@article{ author = {Pournamdarian, Taghi}, title = {.}, abstract ={.}, Keywords = {}, volume = {1}, Number = {1}, pages = {11-27}, publisher = {Tarbiat Modares University}, title_fa = {بلاغت مخاطب و گفتگوی با متن}, abstract_fa ={هر سخن‌گفتنی به شرط حضور سه عامل اصلیِ متکلم، مخاطب، پیام ایجاد می‌شود و ادامه پیدا می‌کند. در گذشته ارتباط متکلم و مخاطب به سبب محدودیت باسوادان و عدم امکان تکثیر متن، شنیداری بود. در دوران معاصر به سبب افزونی باسوادان و امکان تکثیر اثر، این ارتباط نوشتاری شده است. نویسنده، متن را در غیاب خوانندگانی که از اطلاعات و احوال آنان آگاهی ندارد، تولید می‌کند و خواننده در غیاب نویسنده و غالباً بدون اطلاعات از دانش و احوال او اثر را مطالعه می‌کند. اگر هر ارتباطی را نوعی از گفتگو تلقی کنیم، گفتگوی نویسنده با خواننده هنگام تولید متن در غیاب خواننده، و گفتگوی خواننده با متن در غیاب نویسنده صورت می‌گیرد. با توجه به چهار عامل مؤثر در ایجادِ بافت موقعیتِ تولید متن و مطالعه متن، و تغییر عمیق نگاه انسان به جهان، و تبدیل ارتباط شنیداری به نوشتاری در حوزه‌ ادبیات که امکان تأملِ خواننده را برای درک متن فراهم می‌آورد، ضوابط و شگردهای زیبایی‌شناختیِ پذیرفته در ادبیات نیز دگرگونی عمیق می‌پذیرد و از جمله بلاغت که صفت متکلم و کلام محسوب می‌شد، صفت مخاطب و تأویلِ مخاطب از اثر می‌شود؛ زیرا در چنین وضعیتی، متن از اختیار نویسنده خارج می‌شود و در اختیار خواننده قرار می‌گیرد. این مقاله با توجه به انواع شعر در دوران کلاسیک، تأثیر نوع مخاطبان بر کلام و متکلم، رابطه صورت و معنا در انواع شعر کلاسیک، و نیز تأثیر ارتباط نوشتاری و تولید اثر در غیاب خواننده، و تغییر بافتِ موقعیت در نتیجه تغییرِ وضعِ عواملِ مؤثر در تشکیل بافت، به پیش می‌رود و آن‌گاه با تفسیر و تأویل شعری از نیما به عنوان شاهدی بر مدعا، چگونگی انتقال بلاغت از متکلم - نویسنده به مخاطب- خواننده در نتیجه استقرارِ وضعِ جدیدِ ارتباطی، میان نویسنده و خواننده به اثبات می‌رسد.}, keywords_fa = {بافت موقعیت؛ بلاغت؛ متکلم؛ مخاطب؛ گفتگوی با متن}, url = {http://lcq.modares.ac.ir/article-29-11295-en.html}, eprint = {http://lcq.modares.ac.ir/article-29-11295-en.pdf}, journal = {Literary Criticism}, issn = {2008-0360}, eissn = {2538-2179}, year = {2008} } @article{ author = {}, title = {.}, abstract ={.}, Keywords = {}, volume = {1}, Number = {1}, pages = {39-71}, publisher = {Tarbiat Modares University}, title_fa = {کارکرد شاعرانۀ گزاره‌ها در شعر فروغ فرخزاد}, abstract_fa ={این مقاله جستاری تحقیقی دربارۀ ساختار گزاره‌های شاعرانه و چگونگی کارکرد هنری آن‌ها در شعر فروغ فرخزاد است. بخش اول مقاله به طرح مباحث نظری دربارۀ کارکرد گزاره‌ها یا واحدهای گفتاری پایه اختصاص دارد. شیوۀ ارائۀ بحث‌ها در این بخش به نحوی است که ضمن تأملی انتقادی بر مباحث مطرح‌شده در معانی و بیان کلاسیک دربارۀ خبر یا واحد گفتاری پایه، دستاوردهای مطالعات ادبی معاصر را به ویژه در زبانشناسی، نظریه شعری در آرای فرمالیست‌های روسی و ساختارگرایان مورد توجه قرارمی‌دهد. بخش دوم، کاربرد مباحث مطرح‌شده در بخش اول در اشعار فروغ فرخزاد است. در این بخش گزاره‌های شعر فروغ به چند دسته اصلی تقسیم شده و شیوۀ ارائۀ تحلیل‌ها در مورد کارکرد این گزاره‌ها به نحوی است که تا حدود زیادی چگونگی تحولات هنری گزاره‌ها را در شعر او به کمک جدول‌های آماری نمایش می‌دهد.}, keywords_fa = {ساختار,فروغ فرخزاد,گزاره}, url = {http://lcq.modares.ac.ir/article-29-7918-en.html}, eprint = {http://lcq.modares.ac.ir/article-29-7918-en.pdf}, journal = {Literary Criticism}, issn = {2008-0360}, eissn = {2538-2179}, year = {2008} } @article{ author = {}, title = {.}, abstract ={.}, Keywords = {}, volume = {1}, Number = {1}, pages = {73-89}, publisher = {Tarbiat Modares University}, title_fa = {نسبی‌گرایی در نقد ادبی جدید}, abstract_fa ={نسبی‌گرایی که در نظریه‌های نقادانه جدید، اصلی پذیرفته‌شده محسوب می‌شود، حاصل تحولات فکری‌ای است که ریشه در فلسفه پدیدارشناسیِ هوسِرل دارد و در نقد ادبی، بویژه با آرای نظریه‌پردازانِ «مکتب کنستانس» در نیمه دوم قرن بیستم رواج یافت. تا پیش از پیدایش این نظریه‌ها، سمت‌وسوی اصلیِ نقد ادبی را تلاش برای یافتن معنایی تغییرناپذیر در متن تشکیل می‌داد. این رویکردِ مطلق‌گرا، غایت نقد ادبی را در «کشفِ» معنایی می‌دید که مؤلف در مقام خداوندگارِ متن در آن استتار کرده است. در بخش‌ نخستِ این مقاله، ابتدا به پس‌زمینه مطلق‌گرایی در نقد ادبی سنتی در قرن نوزدهم خواهیم پرداخت، سپس نشان خواهیم داد که حتی «نقد نو» در چند دهه نخستِ قرن بیستم- که داعیه رهانیدن متن از بند زندگینامه مؤلف و ملاحظات برون‌متنی‌ای مانند تاریخ را داشت-، در نهایت نتوانست از نسبی‌ستیزی در نقد مصون بماند. در بخش بعدی استدلال خواهیم کرد که دیدگاهِ پدیدارشناختی‌ای که ثنویت سوژه/ اُبژه را محل تردید قرار داد، راه را برای نسبی‌گرایی به منزله دیدگاهی نافذ در نقد ادبی جدید باز کرد. مطرح شدنِ «نظریه دریافت» توسط هانس رابرت یاوس و ولفگانگ آیزر سهم بسزایی در ترویج این نظر داشت که عملِ نقد ماهیتی بین‌الاذهانی و لزوماً نسبی دارد. بخش پایانیِ این مقاله، به نتیجه‌گیری از بحث‌های ارائه‌شده اختصاص دارد.}, keywords_fa = {نقد سنتی,«نقد نو»,نظریه دریافت,«افق توقعات»,«متعیّن‌سازی»,نسبی‌گرایی}, url = {http://lcq.modares.ac.ir/article-29-11965-en.html}, eprint = {http://lcq.modares.ac.ir/article-29-11965-en.pdf}, journal = {Literary Criticism}, issn = {2008-0360}, eissn = {2538-2179}, year = {2008} } @article{ author = {}, title = {.}, abstract ={.}, Keywords = {}, volume = {1}, Number = {1}, pages = {92-115}, publisher = {Tarbiat Modares University}, title_fa = {مدرنیسم در سینمای محسن مخملباف}, abstract_fa ={مجموعه آثارِ محسن مخملباف مشتمل بر رمان، داستان کوتاه، نمایشنامه، مقاله و فیلمنامه‌های کوتاه و بلند است. مخملباف در توضیح سابقه سینمایی خود تأکید می‌کند که فیلم‌هایش به چهار دوره مختلف تعلق دارند (منصوری،1377: 151): دوره اول شامل فیلم‌های «توبه نصوح»، «دو چشم بی‌سو»، «استعاذه و بایکوت» است؛ این فیلم‌ها بیش از هر چیز بیان‌کننده دغدغه‌های سیاسی یا دینی مخملباف هستند. دوره دوم شامل فیلم‌هایی مانند «دستفروش» (1367)، «بای‌سیکل‌ران» (1369) و «عروسی خوبان» (1369) می‌شود؛ دوره سوم نوبت عاشقی (1370)، «شب‌های زاینده‌رود» (1370)، «ناصرالدین شاه آکتور سینما» (1371)، «هنرپیشه» (1372)، « سلام سینما» (1374)، و «نون و گلدون» (1375) است و دوره چهارم، دوره فیلم‌هایی است که صبغه سوررئالیستی دارند؛ مثل «گبه» (1375).1 به نظر می‌رسد مخملباف در نیمه اول دهه 1360 اصول سینمایی پیشینش را کنار می‌گذارد و شروع به ساخت فیلم‌هایی می‌کند که با آثارِ اولیه‌اش تفاوتِ بسیار دارند. «دستفروش» -که نقطه عطفی در کارنامه سینمایی مخملباف محسوب می‌شود- تحسین منتقدان بین‌المللی را برانگیخت و پس از آن، «بای‌سیکل‌ران» و «عروسی خوبان» ابعاد تازه‌ای به سینمای مخملباف بخشیدند. می‌توان استدلال کرد که مخملباف در «دستفروش» و فیلم‌های بعدی‌اش، برخلاف نخستین فیلم‌هایش، دیدگاهی مدرن (هم از حیثِ مضامین و هم از حیثِ فنون) اتخاذ کرد. در این مقاله قصد داریم با رویکردی ادبی به بررسی ویژگی‌های مدرنیستیِ فیلم «دستفروش» بپردازیم.}, keywords_fa = {مخلباف,مدرنیسم,سینما}, url = {http://lcq.modares.ac.ir/article-29-12071-en.html}, eprint = {http://lcq.modares.ac.ir/article-29-12071-en.pdf}, journal = {Literary Criticism}, issn = {2008-0360}, eissn = {2538-2179}, year = {2008} } @article{ author = {}, title = {.}, abstract ={.}, Keywords = {}, volume = {1}, Number = {1}, pages = {117-143}, publisher = {Tarbiat Modares University}, title_fa = {نوشتن از فاصله صفر}, abstract_fa ={نوشتار حاضر کوششی است برای تحلیل و واکاوی داستان‌هایی که نویسنده از درگیری در طرح پیگیر داستان طفره رفته و به نقش گزارش‌دهنده صرف بسنده کرده است. شایع‌ترین روش برای دستیابی به چنین طرحی، بازنویسی واقعه‌ای است که در کتاب یا دفترچه خاطرات ثبت شده و نویسنده وانمود می‌کند به طور تصادفی به دست او رسیده و به عنوان ناشری امین آن را بی‌کم و کاست منتشر کرده است. در اندک مواردی نویسنده سهم‌ بیشتری برای خود در نظر گرفته و در مقام مترجمی دقیق متن اصلی را-که عموماً مربوط به دورانی قدیم است- به زبان امروز برگردانده است. در مواردی دیگر نویسنده نقش فعال‌تری برای خود قائل می‌شود. در مجلس نقلِ راوی، شاهد و ناظر بر حادثه‌ای خاص، می‌نشیند و گاه با پرسش‌هایی او را به توضیح و تفصیل بیشتر وامی‌دارد، سپس شنیده‌های خود را به طور کامل و با امانتی ستودنی- که مرتب به رخ خواننده کشیده می‌شود- ثبت می‌کند و به ظاهر و بی‌واسطه اظهارنظر شخصی به خواننده انتقال می‌دهد. از همین رهگذر نویسنده گاه به نقل داستان یا ماجرایی می‌پردازد که حول محور شیئی خاص صورت گرفته که وجود آن شیء همچون طلسم با رویکردی تابومانند، زندگی قهرمان داستان را دگرگون کرده است. در مواردی این شیء تأثیرگذار به اتاق، خانه یا محوطه‌ای که ورود به آن برای قهرمان ممنوع بوده است، تحویل و تبدیل ‌می‌شود. در اینجا نیز نویسنده به جز نقل مو به موی حوادث، نقش دیگری بر عهده نمی‌گیرد. استفاده از تکنیک‌‌های یادشده برای تقلیل نقش نویسنده موجب پیامدهایی خاص در داستان می‌شود؛ از آن جمله است: مستندسازی و بیان داستان در لحظه؛ بهره‌مندی از نقش تقدیر و تحمیل امر مقدّری که محتوم بودن آن کاملاً قطعی است، زیرا درگذشته اتفاق افتاده و از این رو امکان هیچ دخل و تصرفی در آن وجود ندارد؛ بهره‌مندی از پدیده فرافکنی، به طوری‌که نویسنده را قادر می‌سازد بدون درگیری مستقیم در روایت،‌ سرّ دلبران را در حدیث دیگران بازگوید.