست میزند.
نوع مقاله:
پژوهشی اصیل |
موضوع مقاله:
نقد جامعه شناختی دریافت: 1397/11/12 | پذیرش: 1398/8/21 | انتشار: 1398/10/10