}, keywords_fa = {داستان,دفترچه خاطرات,مکان ممنوع,‌ روایت‌ شفاهی,راوی}, url = {http://lcq.modares.ac.ir/article-29-8036-en.html}, eprint = {http://lcq.modares.ac.ir/article-29-8036-en.pdf}, journal = {Literary Criticism}, issn = {2008-0360}, eissn = {2538-2179}, year = {2008} } @article{ author = {}, title = {.}, abstract ={.}, Keywords = {}, volume = {1}, Number = {1}, pages = {145-161}, publisher = {Tarbiat Modares University}, title_fa = {تقابل عنصر روایتگری و توصیف در هفت پیکر نظامی‌}, abstract_fa ={در این مقاله سعی برآن است که تا به مدد نظریه روایت‌شناسی ساختارگرا به تحلیل و بررسی دو عنصر مهم روایتگری و توصیف در روایت‌های داستانی پرداخته شود. در هر روایت داستانی مکتوبی، روایتگری جنبه اساسی و اولیه آن است که به بازنمایی کنش‌ها، رخدادها و اعمال شخصیت‌ها می‌پردازد. توصیف نیز عنصر ثانوی هر روایت داستانی است که بازنمایی اشیاء، مکان‌ها و جنبه‌های ایستای داستان و شخصیت‌ها از طریق آن صورت می‌گیرد. اگر چه توصیف بدون روایتگری نیز می‌تواند وجود داشته‌باشد، به خودی خود نمی‌تواند سازنده روایت داستانی شود؛ از دیگر سوی هر چند روایتگری عنصر اساسی هر داستان روایی است، هرگز بی‌نیاز از توصیف نیست. روایتگری جنبه پویای متن است که هم دارای زمان داستان است و هم زمان سخن؛ در حالی که توصیف فقط دارای زمان متن است. توصیفات در متون روایی می‌توانند دارای کارکرد تزیینی، توضیحی و نمادین باشند و در عین حال فضای داستان را مشخص کنند. برای ملموس و عملی کردن این بحث‌های انتزاعی، شواهد و مثال‌هایی از هفت ‌پیکر نظامی ‌برگزیده‌ایم که در آن انواع توصیفها موجود است.}, keywords_fa = {روایتگری,توصیف,کنش,ساختار,ساختارگرایی}, url = {http://lcq.modares.ac.ir/article-29-6263-en.html}, eprint = {http://lcq.modares.ac.ir/article-29-6263-en.pdf}, journal = {Literary Criticism}, issn = {2008-0360}, eissn = {2538-2179}, year = {2008} } @article{ author = {}, title = {.}, abstract ={.}, Keywords = {}, volume = {1}, Number = {1}, pages = {163-224}, publisher = {Tarbiat Modares University}, title_fa = {تحلیل نشانه‌شناختی فیلم بدون دخترم هرگز}, abstract_fa ={امروزه یکی از مهم‌ترین رویکردها در نقد ادبی، رویکرد مطالعات فرهنگی است که با هدفِ بررسیِ فرهنگ به عنوان متنی با قابلیت رمزگشایی، به بررسی زندگی روزمره می‌پردازد. بررسی ادبیات، سینما، موسیقی، تلویزیون، مکان‌های زندگی همچون کافی‌شاپ‌ها، مراکز خرید، کافی‌نت‌ها، انواع کلوپ‌ها و به طور کلی همه امور مرتبط با زندگی روزمره، موضوع کار و علاقه در مطالعات فرهنگی است. تأثیر این رویکرد در مطالعاتِ مرتبط با نقد ادبی منجر شده است تا بررسی فرهنگ به عنوان متن اعم از ادبیات، سینما، تئاتر و غیره به حوزه نقد ادبی نیز وارد گردد و این دو حوزه بیش از پیش به یکدیگر نزدیک شوند. در این پژوهش تلاش شده است تا با اتخاذ رویکرد مطالعات فرهنگی در زمینه بررسی متون فرهنگی، به یکی از حوزه‌های زندگی روزمره، یعنی سینما قدم گذاریم. هدف از انتخاب سینما به عنوان موضوع کار نیز بیانگر اهمیت این رسانه در شکل‌دهی به هویت و ذهنیات مخاطبان در جریان بازنمایی واقعیات است. از آنجا که پیام‌های رسانه‌ای در چارچوبی گفتمانی شکل می‌گیرند، این پیام‌ها اموری ایدئولوژیک هستند نه طبیعی و انعکاس صرفی از واقعیات بیرونی، که به آن اشاره دارند. وظیفه نشانه‌شناس در این مرحله طبیعت‌زدایی از این پیام‌ها و بسیاری از کلیشه‌های ساخته شده توسط رسانه‌ها و دستیابی به ایدئولوژی نهفته در متن است. به منظور دستیابی به این مهم، تلاش شده است تا با به کارگیری روش تحلیل نشانه‌شناسانه و یافتن نشانه‌های موجود در این متن، علاوه بر معانی آشکارِ آن، به معانی ضمنی آن و به قولی به ایدئولوژی موجود در متن دست یابیم. در این پژوهش فیلم «بدون دخترم هرگز» به عنوان نمونه کاملی از بازنمایی و کلیشه‌سازی فرهنگ «‌دیگری» از سوی هالیوود بررسی می‌شود.}, keywords_fa = {نشانه,دال و مدلول,دلالت اولیه و ثانویه,معنای صریح و معنای ضمنی,روابط همنشینی وجانشینی}, url = {http://lcq.modares.ac.ir/article-29-5838-en.html}, eprint = {http://lcq.modares.ac.ir/article-29-5838-en.pdf}, journal = {Literary Criticism}, issn = {2008-0360}, eissn = {2538-2179}, year = {2008} } @article{ author = {}, title = {.}, abstract ={.}, Keywords = {}, volume = {1}, Number = {1}, pages = {191-223}, publisher = {Tarbiat Modares University}, title_fa = {جنسیت در آثار رمان‌نویسان زن ایرانی}, abstract_fa ={جنسیت در ایران همواره توسط گفتمان‌های مردان تعریف شده است. تولید نظام‌های معنایی در طی سده‌ها در انحصار مردان بوده است. نویسندگان آثار ادبی در ایران همواره مردان بوده‌اند و جز استثناهایی معدود، صدای زنان شنیده نشده است. اما در سالهای اخیر با رشد حیرت‌آور زنان نویسنده در ایران مواجه بوده‌ایم. آثار زنان نویسنده مورد استقبال مخاطبان قرار گرفته و به بحث‌های متعددی در حوزه فرهنگی ایران منجر شده است. اکنون زنان ایران توانسته‌اند خود را ابراز کنند، صدایشان شنیده شود و خود در تعریف و تصویر جنسیت خویش مشارکت داشته باشند. آثار آنان را می‌توان همچون هرمحصول فرهنگی دیگر به صورت شکلی از بازنمایی نگریست که سرنخ‌های مهمی درباره نظام عقیدتی فرهنگی به دست ‌می‌دهد. این مقاله می‌کوشد از خلال ردیابی نظام‌های بازنمایی جنسیت در آثار برخی نویسندگان زن ایرانی به این پرسش پاسخ دهد که جنسیت زنانه در آثار زنان رمان‌نویس ایرانی چگونه تصویر می‌شود؟ آیا بازنمایی زن در این رمان‌ها به بازتولید ایدئولوژی جنسیتی مسلط یاری می‌کند یا علیه آن می‌شورد؟ و اینکه آیا تفاوتی میان بازنمایی زنان در رمان‌های مختلف مورد مطالعه وجود دارد؟ رمان‌های مورد بررسی دو دستگاه متمایز بازنمایی زنانگی را آشکار می‌کنند که آن‌ها را می‌توان «تصویر سنتی زن» و «تصویر زن جدید» نامید. زن سنتی با مفاهیمی همچون خانه، سکون، مصرف، خواندن، کار خانگی، وابستگی و گذشته بازنمایی می‌شود و زن جدید با مفاهیمی همچون تحرک، تولید، استقلال و آینده. تصویر زن سنتی تصویری در خدمت روابط جنسیتی قدرتی است که ایدئولوژیِ مردسالارِ مسلط سعی در حفظ و بازتولید آن دارد و تصویر زن جدید بدیلی در برابر ایدئولوژی مسلط است. رمان‌های عامه‌پسند بازتولیدکننده ایدئولوژی مردسالار مسلط است و رمان‌های نخبه‌گرا در برابر آن موضعی برانداز دارند. اما نوع نوظهوری از رمان‌های زنان که مرزهای میان ادبیات نخبه‌گرا و عامه‌پسند را مخدوش کرده‌اند، بدون گسست از سنت‌های فرهنگی موجود تلاش دارند تا با برخوردی انتقادی و پرسشگر از این سنت‌ها موقعیت زن در جامعه را تجدید نظر و بازاندیشی کنند.}, keywords_fa = {جنسیت زنانه,رمان‌نویسان زن,رمان عامه‌پسند,رمان نخبه‌گرا}, url = {http://lcq.modares.ac.ir/article-29-1497-en.html}, eprint = {http://lcq.modares.ac.ir/article-29-1497-en.pdf}, journal = {Literary Criticism}, issn = {2008-0360}, eissn = {2538-2179}, year = {2008} } @article{ author = {}, title = {.}, abstract ={.}, Keywords = {}, volume = {1}, Number = {1}, pages = {225-246}, publisher = {Tarbiat Modares University}, title_fa = {نمادپردازی نباتی از منظر نقد اسطوره‌ای در شعر فارسی}, abstract_fa ={اسطوره‌ها، رؤیاهای جمعی بشر؛ و نمادهای اساطیری ، زبانِ هنری و رازناکِ اسطوره‌ها هستند که با پای نهادن به ساحت شعر، ایجازگونگی‌، فشردگی و ژرفایی معنایی آن را دو‌چندان می‌کنند. نمادها با ماهیت سیال، شکل‌پذیر و منعطفِ خود، به مقتضایِ شرایطِ زمان و مکان، قادرند مفاهیم و موضوعات عمیق و ریشه‌داری را به شیوه‌ای جامع و گسترده آینگی کنند، از صورتی واحد، معانی و کاربردهای گوناگونی را ارائه دهند و با رویندگی و پویایی مداوم، تازگی و ماندگاریِ خود را استمرار ببخشند. البتّه شاعران و هنرورانِ نمادگرا به فراخور پشتوانه‌های فرهنگی، دغدغه‌های ذهنی و نیازهای اصیل فردی و اجتماعی خود، ممکن است توجه و اقبال ویژه‌ای به بهره‌گیری از نمادهایی خاص در آثار هنریِ خویش از خود نشان دهند. نگارنده در این مقاله بر آن است تا ضمن پرداختن به مبانی تئوریک کاربرد نمادها و موضوعات مرتبط با آن، به گونه‌ای محوری‌، مهم‌ترین عوامل روی‌آوریِ شاعران به کاربستِ اسطوره‌‌های گیاهی و نمادهای نباتی را مورد پژوهش و مداقّه علمی و مستند قرار دهد و در این رهگذر نیم نگاهی هم به بازتاب مضامین و کاربردهایی از این دست در اساطیرِ اقوام و ملل گوناگون‌ داشته باشد تا امکان مقایسه و تطبیق و تطابقی روشن و حقیقت‌نما فراهم شود.}, keywords_fa = {رمز,اسطوره,نمادهای نباتی‌,تخیّل‌,شعر}, url = {http://lcq.modares.ac.ir/article-29-4564-en.html}, eprint = {http://lcq.modares.ac.ir/article-29-4564-en.pdf}, journal = {Literary Criticism}, issn = {2008-0360}, eissn = {2538-2179}, year = {2008} } @article{ author = {FotoohiRudmajani, Mahmoo}, title = {Editor\'s note}, abstract ={Editor's note on 2nd Issue}, Keywords = {}, volume = {1}, Number = {2}, pages = {7-9}, publisher = {Tarbiat Modares University}, title_fa = {یادداشت سردبیر}, abstract_fa ={دومین شماره مجله ‌نقد ادبی به یاری خداوند و به همت و پایمردی دوستان و نویسندگان مقالات توفیق انتشار یافت. در این شماره که بخش عمده آن نتیجه کوشش‌های جناب آقای دکتر حسین پاینده است، رویکرد «روایت‌شناسی» غلبه دارد و از هفت مقاله ‌این شماره، چهار مقاله به مباحث روایت در داستان اختصاص یافته است.}, keywords_fa = {یادداشت سردبیر}, url = {http://lcq.modares.ac.ir/article-29-5150-en.html}, eprint = {http://lcq.modares.ac.ir/article-29-5150-en.pdf}, journal = {Literary Criticism}, issn = {2008-0360}, eissn = {2538-2179}, year = {2008} } @article{ author = {Haghshenas, Ali Mohamm}, title = {Mowlana and Hafez , of one heart or one Language?}, abstract ={In this article, I have tried to see whether one can find any signs of Mowlavi's influence in the poetry of Hafez. Two considerations have made me deal separately with the form and the content of works of the two poets; a) the deeply static and change resistant nature of the Persian traditional culture, which makes it difficult to say whether one is facing a case of shared culture or one of poetic influence; and b) the need for use of two theoretical standpoints (intertextuality and metaphor v. metonymy) to deal with content and form respectively. The results I have come up with are as follows: 1. As regards the content, one can detect more of an empathy arising from cultural unity rather than any trace of influence of one upon the other. 2. As for the form, one cannot help noticing that Hafez is exceedingly conscious of form, whereas Mowlavi pays little attention to it. 3. Whiltst Hafez leans heavily upon metaphor, Mowlavi is greatly inclined towards metonymy; one tends to ascension, the other to movement forward along the same route. 4. Finally, Hafez does not seem to have made any greater use of the form and content of Mowlavi's poetry with an eye to emulation than of the poetry of other poets, both previous and contemporary with him.}, Keywords = {Hafez,Mowlavi,content,form,Intertextuality,metaphor,Metonymy}, volume = {1}, Number = {2}, pages = {11-28}, publisher = {Tarbiat Modares University}, title_fa = {مولانا و حافظ}, abstract_fa ={در این نوشته کوشیده‌‌ام پاسخی برای این سؤال پیدا کنم که: آیا در شعر حافظ هیچ نشانه‌ای دال بر اثرپذیری حافظ از شعر مولانا هست یا نه؟ در انجام این کار، خود را به دو دلیل ناگزیر از تفکیک حساب محتوای شعر این دو شاعر از حسابِ صورت آن یافته‌ام: یکی به دلیل سرشتِ تغییرگریز و ایستای معانی و مضامین در هر فرهنگ سنتی از جمله در فرهنگ ایران؛ و دیگری به دلیل ضرورت بهره‌گیری از دو پایگاه نظری متفاوت (یعنی نظریه بینامتنیت و نظریه استعاره و مجازِ مرسل)، به ترتیب، برای تحلیل محتوای شعر و تحلیل صورت آن. حاصل کوشش من این بوده است که، به لحاظ محتوی، تنها می‌توان نشان داد که میان این دو شاعر نوعی همدلیِ معطوف به هم‌فرهنگی وجود دارد و، به لحاظ صورت، شعرِ این دو هیچ شباهتی با یکدیگر ندارد؛ چه، اولاً‌ شعر مولانا شعری صورت‌شکن است؛ حال آن‌که شعر حافظ شعری است سخت صورتگرا؛ ثانیاً شعر مولانا شعر سلوک در راستای محور همنشینی است؛ حال آن‌که شعر حافظ شعر عروج در راستای محور جانشینی است؛ و ثالثاً حافظ، به شهادت شعر او، از مولانا بیش از آن مضمون و صورت در جهت بهینه‌سازی وام نگرفته که از شاعران دیگر مضمون و صورت وام گرفته است.}, keywords_fa = {مولانا,حافظ,محتوی,صورت,بینامتنیت,استعاره,مجاز مرسل}, url = {http://lcq.modares.ac.ir/article-29-11670-en.html}, eprint = {http://lcq.modares.ac.ir/article-29-11670-en.pdf}, journal = {Literary Criticism}, issn = {2008-0360}, eissn = {2538-2179}, year = {2008} } @article{ author = {Hassanli, Kavoos}, title = {A Formalistic Re-reading of a Ghazal of Bidel Dehlavi}, abstract ={When the elements and different components of a literary work are studied and their relation to each other and to the totality of the work is made clear,a reader can claim that she/he has had a formalistic reading of the work.Such a reading facilitates commenting on how the elements and components of the work are interrelated( vertically and horizontally). In this paper,the form and structure of a Ghazal( sonnet) of Bidel Dehlavi are re-read, using the intratextual signs.The first line reads: YEK TAARE MU GAR AZ SARE DONYE GOZASHTEI SAD KAHKESHAN ZE OJE SORAYYA GOZASHTEI The theme of this Ghazal which is continuously repeated all through the poem is "advice to return to oneself and put under observation one’s inner self in the bed of the hastening and transitory time".The subject matters of movement,passing,transition and transformation are spread all through the Ghazal .However the link between the lines of the Ghazal is not the sort of link to create a "bodily structure",rather each line of this Ghazal is a separate bead,related to the other beads by a string( the subject matters of movement and passing of time) creating a necklace( a Ghazal).}, Keywords = {Bidel Dehlavi,vertical links,horizontal links,Formalistic criticism,passing of time,return to oneself}, volume = {1}, Number = {2}, pages = {29-38}, publisher = {Tarbiat Modares University}, title_fa = {بازخوانیِ فرمالیستی غزلی از بیدل}, abstract_fa ={هنگامی که عناصر و اجزای اثر ادبی بررسی، و چگونگی پیوند آن‌ها با یکدیگر و ارتباط آن‌ها با ساختمانِ کلی اثر بازیابی می‌شود، خوانشی شکل‌مبنایانه (فرمالیستی) صورت گرفته ‌است. با چنین خوانشی است که می‌توان درباره میزان پیوند اجزای اثر (پیوندهای افقی و عمودی) سخن گفت. در این مقاله، شکل و ساختار غزلی از بیدل دهلوی، با مطلع زیر(به یاریِ نشانه‌های درون‌متنی) بازخوانی شده است: یک تار مو گر از سر دنیا گذشته‌ای صد کهکشان ز اوج ثریا گذشته‌ای بن‌مایه این غزل در همه بیت‌ها «سفارشِ مکرّر به بازگشت به خویشتن و توجه به درون خود در بستر زمانِ شتابان و گذرا» ست. مضمونِ حرکت، عبور، گذر و دگرگونی در همه بیت‌های غزل گسترش یافته و جریان پیدا کرده است؛ امّا پیوندی که میان بیت‌های این غزل دیده می‌شود، «ساختاری اندام‌وار» را پدید نیاورده، بلکه هر سطرِ این غزل همچون مهره‌ای جداگانه است که با رشته‌ای (مضمونِ حرکت و گذر زمان) به هم پیوند یافته و گردنبندی (غزلی) را پدید آورده‌ است.}, keywords_fa = {بیدل دهلوی,پیوند عمودی,پیوند افقی,نقد فرمالیستی,بازگشت به خویشتن}, url = {http://lcq.modares.ac.ir/article-29-1518-en.html}, eprint = {http://lcq.modares.ac.ir/article-29-1518-en.pdf}, journal = {Literary Criticism}, issn = {2008-0360}, eissn = {2538-2179}, year = {2008} } @article{ author = {Abniki, Hass}, title = {Hermeneutics and the Application of Literary Hermeneutics}, abstract ={For some time hermeneutics has been posed as a competitor for positivism in the field of cognitive and human sciences and has almost prevailed.The field of literature and interpretation of literary texts is one of the fields this branch has influenced.The aim of this article is to examine this subject , coin the term "Literary Hermeneutics" and explain how to apply it for interpreting literary texts,especially novels.To do that,we first define hermeneutics and then literary hermeneutics and its different circles and in the conclusion mention the obligations resulting from selecting each of these circles for interpretation.}, Keywords = {Literary criticism,literary hermeneutics,writer-oriented,interpreter-oriented,text-oriented}, volume = {1}, Number = {2}, pages = {39-62}, publisher = {Tarbiat Modares University}, title_fa = {چیستی و کاربست هرمنوتیک ادبی}, abstract_fa ={مدت زمانی است که هرمنوتیک در ردیف رقیب پوزیتیویسم در حوزه علوم شناختی و انسانی سربرآورده است و توانسته تا حدود زیادی بر آن غالب شود. یکی از حوزه‌هایی که این شاخه معرفتی توانسته در آن نفوذ یابد، حوزه ادبیات و تفسیر و تأویل متون ادبی است. این مقاله قصد دارد به بررسی این امر همت گمارد و اصطلاحی به نام هرمنوتیک ادبی و چگونگی کاربست آن را برای تفسیر متون ادبی، به‌ویژه رمان خلق کند. بنابراین، برای نیل به این امر ابتدا هرمنوتیک و سپس هرمنوتیک ادبی و نحله‌های مختلف آن تعریف، و در نتیجه‌گیری به این مهم اشاره می‌شود که انتخاب هر یک از این نحله‌ها برای تفسیر چه الزاماتی در پی دارد.}, keywords_fa = {نقد ادبی,هرمنوتیک ادبی,مؤلف‌محور,مفسّرمحور,متن‌محور}, url = {http://lcq.modares.ac.ir/article-29-8877-en.html}, eprint = {http://lcq.modares.ac.ir/article-29-8877-en.pdf}, journal = {Literary Criticism}, issn = {2008-0360}, eissn = {2538-2179}, year = {2008} } @article{ author = {Tadayoni, Mansureh}, title = {The Re-birth of a Metafiction (A Survey of Postmodernism in two short stories by Abootorab Khosravi)}, abstract ={In this article,first,postmodernism and its most important components, such as ontological theme, revalation of novel techniques,short circuit,indeterminacy,time disturbance,shift of narrator and point of view, rebellious characters,multiple endings,are shortly described.Then the existence of some of them in two short stories of Abootorab Khosravi( PELEKAN and HUZUR) is demonstrated,using some examples of the texts.Although these two texts have some of the elements of modernism ,ontological theme, which is the dominant element of postmodernism,can be seen in these texts; therefore they could be considered as postmodern texts.}, Keywords = {postmodernism,dominant element,ontological theme,Abootorab Khosravi}, volume = {1}, Number = {2}, pages = {63-82}, publisher = {Tarbiat Modares University}, title_fa = {تولد دوباره یک فراداستان}, abstract_fa ={در این مقاله ابتدا پسامدرنیسم و مهم‌ترین مؤلفه‌های آن، مثل محتوای وجودشناسانه، آشکار کردن تصنّع، اتصال کوتاه، عدم قطعیت، آشفتن زمان، تغییر راوی و زاویه دید، شخصیت‌های شورشگر، فرجام‌های چندگانه و... به‌طور مختصر مرور شده، سپس حضور برخی از این مؤلفه‌ها در دو داستان کوتاه از ابوتراب خسروی، با نام‌های «پلکان» و «حضور»، با ذکر مستنداتی از متن، اثبات شده است. با توجه به وجود عنصر غالب پسامدرنیسم در این متون، یعنی محتوای وجودشناسانه، می‌توان گفت این داستان‌ها وارد حیطه پسامدرنیسم شده‌اند؛ اما عناصری از مدرنیسم، مثل وجود پیرنگ را نیز در خود دارند.}, keywords_fa = {پسامدرنیسم,عنصر غالب,محتوای وجودشناسانه,ابوتراب خسروی}, url = {http://lcq.modares.ac.ir/article-29-11741-en.html}, eprint = {http://lcq.modares.ac.ir/article-29-11741-en.pdf}, journal = {Literary Criticism}, issn = {2008-0360}, eissn = {2538-2179}, year = {2008} } @article{ author = {Horri, Abolfazl}, title = {The "best-stories"(AHSANOLGHESAS) A narratological approach to Quranic stories}, abstract ={This paper examines the Quranic stories in a narratological approach.First the problem of the research is explained and the hypothesis is raised that there is no relationship between the Quranic stories and narratology.The paper then reviews the literary on the litrary approaches to the Quran and the Holy Book.Then the genealogy of the words related to Quranic stories is given.In the next part,the components of narratology i.e. story and text levels are described and then some Quranic stories are studied in a narratological approach,using these components.Finally,more than 10 findings are proposed as the results and the paper concludes that there is a positive relationship between the Quranic stories and narratology.}, Keywords = {Narratology,Quranic stories,Time,Place,character,focalization,speech and thought representation}, volume = {1}, Number = {2}, pages = {83-121}, publisher = {Tarbiat Modares University}, title_fa = {احسن‌القصص رویکرد روایت‌شناختی به قصص قرآنی}, abstract_fa ={جستار حاضر، قصص قرآنی را از دیدگاه روایت‌شناسی بررسی می‌کند. فرضیه این پژوهش مبنی بر این است که میان قصص قرآنی و روایت‌شناسی رابطه‌ای وجود ندارد. در ادامه به پیشینه مطالعه ادبی قرآن و کتاب مقدس اشاره می‌شود. در پیکره اصلی مقاله، تبارشناسی واژگان قصص قرآنی مشاهده می‌شود. آن‌گاه، مؤلفه‌های روایت‌شناسی، یعنی سطوح داستان و متن معرفی و این مؤلفه‌ها در قصص قرآنی به کار گرفته، سپس، نمونه‌هایی از داستان‌های قرآنی در پرتو رویکرد روایت‌شناختی مطالعه می‌شوند. در پایان، بیش از ده یافته تازه درباره ارتباط میان قصص و روایت‌شناسی بازگو می‌شود و این نتیجه حاصل می‌آید که در مجموع، میان قصص قرآنی و روایت‌شناسی ارتباط مثبت وجود دارد.}, keywords_fa = {روایت‌شناسی,قصص قرآنی,زمان,مکان,شخصیت,کانونی‌شدگی,بازنمایی گفتار و اندیشه}, url = {http://lcq.modares.ac.ir/article-29-4807-en.html}, eprint = {http://lcq.modares.ac.ir/article-29-4807-en.pdf}, journal = {Literary Criticism}, issn = {2008-0360}, eissn = {2538-2179}, year = {2008} } @article{ author = {Ghasemipour, Ghodrat}, title = {The Time and Narrative}, abstract ={One of the important problems in Structuralist narratology is the relation between narrative and time and the manifestation of time in narrative.Some philosophers such as Paul Ricour believe that understanding time in an abstract form is very difficult but the action in narrative makes the time objective and concrete.According to Structuralists’ analysis, time, -with causality- is one of the essential components in developing the narrative.In addition, every narrative text has two times:the narrative’s signifier time ( the time it takes a reader to read a narrative text) and the narrative’s signified time ( the time taken up by the events of the narrative).The Structuralists, especially Genette, have posed three issues regarding the time in narrative: 1- Order,i.e.the way the events in the narrative are ordered and presented 2- Duration,i.e.the relation between the length of time of the story and the time of the speech or the signifier of the narrative 3- Frequency,i.e.the number of times an event occurs and the number of times that event is narrated.In addition,at the end of the article, different kinds of relations between the time of occurance of the events in the narrative and the time of their narration by the narrator are examined.}, Keywords = {Time,narrative,order,duration,frequency,speech}, volume = {1}, Number = {2}, pages = {122-143}, publisher = {Tarbiat Modares University}, title_fa = {زمان و روایت}, abstract_fa ={یکی از مسائل مهمی که در نظریه ساختارگرایی بدان پرداخته شده، رابطه میان زبان و روایت و چگونگی تبلور زمان در روایت است. از منظر برخی فیلسوفان، همچون پل ریکور، فهم زمان به‌گونه‌ای تجریدی بسیار مشکل است؛ اما یکی از راه‌هایی که باعث ملموس و عینی‌شدن این امر انتزاعی می‌شود، کنش روایت است. به‌طورکلی بر مبنای تحلیل ساختارگرایان، ‌به‌ویژه بارت و ژرار ژنت، زمان یکی از مؤلفه‌های اصلی پیشبرد هر روایت است که به همراه علیّت، خط داستان را به پیش می‌برد؛ به‌علاوه هر متن روایی دارای دو زمان است: یکی زمان دال روایت (یعنی مقدار زمان خوانش متن روایی) و دیگر زمان مدلول (یعنی مقدار زمان رخدادهای داستان). ساختارگرایان، به‌ویژه ژنت، درخصوص زمان «در» روایت سه مسئله را مطرح کرده‌اند: 1. ترتیب: چگونگی نظم و توالی و آرایش رخدادها در سخن روایت؛‌ 2. دیرش: مناسبات میان طول زمان داستان و زمان سخن یا دال روایت؛ ‌3 بسامد: شمار دفعاتی که رخدادی روی می‌دهد و شمار دفعاتی که آن رخداد نقل و روایت می‌شود. علاوه بر این‌ها، در پایان مقاله، انواع روابط میان زمان روی دادن رخدادها در داستان و زمان نقل و روایت آن‌ها از جانب راوی هم توصیف شده است.}, keywords_fa = {زمان,روایت,ترتیب,دیرش,بسامد,سخن}, url = {http://lcq.modares.ac.ir/article-29-69-en.html}, eprint = {http://lcq.modares.ac.ir/article-29-69-en.pdf}, journal = {Literary Criticism}, issn = {2008-0360}, eissn = {2538-2179}, year = {2008} } @article{ author = {SafiPirloojeh, Hossein and SadatFayyazi, Maryam}, title = {The History of Narrative Theories, an Overview}, abstract ={Manُ s natural inclination towards rational detection of the surrounding realities, which has been manifested in the forms of oral and visual storytelling about his physical and intellectual experiences throughout history, was allegedly studied in a systematic way by Russian, in tandem with, Anglo- American formalists for the first time ever at the outset of the twentieth century. Then their intellectual legacies passed on to the francophone narratologists through the works of the Prague school structuralists and from the mid- twentiethe century on, were embodied under the rubric of Narratologie and fostered in a very broadr sense including modern literary narratives. However, reviewing certain binary, taxonomic, and typological concepts underlying the structural – narrotological outlook, in this article we have followed up the diverse genealogical lines of the "morphological narrative studies"- especially those based on the linguistically oriented theories- a little bit further beyond their very well acknowledged formalist ones, into the German tradition. We could not have started the venture, had we not drawn briefly on the most fundamental ideas put forward by such outstanding figures in the discipline as Barthes, Genette, Stanzel, Bremond, Ball, Chatman, Prince, Todorov, as well as many others. Finally, we have touched upon the recent developments brought about in the field of narrative studies, directly under the impact of cognitive linguistic pragmatics.}, Keywords = {Structuralism,Narratology,Genealogy,tpology,cognitivis,pragmatics}, volume = {1}, Number = {2}, pages = {144-169}, publisher = {Tarbiat Modares University}, title_fa = {نگاهی گذرا به پیشینه نظریه‌های روایت}, abstract_fa ={در این مقاله، ابتدا به‌اختصار تبارشناسی پژوهش‌های روایت‌شناختی را در آغاز قرن بیستم (یعنی پیش از شکل‌گیری رشته‌ای به‌نام روایت‌شناسی) بیان، و به‌طور مشخص ریخت‌شناسی روایت را در آلمان، روسیه و سنت آنگلو-آمریکایی معرفی می‌کنیم. سپس بخش عمده مقاله را به بررسی روایت‌شناسی ساختارگرا و تقابل‌های دوگانه، مقوله‌بندی عناصر روایی و رده‌شناسی روایت اختصاص می‌دهیم. در این بخش، مهم‌ترین آرای ژرار ژنت، استانزل، جرالد پرینس، میکی بال و سیمور چتمن به‌اجمال بازگو می‌شود. در پایان، نگاهی می‌افکنیم به تحولات غیرصورتگرای متأخر در این حوزه که بیشتر مبتنی بر مطالعات شناختی بوده‌اند. در این میان توجه خود را بر کاربردشناسی زبان‌شناختی و به‌ویژه روند احیای الگوهای زبانی توسط مطالعات شناختی متمرکز می‌کنیم؛ به‌این‌ترتیب، روش پژوهش حاضر، نظری می‌باشد.}, keywords_fa = {روایت‌شناسی,تبارشناسی,رده‌شناسی,ریخت‌شناسی,ساختارگرایی,شناخت‌شناسی,کاربرد‌شناسی}, url = {http://lcq.modares.ac.ir/article-29-8054-en.html}, eprint = {http://lcq.modares.ac.ir/article-29-8054-en.pdf}, journal = {Literary Criticism}, issn = {2008-0360}, eissn = {2538-2179}, year = {2008} } @article{ author = {}, title = {A Linguistic Analysis of the Narrative Point of View in \'\'The First Day in Tomb" by Sadegh Choubak (Simpson\'s Model, 1993)}, abstract ={}, Keywords = {Narrative- linguistic analysis,Point of View,Narrator,modality}, volume = {1}, Number = {3}, pages = {7-28}, publisher = {Tarbiat Modares University}, title_fa = {بررسی زبان‌شناختی دیدگاه روایتگری داستان «روز اول قبر» صادق چوبک در چارچوب مدل سیمپسون}, abstract_fa ={هدف این مقاله، مطالعه و بررسی زبان شناختی دیدگاه در روایت «روز اول قبر» (1344) نوشته صادق چوبک بر اساس مدل پیشنهادی سیمپسون1 1993م. است. راوی از نوع سوم شخصِ بازتابگر است که افکار، عقاید و احساساتِ شخصیت اول داستان را شرح می دهد. در این داستان از کلام نقل قول آزاد برای بیان حالات و عقاید شخصیت ها استفاده شده است. بر اساس محور دوم تقسیم بندی سیمپسون، وجهیت2 غالب در متن مثبت است که نشان دهنده دیدگاه قاطع راوی در مورد واقعیت مرگ است. ابزار زبا ن شناختی به کار رفته در این وجه عبارت اند از: فعل ها و واژه های مبنی بر وجهیت مثبت مثل فعل های آرزویی و دعایی، استفاده از کلمات احساسی اعم از قیود و صفات ارزیابی کننده، افعال گزارشی و نیز جملات بیان کننده عقیده و جملات تعمیم دهنده. تفکر غالب در زبان متن روایی، نمودار محتوم بودن مرگ، نیستی و زوال، زندگی و مرگ زجرآور، حسرت از دست رفتن زندگی و امید به بخشش گناهان و ترس از عقوبت است. با این حال، در پاره ای موارد از وجهیت منفی برای بیان تردید و ابهام پیرمرد درباره دنیای پس از مرگ و نیز بیان ابهام راوی درباره برخی احساسات منسوب به شخصیت ها استفاده شده است.}, keywords_fa = {روایت,تحلیل زبان‌شناختی,دیدگاه,راوی,وجهیت}, url = {http://lcq.modares.ac.ir/article-29-9257-en.html}, eprint = {http://lcq.modares.ac.ir/article-29-9257-en.pdf}, journal = {Literary Criticism}, issn = {2008-0360}, eissn = {2538-2179}, year = {2008} } @article{ author = {}, title = {Discourse Presentation in Literary and Non-Literary Written Narratives}, abstract ={}, Keywords = {Discourse presentation,Fictional discourse,Newspaper discourse,Polyphonic discourse,The categories of discourse presentation}, volume = {1}, Number = {3}, pages = {29-58}, publisher = {Tarbiat Modares University}, title_fa = {بازنمایی گفتمان در داستان و روزنامه}, abstract_fa ={اصطلاح گفتمانِ چندصدایی ـ نظریه ای که با نام میخائیل باختین، فیلسوف و زبان شناس روس گره خورده است- برای خواننده ایرانی اصطلاح ناآشنایی نیست. با این حال، دلالت¬های آن در حوزه های مختلف، اعم از فلسفه، زبان، ادبیات و فرهنگ برای او چندان آشکار نیست. این مقاله با رویکرد زبان شناختی، این نظریه را از پیامدهای استفاده از شیوه بازنمایی گفتمان غیرمستقیم آزاد تلقی می کند که خود، یکی از چند شیوه ارائه گفتار و اندیشه شخصیت¬های داستانی است که در نگاهی طیفی به موضوع، بین دو شیوه موسوم به نقل قول غیرمستقیم و مستقیم قابل بحث است. در بازنمایی گفتار (و نوشتار) و اندیشه شخصیت¬ها، امکان به کارگیری شیوه¬های دیگری به جز این سه شیوه، در اختیار نویسنده ها هست. چنین امکان¬هایی، موضوع مطالعه انگاره های (مدل¬های) مختلف بازنمایی گفتمان را تشکیل می¬دهد. این مقاله با نظر به انگاره سمینو و شرت2 (2004م.) که بر انگاره شرت و لیچ3 (1981م.) استوار است، به معرفی پنج شیوه بازنمایی می¬پردازد و بدون امتیاز قائل شدن بر یکی در مقابل دیگری، هر کدام را مقوله¬ای در طول یک پیوستار تعریف می¬کند؛ در یک سمت این پیوستار، صدای محض راوی شنیده و گفتمان از زاویه دید او بازنمایی می¬شود و در سمت دیگر آن، صدای محض شخصیت به صورت نمایشی ارائه می¬شود و بازنمایی گفتمان از زاویه دید او صورت می¬گیرد. مقوله غیرمستقیم آزاد شیوه¬ای است که گفتمان از طریق آن همزمان از زاویه دید راوی و شخصیت بازنمایی می¬شود؛ ازاین رو، همزمان دو یا چند صدا شنیده¬ می شود. مقوله¬های یادشده، در سه تراز گفتمانیِ گفتار، نوشتار و اندیشه به ترتیبی که ذکر شد، براساس ملاک های نحوی (صوری) و نیز ملاک های معناشناختی و منظورشناختی4 (نقشی) تعریف می¬شوند. داده¬های این بررسی از ده داستان بلند، ده داستان کوتاه و ده گزارش خبری روزنامه، با حجم برابر و گزینش تصادفی فراهم آمده است. چنین گزینشی ضمن امکان دادن به مطالعه شیوه¬های یادشده در گفتمان ادبی (داستان)، بررسی مقابله¬ای آن را با یک گفتمان رسانه¬ای (گزارش روزنامه) نیز ممکن ساخته است.}, keywords_fa = {بازنمایی گفتمان,گفتمان داستانی,گفتمان رسانه‌ای,گفتمان چندصدایی,شیوه‌های بازنمایی گفتمان}, url = {http://lcq.modares.ac.ir/article-29-8336-en.html}, eprint = {http://lcq.modares.ac.ir/article-29-8336-en.pdf}, journal = {Literary Criticism}, issn = {2008-0360}, eissn = {2538-2179}, year = {2008} } @article{ author = {}, title = {Positive Representations of "Anima" in Persian Literature}, abstract ={}, Keywords = {Archetype,Jung,Anima,prototype,Hermaphrodite,Beloved,Inspirer,Affection toward Nature}, volume = {1}, Number = {3}, pages = {59-88}, publisher = {Tarbiat Modares University}, title_fa = {نمودهای مثبت «آنیما» در ادبیّات فارسی}, abstract_fa ={آنیما در نظریه کارل گوستاو یونگ1، تجسّم تمامی گرایش¬های روانی زنانه در روح مرد است که به زعم وی نتیجه تجارب نژادی مرد با زن در طول صدها هزار سال زندگی با یکدیگر بوده و در ناخودآگاه جنس نرینه به یادگار مانده است و این، باعث تسهیل واکنش¬های متقاضی و توافق نظر بین دو جنس متقابل می¬شود. این کهن¬الگو همانند دیگر کهن¬الگوها، هم در نمایه¬های مثبت و هم در نمایه¬های منفی به نمود درآمده که در این مقاله نمودهای مثبت آن بررسی شده است. بر اساس این مقاله نمودهای مثبت کهن¬الگوی آنیما مطابق با دیگر نقاط جهان در اساطیر، ادبیّات و فرهنگ ایران نیز به نمود درآمده و «معشوق»، «الهام¬بخش» و «احساسات نسبت به طبیعت» -که در این مقاله با نمونه¬ها و مثال¬های مختلف تحلیل و ارزیابی شده است- برخی از این نمودها به شمار می¬آید. در این مقاله، نشان داده شده است که دست کم یکی از نمودهای آنیما در ناخودآگاه مرد ایرانی از پروتوتایپ واحدی نشئت می¬گیرد و این پروتوتایپ، به احتمال زیاد یکی از ایزدبانوان کهن ایرانی است. این پژوهش به روش توصیفی ـ تحلیلی انجام گرفته، و برای گردآوری اطّلاعات از روش کتابخانه¬ای و بیشتر از نوع متن¬خوانی استفاده شده است.}, keywords_fa = {کهن الگو,یونگ,روان‌ـ‌ انگاره,آنیما,پروتوتایپ,هرمافرودیت,معشوق,الهام بخش,احساسات نسبت به طبیعت}, url = {http://lcq.modares.ac.ir/article-29-473-en.html}, eprint = {http://lcq.modares.ac.ir/article-29-473-en.pdf}, journal = {Literary Criticism}, issn = {2008-0360}, eissn = {2538-2179}, year = {2008} } @article{ author = {}, title = {Taxonomy of Figures of Speech in the Western Classical Grammatical and Rhetorical Tradition}, abstract ={}, Keywords = {Rhetoric,Grammar,Style,figures of speech,taxonomy}, volume = {1}, Number = {3}, pages = {89-108}, publisher = {Tarbiat Modares University}, title_fa = {رده‌بندی صناعات بدیعی در سنت رتوریکی و دستوری کلاسیک غرب}, abstract_fa ={این مقاله در پی ارائه تصویری از سیر تحول صناعات بدیعی در سنت بلاغی غرب در عصرکلاسیک (قرن چهارم ق. م تا قرن چهارم م.) است. برای این منظور، رده بندی های متفاوت صناعات بدیعی در دو حوزه فن خطابه و دستور زبان -که تا پیش از رنسانس اساس پژوهش های زبانی و سبک شناختی بود- بررسی شده است. در بخش نخست که به فن خطابه اختصاص دارد، جایگاه صناعات بدیعی و رده بندی آن در آثار خطیبان یونان و روم باستان بحث شده است. در بخش دوم، پس از اشاره به برخی هم پوشی های فن خطابه و دستور زبان، صناعات بدیعی از دیدگاه دستوریان عصر کلاسیک بررسی و به تفاوت های رده بندی و کارکرد صناعات در این دو حوزه پرداخته شده است.}, keywords_fa = {فن خطابه,دستور زبان,سبک,صناعات بدیعی,رده‌بندی}, url = {http://lcq.modares.ac.ir/article-29-8806-en.html}, eprint = {http://lcq.modares.ac.ir/article-29-8806-en.pdf}, journal = {Literary Criticism}, issn = {2008-0360}, eissn = {2538-2179}, year = {2008} } @article{ author = {}, title = {Rhetorical Deconstruction:Function of Tropes in Breaking and Deconstructing Texts}, abstract ={Mahmood Fotoohi Roudmajani Associate. Professor Of Persian Language and Literature Ferdowsi University The literary text is actually multiple meaning and flexible for interpretation and this feature is created by figurative language and tropes. This article attempts to investigate how the tropes create ambiguity and suspension of meaning in the text; how they damage the ordinary language and deconstruct it again. For this purpose the article classifies the tropes on the base of their functions in making a gap between literary world and ordinary language. It discusses the tropes function separately in preparing depth meaning for the text. Finally it concludes that the eternality of text and its flexibility for interpretation somewhat come in to being from tropes and figurative language. Figurative language is essentially deconstructive, because it initially makes different meanings by altering the ordinary usage of language elements, and then denies the possibility of its purposed meaning. The literary text in each reading therefore damages its own structure and deconstructs itself by way of differentiation and suspension of the meaning and this way achieves its ability to make dialogues with different kinds of generation and to be flexible for different reading in history.}, Keywords = {deconstruction,Ambiguity,multiple meaning,Figurative language,tropes}, volume = {1}, Number = {3}, pages = {109-135}, publisher = {Tarbiat Modares University}, title_fa = {ساخت‌شکنی بلاغی نقش صناعات بلاغی در شکست و واسازی متن}, abstract_fa ={اثر ادبی تأویل پذیر و چندمعناست. این ویژگی تا حدود زیادی مولود زبان مجازی و صناعات بیانی متن است. این مقاله می کوشد تا نقش زبان مجازی و صناعات ادبی را در شکستن ساختار عادی زبان، تعلیق معنای قطعی، و واسازی متن ادبی بررسی کند. برای این منظور، صناعات معنوی را بر اساس نقشی که در ابهام آفرینی و فاصله گذاری میان متن ادبی و زبان قراردادی ایفا می کنند از مجاز مرسل تا پارادوکس رده بندی می کند. پس از بحث درباره نقش هر یک از آن ها در تکثر معانی و ابهام متن، به این نتیجه می رسد که ماندگاری و پویایی متن در تاریخ، مرهون ابهام و تأویل پذیری حاصل از مجازها و صناعات بلاغی آن است. زبان مجازی، ذاتاً ساخت شکن است؛ زیرا نخست با تغییر گونه بیان، معنای متفاوتی را پیشنهاد می کند و در مرحله دوم امکان قطعیت معنای پیشنهادی را رد، و آن معنای قطعی را انکار می کند. بنا براین، متن ادبی در جریان خوانش های مختلف از طریق پنهان سازی و تعلیق معنا، پیوسته در کار شکستن ساختار خویش و بازسازی آن است و از رهگذر همین تفاوت و تعلیق، قابلیت گفت وگو با تاریخ و نسل های مختلف را می یابد.}, keywords_fa = {زبان مجازی,صناعات بلاغی,ساخت‌شکنی,ابهام}, url = {http://lcq.modares.ac.ir/article-29-6685-en.html}, eprint = {http://lcq.modares.ac.ir/article-29-6685-en.pdf}, journal = {Literary Criticism}, issn = {2008-0360}, eissn = {2538-2179}, year = {2008} } @article{ author = {}, title = {Gravitational Criticism: A Method for the Formalistic Criticism of Poetry}, abstract ={}, Keywords = {Formalistic criticism,Formalism,Poetry criticism,Gravitational criticism,Fundamental technique}, volume = {1}, Number = {3}, pages = {137-163}, publisher = {Tarbiat Modares University}, title_fa = {نقد گرانیگاهی: روشی برای نقد فرمالیستی شعر}, abstract_fa ={این مقاله مبانی نظری و روش شناختی نقد فرمالیستی شعر را از دیدگاه فرمالیست های روسی و همچنین فرمالیست های آمریکایی یا اصحاب «نقد نو1» بازمی کاود. رهیافت ما برای این منظور، تحلیلی- انتقادی است. این پژوهش، سرانجام با ایجاد برخورد سازنده میان دستاوردهای نظری و عملی دو شاخه فرمالیسم، روش «نقد گرانیگاهی»2 را سامان می دهد. این روش نه مانند روش «نقد پیوندمایه ای» به شیوه افقی- عمودی، بلکه مطابق ماهیت نظام مند و ساختمند شعر به شیوه چندسطحی- سلسله مراتبی همه عناصر فرم این نوع ادبی را در ارتباط با «شگرد بنیادی» آن تحلیل می کند.}, keywords_fa = {نقد فرمالیستی,فرمالیسم,نقد شعر,نقد گرانیگاهی,شگرد بنیادی}, url = {http://lcq.modares.ac.ir/article-29-4656-en.html}, eprint = {http://lcq.modares.ac.ir/article-29-4656-en.pdf}, journal = {Literary Criticism}, issn = {2008-0360}, eissn = {2538-2179}, year = {2008} } @article{ author = {}, title = {Element of Conflict in the Story of Siavash}, abstract ={}, Keywords = {Story,Ferdowsi,Story elements,plot,conflict}, volume = {1}, Number = {3}, pages = {165-192}, publisher = {Tarbiat Modares University}, title_fa = {بررسی عنصر کشمکش در داستان سیاوش}, abstract_fa ={شاهنامه فردوسی گنجینه بی بها و گران سنگ زبان و ادبیّات فارسی است. شاهنامه پژوهان در حوزه زبان و محتوای شاهنامه تحقیقات بسیار گسترده ای انجام داده اند . اینکه شاهنامه از نظر طبقه بندی ادبی جزء کدام نوع ادبی قرار می گیرد و ویژگی های صورت و محتوایی کدام نوع ادبی را بیشتر در خود دارد ، می تواند پرسشی نو و قابل طرح در شاهنامه پژوهی باشد. اشاره مکرّر و صریح فردوسی به داستانی و روایی بودن شاهنامه می تواند نگرشی از دیدگاه داستان نویسی و عناصر آن به روی خوانندگان این اثر بگشاید. اگرچه به احتمال زیاد شالوده و چارچوب داستان های شاهنامه از پیش طرح ریزی شده و در اختیار فردوسی قرار گرفته است، پرورش شخصیّت ها ، روابط علّت و معلولی قوی میان حوادث ، فضاسازی ، صحنه پردازی ، گفت وگوهای متنوّع و متناسب با وضعیّت موجود ، کشمکش های مختلف و بهره گیری از اغلب عناصر داستانی ، شاهنامه را مجموعه ای بسیار منسجم و کارآمد در زمینه داستان پردازی قرار داده است. عنصر «کشمکش» که از وابسته های عنصر پیرنگ است، متناسب با موضوع و به گونه ای گسترده در داستان های شاهنامه حضور دارد . در این مقاله، این عنصر در داستان «سیاوش» بررسی می شود .}, keywords_fa = {فردوسی‌,داستان‌,عناصر داستان‌,پیرنگ‌,کشمکش}, url = {http://lcq.modares.ac.ir/article-29-4223-en.html}, eprint = {http://lcq.modares.ac.ir/article-29-4223-en.pdf}, journal = {Literary Criticism}, issn = {2008-0360}, eissn = {2538-2179}, year = {2008} } @article{ author = {Horri, Abolfazl}, title = {Fantastic: Uncanny and/ or Marvelous in the Relief after the Grief}, abstract ={This paper examines two modes of fantastic genre, i.e uncanny and marvelous, with regard to the stories of Tanookhi's the Relief after the Grief. We will start by a discussion of Todorov's work on the 'fantastic'. In doing so, the etymology of the keywords and the review of literature are also given. Then, it is referred to Todorovian structural approach to 'the fantastic'. Due to this approach, it is told that in the fantastic stories of the book (sometimes titled as "keraamaat" genre), the reader has to experience the world described as a possible or impossible world full of fear and strange: depending on the readers to explain the occurrence of strange events naturally or supernaturally, the stories may undergo the category of uncanny or marvelous, respectfully. Finally, as conclusion and new results, it is said that in the Relief after the Grief: 1) the focus is on one central character as the center for all events 2) events of the stories are seen through the focal point of this character as the main narrator- focalizer and 3) The reader’s point of view should be that of the central character and the events should be focalized through his eyes.}, Keywords = {fantastic,uncanny,the Relief after the Grief,marvelous,Tanookhi,Todorov}, volume = {1}, Number = {4}, pages = {1-216}, publisher = {Tarbiat Modares University}, title_fa = {ژانر وهمناک: شگرف و/ شگفت در فرج بعد از شدت}, abstract_fa ={این جستار دو گونه ژانر فانتاستیک/ وهمناک، یعنی شگرف و/ در مقابل شگفت و تعیین میزان کارآمدی این ژانرها را در تعیین نوع ادبی حکایت های کوتاه فرج بعد از شدت (باب های هفتم، هشتم و نهم از جلد دوم) بررسی می کند. ابتدا به تعریف واژه وهمناک، و سپس به پیشینه آن اشاره می شود. در ادامه، از رهیافت ساختاری تودروف به وهمناک سخن به میان می آید. در نگرش تودروف، وهمناک ناممکنی است که به کمک علل طبیعی یا فراطبیعی ممکن می شود؛ از این رو، شیشه عمر بس ناپایدار آن با برطرف شدن شک و ترس خواننده شکسته، و وهمناک به یکی از دو حوزه مجاور خود یعنی شگرف و/ یا شگفت وارد می شود. در این مقاله ضمن اشاره به برخی حکایت های فرج بعد از شدت- که در ژانرهای شگفت و شگرف و نیز ژانر «کرامات» قرار می گیرند- گفته می شود که در این داستان ها، تردید شخصیت و یا خواننده به یکی از دو روش زیر برطرف می شود: یا برای رخدادهای به ظاهر عجیب داستان ها دلایل عقلانی و منطقی ایراد می شود (گونه شگرف) یا اینکه معلوم می شود رخدادها در دنیایی غیرواقعی رخ داده است (گونه شگفت). در پایان، به یافته های پژوهش اشاره می شود: 1. توجه به شخصیت مرکزی داستان؛ 2. رویدادها را راوی حکایت می کند، امّا حوادث از دیدگاه شخصیت مرکزی دیده می شود (راوی- کانونی گر)؛ 3. دیدگاه خواننده با دیدگاه راوی و شخصیت اصلی یکی است.}, keywords_fa = {وهمناک,شگرف,شگفت,فرج بعد از شدت,تنوخی,تودروف}, url = {http://lcq.modares.ac.ir/article-29-5965-en.html}, eprint = {http://lcq.modares.ac.ir/article-29-5965-en.pdf}, journal = {Literary Criticism}, issn = {2008-0360}, eissn = {2538-2179}, year = {2008} } @article{ author = {RezaeiDashtArzhaneh, Mahmou}, title = {An Intertextual Approach to a Tale from Marzbanname}, abstract ={Assistant Professor Of  Persian Language and Literature Shahid Chamran University of Ahvaz rn rn rn   rn rn rn According to the  intertextul approach there is no text that is self-sufficient; rather,in this approach, it is supposed that every text is an intertext from previous texts and for following texts. In this essay, first different aspects of text and intertextuality are explained and then, a tale from Marzbanname is analyzed according to this approach. At the end,it has been shown that as Barthes, Bakhtin, Keristova, Genette, Todorov and other adherents of Intertextulity approach have emphasized, there is no authentic and original text; therefore, the mentioned tale from  Marzbanname , like other texts, is a retelling of previous texts.}, Keywords = {Intertextuality,Roland Barthes,Mikhail Bakhtin,Julia Keristeva,Gerard Genette,Harold Bloom,Marzbanname}, volume = {1}, Number = {4}, pages = {1-216}, publisher = {Tarbiat Modares University}, title_fa = {نقد و تحلیل قصه‌ای از مرزبان‌نامه بر اساس رویکرد بینامتنیت}, abstract_fa ={براساس رویکرد بینامتنیت، هیچ متنی خودبسنده نیست و هر متن در آن واحد، هم بینامتنی از متون پیشین و هم بینامتنی برای متون پسین خواهد بود. در این جستار، ابتدا وجوه مختلف متن و بینامتنیت تشریح، و سپس براساس این رویکرد، قصه ای از مرزبان نامه نقد و بررسی شده است. در پایان نیز گفته شده چنان که رولان بارت، باختین، کریستوا، ژنت، تودوروف و دیگر منتقدان پیرو بینامتنیت تأکید کرده اند، هیچ متنی اصیل نیست و قصه مورد بحث در مرزبان نامه نیز چون متون دیگر واگویه ای از متون پیشین است.}, keywords_fa = {بینامتنیت,میخاییل باختین,رولان بارت,ژولیا کریستوا,ژرار ژنت,: مرزبان‌نامه,هارولد بلوم}, url = {http://lcq.modares.ac.ir/article-29-2265-en.html}, eprint = {http://lcq.modares.ac.ir/article-29-2265-en.pdf}, journal = {Literary Criticism}, issn = {2008-0360}, eissn = {2538-2179}, year = {2008} } @article{ author = {Sidan, Maryam}, title = {A Structural Approach to the Analysis of Golshiri\'s Shazde Ehtejab}, abstract ={Ph. D.student in Persian Language and Literature Of Tehran University   Structuralists consider literature to have a structure similar to language and try to compile special syntactic rules for it. In fiction, Structuralism mainly studies narration.Structuralist narratologists try to compile a single coherent narrative structure for the different domains of fiction. In this article, we have tried to analyze one of the most famous Persian novels,Shazdeh Ehtejab by Houshang Golshiri ,within the framework of the structuralist viewpoints of Genette, Greimas, Bramond, Todorov and Barthes. To do that, we have studied the structure of Shazdeh Ehtejab in three levels: in the first level which we call "narrator and point of view in Shazdeh Ehtejab" we study the point of view,method of narration and the narrator/ narrators who narrate Shazdeh Ehtejab.In the second level we study the narrative structure of Shazde Ehtejab and in the third level we structurally analyze Shazdeh Ehtejab}, Keywords = {Structure,Structuralism,Shazdeh Ehtejab,Golshiri}, volume = {1}, Number = {4}, pages = {53-82}, publisher = {Tarbiat Modares University}, title_fa = {تحلیل و بررسی شازده احتجاب گلشیری با دیدگاه ساختگرایانه}, abstract_fa ={ساختگرایان ادبیات را دارای ساختاری یکسان با زبان می پندارند و در پی گردآوری قواعد نحوی ویژه ای برای آن هستند. ساختگرایی در داستان، بیشتر به بررسی عنصر روایت می پردازد. روایت شناس ساختگرا در پی گردآوری ساختار روایی منسجم و واحدی از حوزه های گوناگونِ داستان است. در این مقاله، یکی از برجسته ترین رمان های فارسی، شازده احتجاب، (1348) نوشته هوشنگ گلشیری با توجه به برخی دیدگاه های منتقدان ساختگرا همچون ژنت، گرماس، برمون، تودوروف و بارت تحلیل شده است. برای این منظور، ساختار شازده احتجاب در سه سطح بررسی شده است: در سطح نخست که عنوان آن «راوی و زاویه دید در شازده احتجاب» است، زاویه دید، شیوه روایت و راوی یا راویانی بررسی شده که شازده احتجاب را روایت می کنند. سطح دوم به بررسی ساختار روایی شازده احتجاب، و سطح سوم به تحلیل ساختاری این داستان نظر دارد.}, keywords_fa = {ساختار,ساختگرایی,شازده احتجاب,گلشیری}, url = {http://lcq.modares.ac.ir/article-29-7053-en.html}, eprint = {http://lcq.modares.ac.ir/article-29-7053-en.pdf}, journal = {Literary Criticism}, issn = {2008-0360}, eissn = {2538-2179}, year = {2008} } @article{ author = {SafiPirlojah, Hossei}, title = {Narrative Genres Based on Verb Semantics}, abstract ={The purpose of present article is to introduce the basic constituents of the story blueprint, and principles governing them. By the story blueprint I intend the reader's inference about some relatively short sequences of narrative events. The local rules operative on these sequences help the reader discriminate story characters' goal-directed actions from unintentional events and states, before mentally modeling an overall structure of interlinked larger sequences within a storyworld. Action, event, and state are among the concepts inextricably connected with the notion of story and reiterated through the history of narrative analysis. The concepts at issue, and with them the nature and scope of narrative itself, have been further illuminated by recent insights offered mainly by linguists, philosophers, and cognitive scientists. Most of these developments occurred long before the establishment of cognitive sciences, and even before the heyday of structuralist narratology. But despite their availability at the time, they have been brought within the compass of classical theories of narrative since only a couple of decades ago. Narrative theorists argue that to tell and comprehend stories is to operate within a system of rules in which events are preferentially viewed as structural sequences of intentionally-oriented actions. In recent works on the semantics of verbs, however, language theorists have made finer-grained classifications of expressible events, with actions as a mere subcategory. This article is thus meant to explore some of the implications of verb semantics for narrative theory, especially as concerns typology of narratives under various genres.}, Keywords = {narrative genre studies,storyworld,narrative pace,propositional phrase,social narratology,chronology of narration}, volume = {1}, Number = {4}, pages = {83-106}, publisher = {Tarbiat Modares University}, title_fa = {گونه‌شناسی داستان بر پایه معناشناسی فعل}, abstract_fa ={این مقاله به معرفیِ مواد اولیه و اصول حاکم بر «طرح خام» داستان پرداخته است. منظور از «طرح خام داستان»، استنباطی است که خواننده از زنجیره رویدادهای رواییِ نسبتاً کوچک در ذهن خود می¬پروراند. اصول موضعیِ حاکم بر این زنجیره های کوتاه، به خواننده کمک می کند تا بخش های مختلف داستان را «وضعیت»2، «رویداد»3 یا «کنش»4 بداند و همچنین رفتار شخصیت های داستانی را در توالی های هر چه بزرگ تر به یکدیگر پیوند دهد و ساختار منسجمی از کنش ها را در ذهن خود طراحی کند. «وضعیت»، «رویداد» و «کنش» از مفاهیم بنیادینی است که در پیشینه روایت شناسی بارها تکرار شده است. با این حال، دیدگاه های جدید به¬ویژه در علوم شناختی، زبان شناسی و فلسفه نکات تازه ای را به این مفاهیم سنتی افزوده و درک ما را از ماهیت و ابعاد داستان دگرگون کرده است. بعضی از این یافته ها چندان هم تازه نیستند و اگرچه پیشینه شان به سال ها پیش از شکل گیریِ علوم شناختی و حتی روایت شناسیِ ساختارگرا می رسد، تا یکی¬دو دهه اخیر از چشم نظریه پردازان روایت پنهان مانده و بازیابی نشده بودند. در نظر روایت¬پژوهان، داستان پردازی و درک داستان در دستگاه قواعدی صورت می¬گیرد که با تعبیر بیشتر رویدادها به «کنش»های عامدانه و هدفمند، زنجیره هایی از آن ها می بافد و به این ترتیب، ساختاری از کنش ها را پی می¬ریزد. اما زبان شناسان در چارچوب معناشناسیِ فعل، تمایز جزئی تری را از رویدادها معرفی کرده اند که کنش ها فقط بخشی از آن¬اند. در این مجال، با بعضی پیامدهایی که معناشناسیِ فعل برای نظریه روایت دارد آشنا خواهیم شد و به ویژه کارآییِ آن را در گونه¬شناسیِ داستان بررسی خواهیم کرد.}, keywords_fa = {گونه شناسیِ داستان,جهان داستان,ضرباهنگ روایت,زمان روایتگری,روایت پژوهیِ اجتماعی,عبارت گزاره ای}, url = {http://lcq.modares.ac.ir/article-29-4440-en.html}, eprint = {http://lcq.modares.ac.ir/article-29-4440-en.pdf}, journal = {Literary Criticism}, issn = {2008-0360}, eissn = {2538-2179}, year = {2008} } @article{ author = {SalehiMazandarani, Mohammad Rez}, title = {Poets’ Attitudes on Poetry}, abstract ={The views of the great poets on the essence of poetry and its constituent elements, expressed implicitly within the lines of their poetry, offer invaluable points that are often missed by literary critics. These critical views, which are sometimes expressed in a pseudo-philosophical statements, and are often wrapped in artistic expressions, are based in their actual experiences.  These views are usually expressed in brief, or wrapped in imagery, or even in an elegant indirect language, which may be extracted and, through analysis, may lead to our deeper understanding and invaluable views on poetry. These conclusions, we realize, are sometimes confirmed by the bulk of criticism. It is worth noticing that such conclusions were already preceded by great poets who were apparently the best critics themselves. The classification and the analysis of these poets’ views on poetry are considerable, and can constitute a new branch of study in the field of history of literary criticism in Persian Literature, and subsequently change the traditional system of evaluation of poetic styles.}, Keywords = {Literary Theory,criticism of poetry,aesthetic criticism,artistic expression,the poets’ views}, volume = {1}, Number = {4}, pages = {107-125}, publisher = {Tarbiat Modares University}, title_fa = {شعر به روایت شاعران}, abstract_fa ={دیدگاه هایی که شاعران بزرگ و صاحب سبک در باب شعر و عناصر دربرگیرنده آن در لایه هایی از سروده های خویش آورده اند، گاه نکته های بسیار باارزشی را درباره شعر و چیستی آن بیان می کند که اغلب منتقدان ادبی از آن ناآگاهند. این دیدگاه های نقادانه و گاه شبه فلسفی که اغلب با بیانی هنری و برخاسته از زمینه های شهودی مطرح شده، به لحاظ کمّی به اختصار و درون تصویر یا بیانی کوتاه و غیرمستقیم آشکار شده است. نکته اینکه با استخراج و نقد و تحلیل این نظریات می توان به اندیشه های باارزشی در باب شعر دست یافت که مانند آن ها گاهی در سخنان نظریه پردازان ادبی نیز آمده است و می توان برتری و پیشی گرفتن شاعران را در نقد تجربه مندانه شعر نمایاند. بررسی و طبقه بندی و تحلیل نگاه ها و دیدگاه های شاعران در باب شعر تا حدی درخور توجه است که می تواند شاخه ای مستقل در تاریخ نقد ادبی در حوزه ادبیات فارسی را به خود اختصاص دهد و معیارهای سنتی در موازین بررسی سبک های شعری را دگرگون سازد.}, keywords_fa = {نقد شعر,نظریه ادبی,نقد ذوقی,بیان هنری,دیدگاه شاعران}, url = {http://lcq.modares.ac.ir/article-29-1368-en.html}, eprint = {http://lcq.modares.ac.ir/article-29-1368-en.pdf}, journal = {Literary Criticism}, issn = {2008-0360}, eissn = {2538-2179}, year = {2008} } @article{ author = {Taheri, Qadratolah and Hoshangi, Maji}, title = {Intertextual Criticism of Three Literary Works: The Metamorphosis, Blindness and Rhinoceros}, abstract ={In the history of world's literature, there have always been authors who see literary works as a place to express human’s position in the society and try to describe man in relation to the nature and the world surrounding him and warn him of the perils this world may bring to him.Today's world is a world of unrest, tension and identity loss due to rapid technological changes and ideological instabilities. With machines overwhelming human life and his conformity to the cold tune of today's world, a distance has emerged between man on one hand and morality and spirituality on the other, and this has led him gradually to a severe critical atmosphere. Some creators of literary works have tried to show this reality in their works.They have employed creative literary techniques to show an intensified view of human position in relation to the current world in order to refer man to his inner nature and notify him of the peril and distress governing the society. Kafka, Ionesco and Saramago are among those writers who are mindful of the crisis man is experiencing in his modern and postmodern life and have reflected the situation in their works, the Metamorphosis, Rhinoceros, and Blindness, respectively. In this article we have used the intertextual approach to analyse these three works based on their structure and theme and have remarked their semiological relationship.}, Keywords = {Intertextuality,Metamorphosis,Blindness,Rhinoceros}, volume = {1}, Number = {4}, pages = {127-151}, publisher = {Tarbiat Modares University}, title_fa = {نقد بینامتنی سه اثر ادبی مسخ، کوری و کرگدن}, abstract_fa ={در تاریخ ادبیات جهان، همیشه نویسندگانی بودند که آثار ادبی را جایگاهی برای بیان موقعیت انسان در جامعه خود می پنداشتند و سعی آنان بر این بود که موقعیت انسان را در طبیعت و جهان پیرامونش تبیین، و او را از خطر های احتمالی باخبر کنند. از سویی جهان امروز، به واسطه تحولات فناورانه پرشتاب و ناپایداری های ایدئولوژیک، دنیایی است مضطرب، پرتنش و بی هویت. هجوم عناصر عالم ماشینی در زندگی بشر و همچنین همراهی انسان با شاخصه های سرد جهان امروز، بین او و اخلاقیات و معنویات فاصله انداخته و آرام آرام او را در فضای بحرانی شدیدی وارد کرده است. در اینجاست که برخی نویسندگان آثار ادبی سعی می کنند با بیان این واقعیت و نیز استفاده از شگردهای هنری در بحرانی تر نشان دادن موقعیت انسان در اوضاع کنونی، او را به فطرت خود بازگردانند و از خطر حاکم بر جامعه آگاهی بخشند. از میان این نویسندگان بزرگ، کافکا، یونسکو و ساراماگو به بحران انسان کنونی در جهان مدرن و پسامدرن آگاهی یافته و آن را در آثار خویش، یعنی مسخ، کرگدن و کوری تبیین کرده اند. این مقاله با رهیافت بینامتنی، این سه اثر را در ساختار و درون مایه بررسی می کند و ارتباط نشانه شناسیک آن ها را نشان می دهد.}, keywords_fa = {بینامتنیت,مسخ,کوری,کرگدن}, url = {http://lcq.modares.ac.ir/article-29-8845-en.html}, eprint = {http://lcq.modares.ac.ir/article-29-8845-en.pdf}, journal = {Literary Criticism}, issn = {2008-0360}, eissn = {2538-2179}, year = {2008} } @article{ author = {Yavari, Hadi}, title = {Formulas in the Romance of Amir Arsalan}, abstract ={Formula is a structural element of popular romances. This essay analyzes the situation of this element in the romance of Amir Arsalan. First, the concept of formula in the field of oral composition is defined; then functional arrangement of formulas is presented (formulas construct linear process of the story, shape the space of the story and dialogical formulas); afterward, through analyzing the subset of this three major groups, qualitative and quantitative effects of the factors such as literary tradition, naqqali's (storytelling) tradition, naqqal (the storyteller), addressee, writer, social setting and other factors depending on this romance have been demonstrated. It should be pointed out that among the above factors the influence of epic and lyric text and artistic prose, domination of metaphorical pole of language and poetic quality of the text and sensible effect of the addressee and the writer of romance (Naser al-din shah and Fakhr al-dowleh) on the process of creating the romance have been also influential.}, Keywords = {Amir Arsalan,Formula,Naqqali (storytelling),Popular}, volume = {1}, Number = {4}, pages = {152-188}, publisher = {Tarbiat Modares University}, title_fa = {گزاره های قالبی در قصّه امیرارسلان}, abstract_fa ={گزاره قالبی یکی از عناصر ساختاری قصّه¬های عامیانه است. این مقاله درباره تحلیل جایگاه این عنصر در قصّه امیرارسلان است. نخست مفهوم این اصطلاح در حوزه شعر و ادبیّات شفاهی روشن می شود، آن¬گاه دسته¬بندی نقشگرا از گزاره¬ها (گزاره¬های سازنده روند خطّی داستان، شکل دهنده به فضای داستان و گفت وگویی) ارائه می¬گردد، سپس با تحلیل زیرمجموعه¬های این سه گروه کلّی، تأثیر کمّی و کیفی عواملی چون سنّت ادبی، سنّت نقّالی، نقّال، مخاطب، کاتب، زمینه اجتماعی و بعضی از دیگر مسائل وابسته به آفرینش این اثر نشان داده می شود. از این میان، می¬توان به تأثیر بسیار نثر فنّی و متون حماسی و بزمی، غلبه قطب استعاری زبان و شاعرانگی متن و تأثیر آشکار مخاطب و نویسنده قصّه (ناصرالدّین¬شاه و فخرالدّوله) بر روند آفرینش قصّه اشاره کرد.}, keywords_fa = {امیرارسلان,گزاره قالبی,نقّالی,قصّه عامیانه}, url = {http://lcq.modares.ac.ir/article-29-910-en.html}, eprint = {http://lcq.modares.ac.ir/article-29-910-en.pdf}, journal = {Literary Criticism}, issn = {2008-0360}, eissn = {2538-2179}, year = {2008} } @article{ author = {Poorazar, Roy}, title = {Introduction and review of the book, Conversational imagination: Studies about the novel}, abstract ={}, Keywords = {}, volume = {1}, Number = {4}, pages = {189-203}, publisher = {Tarbiat Modares University}, title_fa = {معرفی و نقد کتاب: تخیل مکالمه‌ای: جستارهایی درباره رمان}, abstract_fa ={میخائیل میخائیلوویچ باختین2 در سال 1895م در شهر آریول روسیه دیده به جهان گشود. پدرش کارمند بانک، و به خانواده ای اصیل منسوب بود. نخستین مراحل آموزش او در خانه و زیر نظر معلم سرخانه ای آلمانی آغاز شد که از زبان روسی هیچ نمی دانست. او که از کودکی در فضایی دوزبانه بزرگ شده بود، به دلیل جابه جایی های فراوان شغلی پدرش، زبان های لهستانی، عبری و یدیش را فراگرفت و با فرهنگ های گوناگون نیز آشنایی یافت. در زمان تحصیل دانشگاهی نیز زبان های لاتین و یونانی را به خوبی آموخت. در سال 1918م در رشته آثار کلاسیک و متن شناسی از دانشگاه پیتروگراد دانش آموخته شد. در سال 1929م به اتهام ارتباط با اعضای مخفی کلیسای ارتودکس روسیه دستگیر، و به قزاقستان تبعید شد. از آنجا که در زمان پاکسازی های گسترده سیاسی در زمان استالین3، باختین در سمت معلمی گمنام در دانشکده تربیت معلم استان ماردوویا مشغول به کار بود، توانست از این پاکسازی ها در امان بماند. همواره در گروه های مطالعاتی شرکت می کرد که اعضای آن ها تخصص ها و علایق گوناگونی ازجمله فلسفه، زبان شناسی، موسیقی، مجسمه سازی و مانند این ها داشتند.}, keywords_fa = {جستارهایی درباره رمان}, url = {http://lcq.modares.ac.ir/article-29-7743-en.html}, eprint = {http://lcq.modares.ac.ir/article-29-7743-en.pdf}, journal = {Literary Criticism}, issn = {2008-0360}, eissn = {2538-2179}, year = {2008} } @article{ author = {Emaratimoghadam, Davoo}, title = {Introduction and review of the book, Ecocriticism}, abstract ={}, Keywords = {}, volume = {1}, Number = {4}, pages = {195-206}, publisher = {Tarbiat Modares University}, title_fa = {معرفی و نقد کتاب، اکوکریتیسیزم}, abstract_fa ={کتاب گرگ گرارد2 با عنوان اکوکریتیسیزم را می توان نخستین درآمد جامع به این نظریه دانست. مؤلف با بررسی دگرگونی های تاریخی اکوکریتیسیزم، خواننده را با کلیدی ترین استعاره های موجود در این حوزه از قبیل آلودگی، صحرا، آخرالزمان، سکونت، حیوانات و زمین آشنا می کند. درعین حال، این کتاب فقط به معرفی اکوکریتیسیزم و بررسی مسائل زیست محیطی در ادبیات محدود نشده و جایگاهی مستقل را به میان می کشد که گشاینده فصلی نو در بررسی های زیست محیطی و اکوکریتیسیزم است. نگرش گرارد، انتقادی است؛ به این معنا که علاوه بر معرفی مفاهیم و جریان های خاص اکوکریتیسیزم، میزان ایدئولوژیک بودن هریک از آن ها را نیز نشان داده و مدعی است که هریک از این مفاهیم که او آن ها را استعاره های فراگیر می نامد، برای ایجاد تأ ثیر اجتماعی و سیاسی خاصی شکل گرفته است. این کتاب یکی از سلسله کتاب های مجموعه اصطلاحات انتقادی جدید است که با هدف فراهم کردن درآمدی جامع و روشن به اصطلاحات رایج در نقد و نظریه معاصر به چاپ می رسد.}, keywords_fa = {}, url = {http://lcq.modares.ac.ir/article-29-11616-en.html}, eprint = {http://lcq.modares.ac.ir/article-29-11616-en.pdf}, journal = {Literary Criticism}, issn = {2008-0360}, eissn = {2538-2179}, year = {2008} }